آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۱

چکیده

متن

عنوان مقاله: (مبانی فقه الحدیثی مرحوم آیة‏الله میرزا مهدی اصفهانی

نویسنده : احتشامی نیا، محسن

محسن احتشامی نیا(*)

چکیده :نویسنده در این گفتار، مبانی آیة الله میرزا مهدی اصفهانی (1303-1365 ق) در باب فقه الحدیث را براساس نوشته‏های ایشان بررسی می‏کند و به این نتایج می‏رسد:

- بخشی ازتاریخ شیعه، مربوط به زمان حضور امامان معصوم علیهم‏السلام و بخش دیگر در زمان غیبت امام مهدی علیه‏السلام است. بحث اجتهاد و استنباط احکام، در هر دو دوره جریان داشته است.

- استنباط احکام از ادلّه (قرآن و حدیث)، به دو شیوه جریان داشته، که به جریان‏های اصولی واخباری مشهور است .

- بزرگان این دو شیوه فکری، با هم اختلاف و تعارض مهمّی ندارند، بلکه افرادی جاهل و نادان در هر گروه، نسبت به گروه مقابل جسارت کرده‏اند.

- چه درزمان حضور و چه در زمان غیبت امام معصوم علیه‏السلام ظرفیت و قدرت علمی وایمانی راویان احادیث، باهم تفاوت دارد. از این رو، برخی از راویان و محدّثان، نسبت به احادیث، فقیه بوده‏اند و برخی فقیه‏تر. گروه فقیه‏تر، قدرت بیشتری در استنباط احکام از ادلّه داشته‏اند. قواعد فقهی در فقه امامیه، بدین سان به دست آمده‏اند. گروه اول (فقیه)، عمدتا اخباری و گروه دوم، عمدتا اصولی هستند. البته در میان مبانی هر دو گروه، مطالبی دیده می‏شود که قابل نقد و بررسی است.

- شیوه مورد قبول مرحوم آیة الله اصفهانی، بحثی است که در بخش

______________________________

1 -استاد یار دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی.

بعدی این مقاله، بیان خواهد شد.

مقدمه

درتاریخ حدیث و فقاهت شیعی در قرن چهاردهم، بسیاری از بزرگان و نخبگان جلوه و بروز یافتند، که هریک از آنها چون ستاره‏ای تابناک در آسمان علم و دین درخشید.

یکی از این بزرگان، مرحوم آیة‏الله میرزا مهدی غروی اصفهانی (1303 ـ 1365 قمری) است که دیدگاه‏های راه گشا و اثر گذار در زمینه حدیث و فقه الحدیث ـ به ویژه تفقّه در احادیث عقاید ـ داشت.

وی، در اصفهان، در محضر پدر خود میرزا اسماعیل، و نیز اساتیدی همچون علامه سید محمد باقر دُرچه‏ای، آخوند ملا محمد کاشانی وجهانگیر خان قشقایی درس آموخت.سپس به نجف رفت و با مراوده زیادی که با مرحوم آیة‏الله سید اسماعیل صدر داشت، در دروس بزرگانی همچون آخوند ملامحمد کاظم خراسانی، آیة الله سید محمد کاظم یزدی، به ویژه درس میرزا محمد حسین نایینی شرکت جُست، که در 35 سالگی از میرزای نایینی اجازه اجتهاد دریافت کرد. همزمان، با برخی از بزرگان سلوک، همچون سید احمد کربلایی و شیخ محمد بهاری ارتباط نزدیک داشت. پس از طیّ زمانی درتحصیل فلسفه و رسیدن به مدارج والای عرفان، در پیِ تشرّفی به خدمت امام عصر عجل الله تعالی فرجه، به حقایقی از عقاید اسلامی دست یافت. در حدود سال 1340 قمری به مشهد رفت و به تدریس دروس فقه و اصول و عقاید و معارف پرداخت، که دهها دانشمند بزرگ در مکتب او پرورش یافتند.(1)

ازمهم‏ترین یادگارهای مرحوم آیة الله اصفهانی، شناخت دقیق روش فقاهت اصیل شیعی ـ بدون دخالت دادن عناصر فکری بیگانه ـ و کاربرد آن در بررسی روایات عقاید ومعارف بود. البته پیش از ایشان، تلاش هایی توسط دیگر محدّثان و فقیهان شیعی در

______________________________

1 ـ برای تفصیل، ر. ک. مدخل «اصفهانی، میرزا مهدی» در دایرة المعارف تشیع، ج 2، ص 225 - 226 (ومنابع آن)؛ مقاله «مکتب تفکیک» نوشته علی ملکی میانجی در نشریه بینات، شماره 39-40 (سال 1382)، ص 267-312 ؛ کتاب «مکتب تفکیک» نوشته استاد محمد رضا حکیمی.

این زمینه انجام گرفته بود، که در آثار آن بزرگمردان انعکاس یافته است. امّا تکمیل و تعمیق آن مجاهدت‏ها ـ تا آنجا که به تدوین و تکوین مجموعه‏ای نظام‏مند در اندیشه شیعی به دور از تأویلاتِ عرفانی وفلسفی برسد ـ حاصل عمر پر برکت مرحوم اصفهانی بود ؛ عمری که یکسره به تلاش علمی و تحقیق وبررسی در آثار پیشینیان به علاوه عبادت‏ها و سلوک شرعی گذشت .در میان عناصر سلوک شرعی او، توجّه به حضرت بقیة الله ارواحنا فداه ـ به عنوان حجّت حیّ الهی که امروز، «ولیّ مرشد» و «رکن دین» اوست ـ جایگاهی ویژه داشت.(1)

البتّه روشن است که از دیدگاه شیعه امامیه، درباره هیچیک از بزرگان بشری نمی‏توان ادعای عصمت کرد.این خلعت را خداوند حکیم، در این امت، تنها بر قامت مبارک چهارده نور پاک پوشانیده است.بجز این بزرگواران، که علم خود را بدون تعلّم از بشر، مستقیما از وحی الهی دریافت می‏کنند، تمام بزرگان بشری ـ چه از جهت سیره و چه از نظر سخنان ـ در معرض نقد و بررسی توانند بود. و میرزا مهدی اصفهانی از این اصل، مستثنی نیست .

در عین حال، به بدیهه عقل روشن است که نقد و بررسی سخنان ـ به ویژه سخنان بزرگان ـ تنها ازکسی بر می‏آید که با تأنّی و تأمّل و تفکّر و درنگ، سالها مقدّمات واصول علوم را فرا گرفته باشد، سپس مبانیِ اندیشمند مورد نظر را ـ براساس آثار اصیل و متسند، ونه نوشته‏های دست چندم ـ فراگیرد. بدین رو، بسیاری از مطالبی که به عنوان نقد و بررسی ارائه می‏شود، در نظر اهل فضل، ارزش علمی ندارد. و تنها معدودی از آنهاقابل بحث و بررسی است .نقد و بررسی نوشته‏ها و دیدگاه‏های میرزای اصفهانی نیز از این اصل مستثنی نیست .

