نیکول آیزنمن نقاش فیگوراتیو معاصر، به نسلی از استادان هنر تعلق دارد که منابع خود را از کاریکاتورهای روزنامه ها و نقاشی های دوران رنسانس به طور یکسان اقتباس کرده و در پی ستردن مرز میان هنر عالی و فرهنگ عامه است. اثر "پیروزی فقر" که یکی از گزنده ترین آثار این هنرمند است، برداشتی معاصر از اثری به همین نام است که توسط هانس هولباین نقاشی شده و دارای فضایی چندلایه، گفت وگویی، تمثیلی، هجوآمیز و گروتسکی است. میخائیل باختین از مهم ترین نظریه پردازان قرن بیستم محسوب می شود که به مطالعه زبان به عنوان یک سیستم و نحوه عملکرد گفت وگو در رابطه با اثراتی پرداخت که از طریق ارتباط ایجاد می کند و پیوندی میان هنر و این برقراری رابطه مشاهده کرد. او کارناوال را که عرصه ای محبوب جهت رها کردن خود در زیاده روی های جسمانی است، واجد فضایی گفت وگویی و یک سنت گروتسکی و مردمی دانست که تصاویر آن در پیوندی تأثیرگذار بین نشاط و خشونت یا کیفیت پایین ماتریالیسم هستند. وی بدن مشترک و تحریف شده گروتسک را در چارچوبی بلندنظرانه و مثبت قرار داده و اذعان داشت چنین بدنی پتانسیل ایجاد بی ثباتی در هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی، سیاسی و زیباشناسی را دارا است. در این راستا و با عطف به ویژگی های خاص رئالیسم گروتسک، این پژوهش به خوانش و تحلیل وجوه تصویری نقاشی پیروزی فقر اثر نیکول آیزنمن بر اساس آرای میخائیل باختین پرداخته و از نظر هدف، توسعه ای و از نظر نوع و روش، کیفی و توصیفی- تحلیلی است. یافته های تحقیق آشکارکننده این واقعیت هستند که این هنرمند با به کارگیری هنر خود، به نشان دادن پیروزی طعنه آمیز فقر پس از تصمیم گیری های ضعیف دولت امریکا پرداخته است که مسبب اصلی بحران اقتصادی سال 2008 در این کشور است و به این ترتیب، اعتراض خود را نسبت به سیاست گذاری های غلط، مدیریت ناکارآمد وقت، بی عدالتی و نابرابری در جامعه ابراز نموده است.