رویداد حملة مغول و سرنگونی حکومت خوارزمشاهیان موجب ایجاد تصویری سرزنش آمیز و نکوهش بار از سلطان محمد خوارزمشاه نزد مورخان و به تبع آن پژوهشگران گردیده است. چنین به نظر می-رسد که این باور شایع در محتوای یکی از داستان های مثنوی مولانا جلال الدین بلخی، به صورتی متفاوت به نمایش درآمده است و ظاهراً شاعر در اثر عرفانی خود رویکردی متفاوت در مورد سلطان محمد نشان داده است. این پژوهش درصدد است تا با واکاوی عوامل مختلفی از جمله عناصر زبانی به کار رفته در داستان، سرچشمه های روایی و تغییرات ایجاد شده در روایت جدید و انگیزه های احتمالی شاعر، به بررسی جنبه های خاص روایت مولانا در مورد سلطان برافتاده خوارزمشاهی پرداخته و این داستان عرفانی را به لحاظ تاریخی و سیاسی روزگار سرایش آن مورد ارزیابی قرار دهد.