کالبدشکافی آموزش تاریخ در مدارس
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
درس تاریخ مانند سایر دورس در دورههای مختلف مدارس کشور تدریس میشود. اما به نظر میرسد که شیوه رایج آموزش این درس از جهاتی قابل نقد است. از یکسو مدرسین این رشته از پارهای نارساییها در تغییرات مداوم متون درسی سخن میگویند. از سوی دیگر گفته میشود متون موجود بحث برانگیز بوده و در موارد بسیاری پاسخگوی انتظارات جامعه نیست. افزون براین شرایط درس تاریخ چنان است که کمتر دانشآموزی رغبت خواندن آن را ندارد. از اینرو به کالبدشکافی آموزش تاریخ در مدارس پرداختهایم.متن
اهداف آموزش تاریخ
اولین محور آموزش تاریخ، اهداف آن است. برای بررسی اهداف آموزش تاریخ باید دو دوره را در نظر گرفت. مرحله اول مربوط به دوره پیش مدرن است که تا اوایل قرن بیستم امتداد داشته است. در این مرحله حاکمان و اندیشمندان معقتد بودند که باید به مستخرجات تاریخ توجه کرد و فرآیندهای آن مورد بحث قرار گیرد. به همین منظور از جمله فلاسفه، مستوفیان، متکلمین و معلمان اخلاق با مطالعه گذشته و نگارش آثاری در این حوزه، برداشتهای خود از گذشته را به مخاطب ارائه میدادند. به عبارت دیگر اکثر نویسندگان تاریخ در این دوره لزوما مورخ به معنای واقعی کلمه نبودند بلکه هر کدام در حوزههای تخصصی دیگری غیر از تاریخ فعالیت داشتند و برای ارائه تجارب گذشته در راستای حرفه خود به افراد منتسب به حاکمیت اقدام به نگارش کتابهایی در موضوع تاریخ میکردند. در یک نگاه کلی تولید متون تاریخ در این مرحله به منظور متمدن کردن بشریت بوده است. همه ادله و شواهد در جهت نمایش چگونگی شکلگیری نظم، ریشهیابی آن و گرامیداشت دستاوردهای آن بود .1
تولید این نوع آثار تاریخی همراه با آموزشهایی در دو سطح بوده است. این آموزشها شامل جنبههای خصوصی و عمومی میشده است. آموزش خصوصی مربوط به صاحبمنصبان و خاندانهای حکومتگر بود. این بخش از افراد جامعه سعی میکردند برای فرزندان خود که احیانا به مناصب بالای حکومتی میرسیدند شرایطی را فراهم آورند که با آموزش تاریخ و کسب تجربه از حوادث و رویدادهای گذشته در امور حکومتی خود موفق عمل کنند.2 در کنار این موضوع آموزش تاریخ به صورت عمومی هم جریان داشته و برخی از محصلان علوم دینی در کنار فراگیری سایر علوم مبادرت به مطالعه کتب تاریخی نیز میکردند.3 فرآوردههای تاریخی دورهای که از آن یاد میکنیم عمدتا محصول چنین فرآیندی است و شاهد ارائه آثاری فراوانی از سوی مورخان غیرحرفهای مانند طبری و رشیدالدین خواجه فضلالله همدانی هستیم. اگر بخواهیم از مورخان حرفهای یعنی کسانی که از قبل تاریخ معیشت میکردند در دوره مورد نظر یاد کنیم فهرست بلند بالایی را نمیتوانیم ارائه دهیم. از این دست تاریخنگاران از جمله یعقوبی، الصابی و ابنطقطقی هستند.