باری، دستاوردهای علمی و فکری میرزای اصفهانی در طول 25 سال عمر، به دهها دانشمند پارسا در حوزه علمیه مشهد القاء شد. پس از آن نیز جمعی از دانش آموختگان نسل اول و دوم ایشان به عرضه این دستاوردها در قالب تدریس وتألیف پرداختند، که آثار رایج و شناخته شده، عمدتا توسط اینان ارائه شده است. بحث و بررسی‏ها نیز غالبا

______________________________

1 ـ ر. ک. نامه آیة الله اصفهانی به آیة الله ملکی میانجی، که متن کامل آن در مقاله زیر آمده است: زندگی نامه آیة الله ملکی میانجی، افضل قهرمانی، فصلنامه سفینه، شماره 1 (زمستان 1382)، ص 78-79 و 94.

ول محور این آثار ـ بدون آگاهی دقیق از نظریات میرزای اصفهانی ـ بوده است. طُرفه اینکه گاهی، در بررسی براساس آثار دست دوم و سوم، تکرار یک لفظ یا یک معنی، این نتیجه را در پی داشت که « میرزا از فلان و بهمان متأثر شده است»، بدون اینکه در مورد خاستگاه‏های مختلف آن لفظ یا مضمون مشترک در دو مکتب توجّه شود.

درمیان این همه بحث و بررسی، تبیین صحیح واصولیِ اندیشه‏های میرزای اصفهانی ـ براساس اصل نوشته‏های ایشان ومبتنی بر کلیات نظام فکری او ـ کاری ضروری می‏نمود. در این اقدام ضروری، فرزند دانشمند میرزای اصفهانی، استاد محقّق، جناب حاج میرزا اسماعیل غروی گامی پیش نهاد .باید دانست که جناب ایشان، در حوزه‏های علمیه مشهد و قم، از محضر بزرگانی همچون شیخ مجتبی قزوینی، شیخ هاشم قزوینی، علامه سید محمد حسین طباطبایی و آیة الله بروجردی درس آموخته، و علاوه بر آن، دهها سال از عمر خود را به گرد آوری، تحقیق و بررسی در آثار و مکتوبات و تقریرات پدر بزرگوار گذرانده، ومبانی قابل اعتماد و اطمینان در شناخت آثار و نظریات میرزای اصفهانی به دست آورده است.

جناب غروی، بخشی از نوشته‏های مرحوم میرزای اصفهانی را در اختیار اینجانب قرار داد، تا ـ به جهت ایجاز و فشردگی ـ تقریر وتحریری از آن مطالب فراهم کنم.

نگارنده سطور نیز، درکمال حفظ امانت، علاوه بر تقریر وتحریر، پانوشت هایی برای توضیح برخی از اعَلام و نکات افزود. و گفتار حاضر بدین سان پدید آمد.

پس از اینکه نوشته کامل شد، یک بار دیگر، از نظر دقیق جناب غروی گذشت. آنگاه برای نشر به فصلنامه سفینه عرضه شد، که با چاپ آن موافقت کردند .در همین جا، باید از زحمات استاد غروی و حُسن استقبال مسئولان نشریه سفینه تشکر و قدردانی کرد.

باید دانست که این گفتار، مقدمه‏ای بر یک سلسله مباحث زیر بنایی برای شناخت مبانی میرزای اصفهانی در باب فقه الحدیث است .بدیهی است که تا زمانی که این سلسله مباحث به نتیجه نهایی نرسد، نمی‏توان در مورد آن، قضاوتی پسندیده و درخور شأن آن داشت.

چنانکه گفته شد، تعلیقات و پاورقی‏های این نوشتار، از نگارنده این سطور است، که درحین اشتغالات آموزشی و دانشگاهی به رشته تحریر در آمده است. نگارنده، استی‏های آن را می‏پذیرد.و دست خوانندگان دقیق و صاحب نظر را به گرمی خواهد فشرد، که در تکمیل و اصلاح این سلسله مباحث بکوشند و باب گفتگوی علمی را در این خصوص ـ با رعایت مبانی و آداب صحیح ـگشوده بدارند.

والحمدلله ربّ العالمین

گفتار اول: تبیین مبانی اصولی واخباری

تاریخ شیعه را از لحاظ حضور مستمر و هدایت مستقیم امامان دوازده‏گانه، به دو مرحله می‏توان تقسیم کرد:

- دوره اول: زمانی است که امامان شیعه به گونه کاملاً محسوس ومستقیم، هدایت علمی ومعنوی جامعه شیعی بلکه جامعه اسلامی را برعهده داشتند، و با رهنمودهای کامل و سرنوشت ساز خویش، مانع از انحراف‏های اساسی این جامعه بنیان گذاری شده توسط پیامبر گرامی اسلام شده‏اند. نمونه هایی از این هدایت‏های اساسی را در زندگانی امامان بزرگوار شیعه ـ از زمان حضرت علی تا زمان حضرت امام حسن عسکـری علیهم‏السلام ـ مشاهده می‏کنیم که مجالی برای ذکر نمونه‏ها وجود ندارد و بیان نمونه‏ها خود رساله مستقلی را می‏طلبد.

- دوره دوم: در این دوره که با غیبت کبرای امام عصر عجل الله تعالی فرجه آغاز می‏شود، به گونه‏ای دیگر، امام هدایت جامعه را برعهده دارند وعهده دار برخی مناصب امام معصوم بر فقیهان آگاه بر احکام شرعی است. این وظیفه برعهده مجتهدان نیست. چه تفاوتی بین فقیه و مجتهد وجود دارد؟ اعتقاد صحیح آن است که بگوییم بین این دو مقام و رتبه تفاوت هایی وجود دارد، از جمله آن که وقتی می‏گوییم «مجتهد»، منظور از این اجتهاد چیست؟ آیا این اجتهاد باید بالقوه باشد یا بالفعل؟ مجتهد باید ملکه اجتهاد داشته باشد یا وجود علم کفایت می‏کند؟ به نظر ما، موضوع ومحور مورد بحث روایات شیعه، فقیهان هستند و نه مجتهدان. (1)

______________________________

1 ـ شاید مرحوم اصفهانی به این دلیل از لفظ فقه به جای کلمه اجتهاد استفاده می‏کنند که پس از رحلت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله «نوعی اجتهاد مبتنی بر رأی در میان صحابیان پدید آمد که گسترشی روز افزون یافت واهمیتی فراوان کسب کرد، این اجتهاد به خاطر آن که از رای ونظر شخصی ومبانی عقلی سرچشمه گرفته بود فقه را از مسیر اصلی آن منحرف کرد و موجب نابسامانی هایی گردید. گاه اهل سنت برای موجّه جلوه دادن این نوع اجتهاد - چنانچه شهرستانی در ملل ونحل وابن قیم جوزیه در اعلام الموقعین نوشته‏اند - چنین می‏گویند: نصوص متناهی هستند و وقایع اتفاقیه نامتناهی. محدود ومتناهی، چگونه می‏تواند پاسخگوی نامحدود باشد؟

علی رغم این نظر، از امامان بزرگوار علیهم‏السلام رسیده که هیچ حکمی را خدای متعال فروگذار نکرده است. آیات و قواعد و کلیات و اصولی که در دست داریم، همه نیازهای حقوقی و فقهی ما را تکافو می‏کند و نوبت به اجتهاد به رأی نمی‏رسد. و شاگردان ائمه وفقهای صدر اول در باره بی مایگی و بی پایگی این اجتهاد کتابها پرداخته‏اند... [ر. ک. مبادی فقه و اصول ، دکتر علی رضا فیض ، ص 149 به بعد].

