ایستگاه آخر
آرشیو
چکیده
متن
در این بخش به تناسب موضوع، چند طرح برگزیده شده که به شرح آن میپردازیم:
طرحهای شماره یک و دو، همگامی ابرقدرتهای شرق و غرب را در غارت منابع خاورمیانه به نمایش میگذارد.
طرح شماره 3 ملت ایران را مغموم از اشغال کشور توسط قوای بیگانه و ناراضی از عدم تخلیه ایران پس از خاتمه جنگ توسط نیروهای شوروی نشان میدهد.
طرح شماره 4 نیز مربوط به دوران نهضت ملی کردن نفت در ایران و قبل از کودتای 28 مرداد بوده و نمایانگر آن است که با وجود همگامی ابرقدرتها علیه ملتهای مظلوم و سقوط بسیاری از رژیمها در کشورهای مختلف، در کشور ما، به دلیل پشتیبانی مردم و روحانیت از دولت ملی، همچنان دکتر مصدق بر اریکه قدرت
تکیه دارد.
زمانی دکتر افشار (مدیر مجله آینده و پدر آقای ایرج افشار) از قوامالسطنه رنجشی حاصل کرد. دکتر افشار بعد از آنکه قوامالسلطنه با روسها قرارداد نفت شمال را امضاء کرد قصیدهای را برای قوامالسلطنه سرود که بخشی از آن، از قرار زیر است:
صبا اگر گذری افتدت سوی تهران
پیامی از من دلخسته بر، بدان وادی
به «سروکاخ»1 که مغرور شد به رعنایی
بگو «قوام» نداری چو ریشه ننهادی
کنند ریشه به دلها رجال بخت بلند
نه شاخ و برگ که ریزد به جنبش بادی
خواندنیها، سال 24، شماره 86.
1. خانه قوامالسلطنه زمانی در خیابان کاخ [فلسطین کنونی] بود و «سرو کاخ» اشاره به اوست.
فقط دیوانگان...
ن. س. خروشچف مرد جالب و مرموز و یا به قول دختر استالین قلدر وزنده و زمامدار سابق شوروی (سابق) در یکی از سفرهای خود به خارج، در جواب سوال یکی از خبرنگاران و در مصاحبه با نمایندگان رسانههای خبری غرب، مبنی بر این که «آیا در اتحاد جماهیر شوروی کسی هست که مخالف رژیم بوده باشد؟» اظهار داشته بود که این فقط دیوانگان هستند که ممکن است در شوروی مخالف رژیم بوده باشند.
و به خاطر همین عقیده و باور بود که در شوروی، اغلب دانشمندان ناراضی و معترض را به دیوانهخانه میفرستاد!
لطیفههای سیاسی، ص 191
وظیفه من
ناسزاگویی و فحاشی است!
حبیب یغمایی مدیر مجله یغما در خاطرات خود درباره علی جواهرکلام فراماسون معروف و از کارگزاران مشهور رژیم پهلوی مینویسد:
آقای علی جواهرکلام، ... چون چند زبان میدانست، در وزارت امورخارجه سمت مترجمی داشت و چون معلومات و اطلاعاتی وسیع و جامع داشت او را برای سخن پراکنی برخلاف (برضد) شوروی انتخاب کرده بودند.
روزی به دفتر مجله آمد و از حال و کارش جویا شدم. جواب داد: کار من ناسزاگویی به روسیه بود و اجرتی کافی میدادند. اما امروز اطلاع دادند که چون مناسبات ایران و روسیه بهبود یافته و زبان بدگویی بسته میشود حقوق تو قطع میشود.
[جواهر کلام] بعد با خنده گفت: به اداره رادیو رفتم و به آنها گفتم: آقا وظیفه من ناسزاگویی و فحاشی است. حالا روس نباشد، انگلیس باشد، چین باشد. چرا حقوق مرا قطع میکنید؟
جواهر کلام از دوستان سیدضیاءالدین طباطبایی بود. روزی در شکایت به من گفت: آقا (سیدضیاء) توقع دارد که من هم چون دار و دسته قوامالسلطنه چاقوکشی کنم. آخر چاقوی من قلم من است. چه توقع بیجایی دارد.
مجله آینده، شهریور 1362، ص 403.
فرق کمونیسم با کاپیتالیسم!
این مضمون را «آرت بوخوالد» نویسنده معروف امریکایی در زمان حیات لئونید برژنف برای دبیرکل حزب کمونیست شوروی کوک کرده بود:
یک خبرنگار امریکایی از برژنف پرسید:
سرمایهداری به نظر شما یعنی چه؟
یعنی استثمار انسان به وسیله انسان.
خوب، کمونیسم یعنی چه؟
درست برعکس اونه!
ماجرای پیپ استالین
یکی از نویسندگان ناراضی شوروی مینویسد:
روی ژوزف استالین به بریا رئیس پلیس مخفی خود تلفن کرد که من پیپ خود را گم کردهام! پس از نیم ساعت مجددا تلفن کرد که: رفیق بریا! بیهوده وقت خودت را ضایع مکن، من پیپ خود را پیدا کردم!
بریا از استالین معذرت خواست و گفت: متاسفانه خیلی دیر خبر دادید چون ما چهار صد نفر را دستگیر کردیم و یکصدوهشتاد نفر آنها هم اقرار کردند که پیپ شما را دزدیدهاند و من اعدامشان کردم!
