ایستگاه آخر
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
طرح شماره یک، دورویی یک دیپلمات خارجی را به نمایش میگذارد. او در مقابل عوامل حکومتی میگوید: «به این رعیت با نجیب لازم نیست رحم کنی.» و به رعیت نیز خلاف آن را بر زبان جاری میسازد و میگوید: «اجازه نمیدهم کسی اذیتت کند، من طرفدار شما هستم».
در طرح شماره 2، طرح هم سادهلوحی دولتمردان را بیان میکند که براحتی از مرزهای خاکی و آبی ایران کوتاه میآیند و فیالمثل وقتی بحث واگذاری مرزهای آبی پیش میآید، آنها با این استدلال که: «از این آب شور ما را چه حاصل؟ بدهید، بروید به جهنم» تمامیت ارضی کشور را زیرپا مینهند.
در طرح شماره 3 نیروهای نظامی به عنوان نماد استبداد به تصویر کشیده میشوند. این نیروها از ایفای وظیفه اصلی خود طفره میروند، یعنی وقتی گرگ به گله حمله میبرد، آنها به جای دفاع از چوپان بینوا، به او اعلام میکنند که: «آهای، آهای، ای صاحب رمه، گوسفندانت را گرگها تلف کردند». و بالاخره چهارمین طرح ،غول مهار نشدنی استبداد را نمایش میدهد.
شایان ذکر است در شماره گذشته سه کاریکاتور استفاده شده بود که غیر از یکی از آنها که مربوط به روزنامه کیهان بود، دو کاریکاتور دیگر از کارهای هنرمند معاصر آقای علیزاده است.
بداههگویی سلطان صاحبقران
یک روز محرم نامی که از شعرای زبردست عهد ناصرالدینشاه بود، به حضور شاه قاجار رفت و قرار شد قصیده خود را بخواند.
زمانی که محرم، این مصرع از قصیده خود را خواند:
«دیوانه شود محرم، در ماه محرم!»
ناصرالدینشاه به او مهلت نداده و گفت:
«در ماه صفر هم، ده ماه دگر هم!»
طبع شعر ناصری!
«ناصرالدینشاه» الحق شعرشناس قابلی بود و ابیات فراوانی از شعرای متقدم ایران و عرب را از بر داشت و علاوه بر آن خود به روانی شعر میگفت و اشعار قابل توجهی دارد که در دیوان او به چاپ رسیدهاند.
حکایت میکنند روزی شخصی در حضور او غزلی از حافظ را به نام خود قرائت نمود!
ناصرالدینشاه پس از شنیدن غزل لب به تحسین گشود و گفت: «شعر خوب و نغزی است اما صاحبش حافظ است نه تو!».
مردک دستپاچه شد و گفت: خیر قربان مال من است ولی حافظ آن را به نام خود در دیوانش جا زده است!
ناصرالدینشاه گفت: مومن آنوقت که حافظ شعر میگفت تو و پدرت هم وجود نداشتید...
شاعر آبروباخته که به دنبال راه گریزی میگشت پاسخ داد: اعلیحضرتا، نبودم که حافظ توانست اشعار مرا بدزدد، اگر خودم یا پدرم بودیم که اجازه نمیدادیم دست به سرقت بزند!
ناصرالدینشاه پس از شنیدن این حرف خندهاش گرفت و دستور داد انعامی به او داده و روانهاش کنند...
مست هوشیار و هوشیار مست
در اواخر دوره سلطنت احمدشاه تهران حاکمی داشت به نام حاجبالدوله او یک روز که مطابق معمول سرگرم انجام امور روزمره در مقر حکومتی بوده است فراشها جوانی را به جرم شرب نجسی و تظاهرات مستانه گرفته و خدمت حاکم میآورند تا دستور مجازاتش را صادر کند.
