چکیده

گروه فرقان که از حدود سال 1355 پا به صحنه گذارد، در سال 1358 با ترورهای خویش، خسارات جبران‌ناپذیری را به ملت ایران وارد آورد. پیرامون این گروه هنوز سوالات متعددی وجود دارد که اهداف، خاستگاه و آبشخور فکری، منابع مالی و نحوه عضوگیری در فرقان ازجمله مواردی است که در گفتگو با آقای سیدعباس صالحی مورد بررسی قرار گرفته است.

متن

جایگاه، اهداف و فعالیت‌های گروه فرقان چگونه بود؟
قبل از پرداختن به این سوال باید عرض شود که گروه فرقان از گروه‌های قابل مطالعه دهه‌های اخیر کشور ماست. با توجه به این که یک گروهی است که از لحاظ ترکیب عناصر انسانی‌اش متکی به یک رهبر فکری است که شاید موقع مرگش بیش از 24 سال نداشت و در طول 23 سال فعالیت‌های آشکار و علنی ده‌ها کتاب توسط این گروه تدوین و عرضه شد و ترورهای متعددی توسط این گروه انجام شد. به نظر می‌آید علی‌رغم این که منابع انسانی این گروه محدود بود اما در ظرف مدت کوتاه هم از لحاظ تولید اثر و هم از لحاظ تحرک اجتماعی و هم از لحاظ ترور یکی از گروه‌های قابل توجه در چند دهه اخیر به حساب می‌آید.
اگر بخواهیم ایدئولوژی و رفتارشناسی این گروه را مطرح کنیم روی چند نکته می‌توان انگشت گذاشت و آنها را مطرح کرد:
نکته اول: تاثیرپذیری شدید این گروه از اندیشه و ادبیات دکتر شریعتی است. دهه 50 دهه دکتر شریعتی به حساب می‌آید از جهاتی، یعنی تاثیرات قابل توجهی که دکتر شریعتی در نسل جوان و تحصیلکرده آن روز داشته و رهبران گروه فرقان و شخص گودرزی از هواداران افراطی دکتر شریعتی به حساب می‌آیند، هم در اندیشه و فکر و هم در ادبیات و سبک نگارش و گفتار.
ویژگی دومی که در گروه فرقان از لحاظ فکری و رفتاری می‌شود دید اعتقاد به تز اسلام منهای روحانیت و مرجعیت است. به نحوی در اندیشه و بنیاد فکری این جریان این مقوله جایگاه پیدا کرده بود که روحانیت در اسلام امری است بدعت‌آمیز و نیازی به نهاد روحانیت نیست و تفسیر تبیین دین لازم نیست از ناحیه روحانیت و مرجعیت صورت بگیرد و به تعبیر دیگر همان اندیشه‌های پروتستانیسم در اندیشه‌های اسلام و شیعه.
ویژگی سومی که در اندیشه‌های گروه فرقان می‌شود دید تاثیرپذیری شدید از مارکسیسم است. مقدمتا می‌شود گفت مارکسیسم در ایران در 100 سال اخیر در 2 دهه موج شدید رو به اقبال داشت. یکی بعد از شهریور 20 است که با رفتن رضاخان فضایی برای مارکسیست‌ها به وجود آمد. موج دوم دهه 50 بود که با یکی از حرکت‌های انقلابی مارکسیستی در جهان از جمله آنچه کوبا، ویتنام، کامبوج، لائوس، آمریکای لاتین و غیره پدید آمد، مارکسیسم دوباره به عنوان مکتب انقلابی مبارز در جهان سوم از جمله در ایران مجالی جدی پیدا کرد. هم مارکسیست‌های ایرانی فعال شدند و هم مذهبیون طرفدار مارکسیسم و یا متاثر از مارکسیسم در ایران رواج پیدا کرده و گسترش یافتند. جریان‌های سازمان مجاهدین خلق از این قبیل‌اند. گروه فرقان در دهه 50 تحت تاثیر همین موج بود و لذا ادبیات فکری گروه فرقان به شدت مارکسیسم زده است و در نوشته‌‌های جریان فرقان تجلیل از مارکسیست‌هایی مثل مائو، کاسترو، چه‌گوارا و شخصیت‌های دیگری از این قبیل بسیار فراوان است.
