چکیده در این مقاله نگارنده سعی می کند روایتی را از آثار شلینگ مطرح کند که در آن شلینگ در تمام دوران کار فلسفی اش به دنبال یافتن تبیین مناسبی برای مسئله بنیادی خویش یعنی رابطه امر مثالی و امر واقعی بوده است. هدف اصلی شلینگ از دنبال کردن این مسئله درک و تبیین واقعیت عینی وجود بود. در این مقاله حرکت تدریجی شلینگ به سوی پاسخ نهایی او برای تبیین مسئله بنیادی رابطه امر مثالی و واقعی دنبال می شود. این پاسخ نهایی همان فلسفه اسطوره است که شلینگ در تفکر متاخر خویش به آن دست پیدا می کند و شلینگ با طرح آن به دنبال تبیین واقعیت عینی وجود است. در سراسر مقاله سعی می شود این پرسش در ذهن مخاطب مطرح شود که آیا شلینگ چنانکه خوانش رسمی تا کنون او را معرفی کرده واقعا فیلسوف ایدئالیستی بوده یا اینکه او همواره سعی کرده از ایدئالیسم آلمانی قرن نوزدهم عبور کند؟