کانت برای پاسخ به اشکالات شکاکان و ایدئالیست ها پیشنهاد کرد که در عالم فلسفه، انقلابی کپرنیکی به راه اندازیم و به جای اینکه به دنبال شناختِ مطابق با جهان واقعی (عالم عین) باشیم، به دنبال شناخت واقعیتی باشیم که مطابق ذهن و قوای ادراکی ما ساخته شده باشد. او مدعی شد که تنها راه فرار از شکاکیت و ایدئالیسم همین است که صرفاً به دنبال شناخت واقعیتی باشیم که به ذهن آمده و ذهنی شده است؛ یعنی به شناخت دنیای خودساخته (عینِ ذهنی) بسنده کنیم و تصور ذهنیِ یک شیء را خود شیء (خود واقعیت) در نظر بگیریم. او می پنداشت که اگر انسان به جای «واقعیت مستقل از خود» به دنبال شناختنِ «واقعیت ساخته شده توسط قوای ادراکی خود» باشد، یقینی بودن ادراکاتش تضمین می شود و اعتراض های امثال بارکلی و هیوم پاسخ مناسبی می گیرند. در این مقاله، با بررسی انقلاب کپرنیکی کانت و پیامدهای منطقی آن، نشان داده ایم که فلسفة کانت، به رغم تلاش فراوان و ستودنی او، در دفع شبهات موفق نبوده و نسخه دیگری از شکاکیت است و منطقاً به ایدئالیسم محض می انجامد.