ویژگی چهارمی که شاید در گروه فرقان بشود دید، تفسیرهای التقاطی و غیر متدیک از دین است. در مجموعه حجم حجیم نگاشته‌هایی که از گروه فرقان از سال‌های 56 55 تا 58 منتشر شد، کاملا یک بیان آزاد و غیرمستند و یا استحسانی از دین خودش را کاملا نشان می‌دهد، نگاه تاویلی و تفسیری دلخواه در آثار منتشره از این گروه کاملا نمایان است و در این زمینه صدها و هزاران شاهد وجود دارد. به عنوان مثال در سوره یوسف تفسیر کردن گرگ به عنوان ضدانقلاب یا همان‌طور که شهید مطهری در اول علل گرایش به مادیگری از نوشته‌های این گروه نقل می‌کند: یومنون بالغیب را تفسیر به این که انقلاب دوره کمون دارد و دوره ظهور دارد و ایمان به غیب ایمان به دوران کمون انقلاب و دوران ستر انقلاب و تاویلات دیگر، بدون این که مجموعه‌ای احساس نیاز کنند به مستندات و شواهد درونی و درون‌فهمی دینی.
ویژگی پنجم گروه فرقان احساسات‌گرایی و خشونت در عمل و استفاده از یک ادبیات تکفیری و چماقی نسبت به رقیبان است، نوشته‌های فرقان مشحون و سرشار از جسارت، توهین، کینه، نفرت و انتقام‌جویی نسبت به اندیشه‌های رقیب است چیزی که خودش را در قالب‌های ترور بعدا نمایان می‌کند.
نحوه عضوگیری این گروه به چه صورت بود و مخاطبان آنها چه کسانی بودند؟
همان طور که می‌دانید نقطه‌های شروع گودرزی به عنوان جذب نیرویش جلسات تفسیر قرآنی بود که در تهران و مناطق مختلف تهران انجام می‌داد، یعنی از طریق حلقه‌های تفسیر قرآن نیروهای عمده‌اش را جذب کرده بود، همان تعدادی که به او جذب شده بودند و در آن سال‌ها این مقوله، یعنی علایق جوانان مذهبی و انقلابی به این نوع حلقه‌ها که هم جنبه انقلابی داشت و هم جنبه فهم دینی در آن مطرح بود، معمول بود. منابع انسانی گروه فرقان از این جلسات کوچک اکبر گودرزی گردآوری و جمع شدند.
گروه فرقان البته در سال‌های 56 تا 58 که آثارش گسترده‌تر پخش می‌شد، گرچه حرکت‌های مطالعاتی گودرزی از سال 58 شروع شد؛ اما عملا سال 56 به بعد بود که نوشته‌های گروه فرقان کم و بیش به دست افراد می‌رسید. در سال 57 (عید 57)‌ بود که کتاب توحید این مجموعه یا برخی از نوشته‌های دیگر این مجموعه در مشهد به دستمان رسید و تابستان آن سال بخش‌های تفسیری و ترجمه قرآن این مجموعه و چیزهایی از این قبیل منتشر شد.
از سال 56 تا 58 که این مجموعه فعالیت می‌کرد، عمدتا این نوشته‌ها به دست‌ دانشجویان و طلاب مبارز می‌رسید، حالا برخی با اقبال به آن روی می‌آوردند و برخی با انکار. البته موج انقلاب اسلامی که به رهبری روحانیت شکل گرفت، موجب می‌شد که کم و بیش آثاری که در فضای نوشته‌های فرقان بود، در حمله به روحانیت و انتقاد از روحانیت در فضای انقلاب اسلامی، مشتریان و خریداران کمتری پیدا کند؛ چون انقلاب با رهبری و زعامت و پیگیری روحانیت بود و تهاجمات این گروه نسبت به نهاد روحانیت طوری بود که موجب می‌شد این حرف‌ها مشتری پیدا نکند؛ چون در فضایی این حرف‌ها منتشر می‌شد که روحانیت پیشقراول و طلایه‌‌دار یک حرکت اجتماعی عظیم بود؛ ولی در مجموع این رشته‌ها کم و بیش در بین طلاب و دانشجویان مبارز شایع و نسبتا قابل توجه بود. علی‌رغم این که حالا شاید در بخش بعدی به عنوان نکته اشاره کنم در مجموع این دو قشر، مخاطب عمده گروه فرقان بودند.
