اینکه آیا اشیاء دارای جوهری هستند یا خیر، همواره موردنظر فیلسوفان بوده است. اساس گرایی یکی از نظریه های شناخته شده در متافیزیک تحلیلی معاصر است؛ جریانی که تلاش دارد پس از تبعید فلسفه از ساحت علم، بار دیگر فلسفه را با رویکردهای جدید به علم نزدیک کند و مفاهیم فلسفی را بر اساس رویکردهای جدید تجربی خاصه در فیزیک جدید بازتعریف کرده و مورد استفاده قرار دهد. در این سیاق، اساس گرایی به عنوان یکی از تلاش ها، سعی دارد ساختار شیء را بر مبنای دو مؤلفه جوهر و کیفیات تحلیل کند. این نظریه با معرفی جوهر اشیاء به عنوان اساس، در رویکردی تجربه گرایانه کیفیات را معرفی کرده و تبیینی از اشیاء انضمامی ارائه می کند. در مقابل، نظریه دسته ای از منظری وجودشناختی با انکار اساس، اشیاء انضمامی را صرفاً تشکیل شده از کیفیات می داند و فرایند دسته (خوشه) شدن این کیفیات را تبیین کرده است. این نوشتار ضمن تشریح این دو نظریه و داوری در باب دعاوی آن ها علیه یکدیگر، به نحو ضمنی نشان خواهد داد فیزیک جدید نه تنها در فرض هستنده های نامشهود برای تبیین ساختار وجودی اشیاء انضمامی به فلسفه نیاز دارد بلکه این علم برای فراتر رفتن از سطح کیفیات و پدیدارها و استفاده از مفاهیم تخصصی خود برای ارائه تصویری از جهان پیرامون، به فلسفه نیاز دارد.