مقاله حاضر به معرفی و مقایسه پیامدهای نظری دو دیدگاه متفاوت در حوزه «هستی شناسی اجتماعی»، یعنی نظریه «برساخت گرایی اجتماعی» و نظریه «واقعیت های اجتماعی و اقتران شدید» می پردازد. هر دوی این نظریات قائل به فردگرایی هستی شناختی هستند، اما به سنّت های فکری متفاوتی تعلق دارند. برساخت گرایی اجتماعی بیش و پیش از همه متأثر از پدیدارشناسی اجتماعی آلفرد شوتس است. همچنین این دیدگاه از زمینه وسیع تر سنّت پدیدارشناسی ادموند هوسرل و برخی اندیشه های ماکس وبر تأثیر پذیرفته است. در مقابل، نظریه «اقتران شدید» ریشه در فلسفه زبان برخی اندیشمندان مسلمان دارد. در سنت تعلیمی مسلمانان، بیشتر مباحث مربوط به حوزه فلسفه زبان در دانش اصول فقه تبلور یافته اند و این دیدگاه نیز تا حدّ زیادی از اندیشه های فلسفه زبانیِ میرزای نائینی و شهید محمدباقر صدر الهام گرفته است. در پژوهش حاضر، پس از ارائه تصویری از دو نظریه مذکور، با روشی مقایسه ای و تحلیلی، نشان داده خواهد شد که نظریات قائل به «فردگرایی هستی شناختی»، در عین وجوه اشتراک فراوان (نظیر تمرکز بر ذهنِ انسانی و قواعد حاکم بر آن)، ضرورتاً پیامدهای نظری و روش شناختی یکسانی به دنبال ندارند و ریشه این اختلاف پیامدها در مفروضات فلسفی متفاوت آنهاست.