این وضعیت تاریخ و آموزش آن تا اوایل قرن بیستم ادامه پیدا میکند. حرکتی که از قبل آغاز شده بود، از این پس نظام آموزشی کشور را رفتهرفته دچار تغییر و تحول کرده و وارد دوران مدرن آموزش میکند. در این دوره آموزش عمومی و فراگیری نوین مد نظر قرار گرفت. نهادهای آموزشی به شیوه جدید دروس متعددی را برای فراگیری به نوآموزان ارائه میکردند که تاریخ از جمله آن دروس است. چنانکه ذکاءالملک فروغی در سال 1324(/1906) در روزنامه تربیت میگوید «از خدمات بزرگ بنده و بندهزاده میرزا محمدعلیخان به دو لت و ملت ایران دایر کردن علم تاریخ است در مملکت و تالیف کتب آن برای مکاتب و مدارس» است. 4
به طور کلی نظام آموزشی در قالب تعلیم و تربیت و بعد آموزش و پرورش، از ارائه دورس متعدد چند هدف میتواند داشته باشد: بهتر زیستن، ارتقای سطح شهروندی و اجتماعی شدن، تمدنسازی و ارتقای سطح تحمل، گفتگو و هنجارها است. به هر حال انسان موجودی اجتماعی است و قرار است که در یک جامعه به هم پیوستهای زندگی کند و با دیگر همنوعان خود ارتباط برقرار سازد. لازمه این حضور اجتماعی انسان فراگیری آموزههایی است که نحوه ارتباط او با دیگر انسانها و محیط پیرامونیش را تعریف و تنظیم کند. این آموزشها باید به مردم کمک کند که در جامعه با هم بهتر زندگی کنند. با این تعریف میتوان درس تاریخ را به قول مایکل استنفورد به عنوان یک علم شهروندی و یک علم فاخر تلقی کرد. تاریخ در کنار سایر دروس برای این تدریس میشود که موجبات ارتقای سطح شهروندی را فراهم آورد. استنفورد معتقد است از تدریس تاریخ نمیخواهیم فرزندان مورخ شوند، بلکه میخواهیم آنان با آموزش تاریخ شهروند خوب و مفید بار آیند5 با این تعریف آموزش مبانی شهروندی به دانشآموز برای ساختن جامعهای بهتر است و اگر آموزش تاریخ نباشد ممکن است که این هدف تحقق پیدا نکند. طبعا با چنین رویکردی نسبت به آموزش تاریخ باید شرایطی را فراهم آورد که دانشآموزان در مقاطع مختلف تحصیلی خود به موضوع تاریخ آشنا و علاقهمند شوند و ارائه آموزش مناسب نیاز به کار کارشناسی دارد.
محتوای آموزشی متون تاریخ
محور دوم، محوری غامض است و آن هم محتوای آموزشی تاریخ است. در ابتدای امر باید تعریفی از تاریخ ارائه دهیم. طبعا این تعریف باید هندسی و چند وجهی و کارکرد آن متکثر باشد. در مورد تاریخ تعاریف گوناگونی تاکنون ارائه شده است. اما به نظر میرسد یکی از تعاریف کاربردی توسط پرفسور کار در 1985 ارائه شده است. از نظر وی تاریخ «گفتگوی بیانتهای زمان حال با گذشته» است و این گفتگو دوجانبه است6 طبق این تعریف، لازم است با مطالعه تاریخ برای حل مسائل روز جامعه با اجزای گذشته آن گفتگو کنیم. اگر این تعریف از تاریخ را بپذیریم در بحث آموزش باید به نکات مهمی توجه کرد. به نظر میرسد که در بادی امر باید دانشآموزان به عنوان مخاطب درس تاریخ به گذشته علاقهمند شوند و ارزشهای گذشته و عناصر فعالسازی در گذشته به دانشآموزان شناسانده شود. طبعا در این راه ایجاد علاقمندی در مورد وقایع و اشخاصی که در گذشته بودند میتواند موثر باشد. در کنار این مساله باید توجه داشت که آموزش تاریخ در مدارس باید شکل فنی و علمی پیدا کند. برای آموزش تاریخ به صورت فنی و علمی آموزههای هشتگانه زیر پیشنهاد میشود. البته باید در نظر داشت که این آموزهها در پارهای موارد به صورت مفرد و در برخی از موارد به صورت ترکیبی قابل ارائه هستند:
1. اولین مساله این است که با توجه به مسائل عمومی و امثلهای که از تاریخ ارائه میشود درک و کاربست نظام علت و معلولی را فراهم کنیم. به عبارت دیگر هدف از ارائه درس تاریخ بر اساس این محور این است که دانشآموزان ضمن آشنایی با نظام علی و معلولی به بهرهگیری از استدلال به تشریح وقایع و رویدادهای تاریخی و به تبع روز، بپردازند.
