آسیبشناسی تاریخنگاری انقلاب
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
لطفالله آجدانی از جمله پژوهشگران فعال عرصه تاریخ معاصر است که تاکنون کتاب و مقالات متعددی را در حوزه تاریخ مشروطه منتشر کرده است. در گفتگویی که با او داشتیم جنبههای آسیبشناسانه تاریخنگاری انقلاب نقد و بررسی کردیم.متن
اهمیت متن، مؤلف و مفسر در تاریخنگاری را چگونه ارزیابی میکنید؟
نخستین تحول جدی در نگاه به تاریخ در قرن 18 میلادی با وضع اصطلاح فلسفه تاریخ توسط ولتر،ب وجود آمد و سنت تاریخنگاری جهان را تحت تأثیر قرار داد. هدفی که این تحول دنبال میکرد، معطوف به نگاه به تاریخ فراتر از صرف روایت بود. جستجویی برای بازسازی انتقادی و علمی تاریخ. این تحول با فلسفه هگل و سپس پوزیتویستها که کوشیدند تا به تاریخ صورتی علمی و تجربی بدهند تداوم یافت. تحول در تاریخنگاری با تلاشهایی که در چارچوب دانش هرمنوتیک و تفسیر صورت گرفته است وارد مرحله جدیدی شد. از منظر دانش هرمنوتیک، معرفت تاریخی محصول تعامل مورخ و واقعیت تاریخی و هر توصیفی مسبوق به تفسیر است. تاریخ به اقتضای جوهره هرمنوتیکی و دیالکتیکیاش تابع گوناگونی قرائت هاست.
مطابق دانش هرمنوتیک، تاریخنگاری و تفسیر انعکاسی است از زبان وادارک تاریخی مورخ که در آن منابع معرفتشناختی، جامعهشناختی و روانشناختی مورخ در تاریخنگاری از اهمیت ویژهای برخوردار است. به تعداد تفسیرها و قرائتهایی که میتواند در روایت و تحلیل وقایع تاریخی وجود داشته باشد فلسفه تاریخ داریم. تاریخ روایی همان نقل وقایع و تاریخ تحلیلی نیز براساس دادههای نقلی و روایی شکل میگیرد. در تاریخ تحلیلی توجه اصلی به علل وقایع و جریانشناسی و شناخت مناسبات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. هر چه نقل وقایع به واقعیت نزدیکتر باشد میتواند به تحلیلهای صحیحتر بینجامد. و در فلسفه تاریخ نیز کوشش میشود تا براساس این وقایع و تحلیلها و تفسیرها به سنتهای تاریخی دست یابیم.
با توجه به تحول تاریخنگاری در ایران پس از انقلاب اسلامی، ارزیابی شما از دستاوردها و تواناییهای تاریخنگاری عصر انقلاب و تمایز آن با سایر تاریخنگاریها چیست؟
اساسا تا پیش از شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جریانهای عمده تاریخنگاری در ایران محدود به فلسفههای تاریخی و سنتهای تاریخنگاری غرب بوده است. بخش قابل ملاحظهای از نگاه غربی به تاریخ ایران خاستگاهی مدرنیستی و ریشهای هگلی دارد. ناسیونالیسم، لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی 3 گرایش عمده و اصلی مسلط بر نگاه و تفکر مورخان متأثر از مکاتب تاریخنگاری غربی است. ناسیونالیسم اندیشههای نژادی را تبلیغ میکند و در ایران نیز انعکاس این تفکر چهره خود را در ضدیت با اعراب مسلمان نشان میدهد. سوسیالیسم نیز انسان را موجودی اقتصادی فرض کرده و مورخان متأثر از این تفکر، هدف تبیین و تحلیل تاریخ براساس نظام، ساختار و انگیزشهای اقتصادی را دنبال کردهاند. در تفکر لیبرال دموکراسی نیز تأکید اصلی بر مفاهیمی چون آزادی و حاکمیت ملی است. وجه مشترک جهتگیریهای 3 گرایش ناسیونالیستی، لیبرالیستی و سوسیالیستی گاه نادیده گرفتن و گاه کم رنگ کردن نقش مثبت مذهب و نیروهای مذهبی درپارهای از تحولات تاریخ و جامعه ایران و مبالغه در نقش منفی نیروها و جریانهای مذهبی در پارهای دیگر از تحولات تاریخ و جامعه ایرانی است.
