آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹

چکیده

با وجودِ تأثیر گذاری بسیار بر نظریه ی ادبی معاصر، نوشتارِ موریس بلانشو (2003-1907) اغلب به لحاظِ فرمی موردِ توجّه قرار نگرفته اند. به رغمِ ظاهرِ مبهم و نا منسجمِ تکّه نویسی های وی، بخصوص در کارهای آخرش، این نوشتار طرزی ممتاز از در هم آمیختگی نظریه و ادبیات به اجرا می گذارند که حاصلِ تفکّر در زبان است وقتی به حدّ بازنمایی خود رسیده باشد. ضمنِ مشخّص کردنِ «مرگ» به عنوانِ مرکزِ ثقلِ نوشتارِ بلانشو می توان رهیافتِ دو گانه ای نسبت به مفهومِ مرگ در نزدِ بلانشو مشاهده کرد که به مثابه ی «بیرون زمانِ در زمان» از موقعیّتی مرزی نسبت به بازنمایی برخوردار است. همپای این مفهومِ دو گانه ی «مرگ»، زبان وجهی دو گانه می یابد که یکی با انتظار برای تحقّقِ معنا (از طریقِ دلالت) و دیگری با اصرار بر جنبه ی مادّی کلمه متناظر است. این دو گانگی را می توان به عنوانِ عنصرِ برسازنده ی فرم و ساختارِ نوشتارِ مرزی و قطعه نویسِ او بررسی کرد و مشاهده کرد که چگونه در اجزای صوری و بلاغی متن های او، بخصوص قطعه نویسی هایی نظیرِ انتظار فراموشی، گامِ نه آنسو و نوشتارِ فاجعه، تأثیر گذارند. نیز می توان دید که ابهام یا تناقضی که در ظاهرِ نوشتارِ او دیده می شود حاصلِ نوشتن تحتِ دیدگاهی دو گانه و همزمان از نگاهِ «خود» و «دیگری» است؛ شیوه ای ممتاز و بی سابقه در نوشتار.

تبلیغات