مفهوم گروتسک که در ابتدای سده شانزدهم به نقاشی های عتیقه موردپسند عامه در ایتالیا محدود می شد، با ورود به موضوع بحث زیبایی شناسان قرن هیجده و تداعی آن با کاریکاتور، گسترش معنایی یافت و در کنار جنبه های ترسناک و منزجرکننده به عنصرهای مضحکه و خارق العاده گرایش پیدا کرد. ساختارگرایانی همچون میخاییل باختین، فیلیپ تامسون و ولفگانگ کایزر با پژوهش در حیطه گروتسک هریک از منظری متفاوت، ویژگی های آن را برشمردند و درنهایت این سبک هنری را درصدد تشریح جهانی بیگانه از خود دانستند که در آن قدرت جهت گیری نیست. با توجه به مؤلفه های موجود در رمان خوف که در این تحقیق با روش کتابخانه ای موردبررسی قرار گرفته، مشخص شد این اثر روایی که در حیطه فرم و محتوا پیشروست، با درآمیختن اجزای گروتسکی، روایت گر فضای هراسناکی است که برای نخستین بار در یک داستان زنانه به خدمت گرفته شده است و به اهداف عملکردی نوشته های گروتسک گونه دست یافته است.