شلینگ در تمام دوران کار فلسفی خود به دنبال یافتن تبیین مناسبی برای مسئله رابطه امر مثالی [1]و امر واقعی [2]بود. هدف اصلی شلینگ از دنبال کردن این مسئله، درک و تبیین واقعیت عینی وجود بود. شلینگ هیچ گاه از فروکاسته شدن امر واقعی به امر مثالی خشنود نبود و به همین دلیل به تدریج از جریان ایدئالیسم آلمانی قرن نوزده جدا شد. شلینگ در دوره پایانی کار فلسفی خود به تفسیر اسطوره های جهان می پردازد. فلسفه اسطوره در واقع پاسخ نهایی شلینگ برای تبیین رابطه امر مثالی و واقعی است. او در پشت صورت ظاهر اسطوره های جهان نشانه های روح نامحدودی را می بیند که به تدریج در حال تحقق است. این روح نامحدود همان فراهستی یا خدا است که به عقیده شلینگ عقل محض تنها می توانست مفهوم و ماهیت آن را به عنوان یک امکان انتزاعی اثبات کند. [1]. Ideal [2]. Real