چکیده

متن

در کوران مبارزات مشروطه، مردم رنج‌های فراوان دیدند تا در پناه حاکمیت قانون بر مبنای شریعت، شاهد آزادی را در آغوش کشند ولی... با استقرار دیکتاتوری پهلوی همه چیز رنگ باخت و امید ملت به ناامیدی گرایید و مفاهیم والایی که به خاطر آن جانفشانی‌ها شده بود، بزودی جنبه طنز یافت و کاریکاتورهای آن به مطبوعات راه پیدا کرد. در این بخش، دو طرح را از نشریات فردوسی و توفیق برگزیده‌ایم که بدون شرح، ملاحظه می‌فرمایید.    
 آقای میرودود سیدیونسی، رئیس کتابخانه ملی تبریز به نقل از آقای قاسم تهرانچی، فرزند مرحوم محمدصادق تهرانچی که مخالف مشروطه‌خواهان بوده و در زمان جنگ تبریز نیز در محله مستبدین اقامت داشته می‌گفت:
قراملک، یکی از دهاتی بود که در آن روزها در دست مجاهدین و یاران ستارخان بود. در آن ده زارعی بود به نام ایمانوردی که برای ما کار می‌کرد.
یک روز، در بحبوحه جنگ‌های آزادیخواهان و مستبدین، ایمانوردی با ده دوازده الاغ به خانه ما آمد.
همه از ورود او حیرت کردیم، زیرا ایمانوردی از مجاهدین و یاران ستارخان بود و اگر کسی او را در آن حدود می‌دید بدون تردید کشته می‌شد.
با عجله ایمانوردی و الاغ‌هایش را به خانه آوردیم و در را بستیم. بعد پدرم رو به او کرد و پرسید: ایمانوردی، مگر از جانت سیر شده‌ای که در یک چنین بلوا و آشوبی به این محله آمده‌ای؟
ایمانوردی جواب داد: نه حاج آقا، از جانم سیر نشده‌ام؛ اما نمی‌توانستم حساب و کتاب شما را ندهم. از کجا معلوم است؟ شاید فردا در جنگ کشته شدم و آن وقت مدیون شما از این دنیا بروم.
از این جواب، پدرم بیشتر دچار تعجب شد و گفت: اما ایمانوردی، می‌دانی که من با مشروطه‌خواهان میانه‌ای ندارم که هیچ، حتی از آنها بدم می‌آید. بنابراین تو می‌توانستی سهمیه اربابی مرا ندهی و آن را با یارانت بخوری؟
ایمانوردی خنده‌ای کرد و به ترکی جواب داد: حاج آقا، بیز بو تفنگی حق دن اوتر گوتورموشوق (حاج آقا، ما این تفنگ را برای دفاع از حق برداشته‌ایم، نه این که مال مردم را بخوریم.)
مجله سپید و سیاه، شماره 621، 15 مرداد 1344
مدحی می‌گفت و پولی می‌گرفت‌
تویسرکانی، از روزنامه‌نگاران دوران نخست‌وزیری قوام‌السلطنه در خاطرات خود می‌نویسد:
عبدالله عزت‌پور مدیر روزنامه ‌«آزادگان» از طرفداران قوام‌السلطنه بود که مدحی می‌گفت و پولی می‌گرفت. در 14 مرداد سال 1325 شمسی، شماره‌ای مخصوص، به مناسبت جشن مشروطیت چاپ کرده بود که در صفحه اول، عکس بزرگی از قوام‌السلطنه به عنوان موسس مشروطیت ایران و در صفحات بعد نیز عکس‌ها و ستایش‌هایی از «جناب اشرف» چاپ کرده بود که چگونه مشروطیت را به وجود آورد!!
من (تویسرکانی)‌ به او گفتم: این چه اشتباه‌کاری (مغلطه)‌ است؟ قوام‌السلطنه (منشی و رئیس دفتر)‌ عین‌الدوله و در صف مستبدان بود.

با خنده گفت: کاری نداشته باش! آقا (قوام‌السلطنه)‌ خواند و خیلی خوشش آمد. او گفت که [در انقلاب مشروطیت] یکی دو نفر دیگر مثل ستارخان و باقرخان هم با ما بودند. خوب بود اسمی هم از آنها ذکر می‌کردید!!
مجله خاطرات وحید، شماره 29، اسفند 1352.
«اناالخر» گوید این سردار منصور!
سردار منصور در آغاز مشروطیت و زمان سلطنت محمدعلی شاه از مشروطه‌خواهان بود؛ ولی بعدا تغییر موضع داد و حتی در کابینه میرزا حسن خان وثوق‌الدوله که قرارداد ننگین 1919 را با انگلیس امضا کرد، وزیر جنگ بود. وی از فهم و سواد زیادی برخوردار نبود. عبدالله مستوفی درباره او چنین می‌نویسد:
روزی سردار منصور به دیدار یکی از سفرای خارجی می‌رود و سفیر، پسر 8 ساله خود را به او معرفی می‌‌کند. پسرک در ضمن صحبت، علاقه خود را به داشتن الاغی که آن را در باغ سفارت سوار شده، تفریح نماید اظهار می‌دارد. سردار منصور وقتی که به منزل برمی‌گردد، الاغی را که در طویله داشته است همراه نامه‌ای دوستانه برای سفیر می‌فرستد. مضمون نامه او به قرار ذیل بوده:
بعدالعنوان، امروز که در خدمت بودم آقازاده اظهار علاقه به داشتن الاغی فرمودند؛ لذا یک راس الاغ با زین و برگ برای ایشان فرستادم تا همیشه مرا در نظر داشته، فراموش نفرمایند!
یکی از شاعران که از پشتیبانی انگلیس از فتح‌الله خان آگاه بود و از این نظر نسبت به او خشمگین بود، پس از شنیدن این واقعه این شعر را در وصف او سرود:
«اناالحق» گفت منصوری سردار «اناالخر» گوید این سردار منصور!
عبدالله مستوفی، زندگانی من، ص 183


جمعه 18 مرداد 1387
 

تبلیغات