گادامر به پیروی از هیدگر نگاهی هستی شناختی به تاریخ و فهم دارد، زیرا هستی انسان را یک هستی افکنده شده در جهان می داند که به تاریخ تعلق دارد و پیشاپیش متأثر از تاریخ است. در نتیجه، فهم نیز به عنوان یکی از حالت های هستی انسان، متأثر از تاریخ است. اما این نگاه او به تاریخ زمینه ساز این نقد اساسی می شود که وی نمی تواند از توصیف هستی شناختی فهم، یک قاعده معرفت شناختی بیرون بکشد و معیاری فراتاریخی برای عینیت و اعتبار تفسیر ارائه دهد و از این رو با چالش نسبیت گرایی مواجه می شود. گادامر اما مدعی است که متهم کردن او به نسبیت گرایی برخاسته از نگاه معرفت شناختی به تاریخ است، حال آنکه سخن او در لایه ای زیرین تر و در سطح هستی شناسی فهم و تاریخ است. در نظر گادامر، تاریخ نقشی انکارناپذیر در تقوم فهم دارد. تاریخ و زبان نه تنها مانعی بر سر راه فهم حقیقت نیستند، بلکه حاملان حقیقت اند و حقیقت از رهگذر تاریخ و زبان خود را بر ما آشکار می کند. پس تاریخ مندی فهم سبب نمی شود که هرکس موضوع را از چشم انداز خاص خود ببیند، زیرا حقیقت اگر چه در تاریخ و زبان نمایان می شود، ولی ساخته تاریخ و زبان نیست.