در دوران امامان بزرگوار به جای کلمه اجتهاد که از نظر آنان مترادف قول وسلیقه شخصی بود از کلمه افتاء و فتوا استفاده می‏شده است. مثلاً حضرت صادق علیه‏السلام به ابان بن تغلب می‏فرمایند: «اجلس فی مسجدالمدینه وافت الناس فانی احب ان اری فی شیعتی مثلک: در مسجد مدینه بنشین و به مردم فتوا بده زیرا من دوست درام که همانند تو را در شیعیان و یاوران خودم ببینم (ر. ک کافی ، ج 1 ، ص 59 ؛ مبانی استنباط حقوق اسلامی ، دکتر ابوالحسن محمدی ، ص 6) که در آنجادو گونه اجتهاد مطرح گردیده، اجتهاد مذموم وناپسند و اجتهاد مقبول و پسندیده شرع. اجتهادی که هم اکنون در بین شیعه رواج دارد از همین قسم اجتهاد مقبول وصحیح می‏باشد. پس باید به سیر تاریخی کلمه اجتهاد توجه داشت .

بحث و گفتگوی اساطین و دانشمندان بزرگوار شیعه درباره ملکه اجتهاد یا فعلیت آن وبلکه اختلاف فقهای اخباری و مجتهدان اصولی، خود بحثی اساسی و پردامنه است که از زمان‏های قدیم وجود داشته وسخنان هرکدام از این دو، گروه دارای محاسن ونقطه قوت هایی است که درجای خود باید بدان توجه کرد. البته در هر دو گروه، افراد افراطی و قاصری وجود دارند که نسبت به اصل اختلاف، اطلاع دقیقی ندارند و نسبت به گروه مقابل دست به طعن ولعن و ردّ زده و دیگری را متهم به نادانی وبی اطلاعی می‏کنند. وجود این گونه افراد جاهل و قاصر که شاید خود طیف وسیعی هستند در میان این دو گروه و هر جریان دیگری، امری ناگزیر است .در تفسیر علت وجود اینان می‏توان گفت که مراتب و درجات ایمانی و علمی تمامی افراد به اصل طینت آنان باز می‏گردد.

در توضیح مطالب اخیر باید بگوییم: به تصریح آیات و روایات، تمامی نفوس انسانی در درجات ایمانی و مراتب نورانی در اصل طینت بایکدیگر اختلاف وتفاوت دارند. برخی از آنان سعیدند و خوشبخت و برخی دیگر شقی اند و بدبخت .وجود سعداء واشقیاء منافی تکلیف نیست، زیرا اگر انسان سعید رابه حال خود واگذارند از او به مقتضای طینتش جز عبادت سر نخواهد زد. انسان شقی نیز به همین گونه، اگر به مقتضای طبعش بخواهد رفتار کند جز عصیان و گناه از او سر نخواهد زد. امّا خداوند متعال با قدرت تامه و کامله‏اش به هر دو گروه سعداء واشقیاء از هر دو طینت اعطا کرده و بخشیده است .زیرا که اگرکسی تمامی طینتش طینت علّیینی باشد جبرا واضطرارا عبادت و ثواب خواهد نمود. به همین ترتیب کسی که طینت سجّینی داشته باشد از روی جبر و اضطرار عصیان کرده و عقاب خواهد شد؛ بدین لحاظ خداوند متعال طینت هر دو گروه و طینت علّیینی و سجّینی رابایکدیگر مخلوط نموده است تااین خلط وامتزاج طینت‏ها جبران کسری باشد برای آن که هر یک از این دو گروه به مقتضای طینت خود از روی جبر و اضطرار عمل نکنندوبهانه نیز از بهانه جویان برداشته شود.

نتیجه مطلب آن است که تمامی نفوس انسانی به دلیل اختلاط و اختلاف طینت، در معارف و عبادات دارای درجات متفاوت و گوناگون هستند و با یکدیگر فرق می‏کنند؛ راویان حاضر واصحاب موجود در زمان هریک از امامان بزرگوار علیهم‏السلام نیز از این قاعده عمومی واصل کلی مستثنا نبوده‏اند ودرگرفتن وتحمل معارف وعلوم ربانی واسرار نورانی معصومان علیهم‏السلام دارای مراتب متفاوت و مختلفی بوده‏اند. برخی دارای بصیرت تام و کامل و برخی دارای بصیرت کمتری بوده‏اند. و بدین ترتیب، مراتب علمی و ایمانی وعبادی هر یک با دیگری فرق داشته است. لذا ممکن بوده است که گاهی طبقات پایین‏تر در طبقات بالاتر طعن و قدحی وارد سازند و آنان را مورد شماتت قرار دهند. و چه بسا اگر طبقات پایین‏تر، از علوم و معارف طبقات بالاتر مطلع می‏شدند، آنان را تکفیر می‏کرده‏اند، همان گونه که در روایات شیعه وارد شده است که فرموده‏اند:

«لَوْ عَلِمَ اَبوذَر مافی قَلبِ سَلمانَ لَکفَر (لَکفَّرهُ

«اگر ابوذر علمی را که در قلب سلمان بود می‏دانست، کافر می‏شد یا وی را تکفیر می‏کرد(1)

این قدح و طعن نبود مگر به دلیل این که آنان از نظر ظرفیت علمی وایمانی پایین‏تر بودند. این رابطه قدح وطعن ازجانب طبقه پایین‏تر نسبت به طبقه بالاتر همواره وجود

______________________________

1 - روایت از حضرت امام صادق علیه‏السلام نقل شده که راوی از حضرتش می‏پرسد: افراد چهارگانه‏ای که از برجسته‏ترین اصحاب پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بودند کدامند؟ می‏فرمایند: سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار. راوی دوباره می‏پرسد که آیا بهشت به آنان مشتاق‏تر است ؟حضرتش می‏فرمایند: آری .راوی مجددا می‏پرسد: کدامیک ازاین چهارتن برتراست؟حضرت می‏فرمایند:سلمان آنگاه می‏گویند:عَلِمَ‏سَلمانُ عِلما لَوْعَلِمَهُ‏ابوذرکَفَرَ. سلمان دارای علمی بود که اگرابوذر آن را می‏دانست کافر می‏گشت. [ر. ک: الاختصاص، شیخ مفید، ص 12، چاپ جامعه مدرسین قم] همچنین در مورد مقایسه علم مقداد و سلمان ر.ک : بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 2، ص 213 و ج 22 ، ص 353 .

اشته است. احتمالاً امامان بزرگوار شیعه رعایت حال افراد طبقه پایین‏تر را می‏نمودند واگر در محضر قدسی آنان قدحی از جانب طبقات پایین‏تر نسبت به طبقات بالاتر انجام می‏شد، در برخی اوقات سکوت می‏کردندومراقبت حال افراد دانی و دارای رتبه پایین‏تر را می‏نمودند، زیرا که بر ضلالت و گمراهی این افراد می‏ترسیدند .

