فیزیکى انگارى پیشینى و پسینى، در فیزیکى انگاشتن جهان (و به طور خاص، ذهن یا نفس)، با یکدیگر هم رأى هستند و فیزیکى انگارى را در مقام رهیافتى مابعدالطبیعى در باب تعیین ماهیت ذهن، حالات ذهنى، و ویژگى هاى ذهنى تأیید مىکنند. محلّ نزاع و اختلاف میان این دو تلقّى در این مسئله نهفته است که: آیا صدق و کذب فیزیکى انگارى وابسته به شناخت پذیر بودن برخى حقایق خاص به طور پیشینى است یا نه؟ حامیان فیزیکى انگارى پیشینى بر لزوم این وابستگى تأکید مىکنند؛ ولى دسته مقابل منکر آن هستند.
مقاله حاضر صورت بندى نقدى است بر فیزیکى انگارى بر مبناى واکاوى این اختلاف. نگارنده که در این مسئله، خود با فیزیکى انگاران پیشینى موافق است، استدلال خواهد کرد که براى صدق فیزیکى انگارى، وجود رابطه استلزامى از هر دو نوع آن (استلزام دلالت شناختى و استلزام شناختى)، میان امر فیزیکى و ذهنى، ضرورى است. با این حال، نگارنده امکان چنین شناختى را منتفى مى داند و دستکم روابط استلزامى از نوع معرفتى آن را مورد انکار قرار مى دهد. او با پیمودن این مسیر، تلاش مىکند تا کذب فیزیکى انگارى را نشان دهد.