زبان فارسی ازجمله زبان هایی است که در آن کانونی سازی[1] رخ می دهد. درنتیجه رخ دادِ این پدیده، که نمونه ای از قلبِ نحوی[2] به شمار می رود، سازه نحویِ کانونی شده یا در سطح ساخت ظاهری جابه جا می شود و یا در سطحِ صورتِ منطقی به جایگاهِ شاخصِ فرافکنِ کانون. یافته ها نشان می دهد که: (الف) حرکت کانونی سازی، قبل از بازنمون[3]، ضرورتاً منجر به خوانشِ تقابلی نمی شود، (ب) کانونی سازی شامل حرکتِ کلِ سازة کانونی شده در سطح منطقی است، و فقط حرکتِ مشخصة کانون نیست، آن گونه که در ادبیاتِ مربوط ادعا شده است. (ج) در زبانِ فارسی، کانونی سازیِ تقابلیِ[4] دو سازه نحویِ ذاتاً غیرکانونی نیز امکان پذیر است.