طلاق از آسیب های اجتماعی خانواده است که دلایل مختلفی دارد و روزبه روز در حال افزایش است. هدف این پژوهش، بررسی رابطه بین سرمایه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و تمایل به طلاق در میان زنان است. در این زمینه از نظریه های سرمایه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بوردیو (1986)، کلمن (1988)، فوکویاما (1997) و سایر دانشمندان استفاده شده است. پژوهش از نوع توصیفی و به روش پیمایشی انجام شده است. جامعه آماری زنان بندر دیلم است که به طلاق گرفتن از همسرانشان تمایل داشتند. به دلیل کوچک بودن جامعه آماری، به نمونه گیری نیازی نبود و 54 نفر از آنها حاضر به پاسخگویی شدند. داده ها ازطریق پرسشنامه گردآوری و با استفاده از نرم افزار spss تحلیل شد. با توجه به نرمال بودن داده ها، آزمون پیرسون برای رابطه بین متغیرها به کار گرفته شد. یافته ها نشان داد بیشترین زنان متمایل به طلاق گرفتن، در سنین جوانی بودند و طلاق آنان نیز در سال های اولیه ازدواج اتفاق افتاده است. بین سرمایه اجتماعی و تمایل به طلاق رابطه معکوس وجود داشت. زنان دارای مشارکت اجتماعی بیشتر، اقدامشان برای طلاق جدی بود. زنان دارای اعتماد بیشتر و روابط اجتماعی قوی تر، تمایل کمتری به طلاق داشتند. بین سرمایه اقتصادی و تمایل به طلاق و نیز سرمایه فرهنگی (تجسم یافته، عینیت یافته و نهادی) و تمایل به طلاق رابطه معناداری وجود نداشت. نتیجه اینکه سرمایه اجتماعی، نوعی کنترل اجتماعی پنهان برای زوجین فراهم می کند؛ یعنی وجود اعتماد و روابط اجتماعی قوی به ویژه نسبت به همسر موجب کاهش طلاق می شود.