مورخان متأثر از این 3 گرایش در تایخ نگاری ایران، بادرجاتی متفاوت در راه رسیدن به اهدافی که خاستگاه ناسیونالیستی، لیبرالیستی و سوسیالیستی داشته و تحت تأثیر اندیشه تطبیق دستوری تاریخ ایران ذیل تاریخ غرب قرار دارد، گاه از اقدام به سانسور زوایایی از واقعیتهای تاریخی و تحریف و حتی جعل تاریخ نیز باز نماندهاند. این شیوه از تاریخنگاریها پس از انقلاب اسلامی در ایران نیز همچنان و بهرغم محدودیتهایی که فراسوی این گروه از مورخان قرار دارد به حیات خود ادامه داده است. اما شکلگیری تفکر و تلاشهای تاریخنگاری گروهی از مورخان وابسته به انقلاب و جمهوری اسلامی یا متأثر از آن به پیدایی گونهای از تاریخنگاری که از آن به تاریخنگاری انقلاب یاد میشود انجامیده است که در جستجوی بازخوانی تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تاریخ ایران و اسلام و بویژه تاریخ معاصر ایران است. تعلق خاطر این گروه از نویسندگان و مورخان به اسلام و انقلاب اسلامی ایران و تلاش آنان، با خلق آثاری در حوزه تاریخنگاری همراه بوده است که مهمترین دستاورد آن کشف بخشی از واقعیتهای تاریخی است که در نتیجه پارهای مطلقاندیشیها و جزماندیشیهای ناشی از جهتگیریهای تاریخنگاریهای ناسیونالیستی، لیبرالیستی و سوسیالیستی سانسور، مغفول و تحریف شدهاند. از اینرو بدون تردید حاصل این بازخوانی و کشفیات که میتواند به تصحیح و تکمیل بخشی از زوایای تاریخ ایران کمک کند، ارزشمند و انکار ناپذیر است. اما این واقعیت را نیز نمیتوان نادیده گرفت آنچه که به نام تاریخنگاری متعهد به انقلاب در چارچوب اهداف و آرمانهای انقلابی و اسلامی در میان گروهی از مورخان و پژوهشگران تاریخ وجود دارد از برخی نقاط ضعف و کاستیها دورنمانده است.
در تحلیل آسیب شناسی تاریخنگاری انقلاب اسلامی، نقاط ضعف و محدودیتهای آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
بدون توجه به نوع تاریخنگاری اعم از تاریخنگاری انقلاب یا سایر تاریخنگاریها، نمیتوان از برابر این واقعیت فرار کرد که مطلق اندیشی و جزم اندیشی و یکسونگریهای ناشی از آن از یکسو و فقدان یا ضعف مبانی فکری و روششناختی در نگاه به تاریخ و ارزیابی آن از مهمترین موانع، محدودیتها و ضعفها و انحرافات هر نوع تاریخنگاری میتواند باشد. مطلقاندیشی و جزم اندیشی و یکسونگریهای ناشی از ایدئولوژی زدگی، خواه ایدئولوژیهای دینی یا غیردینی و ایدئولوژی رسمی یا غیررسمی و بازتاب آن در مواضع فکری تاریخنگاران در حوزههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی عامل مهمی در تنگ اندیشی و پارهای بد فهمیها و بدخوانیهای اساسی و انحراف از واقعیت یک واقعه و پدیده تاریخی آنگونه که هست و نه آنگونه که میخواهیم باشد، است.