3و2. آموزه دوم و سوم زمان و مکان میباشد؛ که به صورت ترکیبی قابل طرح است اینکه با آموزش تاریخ و امثلههای آن میخواهیم فهم درست زمان و مکان را به دانشآموزان انتقال دهیم. به این ترتیب یکی از محورهای اساسی آموزش تاریخ فهماندن زمان و مکان مختلف است چون اساسا زمان بدون مکان و مکان بدون زمان معنا ندارد. به بیان دیگر فهم اینکه هر واقعه در ظرف زمانی و مکانی خود شکل گرفته میتواند ذهن کار آموز تاریخ را نسبت به شرایط اجتماعی عینیتر و واقعبینی را نصیب او کند.
4. آموزه چهارم فهم نظام تغییر و تحول است؛ به این معنا که تشابهات و تمایزات زمان حال و گذشته به دانشآموزان منتقل شود. در این صورت دانشآموز به آهنگ تغییر و تحول در جامعه پیبرده و با عناصر آن آشنا میشود. در این راستا میتوان سر فصلهایی را تعریف کرد که جایگاه فعلی و گذشته کشور در تمدن جهانی برای دانشآموز تشریح گردد.
5. آموزه پنجم هویت یافتن و فهم عینیات و شاخصههای هویتی است. یکی از مواد تاریخ این است که آموزش هویت داده شود، یعنی هر کسی باید در مورد هویت خود تحقیق کند. زمانی که این احساس هویت، عینی باشد شخصیت اجتماعی مستحکمتر میشود. این عینیات میتواند در شکلگیری هویت فرد نیز موثر باشد. بالاخره افراد در محله، شهر، استان و کشور خود به طور عمومی از سازوکارهای هویتی واحدی برخوردار هستند و شناخت آنها تحکیم پیوستگی افراد جامعه را علیرغم رنگارنگی موجود فراهم میآورد.
6. آموزه ششم فهم تداوم و ایستایی است. دانشآموز باید با سنتهای جامعه آشنا شود و بداند که این سنتهای در شکلگیری هویت او موثر بوده و با تداوم آن بر جنبههای مثبت تمدنی و فرهنگی تاکید شود. دانشآموزان از راه مثالهایی از گذشته کشور در مییابند که سنتهای جامعه در برخی از مواقع متناسب با شرایط روز و سرعت تحولات یا از بین میروند یا اینکه خود را با وضع موجود تطبیق میدهند. طبعا کسانی که از این منظر مورد آموزش درس تاریخ قرار میگیرند، به صورت همزمان با کارکردهای مثبت یا منفی تداوم و دگرگونی آشنا میشوند. چنانکه بنابر نظر گیروشه، تاریخ از یک منظر عبارت است از «قرار گرفتن قدیمیترین نهادها در کنار جدیدترین نهادها.» تدریس این منظر در واقع ایجاد زمینههای لازم برای فهم تناقضات اجتماعی است.
7. آموزه هفتم تاکید بر منابع و مدارک و مستندات است. دانشآموزان باید بدانند که طبیعت تاریخ و ابزار آن منابع و مدارک و به عبارتی هر مانده تاریخی است. وقتی روایتی از گذشته برای دانشآموز نقل میشود باید با مستندات آن روایت هم آشنا شود: شاید این مورد در دبیرستان با نمونههای تاریخی تفهیم شود که طبیعیت شواهد تاریخی چیست؟ و چگونه بهرهبرداری میشود؟ وقتی برای بچهها روایتی از گذشته نقل میشود باید عینی بودن شواهد و منابع و مدارک برای آنها قابل لمس باشد. این مساله البته کمک خواهد کرد که دانشآموزان با ممارست و تمرین بتوانند در مورد سایر مسائل اجتماعی و فرهنگی بر مبنای منابع متقن و مستند سخن بگویند.
8. آموزه هشتم تفهیم این مساله به دانشآموزان است که بدانند دریافت گذشته نیاز به تفسیر دارد و این برداشت تفسیر باید نوعی قرائت متکثر باشد که با تردیدهای علمی همراه است. بنابر این هیچ تفسیری در باب گذشته در بهترین شرایط بیرقیب نیست و قطعیت ندارد. تفسیر دیگران نیز قابل تامل است.