عضوگیری رسمی هم داشتند؟
مجموعه چون نگاهش به حرکت‌های در حقیقت مخفی و غیررسمی بود، طبیعتا عضوگیری علنی نداشتند، عضوگیری‌ها غیررسمی بود از طریق همین جلسات و سمپات‌هایی که از طریق نوشته‌هایشان به آنها جذب می‌شدند، در مجموع دارای عضوگیری گسترده نبودند، ولو ارتباطاتی با برخی از گروه‌ها و مجموعه‌هایی از سازمان‌های متشکل داشتند.
پشتوانه فکری و مالی این گروه چه شخصی بود؟
در حوزه پشتوانه فکری باید گفت که اینها همان‌طور که عرض کردم پشتوانه فکری تاریخی داشتند که توسط رهبر گروه که گودرزی بود تبدیل‌سازی می‌شد و پشتوانه فکری آنها ترکیبی بود از اندیشه‌های دکتر شریعتی به اضافه بهره‌هایی که از اندیشه‌های بازرگان و ... برده بودند و به اضافه تاثیراتی که از مارکسیست پذیرفته بودند و مراجعات آزادی که به قرآن و نهج‌البلاغه داشتند که این مجموعه توسط گودرزی با تبدیل‌سازی‌هایی که صورت می‌گرفت، تبدیل به کتاب‌ها و مقالاتی می‌شد اما منبع مشخص زنده و به عنوان پشتوانه فکری آنها چندان شناخته نمی‌شود ولو این که با برخی از شخصیت‌ها یا اشخاص زمان خودشان رفت‌وآمدها و معاشرت‌هایی داشتند که آن رفت‌وآمدها و معاشرت‌ها طبیعتا در آرا و ایده‌های امثال گودرزی بی‌اثر نبود که مشهورترین آن افراد شخصی به نام عاشوری در مشهد بود. روحانی‌ای بود که ایده‌ها و نگاه‌های بسیار نزدیکی به این گروه داشت و بعدا هم محکوم به اعدام شد.
آیا واقعا می‌توانیم بگوییم گودرزی حوزوی بود؟
درباره سابقه طلبگی پراکندگی و جسته گریخته گودرزی ظاهرا تردیدی نباشد اما نکته‌ قابل توجه، این است که گودرزی به عنوان یک طلبه تثبیت شده و شناخته شده حوزوی نه در قم و نه در تهران مطرح نبود. بیشتر به عنوان کسی که درس‌هایی از حوزه یا خوانده یا دیده، آن هم نه در سطوح عالی، مطرح بود.
و خود این هم در تجربه‌های طلبگی باز به عنوان یک تجربه قابل مطالعه است که کسانی که در دوره‌های مختلفی وارد حوزه شدند اما با روح حوزه ارتباط وثیقی پیدا نکردند، اینها مخاطراتی را برای حوزه و دیانت فراهم کردند. از کسروی و تقی‌زاده تا گودرزی کسانی که نخواستند یا نتوانستند پیوند محکمی را با تاریخ و روح واقعی حوزه برقرار کنند، بعدها شمشیری علیه خود حوزه شدند و شاید یکی از چیزهایی که حوزه می‌تواند به آن توجه نشان بدهد این نمونه‌های تاریخی از خودش است، حداقل در صد سال اخیر.
ترور سپهبد قرنی و بعد شهید مطهری و شهید مفتح چه تحلیل و توجیهی می‌تواند داشته باشد؟
در مجموع ترورهای فرقان بعد از انقلاب 2 دسته بود. ترور روحانیان و غیرروحانیان. ترور روحانیون برخی به شهادت آنها انجامید که شهید مطهری، شهید مفتح و شهید قاضی بود، ترور دیگر آنها نیز شیخ قاسم اسلامی بود که از منتقدین شدید دکتر شریعتی محسوب می‌شد و ترورهای نافرجام هم داشتند که ترور مرحوم ربانی شیرازی از آن جمله بود که به سرانجام نرسید و در آن مرحله به شهادت نرسیدند و بعدا در حادثه تصادف به مرگ مشکوک درگذشتند و نیز ترور آقای هاشمی رفسنجانی؛ و در بین غیرروحانیون ترور شهید قرنی و شهید مهدی عراقی بود.