اگر کسی به شرح حال اصحاب و یاوران پیامبر وامامان شیعه علیهم‏السلام مراجعه کند، با اندک جستجویی صدق گفتار مارا درخواهد یافت. این تفاوت واختلاف مراتب اصحاب و راویان معصومان، نه تنها در اصول عقاید بلکه در فروع دین وتلقی و تحمل آنان در احکام نیز کاملاً قابل مطالعه ومشاهده است .

مراتب علمی ومعرفتی اصحاب ائمه علیهم‏السلام از لحاظ نقل روایت با یکدیگر متفاوت بود، زیرا برخی آنان احادیث را بعد از فهم نقل می‏کردند و خود آنان در این احادیث تدبّر نمی‏کردند و از آنها قاعده‏ای استخراج نمی‏کردند و موفق به تفریع نمی‏شدند، یعنی از مطاوی و خلال فرمایشات آن بزرگواران پی به اصلی نمی‏بردند؛ در حالی که برخی دیگر، از درک و فهم بسیار بالایی برخوردار بودند و می‏توانستند حتی از لحن و قراین حالی ومقالی کلام معصومان پی به مطالب بیشماری ببرند. البته این افراد با عبارات گوناگونی موردحمایت و تشویق ائمه قرار می‏گرفتند. از جمله آن روایات، چند روایت ذیل قابل ذکراست.

«رُبّ حاملَ فقهٍ الی مَن هُو اَفقَه مِنه» چه بسیار ناقل فقه وفهمی که آن را به شخص فقیه‏تر و دانشمندتر از خود می‏سپارد(1).

از حضرت امیر المؤمنین علیه‏السلام روایت شده که فرمودند: «عَلَیکُم بِالِدّرایات لا بالروایات» (بحار الانوار، ج 2 ، ص 160)

بر شما باد به فهم روایات نه صِرف روایت کردن و نقل تنها.

______________________________

1 - تمام روایت این چنین از پیامبر بزرگوار اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده است که حضرتش فرمودند: رَحمَ اللّه امرءا سَمِعَ مَقالَتی فَوعَـاها، فأدّاها کما سَمِعها فَرُبّ حامِل فِقْهٍ لَیْسَ بفَقیهٍ. و فی روایة: فربَّ حامل فقه الی مَنْ هُوَ اَفْقَهُ منه (ر .ک بحار الانوار ، ج 2 ، ص 161 )

خداوند رحمت کناد کسی را که سخن مرا بشنود و آن را به هوش سپارد و آن را همان گونه که شنیده به دیگران باز گوید. پس چه بسیار دارنده فقهی که فقیه نیست. در روایت دیگری چنین آمده است: چه بسیار دارنده وحامل فقهی که آن را به فقیه تراز خود می‏سپارد.

داوود بن فرقد(1) گوید: از حضرت صادق علیه‏السلام شنیدم که می فرمود:

«اَنتُم اَفقَه النّاسِ اِذا عَرَفتُم مَعانیَ کَلامِنا،اِنَّ الکلمةَ لَتَنصَـرِفُ عَلی وجوهٍ» (معانی الاخبار، ص 1)

شما اگر معانی ومفاهیم سخنان ما را فهمیدید آگاه‏ترین مردم نسبت به سخنان و احادیث ما هستید زیرا این سخنان دارای وجوه متعددی است.

از امام رضا علیه‏السلام منقول است که حضرتش فرمودند:

عَلَینا إلقاءُ الاصولِ الیکُم وَ عَلَیکُم التَّفرعُ (بحار الانوار ، ج 2 ، ص 245)

برماست که اصول قواعد را به شما بازگوییم و برشماست که بر آن اصول، فروع را بار کنید. در روایت مشابه دیگری از امام صادق علیه‏السلام نقل شده که حضرتش شبیه به همین عبارت را فرمودندکه: «إنما عَلَینا اَن نُلقیَ عَلَیکُم الاُصولَ وَ عَلَیکُم اَن تَفَرَّعوا».( بحار الانوار، ج 2 ، ص 245)

برماست که کلیات مطالب و اصول آنها را بر شما القا کنیم و بر شماست که به فروع پی ببرید.

تمامی این روایات وروایات مشابه دیگر، دلالت برآن دارد که بین اصحاب امامان علیهم‏السلام تفاوت‏های زیادی در فهم و درک کلمات و سخنان آن بزرگواران وجود داشته است، به گونه‏ای که برخی از آنان فقط آنچه را از احکام می‏شنیدند و می‏فهمیدند، صرفا نقل می‏کردند. برخی دیگر افراد فهیمی بودند که با تدبر به اخبار واحادیث می‏نگریستند و قادر به درک و استخراج احکام کلی بودند ومی توانستند از روایات، قاعده‏های کلّی و اصلی استخراج و استنباط کنند، همچون قاعده ید و امثال این قواعد، که ما در همین مقاله به برخی از آنها اشاره‏ای خواهیم داشت.

گروه اخیر، کسانی بودند که این قواعد را از روایات استخراج کرده‏اند و فروع فقهی زیادی را از این قواعد منشعب ساخته‏اند و درگسترش علم فقه نقش اساسی و بسزایی

______________________________

1 -داوودبن فَرْقَدبن ابی یزید اسدی کوفی ثقه و جلیل‏القدر، از اصحاب حضرت امام صادق و حضرت امام کاظم علیهماالسلام ، برادرانش یزید و عبدالرحمن و عبدا،لحمید نیز، از راویان اخبار بوده‏اند، دارای تصنیف است و کتاب واصل دارد.

صفوان بن یحیی وابراهیم بن ابی سمال و احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از وی روایت می‏کنند. برای اطلاعات بیشتر و روایات نقل شده توسط وی ر. ک جامع الرواه، ج اول ، ص 305 به بعد؛ اختیار معرفة الرجال، ص 345 متن و ص 113 فهارس، چاپ دانشکده الهیات مشهد.

اشته‏اند.

گروه اول راکه احادیث وروایات را بعد از فهم و درک، فقط نقل می‏کردند و منتقل می‏ساختند، باید فقیه در احکام الهی بنامیم.

و گروه دوم راکه احکام در روایات را می‏فهمیدند ومی توانسنتد قواعد رااز آنهااستخراج کنند وقدرت تفریع و پی بردن به اصول ومحورهای فرمایشات ائمه علیهم السلام را داشتند و صغریات را بر کبریات فقهی تطبیق می‏دادند، اینان فقاهت بیشتری داشته و عالم‏تر وداناتر بودند.

این مطلب را که در مورد مراتب فهم اصحاب ائمه علیهم السلام توضیح دادیم، نه تنها در زمان حضور آنان صادق است، بلکه در زمان‏های بعد و حتی تا زمان ما نیز ادامه داشته و استمرار یافته است، مخصوصا با شروع دوران غیبت امام عصر علیه السلام این تفاوت و تشکیک در فهم کاملاً وجوددارد ومتمایز است .

به ویژه این که هر چه از زمان حضور ائمه علیهم‏السلام بیشتر دور می‏شویم باتقطیع روایات مواجه می‏شویم و اسناد آنان رانیز مغشوش و درهم می‏بینیم .درنتیجه تعارض وتهافت بیشتری در روایات مشاهده می‏گردد.