متون آموزشی تاریخ در مدارس باید اهداف ذکر شده در محور اول را دنبال کند و بر همین مبنا باید کتابهای آموزشی تاریخنگارش یابد. اگر به کتابهای درسی تاریخ نگاهی بیندازید متوجه خواهید شد که این اصول در آن کمتر رعایت شده است. دانشآموز بویژه از راهنمایی تا پایان متوسطه درس تاریخ را فرا میگیرد. منتها محتوای آن به گونهای است که در طول سال دانشآموز در صفحاتی محدود با اطلاعات ناقص و زیاد روبهرو میشود: بر سر کار آمدن سلسلهها و انقراض آنها، گزینشی از رخدادها در قالب تاریخ معاصر و پارهای مفاخر دینی و ملی از آن جملهاند. ارائه این اطلاعات که در طول سال تکلیف چند قرن را مشخص میکند نتیجهای جز آموزش ناپایداری و به تبع هرج و مرج نخواهد داشت. این ناپایداری پیوسته در اذهان نوجوانان و جوانان ناخودآگاه تداعی بیثباتی اجتماعی میکند. به نظر میرسد که شیوه نگارش کتب درسی تاریخ بیش از آنکه به جنبههای پایداری تکیه کند به گونهای است که سعی دارد اطلاعات متعددی را در صفحات محدود بگنجاند و رفع تکلیف برای همه بکند.
مجریان آموزش تاریخ
محور سوم این است که برای آنکه بتوان اهداف و محورهای اساسی تاریخ را بخوبی انتقال داد نیاز به افرادی است که آموزش تاریخ دیده باشند. نباید به این صورت عمل کرد که تاریخ را در نظام آموزشی کشور جزو دروس غیرتخصصی به حساب آورد و به واسطه کمبود معلم از معلمانی برای تدریس آن استفاده کرد که فاقد تحصیلات دانشگاهی در این زمینه باشند. معلمان این درس حتما باید دانشآموخته این رشته باشند و مضاف بر اینکه باید در زمینه پژوهش نیز پاره ای تجربیات داشته باشند. چراکه عدم توان تخصصی لازم معلمان در درجه نخست بهترین متون را با بدترین وجه آموزش میدهند. دیگر آنکه، نگاه آنها در تدریس متنگرا )conceptualism( نیست. بدین معنی که به هر روی برگزیدهترین متون بدون در نظر گرفتن زمینههای گسترده موضوع که از بستر تاریخ گزینش شدهاند، نمیتواند در انتقال اهداف و محتوای مورد نظر موفق عمل کند. شاید به همین دلیل است که در دوران تحصیل بر دانشآموزان جو تاریخگریزی حاکم است. تجربه نشان داده است که در زمینه تدریس تاریخ در مدارس معلمانی با مدرک کارشناسی تاریخ موفقیت بیشتری داشتهاند.
در خاتمه این گفتار فشرده، میتوان راهکارهای زیر را جهت ایجاد بحث کارشناسی پیشنهاد کرد:
1. ارائه محورهای محتوایی تدریس تاریخ به طور عام جهت تدوین متون درسی حول محورهای یاد شده توسط نویسندگان، و گزینش بهترینها و برترینها جهت تدریس. در نتیجه حذف کتابهای درسی تاریخ که به طور سنتی از حدود یک قرن پیش به صورت رایج کنونی تنظیم و نوشته میشود. غالبا این مولفین یا اهل تاریخ نیستند، یا اینکه تاریخ مصرف تجارب علمی و کاری آنها دیر زمانی است سپری شده و زمان از آنها خیلی جلو رفته است؛
2. حذف نگرشهای ایدئولوژیک به گذشته به عنوان فیلتر گفتگوی حال با گذشته در متون درسی تاریخ؛
3. مقید شدن نظام آموزشی در ارائه دروس تاریخ توسط آموزگاران و دبیران تحصیل کرده این رشته.
دکتر مرتضی نورایی
منابع:
1 . روزنتال، فرانتس، تاریخ تاریخنگاری در اسلام، 2ج، ترجمه اسدالله آزاد، چ2، آستان قدس، مشهد، 2.1366. روشه، گی، تغییرات اجتماعی، ترجمه منصور وثوقی، چ2، نشر نی، تهران، 3.1368 . فروغی، محمدعلی، روزنامه تربیت، ج 2 و 3، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1377.