انگیزه‌های این ترورها برخی انگیزه‌های مشترک بود و برخی انگیزه‌های خاص، در انگیزه‌های کلان 2‌‌‌انگیزه را می‌شود برای این مجموعه برشمرد که دست به این ترورها زدند (در حوزه ترور روحانیت)‌ انگیزه اول برمی‌گردد به اعتقادی که به اسلام منهای روحانیت داشتند و به نحوی روحانیت را مانع از حرکت‌های انقلابی با دیدگاه خودشان می‌دانستند و عامل دوم هم تفکری که این جریان در ارتباط با انقلاب اسلامی پیدا کرد. جریان گروه فرقان به سرعت با انقلاب اسلامی فاصله پیدا کرد و در مقابل آن قرار گرفت،‌اگر جریان‌هایی مثل مجاهدین خلق و غیره به مرور و در یک فاصله زمانی، مواضع خودشان را علنی کردند، گروه فرقان به سرعت، انقلاب اسلامی به رهبری روحانیت را یک جریان ارتجاعی تلقی کرد و معتقد بود که روحانیت موجب ارتجاع این حرکت اجتماعی خواهند بود، روحانیت نمی‌تواند رهبری‌کننده این جریان اجتماعی باشد و در مقابل این جریان ایستاد.
بنابر این شاید جریان فرقان یک جریان شبیه‌ جریان‌های افراطی مارکسیستی در ایران مثل کومله و امثال کومله شناخته می‌شود که در ماه‌های اولیه دست به حرکت‌های علنی تروریستی در مقابل انقلاب زد، آن هم با این اعتقاد که انقلاب اسلامی را روحانیت نمی‌تواند اداره کند.
در کنار این دو عامل عام، شاید گروه فرقان عوامل خاصی را هم در این ترورها دنبال می‌کرد. در ارتباط با شهید مطهری گروه فرقان ازایشان کینه چندساله داشت، ‌همانطور که گفتیم به شدت این مجموعه، مرید و علاقه‌مند به دکتر شریعتی بودند و انتقاداتی که مرحوم شهید مطهری از دکتر شریعتی بعد از جداشدن از حسینیه ارشاد داشت، همچنین اطلاعیه‌ای که شهید مطهری و بازرگان بعد از فوت دکتر شریعتی دادند، در ارتباط با انتقادآمیز بودن برخی از آثار دکتر شریعتی و نیاز به اصلاح آن.
اینها چیزهایی بود که برای گروه فرقان خوشایند نبود. علائم این‌که این عامل در ترور مرحوم مطهری نقش داشتند، این بود که این گروه یکی از منتقدان البته نه‌چندان عمیق دکتر شریعتی مثل شیخ قاسم اسلامی که از منبریانی بود که در جلسات و عظش به شدت علیه دکتر شریعتی سخن می‌گفت و او را مورد نقد قرار می‌داد و در دهه 50 به عنوان یکی از وعاظ معروف در انتقادات علیه شریعتی مطرح بود را هم در فهرست ترور قرار دادند. بنابراین فاصله شهید مطهری از دکتر شریعتی و انتقادات از وی، بی‌اثر در عوامل ترور شهید مطهری نبود.
عامل خاص دیگر که باز بی‌اثر نبود، موضع علنی‌ای بود که شهید مطهری در مقدمه علل گرایش به مادیگری و برخی آثار دیگرش نسبت به این گروه گرفت و اظهار کرد که این گروه یا جاهل و نادانند و یا منافق؛ استاد در ابتدا به یک گفتگوی علمی با آنها اعتقاد دارد در حقیقت می‌خواهد در مراحل بعد علیه آنها به یک افشاگری تمام‌عیار بپردازد.
همان‌طور که مستحضرید شهید مطهری در مقدمه علل گرایش به مادیگری که به نقد صریح از این مجموعه می‌پردازد، می‌گوید: <این‌گونه تفاسیر یعنی خالی‌کردن مفاهیم دینی از معنویت و همه را تفسیر مادی کردن به معنای خالی ‌کردن زیر پای دین و مذهب است. همان سیاستی که مارکس پیشنهاد کرد که برای مبارزه با دین باید مفاهیم دینی را تفسیر مادی کرد.>
این نگاه از ناحیه شهید مطهری نسبت به این گروه برای یک جریانی که داعیه‌ یک انقلاب جهانی را داشت و بسیار پرمدعا بود و با ادبیات بسیار چماقی و خشن حرکت می‌کرد، این لحن انتقاد و این گفتگو از آقای مطهری، بسیار ناگوار بود لذا کینه آقای مطهری را بر دل داشتند.