نمونههای فراوانی از پارهای از بدخوانیهای تاریخی ناشی از محدودیتها و تنگ اندیشیهای ایدئولوژیزدگی و بازتاب آن در سانسور و تحریف بخشی از تاریخ ایران را میتوان با درجات متفاوتی دربسیاری از آثار تاریخنگاری چپ ایران و یا تاریخنگاری در چارچوب ناسیونالیسم افراطی وابسته به ایدئولوژی رسمی رژیم پهلوی و برخی از نویسندگان غیروابسته به حکومت پهلوی اما ایدئولوژی زده ایران و دلبستگی مفرط آنان در نگاه به تاریخ ایران از منظر غربی بازجست.
وقتی به حاصل آنچه که تاریخنگاری انقلاب تاکنون ارائه کرده است منصفانه و عالمانه نگاه کنیم میتوان دید که بخشی از روایتها و تحلیلها و نتیجهگیریهای گروهی از مورخان معاصر نیز از آسیب دور نمانده است.
یکی دیگر از مشکلات وضعفهای اساسی تاریخنگاری بیتوجهی یا کم توجهی به دانش و مبانی روششناختی در میان بسیاری از مورخان و با درجات متفاوتی است. بازخوانی و بازسازی وقایع تاریخی و قرار گرفتن مباحث تاریخی در چارچوب روششناختی برای فهم هر چه صحیحتر آن مباحث یک ضرورت اساسی است. در حوزه تاریخنگاری انقلاب هر چند در زمینه انتشار اسناد و تاریخ شفاهی به طور نسبی آثار قابل ملاحظهای پدید آمده است. اما در زمینه جامعهشناسی تاریخ انقلاب و مبانی فکری آن به شیوهای روشمند، آثار چندان اساسی و در خور تأملی خلق نشده است. فقدان یا ضعف دانش و تخصص روششناختی در تاریخنگاری را فارغ از چگونگی نسبت میان مورخ با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و جهتگیریهای او، میتوان در میان بسیاری از مورخان و آثار تاریخی عصر انقلاب اسلامی که درباره انقلاب اسلامی یا سایر تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تاریخ معاصر ایران پدید آمده است به روشنی دید. غالب مورخان و شبه مورخان ایران در تلاش خود برای تاریخنگاری، حتی به بسیاری از الزامات اولیه روششناختی در تاریخنگاری آشنایی بسنده و پای بندی عمیقی ندارند.
پنجشنبه 29 بهمن 1388
نخستین تحول جدی در نگاه به تاریخ در قرن 18 میلادی با وضع اصطلاح فلسفه تاریخ توسط ولتر،ب وجود آمد و سنت تاریخنگاری جهان را تحت تأثیر قرار داد. هدفی که این تحول دنبال میکرد، معطوف به نگاه به تاریخ فراتر از صرف روایت بود. جستجویی برای بازسازی انتقادی و علمی تاریخ. این تحول با فلسفه هگل و سپس پوزیتویستها که کوشیدند تا به تاریخ صورتی علمی و تجربی بدهند تداوم یافت. تحول در تاریخنگاری با تلاشهایی که در چارچوب دانش هرمنوتیک و تفسیر صورت گرفته است وارد مرحله جدیدی شد. از منظر دانش هرمنوتیک، معرفت تاریخی محصول تعامل مورخ و واقعیت تاریخی و هر توصیفی مسبوق به تفسیر است. تاریخ به اقتضای جوهره هرمنوتیکی و دیالکتیکیاش تابع گوناگونی قرائت هاست.
مطابق دانش هرمنوتیک، تاریخنگاری و تفسیر انعکاسی است از زبان وادارک تاریخی مورخ که در آن منابع معرفتشناختی، جامعهشناختی و روانشناختی مورخ در تاریخنگاری از اهمیت ویژهای برخوردار است. به تعداد تفسیرها و قرائتهایی که میتواند در روایت و تحلیل وقایع تاریخی وجود داشته باشد فلسفه تاریخ داریم. تاریخ روایی همان نقل وقایع و تاریخ تحلیلی نیز براساس دادههای نقلی و روایی شکل میگیرد. در تاریخ تحلیلی توجه اصلی به علل وقایع و جریانشناسی و شناخت مناسبات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. هر چه نقل وقایع به واقعیت نزدیکتر باشد میتواند به تحلیلهای صحیحتر بینجامد. و در فلسفه تاریخ نیز کوشش میشود تا براساس این وقایع و تحلیلها و تفسیرها به سنتهای تاریخی دست یابیم.