4. Hamerow ،.T. S ،Reflections on history and historians ،England ، 1987.
5. Munslow ،.A ،The Routledge companion to historical studies ،London ، 2000.
6. O'Hara ،Lucy Mark ،3 Teaching history 11،London ، 2001.
7. Stanford ،M. A companion to the study of history ،Oxford ، 1994.
پنجشنبه 24 دی 1388
اولین محور آموزش تاریخ، اهداف آن است. برای بررسی اهداف آموزش تاریخ باید دو دوره را در نظر گرفت. مرحله اول مربوط به دوره پیش مدرن است که تا اوایل قرن بیستم امتداد داشته است. در این مرحله حاکمان و اندیشمندان معقتد بودند که باید به مستخرجات تاریخ توجه کرد و فرآیندهای آن مورد بحث قرار گیرد. به همین منظور از جمله فلاسفه، مستوفیان، متکلمین و معلمان اخلاق با مطالعه گذشته و نگارش آثاری در این حوزه، برداشتهای خود از گذشته را به مخاطب ارائه میدادند. به عبارت دیگر اکثر نویسندگان تاریخ در این دوره لزوما مورخ به معنای واقعی کلمه نبودند بلکه هر کدام در حوزههای تخصصی دیگری غیر از تاریخ فعالیت داشتند و برای ارائه تجارب گذشته در راستای حرفه خود به افراد منتسب به حاکمیت اقدام به نگارش کتابهایی در موضوع تاریخ میکردند. در یک نگاه کلی تولید متون تاریخ در این مرحله به منظور متمدن کردن بشریت بوده است. همه ادله و شواهد در جهت نمایش چگونگی شکلگیری نظم، ریشهیابی آن و گرامیداشت دستاوردهای آن بود .1
تولید این نوع آثار تاریخی همراه با آموزشهایی در دو سطح بوده است. این آموزشها شامل جنبههای خصوصی و عمومی میشده است. آموزش خصوصی مربوط به صاحبمنصبان و خاندانهای حکومتگر بود. این بخش از افراد جامعه سعی میکردند برای فرزندان خود که احیانا به مناصب بالای حکومتی میرسیدند شرایطی را فراهم آورند که با آموزش تاریخ و کسب تجربه از حوادث و رویدادهای گذشته در امور حکومتی خود موفق عمل کنند.2 در کنار این موضوع آموزش تاریخ به صورت عمومی هم جریان داشته و برخی از محصلان علوم دینی در کنار فراگیری سایر علوم مبادرت به مطالعه کتب تاریخی نیز میکردند.3 فرآوردههای تاریخی دورهای که از آن یاد میکنیم عمدتا محصول چنین فرآیندی است و شاهد ارائه آثاری فراوانی از سوی مورخان غیرحرفهای مانند طبری و رشیدالدین خواجه فضلالله همدانی هستیم. اگر بخواهیم از مورخان حرفهای یعنی کسانی که از قبل تاریخ معیشت میکردند در دوره مورد نظر یاد کنیم فهرست بلند بالایی را نمیتوانیم ارائه دهیم. از این دست تاریخنگاران از جمله یعقوبی، الصابی و ابنطقطقی هستند.