بنابراین مراجعه کنندگان به روایات و احادیث از اصحاب امامیه در این دوره ـ اوائل عصر غیبت ـ همچون دوره حضور ائمه علیهم السلام بر دو گونه قابل تقسیم هستند: برخی از آنان فقط اکتفای به نصوص کرده متوجه ظواهر هستند وقدرت استخراج قواعد وتفریع را نداشته‏اند. اینان علمای اخباری رضوان الله علیهم اجمعین می‏باشند. امّا برخی دیگر کسانی‏اند که در روایات تدبّر می‏کنند وقصد فهم کامل روایات رادارند و هنگامی که اغتشاش سلسله اسناد رامشاهده می‏کنند وباتقطیع آن روبرو می‏گردند، به ایجاد وآماده سازی قواعد و قوانینی می‏پردازند که همان قواعد علم اصول است و دانشمندان و مراجعان به اخبار، در مقام تدبّر و فهم در ادله احکام الهی به این قواعد، نیاز مبرم واساسی دارند.

برخی از این قواعد به صُغرَیات احکام باز می‏گردد وبرخی به کُبرَیات آنها. و بعد از تامل در این ادّله، قواعد کلی از آن استخراج می‏گردد. گاهی از دلیل واحدی همچون قاعده لاضرر، وگاه از ضمیمه کردن برخی اصول با یکدیگر مانند قاعده « مایضمن

بصحیحه مایضمن بفاسده»

گاهی این قواعد بر احکام الهی به عنوان اولی آن صدق می‏نماید همچون قاعده من ملک . و گاهی به عنوان ثانوی آن صدق می‏نماید همچون قاعده لاضرر.(1)

این قواعد در فقه بسیارند که بخشی از آنهاعبارتند از:

1ـ قاعده مایضمن (2)

2ـ قاعده تلف قبل القبض

3ـ قاعده من ملک(3)

4ـ قاعده سلطنت

5ـ قاعده ضرر

6ـ قاعده حَرَج

7ـ قاعده میسور

8ـ قاعده احسان

9ـ قاعده عدل وانصاف

10ـ قاعده غرر

11ـ قاعده تحلیل وتحریم بالکلام (انما یحلل الکلام و یحرم)

12ـ قاعده اعتداء (اذا اعتدی علیکم فاعتدوا)

______________________________

1 -قاعده لاضرر: لاضرر ولاضرار فی الاسلام، یکی از مشهورترین قواعد فقهی است که در بیشتر ابواب فقه مانند عبادات ومعاملات به آن استناد می‏شود ومستند بسیاری از مسائل فقهی محسوب می‏شود. معنای آن این است که هیچ گونه ضرری (یعنی کلیه خسارتهای وارده بر دیگری) و ضراری (یعنی شخصی با استفاده از حق یاجوار شرعی به دیگری زیان وارد کند) دراسلام وجود ندارد (برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: قواعد فقه مدنی ، دکتر سید مصطفی محقق داماد ، ج 1 ، ص 131 به بعد؛ قواعد فقه ، دکتر ابوالحسن محمدی، ص 153 به بعد.

2 - قاعده: کل عقد یُضْمن بصحیحه یضمن بفاسده: هر عقدی که صحیح آن موجب ضمان باشد فاسد آن هم مایه ضمان است. مثلاً هرگاه کسی به بیع فاسد مالی را قبض کند باید آن را به صاحبش ردّ کند واگر تلف یا ناقص شود ضامن عین و منافع آن خواهد بود. ر. ک: قواعد فقه ، دکتر ابوالحسن محمدی ، ص 301 به بعد.

3 - قاعده من ملک شیئا ملک الاقرار به: یعنی هرکس اختیار تصّرف در چیزی یا انجام کاری را چه اصالتا چه وکالتا و چه ولایتا داشته باشد، می‏تواند نسبت به آن اقرار کند و چنین اقراری درحق خود اصیل و موکل و مولّی علیه مؤثر خواهد بود. برای اطلاعات بیشتر، ر. ک: قواعد فقه ، دکتر سید مصطفی محقق داماد ، ج 3 ، ص 169 به بعد.

13ـ قاعده شرط (المؤمنون عند شروطهم )

14ـ قاعده ولایت

15ـ قاعده نیابت (یفعل ان یعطی فعل النائب حکم فعل المنوب عنه)

16ـ قاعده اغتفار (یفتقر فی الثوانی والتوابع مالایفتقرفی الأوائل والمتبوعات)

17ـ قاعده ما یقبل النقل و مالا یقبل بالشرط والصلح

18ـ قاعده اذن درعدم انجام برخی واجبات ومستحبات

19ـ قاعده انجرار حکم حرام الی اثره

20ـ قاعده اختیاریة ما مقدماته اختیاریة

21ـ قاعده ید (1)

و غیر اینها از قواعد بسیار و بیشمار دیگر فقهی، که از همین قواعد، فروع فقهی بسیاری منشعب می‏گردد. معنای تفریع نیز همین است و عبارت است از تطبیق صغری براین قواعد.(2)

______________________________

1 - قاعده ید وتصّرف عبارت است از این که : مَن اسْتَوْلی عَلی شَیْی‏ءٍ فَهُوَ اَوْلی به: کسی که بر چیزی استیلا و غلبه داشته باشد واز آنِ او باشد، نسبت به تصرف در آن اولویت دارد.

معنای ید دراین قاعده فقهی، معنای لغوی آن که دست باشد نیست، بلکه معنای مجازی آن مورد نظر است که عبارت از استیلا و تسلّط باشد. در فقه وحقوق بیشتر معنای مجازی مورد استعمال قرارگرفته است و این مجاز مشهور شهرت قرینه است تا جائی که می‏توان گفت این معنا به صورت حقیقت عرفی در آمده است ( ر. ک: قواعد فقه ، دکتر ابوالحسن محمدی ، نشر میزان) همچنین در تعریف قاعده ید گفته شده است :

ید عبارت است از سلطه واقتدار شخص بر شیی‏ء به گونه‏ای که عرفا آن شی‏ء در اختیار و استیلای او باشد و بتواند هرگونه تصرف وتغییری در آن به عمل آورد (ر. ک: قواعد فقه ، ج 1، ص 27 به بعد ، دکتر سید مصطفی محقق داماد).

2 - این وجیزه اجازه نمی‏دهد که حتی عنوان کلی این قواعد آورده شود و ترجمه گردد. علاقمندان برای اطلاعات بیشتر به این منابع مراجعه فرمایند:

الف) منابع عربی:

الف - 1) القواعد الفقهیه / آیة الله میرزا حسن بجنوردی / هفت مجلد .

الف - 2) عوائد الایام / مرحوم ملا احمد نراقی / یک جلد.

الف - 3) العناوین / مرحوم میر فتاح مراغه‏ای / دو جلد .

الف - 4) القواعد الفقهیه / آیة الله ناصر مکارم شیرازی / چهار جلد .

ب) منابع فارسی

ب - 1) قواعد فقه / دکتر سید مصطفی محقق داماد / چهار جلد .

ب - 2) قواعد فقه / دکتر ابوالحسن محمدی / یک جلد .

