در این مقاله درصدد بررسی مبانی هستی شناسانة جامعه شناسی از دیدگاهی قرآنی هستیم. با استفاده از آیات قرآن، چهار عنصر «خدا»، «انسان»، «زمین» و «پیوند میان انسان با این عناصر و انسان های دیگر»، پایه های اصلی (و البته حداقلی)، برای تشکیل جامعه انسانی تشخیص داده شد. با محور قرار دادن دو عنصر «انسان» و «پیوند»، ماهیت هر یک را تحلیل کرده، سپس به عناصر دیگر و نحوه اثرگذاری آنها بر این دو عنصر پرداخته ایم. چنین نگاهی، جامعه شناسیِ موجودِ انسان ‐ محور را به یک جامعه شناسیِ خدا ‐ محور تبدیل کرده، انسان را فقط امانتدار تلقی می کند. در این نگاه قرآنی، انسان موجودی دوبُعدی است: حیوانی ‐ ملکوتی؛ یعنی میلی بی نهایت، هم به پستی ها و هم به فضیلت ها دارد. همین وضعیت در جامعة انسانی که محصول گرایش ها، روحیه ها، اخلاقیات، افکار و اندیشة افراد است، نیز رخ می دهد و درجه ای از هویت پست یا متعالی را در صحنة اجتماعی از خود به نمایش می گذارد. در این رویکرد، وجود سه عنصر قدرت، معرفت و گرایش های متضاد، میدانی برای ظهور متمایزترین ویژگی انسان، یعنی اختیار دانسته شده است. این ویژگی، خود را در سطوح مختلف فردی، گروهی و اجتماعی نشان می دهد. از دیدگاه قرآنی، مشغولیت زیاد انسان و جامعة انسانی به گرایش های حیوانی و نیز امور خارج از وی (طبیعت و زمین)، از یک سو و فراموشی و بی توجهی به خود ملکوتی و نیز خداوند، از سوی دیگر، باعث بیگانگی فردی و جمعی انسان ها می شود. مهم ترین عامل برای برطرف کردن این حالت، توجه به خدا و خود واقعی است. با توجه به این رویکرد، برای اینکه تحلیل کاملی از جامعة انسانی داشته باشیم، همواره باید به دو عنصر اصلی جامعه (فرد و جمع)، توجه داشته باشیم. همچنین، توجه به نوع رابطة این دو با خداوند و هستی (طبیعت و زمین) نیز تأثیر بسزایی در فهم رفتار فردی و اجتماعی انسان دارد.