معرفت شناسان مسلمان سه دیدگاه درباره «حکایت» مطرح کرده اند. دیدگاه مشهور این است که «حکایت» ذاتى باب برهان براى صور ذهنى است و این صور بالفعل ماوراى خود را نشان مى دهند. استاد فیّاضى «حکایت» را ذاتى باب ایساغوجى براى علم حصولى مى داند و بر این باور است که حاکى «نفس فاعل شناسا» به شمار مى رود و صور ذهنى، وجودهاى ذهنى محکى مى باشند. استاد مصباح اعتقاد دارند که «حکایت» انتقال ذهن به طور طبیعى از صور ذهنى به محکى است که در برخى مراتب، حکایت صور ذهنى شأنى و بالقوّه است و تنها در مرتبه تصدیق صادق است که «حکایت» به فعلیت مى رسد.
عمده اختلافى که بین این سه دیدگاه وجود دارد به نوع تحلیل بازمى گردد. در این نوشتار، با تحلیلى که از «حکایت» ارائه شده است، به نقد دیدگاه مشهور و استاد فیّاضى پرداخته، و از برخى نقدهاى بنایى، همچون غفلت از نقش توجه فاعل شناسا در فرایند حکایت، سخن گفته ایم.