در ارتباط با مرحوم شهید قرنی بحث دیگری بود، فضایی که بعد از ریاست ستاد مشترک شهید قرنی در کشور که مارکسیست‌ها و مجاهدین خلق و غیره ایجاد کردند با این عنوان که نباید به ارتشی‌ها و نیروهای باقی‌مانده از نظام شاه مجال داد موجی را علیه شهید قرنی ایجاد کرد، این مسائل همراه شد با حوادث کردستان، جریان‌های چپ مارکسیستی و چپ مذهبی مثل مجاهدین خلق در آن زمان موج شدیدی را نسبت به قرنی ایجاد کردند به عنوان سابقه‌اش در ارتش شاه و هم حوادث کردستان. فرقان می‌خواست از این فضا برای مطرح شدن خودش در فضای اولیه انقلابی آن زمان بین این گروه‌ها استفاده بکند لذا در اطلاعیه‌ای هم که برای ترور قرنی صادر نمود، او را به خاطر همین به اصطلاح جنایات در کردستان و غیره محکوم به اعدام ساخته و حکم را اجرا کردند.
از منابع مالی این گروه چیزی نفرمودید.
از چیزهایی که در آن زمان همیشه برای من عجیب می‌نمود این بود که آثار این گروه، هم حجیم بود و هم تقریبا در آن زمان به دست آوردنش خیلی سخت نبود خود ما با این که در آن زمان سن زیادی نداشتیم و این‌طور نبود که ارتباطات بسیار گسترده‌ای داشته باشیم آثار فرقان به راحتی به دست ما می‌رسید و بعدها همیشه این سوال برای من مطرح بود که چگونه این آثار در شرایط تقریبا هجوم و قدرت ساواک در سال 56 این‌قدر راحت‌تر از خیلی از آثار دیگر در دسترس بود، حداقل در دسترس جریان‌هایی که در حوزه و یا دانشگاه بودند.
همیشه یک تحلیل وجود داشت که ساواک و جریان شاه از آثاری که به تفرقه اجتماعی، مخصوصاً بین نیروهای مذهبی مبارز منتهی بشود حمایت کرده و می‌کند. آثار گروه فرقان آثاری بود که اگرچه سریع به مقطع انقلاب خورد، ساواک خیلی نتوانست ازش بهره‌برداری کند اما اگر انقلاب به تاخیر می‌افتاد مجموعه‌ای بود که به راحتی می‌توانست پایگاه و محوری برای یک دسته جدید از اختلافات در درون نیروهای مذهبی باشد اما این توفیق یار بود که انقلاب اسلامی زود به ثمر رسید و عملا این موج که از 56 آغاز شد خیلی زمینه‌های بسط فکری پیدا نکرد و شاید همین هم موجب شد که این جریان به سرعت از حوزه فکری به حوزه عمل تروریستی روی بیاورد.
در جامعه امروز، فرایندی مثل فرقان چه کدهایی می‌تواند داشته باشد؟
به نظر می‌‌آید که گروه فرقان از یک جهت هم تجربه‌اش قابل مطالعه است و هم اگر بخواهیم کدهایی را برایش تعقیب بکنیم، بسترهایی که می‌تواند فرقانیسم را یا جریانی به این عنوان را پدید بیاورد یکی ناآزمودگی در مطالعات و فهم دین است یعنی این که انسان با یک مطالعات اولیه و پراکنده احساس ایدئولوگ بودن داشته باشد؛ این خبط بزرگی است، در هر مرحله کسانی که به آن دچار شده‌اند هم برای خودشان و هم برای جامعه دینی آفت‌های اساسی‌ای ایجاد کرده‌اند. طبعا کدهایشان را در کسانی می‌شود دید که در آنها در حوزه فهم دین و متون دینی احساس بلوغ زودرس بوده .