جمعه 13 اردیبهشت 1387
طرحهای شماره یک و دو، همگامی ابرقدرتهای شرق و غرب را در غارت منابع خاورمیانه به نمایش میگذارد.
طرح شماره 3 ملت ایران را مغموم از اشغال کشور توسط قوای بیگانه و ناراضی از عدم تخلیه ایران پس از خاتمه جنگ توسط نیروهای شوروی نشان میدهد.
طرح شماره 4 نیز مربوط به دوران نهضت ملی کردن نفت در ایران و قبل از کودتای 28 مرداد بوده و نمایانگر آن است که با وجود همگامی ابرقدرتها علیه ملتهای مظلوم و سقوط بسیاری از رژیمها در کشورهای مختلف، در کشور ما، به دلیل پشتیبانی مردم و روحانیت از دولت ملی، همچنان دکتر مصدق بر اریکه قدرت
تکیه دارد.
زمانی دکتر افشار (مدیر مجله آینده و پدر آقای ایرج افشار) از قوامالسطنه رنجشی حاصل کرد. دکتر افشار بعد از آنکه قوامالسلطنه با روسها قرارداد نفت شمال را امضاء کرد قصیدهای را برای قوامالسلطنه سرود که بخشی از آن، از قرار زیر است:
صبا اگر گذری افتدت سوی تهران
پیامی از من دلخسته بر، بدان وادی
به «سروکاخ»1 که مغرور شد به رعنایی
بگو «قوام» نداری چو ریشه ننهادی
کنند ریشه به دلها رجال بخت بلند
نه شاخ و برگ که ریزد به جنبش بادی
خواندنیها، سال 24، شماره 86.
1. خانه قوامالسلطنه زمانی در خیابان کاخ [فلسطین کنونی] بود و «سرو کاخ» اشاره به اوست.
فقط دیوانگان...
ن. س. خروشچف مرد جالب و مرموز و یا به قول دختر استالین قلدر وزنده و زمامدار سابق شوروی (سابق) در یکی از سفرهای خود به خارج، در جواب سوال یکی از خبرنگاران و در مصاحبه با نمایندگان رسانههای خبری غرب، مبنی بر این که «آیا در اتحاد جماهیر شوروی کسی هست که مخالف رژیم بوده باشد؟» اظهار داشته بود که این فقط دیوانگان هستند که ممکن است در شوروی مخالف رژیم بوده باشند.
و به خاطر همین عقیده و باور بود که در شوروی، اغلب دانشمندان ناراضی و معترض را به دیوانهخانه میفرستاد!
لطیفههای سیاسی، ص 191
وظیفه من
ناسزاگویی و فحاشی است!
حبیب یغمایی مدیر مجله یغما در خاطرات خود درباره علی جواهرکلام فراماسون معروف و از کارگزاران مشهور رژیم پهلوی مینویسد:
آقای علی جواهرکلام، ... چون چند زبان میدانست، در وزارت امورخارجه سمت مترجمی داشت و چون معلومات و اطلاعاتی وسیع و جامع داشت او را برای سخن پراکنی برخلاف (برضد) شوروی انتخاب کرده بودند.
روزی به دفتر مجله آمد و از حال و کارش جویا شدم. جواب داد: کار من ناسزاگویی به روسیه بود و اجرتی کافی میدادند. اما امروز اطلاع دادند که چون مناسبات ایران و روسیه بهبود یافته و زبان بدگویی بسته میشود حقوق تو قطع میشود.
[جواهر کلام] بعد با خنده گفت: به اداره رادیو رفتم و به آنها گفتم: آقا وظیفه من ناسزاگویی و فحاشی است. حالا روس نباشد، انگلیس باشد، چین باشد. چرا حقوق مرا قطع میکنید؟
جواهر کلام از دوستان سیدضیاءالدین طباطبایی بود. روزی در شکایت به من گفت: آقا (سیدضیاء) توقع دارد که من هم چون دار و دسته قوامالسلطنه چاقوکشی کنم. آخر چاقوی من قلم من است. چه توقع بیجایی دارد.
مجله آینده، شهریور 1362، ص 403.
فرق کمونیسم با کاپیتالیسم!
این مضمون را «آرت بوخوالد» نویسنده معروف امریکایی در زمان حیات لئونید برژنف برای دبیرکل حزب کمونیست شوروی کوک کرده بود:
یک خبرنگار امریکایی از برژنف پرسید:
سرمایهداری به نظر شما یعنی چه؟
یعنی استثمار انسان به وسیله انسان.
خوب، کمونیسم یعنی چه؟
درست برعکس اونه!
ماجرای پیپ استالین
یکی از نویسندگان ناراضی شوروی مینویسد:
روی ژوزف استالین به بریا رئیس پلیس مخفی خود تلفن کرد که من پیپ خود را گم کردهام! پس از نیم ساعت مجددا تلفن کرد که: رفیق بریا! بیهوده وقت خودت را ضایع مکن، من پیپ خود را پیدا کردم!
بریا از استالین معذرت خواست و گفت: متاسفانه خیلی دیر خبر دادید چون ما چهار صد نفر را دستگیر کردیم و یکصدوهشتاد نفر آنها هم اقرار کردند که پیپ شما را دزدیدهاند و من اعدامشان کردم!
جمعه 13 اردیبهشت 1387