با توجه به تحول تاریخنگاری در ایران پس از انقلاب اسلامی، ارزیابی شما از دستاوردها و تواناییهای تاریخنگاری عصر انقلاب و تمایز آن با سایر تاریخنگاریها چیست؟
اساسا تا پیش از شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، جریانهای عمده تاریخنگاری در ایران محدود به فلسفههای تاریخی و سنتهای تاریخنگاری غرب بوده است. بخش قابل ملاحظهای از نگاه غربی به تاریخ ایران خاستگاهی مدرنیستی و ریشهای هگلی دارد. ناسیونالیسم، لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی 3 گرایش عمده و اصلی مسلط بر نگاه و تفکر مورخان متأثر از مکاتب تاریخنگاری غربی است. ناسیونالیسم اندیشههای نژادی را تبلیغ میکند و در ایران نیز انعکاس این تفکر چهره خود را در ضدیت با اعراب مسلمان نشان میدهد. سوسیالیسم نیز انسان را موجودی اقتصادی فرض کرده و مورخان متأثر از این تفکر، هدف تبیین و تحلیل تاریخ براساس نظام، ساختار و انگیزشهای اقتصادی را دنبال کردهاند. در تفکر لیبرال دموکراسی نیز تأکید اصلی بر مفاهیمی چون آزادی و حاکمیت ملی است. وجه مشترک جهتگیریهای 3 گرایش ناسیونالیستی، لیبرالیستی و سوسیالیستی گاه نادیده گرفتن و گاه کم رنگ کردن نقش مثبت مذهب و نیروهای مذهبی درپارهای از تحولات تاریخ و جامعه ایران و مبالغه در نقش منفی نیروها و جریانهای مذهبی در پارهای دیگر از تحولات تاریخ و جامعه ایرانی است.
مورخان متأثر از این 3 گرایش در تایخ نگاری ایران، بادرجاتی متفاوت در راه رسیدن به اهدافی که خاستگاه ناسیونالیستی، لیبرالیستی و سوسیالیستی داشته و تحت تأثیر اندیشه تطبیق دستوری تاریخ ایران ذیل تاریخ غرب قرار دارد، گاه از اقدام به سانسور زوایایی از واقعیتهای تاریخی و تحریف و حتی جعل تاریخ نیز باز نماندهاند. این شیوه از تاریخنگاریها پس از انقلاب اسلامی در ایران نیز همچنان و بهرغم محدودیتهایی که فراسوی این گروه از مورخان قرار دارد به حیات خود ادامه داده است. اما شکلگیری تفکر و تلاشهای تاریخنگاری گروهی از مورخان وابسته به انقلاب و جمهوری اسلامی یا متأثر از آن به پیدایی گونهای از تاریخنگاری که از آن به تاریخنگاری انقلاب یاد میشود انجامیده است که در جستجوی بازخوانی تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تاریخ ایران و اسلام و بویژه تاریخ معاصر ایران است. تعلق خاطر این گروه از نویسندگان و مورخان به اسلام و انقلاب اسلامی ایران و تلاش آنان، با خلق آثاری در حوزه تاریخنگاری همراه بوده است که مهمترین دستاورد آن کشف بخشی از واقعیتهای تاریخی است که در نتیجه پارهای مطلقاندیشیها و جزماندیشیهای ناشی از جهتگیریهای تاریخنگاریهای ناسیونالیستی، لیبرالیستی و سوسیالیستی سانسور، مغفول و تحریف شدهاند. از اینرو بدون تردید حاصل این بازخوانی و کشفیات که میتواند به تصحیح و تکمیل بخشی از زوایای تاریخ ایران کمک کند، ارزشمند و انکار ناپذیر است. اما این واقعیت را نیز نمیتوان نادیده گرفت آنچه که به نام تاریخنگاری متعهد به انقلاب در چارچوب اهداف و آرمانهای انقلابی و اسلامی در میان گروهی از مورخان و پژوهشگران تاریخ وجود دارد از برخی نقاط ضعف و کاستیها دورنمانده است.
