طی سده های میانه در پهنة جغرافیایی خلافت اسلامی، تمدنی پدیدار شد که بعدها به نام تمدن اسلامی نامیده شد. در این دوران، اندیشه ورزان این حوزة تمدنی، گام های بلندی را در فراگیری، باز تفسیر، تولید و توزیع علوم و فنون برداشتند و حاصل آن نیز عرضة آثار و متون علمی با ارزشی در حوزه های مختلف علمی بود. در میان شاخه های مختلف علوم، حوزة معارف انسان شناسی از ویژگی قابل تأملی برخوردار بود و مسائلی نظیر چیستی انسان و جامعه، ویژگی ها و ممیزات انسان و حیات اجتماعی وی نسبت به دیگر موجودات، سرشت زندگی اجتماعی و قوانین حاکم بر حیات اجتماعی انسان، حرکت تاریخ، جهت و مضمون آن، مجموعاً گوشه هایی از معضله های فکری دانشمندان مسلمان را در این حوزه بازتاب می داد. مسئلة تحقیق عبارت است از این که کوشش های نظرورزانة اندیشمندان این عصر در بارة چیستی جامعه، علم الاجتماع و طبقه بندی اجتماعی در کدام سرمشق های عصری صورت پذیرفت و این تلاش ها نهایتاً منجر به کدام اشکال فهم نظری جامعه و طبقه بندی آن گردید؟ به لحاظ روشی، تحقیق حاضر متکی بر روش اندیشه شناسی در رویکرد تاریخ پژوهی صورت پذیرفته است. نتایج حاصل از تحقیق آشکار می کند که اولاً مواجهة نظری قدما با امر اجتماعی یا شناخت «جامعه» در عصر اسلامی، با دو زمینة الگوی علم شناسی قدما و مبانی انسان شناسی ارتباط وثیقی دارد و ثانیاً در نتیجه نظرورزی در این افق فکری، تأمل در زمینة چیستی جامعه و طبقه بندی اجتماعی تنها ذیل رویکرد حکمایی صورت پذیرفت و به دلیل غلبة اندیشة افلاطونی، در این حوزه، دانش اجتماعی به حکمت مدنی تحویل شد و در نتیجه از ساحت رویکردی انضمامی به امور اجتماعی به عرصة مواجهة انتزاعی با آن موضوعات تغییر منظر داد در نهایت نیز، جز در مورد استثنایی مانند ابن خلدون، در طرح شناخت بنیادهای اجتماعی و در حوزة مسائل اجتماعی عصر خویش نتوانست دستاورد جدی در پی داشته باشد.