ب - 3) قواعد فقه / مرحوم استاد محمود شهابی خراسانی / یک جلد .

ب - 4) قواعد فقهی / سید محمد موسوی بجنوردی / یک جلد .

پس به گونه‏ای مجمل می‏توان گفت که این گروه اخیر نسبت به گروه اول فقیه‏تر و کامل‏تر می‏باشند واینان همان مجتهدان از امامیه‏اند رضوان الله علیهم .بنابراین مجتهد کسی است که عالم ودانای به احکام الهی از کتاب و سنت است و می‏تواند این قواعد کلی واصولی را از دو منبع قرآن و سنت استخراج و استنباط کند و قواعدی فقهی راآماده سازد که از فرمایشات ائمه علیهم السلام منشعب گشته است . بدیهی است که چنین اجتهادی در شریعت اسلامی جایز است و هیچگونه منع و ردعی از آن در هیچ متن و نص شرعی ودینی نشده است.

بدین علت است که اعاظم دانشمندان اسلام تمامی جدّ و جهد خویش را برای رسیدن به این مقام شامخ از فقاهت کامل بکار برده‏اند آنگاه، در باره مجتهد مطلق و متجزی سخن به میان رانده واز اجتهاد گفتگو کرده‏اند. عده‏ای از فقها، اجتهاد را این گونه تعریف کرده‏اند:

استفراغ الوسع فی تحصیل الظن و الاطمئنان بالحکم الشرعی و القواعد الفقهیة مع التمکن من تفریع الفروع .

اجتهاد عبارت است از بکار بردن نهایت حدّ وجهد شخص در بدست آوردن اطمینان و گمان غالب به حکم شرعی و قواعد فقهی. واین کوشش باید به همراه توانایی بازگرداندن فروع فقهی به اصول باشد.

یا آن گونه باشد که شیخ طوسی قدس سره(1) فرموده‏اند : هو اعمال النظر فی الحکم الشرعی واستنباط القواعد بان یعرف الحکم من الادلّة، ثم یستنبط القواعد، ثم یفرع علیها الفروع

اجتهاد عبارت است از بکار بردن فکر واندیشه درحکم شرعی و بدست آوردن قواعد فقهی، بدین ترتیب که بتواند حکم را از ادله شرعی بشناسد، سپس قادر بر استنباط قواعد شود وبتواند فروع فقهی را از آن منشعب سازد.

______________________________

1 - شیخ طوسی: محمد بن حسن طوسی معروف به شیخ طوسی و شیخ الطائفه یکی از بزرگترین علمای امامیه است که دو کتاب از کتاب‏های چهارگانه حدیثی شیعه یعنی استبصار و تهذیب الاحکام از اوست و دو کتاب از کتابهای چهارگانه رجالی شیعه نیز از او ست .

آثار فراوان در فقه، اصول، تفسیر، حدیث، کلام و سایر علوم اسلامی دارد. وی از شاگردان شیخ مفید و سیّد مرتضی است و حوزه علمیه نجف توسط ایشان بنیان گذاری شده است. او به سال 460 ه. ق درگذشت.

اجتهاد به این معنی و مفهومی که بیان شد نتیجه و محصولی سخت است که با دشواری زیادی بدست می‏آید و شاید اصلاً دست ندهد زیرا فروع فقهی بسیارند و نهایت ندارند. بنابراین دانشمندان علم اصول رضوان الله علیهم درباره مناصب و مقاماتی که مجتهدان از نظر علمی دارند،بحث و گفتگو می‏کنند که آیا این مقام و منصب علمی باید برای وی بالفعل حاصل باشد یا خیر، یا فقط داشتن ملکه اجتهاد کفایت می‏کند. و این فعلیّت علمی همان استنباط قواعد و دانستن حکم از روی ادله شرعی و انشعاب فروع از اصول می‏باشد . منظور از ملکه اجتهاد، قوه و قدرتی است که شخص با تمرین بدست می‏آورد تا هرگاه خواست حکمی را بداند یا دست به استنباط قاعده‏ای بزند و یا فرعی را منشعب سازد و تفریع کند، این توان را دارا باشد .بنابراین یکی از سخنان اصولیان این بوده است که شخص باید ملکه اجتهاد و قدرت استنباط داشته باشد نه فعلیت آن، زیرا که بدست آوردن این فعلیت بسیار سخت و بلکه محال است و برای هیچ کس بدست نمی‏آید.

بحث دیگری که در همین ارتباط و بعد از موضوع فوق مطرح می‏شود، آن است که مجتهد مطلق و مجتهد متجزی کیست و اجتهاد مطلق و متجزی کدام است؟

به این سوال چنین پاسخ داده‏اند که مجتهد مطلق توانایی کامل برای بدست آوردن تمامی احکام شرعی را دارد و تمامی این ملکه برای وی حاصل است، در حالی که مجتهد متجزی این قدرت و ملکه علمی را در دستیابی به تمامی مسائل و احکام شرعی ندارد و فقط در برخی موارد این قدرت برایش حاصل است.

در مرحله بعد این سؤال پیدا می‏شود که چگونه می‏توان به این ملکه وقدرت دست یافت؟ آیا حصول آن متوقف بر یادگرفتن علم اصول است یا علم ادبیات، همان گونه که عده‏ای گفته‏اند؛ و یا باید مسایل کلامی و یامسایل عامه فلسفی را آموخت تا بدین ملکه توان دست یازید همان گونه که عده‏ای دیگر نیز چنین گفته‏اند.

به هرحال نزد اصحاب امامیه بحث اجتهاد و مجتهد به همین گونه که توضیح دادیم رواج داشته و بحثی روا و جایز بوده و عده‏ای فقیه وعده‏ای مجتهد وجود داشته‏اند. البته بین فقاهت و اجتهاد ـ همان گونه که برخی بزرگان بدین فرق اشاره داشته‏اند ـ تفاوت

وجود داشته است، چنان که صاحب کتاب فصول بدان اشاره کرده است.(1)

درباره تفاوت بین فقاهت و اجتهاد چنین گفته‏اند که فقاهت یعنی: به دست آوردن احکام شرعی که معمولاًاز ادله اجمالی به دست می‏آید و معمولاًاز ظواهر کتاب و سنت استخراج می‏گردد. امّا اجتهاد عبارت است از: به دست آوردن ظنّ و گمان راجح به احکام واقعی و ظاهری، که از ادله تفصیلی حاصل می‏شود و استخراج قواعدی که آماده گشته وانشعاب وتفریع فروع از اصول است.

البته این اجتهاد که علما و دانشمندان شیعه بحث می‏کنند غیر از اجتهاد لغوی و اصطلاحی است که بین قدمای اهل سنت و جماعت به کار می‏رفته است. آن اجتهاد، گونه‏ای رأی و اندیشه شخصی و فردی و بدعت است که نقطه مقابل شرع و آیین و سنت می‏باشد. این اجتهاد از نظر ائمه علیهم السلام مردود بوده و به شدت از آن نهی کرده‏اند.

در نظر کتاب و سنت نیز این گونه اجتهاد اصلاً مقبول و صحیح نمی‏باشد.