در تحلیل آسیب شناسی تاریخنگاری انقلاب اسلامی، نقاط ضعف و محدودیتهای آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
بدون توجه به نوع تاریخنگاری اعم از تاریخنگاری انقلاب یا سایر تاریخنگاریها، نمیتوان از برابر این واقعیت فرار کرد که مطلق اندیشی و جزم اندیشی و یکسونگریهای ناشی از آن از یکسو و فقدان یا ضعف مبانی فکری و روششناختی در نگاه به تاریخ و ارزیابی آن از مهمترین موانع، محدودیتها و ضعفها و انحرافات هر نوع تاریخنگاری میتواند باشد. مطلقاندیشی و جزم اندیشی و یکسونگریهای ناشی از ایدئولوژی زدگی، خواه ایدئولوژیهای دینی یا غیردینی و ایدئولوژی رسمی یا غیررسمی و بازتاب آن در مواضع فکری تاریخنگاران در حوزههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی عامل مهمی در تنگ اندیشی و پارهای بد فهمیها و بدخوانیهای اساسی و انحراف از واقعیت یک واقعه و پدیده تاریخی آنگونه که هست و نه آنگونه که میخواهیم باشد، است.
نمونههای فراوانی از پارهای از بدخوانیهای تاریخی ناشی از محدودیتها و تنگ اندیشیهای ایدئولوژیزدگی و بازتاب آن در سانسور و تحریف بخشی از تاریخ ایران را میتوان با درجات متفاوتی دربسیاری از آثار تاریخنگاری چپ ایران و یا تاریخنگاری در چارچوب ناسیونالیسم افراطی وابسته به ایدئولوژی رسمی رژیم پهلوی و برخی از نویسندگان غیروابسته به حکومت پهلوی اما ایدئولوژی زده ایران و دلبستگی مفرط آنان در نگاه به تاریخ ایران از منظر غربی بازجست.
وقتی به حاصل آنچه که تاریخنگاری انقلاب تاکنون ارائه کرده است منصفانه و عالمانه نگاه کنیم میتوان دید که بخشی از روایتها و تحلیلها و نتیجهگیریهای گروهی از مورخان معاصر نیز از آسیب دور نمانده است.
یکی دیگر از مشکلات وضعفهای اساسی تاریخنگاری بیتوجهی یا کم توجهی به دانش و مبانی روششناختی در میان بسیاری از مورخان و با درجات متفاوتی است. بازخوانی و بازسازی وقایع تاریخی و قرار گرفتن مباحث تاریخی در چارچوب روششناختی برای فهم هر چه صحیحتر آن مباحث یک ضرورت اساسی است. در حوزه تاریخنگاری انقلاب هر چند در زمینه انتشار اسناد و تاریخ شفاهی به طور نسبی آثار قابل ملاحظهای پدید آمده است. اما در زمینه جامعهشناسی تاریخ انقلاب و مبانی فکری آن به شیوهای روشمند، آثار چندان اساسی و در خور تأملی خلق نشده است. فقدان یا ضعف دانش و تخصص روششناختی در تاریخنگاری را فارغ از چگونگی نسبت میان مورخ با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی و جهتگیریهای او، میتوان در میان بسیاری از مورخان و آثار تاریخی عصر انقلاب اسلامی که درباره انقلاب اسلامی یا سایر تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی تاریخ معاصر ایران پدید آمده است به روشنی دید. غالب مورخان و شبه مورخان ایران در تلاش خود برای تاریخنگاری، حتی به بسیاری از الزامات اولیه روششناختی در تاریخنگاری آشنایی بسنده و پای بندی عمیقی ندارند.
پنجشنبه 29 بهمن 1388