تجلی عرفان اسلامی در ادبیات فارسی به درجه یی است که همچون طاووس در آثار مختلف زبان فارسی جلوه های گوناگون و متنوع دارد.این چشم اندازهای دل فریب وقتی با سایر نحله ها از قبیل عرفان هندی-بودایی همجوار می گردد دلبری صد چندان پیدا می کند. اقبال شاعر جامع الاطراف شبه قاره که از زیور علم و دین و نظر و عمل توامان بهره مند است، در خصوص مبانی و اصول تصوف و عرفان نیز، با عنایت به همجواری با مکتب غنی عرفان هندی و مطالعات و سیر و سفر در ممالک غربی،عقاید نو و نقدهای راهگشا ابراز نموده است.اقبال لاهوری برای خروج مسلمین از انزوا و سکوتی که اسلام را به گوشه نشینی سوق داده است و از طرف دیگر بستر ورود توسعه طلبان و استعمار گران را فراهم ساخته است به گونه ی دیگر از خلوت رو می آورد. در این پژوهش با روش توصیفی و مراجعه به اسناد و مراجع بر آن هستیم تا نظر خاص اقبال در باب خلوت که هم متاثر از اندیشه های رایج در عرفان شبه قاره است و هم ناشی از دیدگاه اقبال در باب ورود و دخالت مسلمین در مباحث اجتماعی جامعه خودشان می باشد، را بررسی می نمائیم.