این وضعیت تاریخ و آموزش آن تا اوایل قرن بیستم ادامه پیدا میکند. حرکتی که از قبل آغاز شده بود، از این پس نظام آموزشی کشور را رفتهرفته دچار تغییر و تحول کرده و وارد دوران مدرن آموزش میکند. در این دوره آموزش عمومی و فراگیری نوین مد نظر قرار گرفت. نهادهای آموزشی به شیوه جدید دروس متعددی را برای فراگیری به نوآموزان ارائه میکردند که تاریخ از جمله آن دروس است. چنانکه ذکاءالملک فروغی در سال 1324(/1906) در روزنامه تربیت میگوید «از خدمات بزرگ بنده و بندهزاده میرزا محمدعلیخان به دو لت و ملت ایران دایر کردن علم تاریخ است در مملکت و تالیف کتب آن برای مکاتب و مدارس» است. 4
به طور کلی نظام آموزشی در قالب تعلیم و تربیت و بعد آموزش و پرورش، از ارائه دورس متعدد چند هدف میتواند داشته باشد: بهتر زیستن، ارتقای سطح شهروندی و اجتماعی شدن، تمدنسازی و ارتقای سطح تحمل، گفتگو و هنجارها است. به هر حال انسان موجودی اجتماعی است و قرار است که در یک جامعه به هم پیوستهای زندگی کند و با دیگر همنوعان خود ارتباط برقرار سازد. لازمه این حضور اجتماعی انسان فراگیری آموزههایی است که نحوه ارتباط او با دیگر انسانها و محیط پیرامونیش را تعریف و تنظیم کند. این آموزشها باید به مردم کمک کند که در جامعه با هم بهتر زندگی کنند. با این تعریف میتوان درس تاریخ را به قول مایکل استنفورد به عنوان یک علم شهروندی و یک علم فاخر تلقی کرد. تاریخ در کنار سایر دروس برای این تدریس میشود که موجبات ارتقای سطح شهروندی را فراهم آورد. استنفورد معتقد است از تدریس تاریخ نمیخواهیم فرزندان مورخ شوند، بلکه میخواهیم آنان با آموزش تاریخ شهروند خوب و مفید بار آیند5 با این تعریف آموزش مبانی شهروندی به دانشآموز برای ساختن جامعهای بهتر است و اگر آموزش تاریخ نباشد ممکن است که این هدف تحقق پیدا نکند. طبعا با چنین رویکردی نسبت به آموزش تاریخ باید شرایطی را فراهم آورد که دانشآموزان در مقاطع مختلف تحصیلی خود به موضوع تاریخ آشنا و علاقهمند شوند و ارائه آموزش مناسب نیاز به کار کارشناسی دارد.
محتوای آموزشی متون تاریخ
محور دوم، محوری غامض است و آن هم محتوای آموزشی تاریخ است. در ابتدای امر باید تعریفی از تاریخ ارائه دهیم. طبعا این تعریف باید هندسی و چند وجهی و کارکرد آن متکثر باشد. در مورد تاریخ تعاریف گوناگونی تاکنون ارائه شده است. اما به نظر میرسد یکی از تعاریف کاربردی توسط پرفسور کار در 1985 ارائه شده است. از نظر وی تاریخ «گفتگوی بیانتهای زمان حال با گذشته» است و این گفتگو دوجانبه است6 طبق این تعریف، لازم است با مطالعه تاریخ برای حل مسائل روز جامعه با اجزای گذشته آن گفتگو کنیم. اگر این تعریف از تاریخ را بپذیریم در بحث آموزش باید به نکات مهمی توجه کرد. به نظر میرسد که در بادی امر باید دانشآموزان به عنوان مخاطب درس تاریخ به گذشته علاقهمند شوند و ارزشهای گذشته و عناصر فعالسازی در گذشته به دانشآموزان شناسانده شود. طبعا در این راه ایجاد علاقمندی در مورد وقایع و اشخاصی که در گذشته بودند میتواند موثر باشد. در کنار این مساله باید توجه داشت که آموزش تاریخ در مدارس باید شکل فنی و علمی پیدا کند. برای آموزش تاریخ به صورت فنی و علمی آموزههای هشتگانه زیر پیشنهاد میشود. البته باید در نظر داشت که این آموزهها در پارهای موارد به صورت مفرد و در برخی از موارد به صورت ترکیبی قابل ارائه هستند:
1. اولین مساله این است که با توجه به مسائل عمومی و امثلهای که از تاریخ ارائه میشود درک و کاربست نظام علت و معلولی را فراهم کنیم. به عبارت دیگر هدف از ارائه درس تاریخ بر اساس این محور این است که دانشآموزان ضمن آشنایی با نظام علی و معلولی به بهرهگیری از استدلال به تشریح وقایع و رویدادهای تاریخی و به تبع روز، بپردازند.
3و2. آموزه دوم و سوم زمان و مکان میباشد؛ که به صورت ترکیبی قابل طرح است اینکه با آموزش تاریخ و امثلههای آن میخواهیم فهم درست زمان و مکان را به دانشآموزان انتقال دهیم. به این ترتیب یکی از محورهای اساسی آموزش تاریخ فهماندن زمان و مکان مختلف است چون اساسا زمان بدون مکان و مکان بدون زمان معنا ندارد. به بیان دیگر فهم اینکه هر واقعه در ظرف زمانی و مکانی خود شکل گرفته میتواند ذهن کار آموز تاریخ را نسبت به شرایط اجتماعی عینیتر و واقعبینی را نصیب او کند.
