ایجاد تعادل میان اسلام و تصوف و انطباق اعمال تصوف با ظاهر شریعت یکی از دغدغه های مهم عرفا و اولیاء شبه قاره ی هند بوده است. سیداحمد خان سِرهِندی معروف به مُجَدِّد اَلْفِ ثانی، با ارائه برداشت و تفسیری جدید از تصوف، سعی در برقراری آشتی میان شریعت و طریقت دارد. این مقاله آراء عرفانی او را با استفاده از روش توصیفی - تحلیلی و با مراجعه به آثار وی بررسی کرده است. او در آثار خود، به ویژه در سراسر مکتوبات، نشان می دهد که طریقت و شریعت مکمل یکدیگرند و اختلاقی میان آن دو نیست. او علمای راستین را کسانی می داند که هم به ظاهر شریعت می پردازند و هم به منتهای مقامات تصوف رسیده اند. سرهندی، با ارائه تعریفی جدید از شریعت حقیقی و دامنه اش، آن را چیزی می داند که علمای راسخین بدان دست یافته اند، شریعتی که تعارضیجبا طریقت نداشته و دربردارنده آن نیز است. او با بر شمردن مراحل سیر وسلوک، هدف از آن را از بین بردن موانع بر سر راه رسیدن به خدا و نیل به فناء فی الله و بقاء بالله می داند.