نوشتار حاضر درصدد ارائه چارچوبی جامعه شناسانه برای تحلیل موضوع «عدالت اجتماعی» است. مطالعه عدالت به مثابه فضیلتی فردی و اجتماعی، بیش از هر چیز موضوع بررسی فلاسفه اخلاق و فلاسفه سیاست بوده است. ایشان عدالت را در حیطه عقل عملی دانسته و به عقلی بودن حُسن عدل و کلّی عدالت حکم داده اند. در این معنا، عدالت موضوعی نیست که بتوان صدق و کذب را بر آن حمل کرد؛ بلکه عدالت نوعی تجویز است، خواه خطاب به همه مردم باشد و خواه طیف خاصی از مخاطبان را در نظر گیرد. چنانچه قائل باشیم جامعه شناسی به مثابه یک علم، هست ها و نه بایدها را موضوع بررسی قرار می دهد، در این صورت، بررسی علمی یک «تجویز» چه معنایی خواهد داشت؟ پاسخ این است که اگر تجویزی، فارغ از سرچشمه و ریشه آن، خصلتی بین الاذهانی یافت و بخشی از یک فرهنگ یا خرده فرهنگ قرار گرفت؛ در آن صورت، یک «وجود اجتماعی» به دست آمده که مانند هر «امر واقعی» منشأ اثر بوده و می توان آن را بررسی علمی کرد. بنابراین، چارچوب یک پژوهش علمی و تجربی درباره عدالت اجتماعی موضوعیت خواهد یافت. با فرض اینکه عدالت اجتماعی بر عادلانه بودن توزیع کالا و خدماتی ناظر است که به جهت کمیاب بودن مورد توجه آحاد جامعه است، تحلیل جامعه شناختی عدالت اجتماعی، منطقاً دو گام خواهد داشت: بررسی آنچه که باید به نحوی عادلانه توزیع شود؛ کشف معنا و محتوای بین الاذهانیِ «عادلانه بودن»؛ در پاسخ به پرسش اول به فهرستی از امور دست می یابیم؛ پس پرسش دوم نیز به تفکیک امور توزیع شده قابل طرح خواهد بود. پاسخ به این دو پرسش، فراهم کننده چارچوبی است که آرای فلاسفه و اندیشمندان اجتماعی اعصار مختلف را می توان ذیل آن سامان بخشید؛ به طوری که بتوان تشخیص داد نظر هر صاحب نظری درباره «موضوع توزیع» و «چگونگی توزیع آن» چیست؟