«حاجبالدوله» چون به قیافه آنها دقیق میشود میبیند که مرد مستی که به گفته فراشها در خیابان تلوتلو میخورده و روی پا بند نبوده، دارای لباسی تمیز و گیوهای سفید بدون ذرهای گل است و حال آنکه فراشهای حکومتی که مست نبودهاند به لحاظ فصل زمستان و بارندگی و وجود گل و شل در معابر تا کمر گلی و خیس هستند!
«حاجبالدوله» از تماشای جوان مست و فراشهای هوشیار با ظواهری که شرح آن رفت متعجب شده و از جوانک مست میپرسد:
جوانک، تو چطور مستی هستی که حتی گیوههایت هم به گل و شل آلوده نشدهاند؟
جوان مست پاسخ میدهد: قربان، علت این است که چاکر باریک باریک راه میروم!
«حاجبالدوله» از این پاسخ که میشنود بیشتر متعجب شده و مجددا میپرسد:
باریک باریک راه رفتن چه صیغهای است؟!
مرد جوان متعاقب این گفته حاکم تهران، به نرمی شروع به راه رفتن کرده و از کنار گل و لای حیاط دارالحکومه میگذرد و از در حیاط هم خارج شده و متواری میگردد!
«حاجبالدوله» از هوشیاری جوان مست و مدهوشی فراشان هوشیار! خود که به سختی غرق تماشای راه رفتن جوان شده، به طوری که حتی جلوی فرار او را هم نگرفتند متغیر گردیده میگوید:
این نوکرهای پدرسوخته را بخوابانید و یکی بیست ضربه شلاق به آنها بزنید تا مستی از سرشان بپرد!
تلگراف میرزا
در یکی از مسافرتهای ناصرالدین شاه به مازندران هنگامی که مراسم معرفی کارکنان دولت به عمل میآمد، شاه قاجار حکمران بارفروش (بابل کنونی) را مخاطب قرار داده و در حالی که یکی از حضار را نشان میداده، میپرسد: این کی است؟ حکمران که تا به حال شاه را ندیده و کمی دستپاچه شده بود میگوید:
شاهزاده محمد تلگراف میرزا رئیس جعفرخانه مبارکه!
ناصرالدینشاه سخت به خنده میافتد به طوری که مجلس از صورت رسمی خارج میشود...
جمعه 24 اسفند 1386
در طرح شماره 2، طرح هم سادهلوحی دولتمردان را بیان میکند که براحتی از مرزهای خاکی و آبی ایران کوتاه میآیند و فیالمثل وقتی بحث واگذاری مرزهای آبی پیش میآید، آنها با این استدلال که: «از این آب شور ما را چه حاصل؟ بدهید، بروید به جهنم» تمامیت ارضی کشور را زیرپا مینهند.
در طرح شماره 3 نیروهای نظامی به عنوان نماد استبداد به تصویر کشیده میشوند. این نیروها از ایفای وظیفه اصلی خود طفره میروند، یعنی وقتی گرگ به گله حمله میبرد، آنها به جای دفاع از چوپان بینوا، به او اعلام میکنند که: «آهای، آهای، ای صاحب رمه، گوسفندانت را گرگها تلف کردند». و بالاخره چهارمین طرح ،غول مهار نشدنی استبداد را نمایش میدهد.
شایان ذکر است در شماره گذشته سه کاریکاتور استفاده شده بود که غیر از یکی از آنها که مربوط به روزنامه کیهان بود، دو کاریکاتور دیگر از کارهای هنرمند معاصر آقای علیزاده است.
بداههگویی سلطان صاحبقران
یک روز محرم نامی که از شعرای زبردست عهد ناصرالدینشاه بود، به حضور شاه قاجار رفت و قرار شد قصیده خود را بخواند.
زمانی که محرم، این مصرع از قصیده خود را خواند:
«دیوانه شود محرم، در ماه محرم!»
ناصرالدینشاه به او مهلت نداده و گفت:
«در ماه صفر هم، ده ماه دگر هم!»
طبع شعر ناصری!