4. آموزه چهارم فهم نظام تغییر و تحول است؛ به این معنا که تشابهات و تمایزات زمان حال و گذشته به دانشآموزان منتقل شود. در این صورت دانشآموز به آهنگ تغییر و تحول در جامعه پیبرده و با عناصر آن آشنا میشود. در این راستا میتوان سر فصلهایی را تعریف کرد که جایگاه فعلی و گذشته کشور در تمدن جهانی برای دانشآموز تشریح گردد.
5. آموزه پنجم هویت یافتن و فهم عینیات و شاخصههای هویتی است. یکی از مواد تاریخ این است که آموزش هویت داده شود، یعنی هر کسی باید در مورد هویت خود تحقیق کند. زمانی که این احساس هویت، عینی باشد شخصیت اجتماعی مستحکمتر میشود. این عینیات میتواند در شکلگیری هویت فرد نیز موثر باشد. بالاخره افراد در محله، شهر، استان و کشور خود به طور عمومی از سازوکارهای هویتی واحدی برخوردار هستند و شناخت آنها تحکیم پیوستگی افراد جامعه را علیرغم رنگارنگی موجود فراهم میآورد.
6. آموزه ششم فهم تداوم و ایستایی است. دانشآموز باید با سنتهای جامعه آشنا شود و بداند که این سنتهای در شکلگیری هویت او موثر بوده و با تداوم آن بر جنبههای مثبت تمدنی و فرهنگی تاکید شود. دانشآموزان از راه مثالهایی از گذشته کشور در مییابند که سنتهای جامعه در برخی از مواقع متناسب با شرایط روز و سرعت تحولات یا از بین میروند یا اینکه خود را با وضع موجود تطبیق میدهند. طبعا کسانی که از این منظر مورد آموزش درس تاریخ قرار میگیرند، به صورت همزمان با کارکردهای مثبت یا منفی تداوم و دگرگونی آشنا میشوند. چنانکه بنابر نظر گیروشه، تاریخ از یک منظر عبارت است از «قرار گرفتن قدیمیترین نهادها در کنار جدیدترین نهادها.» تدریس این منظر در واقع ایجاد زمینههای لازم برای فهم تناقضات اجتماعی است.
7. آموزه هفتم تاکید بر منابع و مدارک و مستندات است. دانشآموزان باید بدانند که طبیعت تاریخ و ابزار آن منابع و مدارک و به عبارتی هر مانده تاریخی است. وقتی روایتی از گذشته برای دانشآموز نقل میشود باید با مستندات آن روایت هم آشنا شود: شاید این مورد در دبیرستان با نمونههای تاریخی تفهیم شود که طبیعیت شواهد تاریخی چیست؟ و چگونه بهرهبرداری میشود؟ وقتی برای بچهها روایتی از گذشته نقل میشود باید عینی بودن شواهد و منابع و مدارک برای آنها قابل لمس باشد. این مساله البته کمک خواهد کرد که دانشآموزان با ممارست و تمرین بتوانند در مورد سایر مسائل اجتماعی و فرهنگی بر مبنای منابع متقن و مستند سخن بگویند.
8. آموزه هشتم تفهیم این مساله به دانشآموزان است که بدانند دریافت گذشته نیاز به تفسیر دارد و این برداشت تفسیر باید نوعی قرائت متکثر باشد که با تردیدهای علمی همراه است. بنابر این هیچ تفسیری در باب گذشته در بهترین شرایط بیرقیب نیست و قطعیت ندارد. تفسیر دیگران نیز قابل تامل است.