بامطالبی که بیان گردید، روشن می‏گردد که بین اعاظم دانشمندان اخباری و اصولی رضوان الله علیهم اجمعین هیچ گونه اختلافی وجودندارد. بزرگان اخباری ازدانشمندان امامیه هیچ گونه انتقاد واختلافی با اصولیان و مجتهدان نداشته‏اند، زیرا دیده‏اند که اختلاف آنان به فقاهت و افقهیّت بر می‏گردد واین که مجتهدان واصولیان از خود آنان فقیه‏تر و آگاه‏تر و دارای دقت نظر بیشتری هستند. بنابراین انصاف داده و در مورد مجتهدان طعن و قدحی وارد نساخته‏اند. به همین مناسبت است که از بزرگان اخباریان، انتقادی در مورد بزرگانی از اصولیان نظیر شیخ طوسی، محقق اول، محقق دوم، شهید اول، شهید دوم و شیخ صدوق وارد نشده است.(2)

______________________________

1 - صاحب فصول: شیخ محمد حسین اصفهانی (م 1260 یا 1254) فرزند عبدالرحیم و برادر صاحب هدایة المسترشدین (شرح معالم) از دانشمندان صاحب نام شیعه واهل دقت وتحقیق بسیار بود. کتاب الفصول فی علم الاصول از آثار اوست. کتاب‏های دیگری نیز از وی باقی مانده است. (ر. ک: تاریخ فقه و فقها ، دکتر ابوالقاسم گرجی ، ص 262).

2 - محقق اوّل : جعفر بن حسن حلی از علمای بزرگوار شیعه در قرن هفتم، از شاگردان پدر بزرگ و پدر خود و سید فخاربن معد موسوی و ابن زهره و برخی دیگر از اعلام شیعه است. موفق به تربیت شاگردانی نامدار چون سید عبدالکریم بن احمد بن طاووس، علامه حلی خواهر زاده‏اش و برادرش شیخ علی بن یوسف حلی گردید. از مهمترین آثار او در فقه، شرایع، معارج و مختصر نافع را می‏توان نام برد. وی در سال 676 در حله از دنیا رفت و همانجا نیز دفن گردید.ر .ک. تاریخ فقه و فقها، دکتر ابوالقاسم گرجی، ص 230.

محقق دوم: شیخ نورالدین ابوالحسن علی بن حسین عاملی کرکی معروف به محقق دوم، یکی از دانشمندان بزرگ شیعه از عصر صفوی است که در دربار آنان نفوذ کاملی داشت وتوانست تا حد زیادی مسائل حکومتی واجتماعی فقه را با استدلال بیان کند. صاحب کتاب جامع المقاصد فی شرح القواعد است که متأسفانه ناتمام مانده است. وی به سال 940 از دنیا رفت. ر. ک. تاریخ فقه و فقها، گرجی، ص 233.

شهید اول: محمد بن مکی دمشقی عاملی یکی از بزرگان ودانشمندان شیعه امامیه که شاگردی فخرا المحققین پسر علامه حلی و بسیاری اعلام دیگر را نمود. وی در تمامی علوم متداول اسلامی دست داشت و صاحب آثار فراوانی می‏باشد. در میان امامیه نخستین کسی است که شهید نام گرفته است .بااین که بیش از پنجاه و دو سال زندگی نکرد، ولی تألیفات بسیاری دارد. از جمله آثار او می‏توان به اللمعه الدمشقیه، الدروس الشرعیه فی الفقه الامامیه، القواعد الکلیه، الالفیه فی الصلوة والذکری اشاره کرد. وی در سال 786 ق به شهادت رسید .پسر وی حسن بن محمد عاملی از عالمان مشهور شیعه است که کتاب معالم از اوست. واین کتاب تاکنون از کتاب‏های درسی حوزه‏های علمیه شیعه می‏باشد. ر.ک. تاریخ فقه و فقها، گرجی، ص 231.

شهید ثانی: زین الدین بن علی عاملی از فقهای بزرگ و متبحّر امامیه است که در سخت‏ترین شرایط توانسته است تألیفات علمی بسیاری از خود به یادگار گذارد. از مهمترین آثار وی الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه ، مسالک الافهام ، تمهید القواعد و بسیاری کتابهای دیگر که متأسفانه مفقود گردیده‏اند. وی در سال 965 بعداز دستگیری در مکه به اسلامبول منتقل شد و در زمان سلطان سلیمان به شهادت رسید. ر. ک: تاریخ فقه وفقها ، ص 233 به بعد.

شیخ صدوق: محمد بن علی بن بابوبه قمی از فقها و محدثان بزرگ عصر غیبت صغرای امام عصر علیه‏السلام ،که به دعای ایشان متولد گشت واستاد شیخ مفید است .حدود سیصد تألیف دارد و کتاب من لایحضره الفقیه - یکی از کتب اربعه شیعه - از آنِ اوست. از دیگر کتاب های وی التوحید، عیون اخبار الرضا علیه‏السلام و معانی الاخبار می‏باشد. وی به سال 381 از دنیا رفت. ر. ک: تاریخ فقه و فقها، ص 134 تا 140.

معروف آن است که شیخ صدوق از عالمان اخباری اوائل بوده‏اند و سیره نویسان و علمای تراجم، این بزرگوار را در صدر علمای اخباری - به معنای عام خود ونه معنای خاص آن که از زمان ملا محمد امین استر آبادی (م 1036) یعنی قرن یازدهم ایجاد گردید و تا دو قرن ادامه یافت و به نام اخباری گری معروف است - می‏دانند. ولی مرحوم آیة الله میرزا مهدی اصفهانی اعتقاد دارند که شیخ صدوق از علمایی که صرفا نقل حدیث کرده باشند نیستند ، بلکه روش خاص و ویژه‏ای داشته‏اند که میانه علمای اخباری اوائل و علمای اصولی است .تبیین این مهم در قسمت دوم این مقال خواهد بود. انشاءالله.

روش علمای اصولی نیز این چنین بوده و هیچگونه انتقاد و قدحی درباره علمای اخباری وارد نساخته‏اند، زیرا دیده‏اند که آنان فقیهان و آگاهان به احکام الهی هستند. اگرچه نسبت به خود آنان ـ اصولیان ـدارای فقاهت کمتر، معرفت محدودتر و کمال اندکتری می‏باشند وقدرت استخراج قواعد وتفریع فروع را ندارند.

آری، برخی از افراد طیف مقابل ـ که دارای علم واطلاع کمتری بوده ودچار جهل و ناآگاهی گشته‏اند ـ نسبت به گروه مقابل کلمات وسخنانی گفته‏اند نظر حق وانصاف آن است که بگوییم در هرکدام از این سخنان، کلمات حقی نیز یافت شده و وجود دارد که قابل توجه است. مثلاًبرخی از اصولیان متأخر، از طریق اعتدال خارج گشته واعتقاد به یت ظن (1) پیدا نموده‏اند، در حالی که ظنی که اینان می‏گویند از راه درستی تحصیل نگشته است و به خواب و خیال و سخنان یاوه شبیه‏تر است تا سخن حق. برخی دیگر نیز از آنان تمایل به جبر در افعال و اعمال انسانی پیدا کرده و معتقد به اراده تکوینی ودخول آن در اراده تشریعی خداوند شده‏اند. حتی برخی از متاخران اصولیان به این قول گرایش پیدا کرده‏اند که اصلاًما چیزی به عنوان اراده تشریعی نداریم! اگر کلام و اصل اصولی این است که اینان می‏گویند، حق با اخباریان است که آنان را مورد طعن و قدح قرار دهند. زیرا که این سخنان، از اصل واساس با مذاهب و دیانات الهی مخالف است . برخی دیگر به حجیّت قیاس قائل گشته‏اند که در روایات فراوانی از آن نهی شده است .