«ناصرالدینشاه» الحق شعرشناس قابلی بود و ابیات فراوانی از شعرای متقدم ایران و عرب را از بر داشت و علاوه بر آن خود به روانی شعر میگفت و اشعار قابل توجهی دارد که در دیوان او به چاپ رسیدهاند.
حکایت میکنند روزی شخصی در حضور او غزلی از حافظ را به نام خود قرائت نمود!
ناصرالدینشاه پس از شنیدن غزل لب به تحسین گشود و گفت: «شعر خوب و نغزی است اما صاحبش حافظ است نه تو!».
مردک دستپاچه شد و گفت: خیر قربان مال من است ولی حافظ آن را به نام خود در دیوانش جا زده است!
ناصرالدینشاه گفت: مومن آنوقت که حافظ شعر میگفت تو و پدرت هم وجود نداشتید...
شاعر آبروباخته که به دنبال راه گریزی میگشت پاسخ داد: اعلیحضرتا، نبودم که حافظ توانست اشعار مرا بدزدد، اگر خودم یا پدرم بودیم که اجازه نمیدادیم دست به سرقت بزند!
ناصرالدینشاه پس از شنیدن این حرف خندهاش گرفت و دستور داد انعامی به او داده و روانهاش کنند...
مست هوشیار و هوشیار مست
در اواخر دوره سلطنت احمدشاه تهران حاکمی داشت به نام حاجبالدوله او یک روز که مطابق معمول سرگرم انجام امور روزمره در مقر حکومتی بوده است فراشها جوانی را به جرم شرب نجسی و تظاهرات مستانه گرفته و خدمت حاکم میآورند تا دستور مجازاتش را صادر کند.
«حاجبالدوله» چون به قیافه آنها دقیق میشود میبیند که مرد مستی که به گفته فراشها در خیابان تلوتلو میخورده و روی پا بند نبوده، دارای لباسی تمیز و گیوهای سفید بدون ذرهای گل است و حال آنکه فراشهای حکومتی که مست نبودهاند به لحاظ فصل زمستان و بارندگی و وجود گل و شل در معابر تا کمر گلی و خیس هستند!
«حاجبالدوله» از تماشای جوان مست و فراشهای هوشیار با ظواهری که شرح آن رفت متعجب شده و از جوانک مست میپرسد:
جوانک، تو چطور مستی هستی که حتی گیوههایت هم به گل و شل آلوده نشدهاند؟
جوان مست پاسخ میدهد: قربان، علت این است که چاکر باریک باریک راه میروم!
«حاجبالدوله» از این پاسخ که میشنود بیشتر متعجب شده و مجددا میپرسد:
باریک باریک راه رفتن چه صیغهای است؟!
مرد جوان متعاقب این گفته حاکم تهران، به نرمی شروع به راه رفتن کرده و از کنار گل و لای حیاط دارالحکومه میگذرد و از در حیاط هم خارج شده و متواری میگردد!
«حاجبالدوله» از هوشیاری جوان مست و مدهوشی فراشان هوشیار! خود که به سختی غرق تماشای راه رفتن جوان شده، به طوری که حتی جلوی فرار او را هم نگرفتند متغیر گردیده میگوید:
این نوکرهای پدرسوخته را بخوابانید و یکی بیست ضربه شلاق به آنها بزنید تا مستی از سرشان بپرد!
تلگراف میرزا
در یکی از مسافرتهای ناصرالدین شاه به مازندران هنگامی که مراسم معرفی کارکنان دولت به عمل میآمد، شاه قاجار حکمران بارفروش (بابل کنونی) را مخاطب قرار داده و در حالی که یکی از حضار را نشان میداده، میپرسد: این کی است؟ حکمران که تا به حال شاه را ندیده و کمی دستپاچه شده بود میگوید:
شاهزاده محمد تلگراف میرزا رئیس جعفرخانه مبارکه!
ناصرالدینشاه سخت به خنده میافتد به طوری که مجلس از صورت رسمی خارج میشود...
جمعه 24 اسفند 1386