متون آموزشی تاریخ در مدارس باید اهداف ذکر شده در محور اول را دنبال کند و بر همین مبنا باید کتابهای آموزشی تاریخنگارش یابد. اگر به کتابهای درسی تاریخ نگاهی بیندازید متوجه خواهید شد که این اصول در آن کمتر رعایت شده است. دانشآموز بویژه از راهنمایی تا پایان متوسطه درس تاریخ را فرا میگیرد. منتها محتوای آن به گونهای است که در طول سال دانشآموز در صفحاتی محدود با اطلاعات ناقص و زیاد روبهرو میشود: بر سر کار آمدن سلسلهها و انقراض آنها، گزینشی از رخدادها در قالب تاریخ معاصر و پارهای مفاخر دینی و ملی از آن جملهاند. ارائه این اطلاعات که در طول سال تکلیف چند قرن را مشخص میکند نتیجهای جز آموزش ناپایداری و به تبع هرج و مرج نخواهد داشت. این ناپایداری پیوسته در اذهان نوجوانان و جوانان ناخودآگاه تداعی بیثباتی اجتماعی میکند. به نظر میرسد که شیوه نگارش کتب درسی تاریخ بیش از آنکه به جنبههای پایداری تکیه کند به گونهای است که سعی دارد اطلاعات متعددی را در صفحات محدود بگنجاند و رفع تکلیف برای همه بکند.
مجریان آموزش تاریخ
محور سوم این است که برای آنکه بتوان اهداف و محورهای اساسی تاریخ را بخوبی انتقال داد نیاز به افرادی است که آموزش تاریخ دیده باشند. نباید به این صورت عمل کرد که تاریخ را در نظام آموزشی کشور جزو دروس غیرتخصصی به حساب آورد و به واسطه کمبود معلم از معلمانی برای تدریس آن استفاده کرد که فاقد تحصیلات دانشگاهی در این زمینه باشند. معلمان این درس حتما باید دانشآموخته این رشته باشند و مضاف بر اینکه باید در زمینه پژوهش نیز پاره ای تجربیات داشته باشند. چراکه عدم توان تخصصی لازم معلمان در درجه نخست بهترین متون را با بدترین وجه آموزش میدهند. دیگر آنکه، نگاه آنها در تدریس متنگرا )conceptualism( نیست. بدین معنی که به هر روی برگزیدهترین متون بدون در نظر گرفتن زمینههای گسترده موضوع که از بستر تاریخ گزینش شدهاند، نمیتواند در انتقال اهداف و محتوای مورد نظر موفق عمل کند. شاید به همین دلیل است که در دوران تحصیل بر دانشآموزان جو تاریخگریزی حاکم است. تجربه نشان داده است که در زمینه تدریس تاریخ در مدارس معلمانی با مدرک کارشناسی تاریخ موفقیت بیشتری داشتهاند.
در خاتمه این گفتار فشرده، میتوان راهکارهای زیر را جهت ایجاد بحث کارشناسی پیشنهاد کرد:
1. ارائه محورهای محتوایی تدریس تاریخ به طور عام جهت تدوین متون درسی حول محورهای یاد شده توسط نویسندگان، و گزینش بهترینها و برترینها جهت تدریس. در نتیجه حذف کتابهای درسی تاریخ که به طور سنتی از حدود یک قرن پیش به صورت رایج کنونی تنظیم و نوشته میشود. غالبا این مولفین یا اهل تاریخ نیستند، یا اینکه تاریخ مصرف تجارب علمی و کاری آنها دیر زمانی است سپری شده و زمان از آنها خیلی جلو رفته است؛
2. حذف نگرشهای ایدئولوژیک به گذشته به عنوان فیلتر گفتگوی حال با گذشته در متون درسی تاریخ؛
3. مقید شدن نظام آموزشی در ارائه دروس تاریخ توسط آموزگاران و دبیران تحصیل کرده این رشته.
دکتر مرتضی نورایی
منابع:
1 . روزنتال، فرانتس، تاریخ تاریخنگاری در اسلام، 2ج، ترجمه اسدالله آزاد، چ2، آستان قدس، مشهد، 2.1366. روشه، گی، تغییرات اجتماعی، ترجمه منصور وثوقی، چ2، نشر نی، تهران، 3.1368 . فروغی، محمدعلی، روزنامه تربیت، ج 2 و 3، کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1377.
4. Hamerow ،.T. S ،Reflections on history and historians ،England ، 1987.
5. Munslow ،.A ،The Routledge companion to historical studies ،London ، 2000.
6. O'Hara ،Lucy Mark ،3 Teaching history 11،London ، 2001.
7. Stanford ،M. A companion to the study of history ،Oxford ، 1994.
پنجشنبه 24 دی 1388