نکته دیگری که قابل پیگیری است در جریان فرقان به عنوان یک امر تاریخی در بحث‌های عینی ما شیفتگی‌های غیرمعقول نسبت به اشخاص و مکاتب است. صرف‌نظر از درستی و یا نادرستی آرای دکتر شریعتی و یا امثال ایشان، مجذوبیت جریان فرقان نسبت به دکتر شریعتی توابعی به همراه داشت که هم در فکر و هم در عمل گروه، خودش را نشان داد. این محبت والیانه و مفرطانه همیشه می‌تواند خطرسازی‌های خودش را در فضاهای عمل اجتماعی داشته باشد.
نکته سوم: بحث رابطه اسلام با روحانیت و مرجعیت است. در عین این که به تعبیر شهید مطهری جریان روحانیت و مرجعیت قابل نقادی بوده و هست، اما جریان‌هایی که به نحوی به فاصله‌گذاری پرداخته‌اند و در مقابل نهاد روحانیت و مرجعیت به فهم و عمل مستقلانه پرداخته‌اند در معرض آسیب‌هایی از نوع آسیب گروه فرقان هستند.
نکته چهارم: احساس‌زدگی در عمل و شتابزدگی و تهورهای غیرمعقول، از ویژگی‌های این جمع و جریان بود. هر گاه بحث‌های اندیشه‌ای و فکری از فضای یک گفتگوی منطقی به فضای یک بیان احساسی و یا عمل احساسی عاطفی شدید در بیاید، این مخاطرات را به همراه دارد که سریعا فاصله بین شعار و تپانچه خیلی کم شود، طبعا گروه‌های احساسی و عمل‌گرا می‌توانند در معرض مخاطرات از نوع مخاطرات گروه فرقان باشند.
از حضور شما در این گفت‌وگو سپاسگزاریم.
من هم از خداوند برایتان موفقیت بیش از پیش آرزومندم.
محمدرضا نوری
صالحی از زبان خودش
از سال 1351 وارد حوزه علمیه مشهد شدم. دروس مقدماتی، سطوح مقدماتی و عالی را در حوزه علمیه مشهد گذراندم. از سال 60 به حوزه علمیه قم عزیمت کردم و دروس خارج را تا سال 68 در آن حوزه گذرانیده مجددا به مشهد عزیمت داشته و در دروس خارج اساتید مشهد ادامه تحصیل دادم و در سال 76 مجددا به حوزه علمیه قم مراجعت تحصیلی و علمی داشتم.
دروس مقدماتی را در مدرسه آقای موسوی‌نژاد و دروس سطح را در خدمت آقایان حضرات صالحی، مدرسی و فلسفی گذرانیدم. در حوزه علمیه قم از دروس حضرات آیات وحید خراسانی و شیخ جواد تبریزی بهره‌مند شدم. پس از عزیمت از مشهد در دروس حضرات آیات زنجانی و علم‌الهدی شرکت کرده‌ام.
در مباحث فلسفی از حضرات اساتید ابراهیمی دینانی، انصاری شیرازی و حسن‌زاده آملی بهره بردم.
از ابتدای ورود در حوزه، فعالیت‌های تدریس داشته‌ام ازجمله مکرر اصول فقه، شرح لمعه، معالم و مکاسب را تدریس کرده‌ام. در سال 67 65 سردبیر مجله حوزه و در سال 76 73 مسوول دفتر تبلیغات اسلامی خراسان بوده‌ام. از سال 76 تاکنون در 3 دوره متوالی عضو هیات مدیره دفتر تبلیغات اسلامی (و سپس عضو هیات امنای آن)‌ بوده‌ام.
از سال 76 مدیرمسوول نشریه پژوهش‌های قرآنی و از همان سال عضو هیات تحریریه نشریات فقه اهل بیت و کاوش فقه در فقه اهل بیت بوده‌ام. همچنین از سال 78 مدیرمسوولی و سردبیری نشریه پگاه را بر عهده داشته‌ام که تاکنون 176 شماره از آن منتشر شده است. از سال 61 در مجله حوزه به عنوان یکی از نویسندگان آن مشغول به فعالیت بوده‌ام همچنین از همکاران تفسیر راهنما از ابتدای فعالیت تا مراحل پایانی آن بوده‌ام. ضمنا در پاره‌ای از پروژه‌ها و فعالیت‌های علمی، در مدیریت یا در طراحی آن نقش‌هایی داشته‌ام چون: کاربرد دانش اصول در فقه و... .

       پنجشنبه 10 اردیبهشت 1388      

  

تبلیغات