اندیشیدن به نحوه خلقت انسان و جهان از سؤال های بنیادین ذهن بش ری است. انسان ها از ایام قدیم تا به امروز همیشه به فکر پیدا کردن جوابی قانع کننده برای این سؤال بوده اند. در فلسفه یونانی و به تأسی از آن در فلسفه ایرانی، سعی شده که با تمایز بین وجود و ماهیت به این سؤال جواب داده شود. در فلسفه مشاء، اشراق و ملاصدرا به تبیین وجود و ماهیت پرداخته شده و هر کدام دیدگاه های خاص خودشان را در این مورد ارائه کرده اند. در عرفان ایرانی با تأثیرپذیری از فلسفه، هستی شناسی عرفانی ویژه ای بنیان نهاده شده است که تا حدودی به عقاید فلسفی مشائیان، اشراقیان و حکمت متعالیه شبیه است. حکیم سنایی غزنوی در حدیقه، جابه جا، هنگام بحث کردن در مورد موضوعات مختلفی چون: آفرینش و خلقت عالم، عدم، وصف عقل و نفس کلی، صورت و ماده و ... مبانی فلسفی هستی شناختی خودش را بی ان کرده است. نظرهای وی گاهی با عقاید اهل مشاء، نوافلاطونیان و اخوان الصفا نزدیکی دارد. از همین جهت، می توان گفت که در میان عارفان، لقب «حکیم» برای سنایی برازنده و درست است. این تحقیق، با بررسی نظرات هستی شناسی سنایی در حدیقه درصدد بازنمودن ابعاد فلسفی شخصیت او برآمده است.