عرفان اسلامی به عنوان نمود دینی معرفت باطنی (Esotericism)، ساحت حیات مادی، جایگاه انسان در هستی و درنهایت، حیات آن جهانی او را موردتوجه قرار داده است. وجودمداری یا اگزیستانسیالیسم (Existentialism) نیز با این دو ویژگی که وجود را بر ماهیت مقدم می داند و دیگر آنکه موضوع اندیشه را انسان می داند و نه موضوعات فلسفی صرف، تحقق امکان های موجود انسانی را موردتوجه قرار داده است و از همین رو بیشتر شاخصه های اصلی این مکتب فکری ازجمله توجه به فردیت، وضعیت وجودی، آزادی، اخلاق و مسیولیت ناشی از آن ها در این مکتب بر محور یگانگی انسان می گردد. این پژوهش جایگاه انسان در دو جهان بینی مزبور را بر اساس حدیقه و تهوع بررسی کرده و به یافته هایی از این دست نایل آمده است که با وجود تفاوت های بنیادین فکری، انسان همچون یگانه هستی، در هر دو مکتب فکری جایگاه والایی دارد. هر دو مکتب فکری در جهت دستیابی انسان به مراتب متعالی وجود، او را به پشت پازدن به حیات مادی صرف فرا می خوانند. سنایی، نیل به این هدف را درگرو سلوک عرفانی و پیروی از شریعت و سارتر در رمان تهوع ، آن را در گرو پرداختن به امور متعالی ازجمله آفرینش هنری یا شرکت در فرایند نوشتن می داند.