ادبیات و اجتماع تأثیر متقابلی بر یکدیگر دارند و ادبیات را می توان بازتاب واقعیت های اجتماعی دانست. یکی از جلوه های تأثیرگذاری، تأثیری است که نظام طبقاتی و حکومت استبدادی بر اجتماع و روابط افراد می گذارد و ادبیات به عنوان اصلی ترین نمود اجتماعی آن را در خود بازتاب می دهد. نظام طبقاتی (سلسله مراتبی) یک سیستم فراگیر اجتماعی است که در آن مردم به چند طبقه مجزا تقسیم می شوند و بر اساس آن عده ای خود را برخوردار از حقوق کامل شهروندی دانسته و مابقی را از ابتدایی ترین حقوق محروم می سازند. پذیرش و تأکید بر تفاوت، اختلاف، تضاد، و به طورکلی نابرابری از ویژگی های چنین نظامی است. چنین نظامی منجر به شکل گیری حکومت استبدادی می شود که مؤلفه های آن تقدّس پادشاه و تک گویی است و شاکله آن را ترس تشکیل می دهد. این نظام بر نگرش ها و اعتقادات، خلق وخوی افراد، و شیوه بیان مطالب تأثیر می گذارد؛ به گونه ای که زبان ادبی به سوی بیان غیرمستقیم و پند و اندرز گرایش می یابد و سمت وسوی توصیه ها نیز در خدمت تأمین منافع و مصالح طبقه حاکم و قدرتمند جامعه قرار می گیرد. اندرزنامه های سیاسی که با هدف تأثیرگذاری بر رفتار سیاسی حاکمان تدوین شده اند می توانند محمل مناسبی برای بازتاب این نوع از ساختار اجتماعی و نظام حکومتی باشند. ازاین رو، این مقاله سعی دارد با شیوه ای تحلیلی توصیفی به بررسی این تأثیرات و بازتاب آن در برجسته ترین متون تعلیمی نثر فارسی که عمدتاً ذیل اندرزنامه های سیاسی قرار می گیرند، بپردازد.