بنابراین چنین سخنان نمی‏تواند توجیه وتطابق قابل قبولی بادین الهی داشته باشد. البته حق آن است که تمامی اصولیان این سخنان باطل را نزده‏اند و نمی‏توان همگی را یکسان به این گونه اقوال متهم نمود. همچنین برخی اخباریان نیز از طریقه اعتدال خارج گشته‏اند و معتقد شده اند که تمامی اخبار و روایات قطعیت داشته و از حجیت یکسانی

______________________________

1 - درباره حجیّت مطلق ظن بین دانشمندان اصولی شیعی اختلاف وتفاوت وجود دارد. اخباری مسلکان نسبت به حجیّت ادله اربعه یعنی کتاب و سنت و عقل واجماع سخنان بسیاری گفته‏اند. ماحصل گفتار آنان این است که می‏گویند جز علم که کاشف قطعی از واقع است طریق دیگری حجیّت ندارد. و این علم نیز جز از طریق روایات ائمه طاهرین علیهم‏السلام به دست نمی‏آید. اخباریان روایات را طُرُق ظنی نمی‏دانند و خلاصه گفتار آنان این است که بین ادله اربعه تنها روایات کاشف از علم حقیقی و واقعی می‏باشند. در مقابل، کسانی از اصولیین که به حجیّت مطلق اعتقاد دارند، می‏گویند: علم یکی از طرق موصله به احکام است، ولی به جهاتی حصول قطع و یقین - که مطلوب هرمجتهدی است - در همه احکام ممکن نیست و فقط در موارد معدودی امکان حصول علم فراهم است. و سپس باترتیب مقدماتی که به «مقدمات دلیل انسداد» معروف است ،براین عقیده‏اند که اگر علم به احکام شرعی ممکن نباشد باید به طرق ظنی روی آورد که حجیّت آنها ثابت است .از طرف دیگر ما علم داریم که به تکالیفی شرعی موظف هستیم و باید فراغ ذمه حاصل شود درحالی که باب علم مسدود است. لذا عقل حکم می‏کند که عمل به ظن در حال انسداد لازم است و الّا یا باید بگوئیم تکالیف از بین رفته است که این خلاف فرض همه شرایع است و یا این که باب علم مسدود است. و چون ما نمی‏توانیم علم یقینی به دست بیاوریم و باید عمل کنیم. حال یا عمل به احتیاط باید کرد که این مطلب موجب اختلال نظام و یا موجب عسر وحرج خواهد بود که این نیز باطل است. و یا اعتقاد به حجیّت ظن وگمان (ظنون خاصّه) داشته باشیم.

در مقابل این گروه از اصولیان، گروه دیگری از بزرگان اصولی همچون شیخ انصاری و آخوند ملا محمد کاظم خراسانی حجیّت مطلق ظن را قبول نداشته و در بعضی از مقدمات دلیل انسداد خدشه وارد می‏کنند، به تفصیلی که در کتب تخصصی وجود دارد. طالبان به کتاب‏های فوائد الاصول ، شیخ مرتصی انصاری ، ج 1 ، ص 175 و کفایة الاصول ، آخوند خراسانی ، ص 311 به بعد مراجعه کنند. برگرفته از کتاب تاریخ فقه و فقها ، دکتر گرجی ، ص 250 به بعد.

برخوردارند. اینان قدح و طعن بر اصولیان وارد ساخته‏اند که شما به ظن عمل می‏کنید درحالی که ما به قطع موجود در روایات عمل می‏نماییم، چون روایات قطعی الدلاله و قطعی السند می‏باشند !اگر چنین اعتقاد سفیهانه‏ای درست باشد، باید بگوییم حق با اصولیان است، زیرا نمی‏توان اعتقاد به صحت تمامی اخبار و دلالت همگی آنها داشت.البته نباید تمامی اخباریین را به این قول ـ صحت و دلالت تمامی اخبار صادره از معصومان ـ نسبت داد. قدح و طعن تمامی علمای اخباری نیز کار پسندیده‏ای نیست، چرا که اینان حاملان روایات وحافظان احادیث و رسانندگان آن به ما بوده‏اند . چگونه می‏توان این بزرگواران را ـ که محافظان آثار وناقلان اخبار امامان بزرگوار علیهم‏السلام بوده‏اند ـ مورد طعن و لعن قرارداد؟ اینکار به هیچوجه روا و جایز نیست.

خلاصه مطلب این شد که وجه اختلاف اخباری واصولی به فقاهت وافقهیت بر می‏گردد، اخباریان فقیه و اصولیان فقیه‏تر بوده‏اند. این اختلاف بین علمای اصولی، و اخباری از زمان حضور امامان بزرگوار علیهم‏السلام وجود داشته وامامان نیز هر دو گروه را تأیید نمـوده‏اند و هر دو گروه نیز برطریق رشد و صواب وهدایت می‏باشند، با آن که جاهلان و نا آگاهانی در هر دو گروه وجود داشته‏اند که نسبت به طرف مقابل اسائه ادب داشته و طعن و قدح روا داشته اند و بزرگان هر دو گروه از این طعن وانتقاد مبّرا و منزّه‏اند. البته هر دو گروه نیز درقسمتی ازمطالب خویش دچار خطا و لغزش گشته‏اند که نباید از آن غفلت داشت .

اما روش ما در این میانه چیست و چه راهی را انتخاب می‏کنیم؟ بحثی است که در مقاله آینده باید بدان پرداخت.

منابع :

ـ اردبیلی، محمد. جامع الرواة، بیروت: درالاضواء، 1403 قمری .

ـ ابن بابویه، محمد. معانی الاخبار، قم: جامعه مدرسین، 1361 شمسی .

ـ شهابی، محمود. تقریرات اصول، تهران: بی نا، بی تا.

ـ طوسی، محمد. اختیار معرفه الرجال. مشهد: دانشکده الهیات، 1348 شمسی.

ـ فیض، علی رضا. مبادی فقه واصول، تهران: دانشگاه تهران، 1369 شمسی .

ـ گرجی، ابوالقاسم. تاریخ فقه وفقها، تهران: سمت، 1381 شمسی.

ـ مجلسی، محمد باقر. بحار الانوار. بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1403 قمری .

ـ محقق داماد، سید مصطفی، قواعد فقه. تهران: سمت ومرکز نشر علوم اسلامی، 1382شمسی.

ـ محمدی، ابوالحسن. قواعد فقه. تهران: میزان، 1382شمسی.

ـ معلوف، لویس. المنجد، بیروت: دارالمشرق، بی تا.

ـ مفید، محمد. الاختصاص، قم: جامعه مدرسین، بی تا.

 

تبلیغات