خونهاییکه ریخته شد دهانهاییکه بسته نماند
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
«گزارشهای رسیده از قم حاکی است که روز جمعه، دوم فروردین ماه، طی زد و خوردی در مدرسه فیضیه و مرکز حوزه علمیه قم، یک نفر به قتل رسیده و عدهای مجروح گردیدهاند. طبق اطلاع، جریان از این قرار است که بعد از ظهر جمعه که مصادف با وفات امام جعفر صادق بوده است، مجلس تذکری در محوطه مدرسه فیضیه از طرف روحانیان تشکیل گردیده بود که عده زیادی از طلاب علوم دینی و جمع کثیری از زائران مرقد مطهر حضرت معصومه و مسافران نوروزی شهر قم در آن حضور داشتهاند. هنگامی که آقای حاج انصاری، یکی از وعاظ قم در این مجلس مشغول سخنرانی بوده است، عدهای از مستمعین و شرکتکنندگان در این مجلس، مرتبا صلوات ختم میکرده اند و این موضوع سبب شده است که آقای حاج انصاری از بالای منبر اعتراض کند. بر اثر این وضع مجلس به هم خورده و اختلالاتی ایجاد شده و ضمن آن سنگپرانی آغاز گردیده و در این اثنا یکی از دهاقین شرکتکننده در این مجلس بر اثر اصابت سنگ فوت کرده است.1»متن
این روایت رژیم پهلوی از رخداد خونین مدرسه فیضیه در فروردین ماه سال 1342 است که میکوشد نارضایتی و اعتراض وسیع روحانیت و سایر نیروهای ملی و مذهبی در قبال انقلاب سفید محمدرضا پهلوی و سرکوب شدید این اعتراضات بوسیله قوای انتظامی را به سطح یک زد و خورد ساده و بیمقدمه در مجلس سوگواری تنزل دهد.
حادثه خونین مدرسه فیضیه، پاسخ رژیم پهلوی به اعتراضهای کاملا مسالمت آمیزی بود که در قبال رفراندوم 6 بهمن 1341 ابراز میشد و آن را خلاف قانون اساسی مشروطیت قلمداد میکرد. شاه در حالی مدعی بود با انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم، ایران را به پشت دروازههای تمدن بزرگ رسانده است که در زمان برگزاری رفراندوم، تقریبا همه رهبران اپوزیسیون اعم از مذهبی، ملی و چپ گرا در زندان، تبعید یا متواری بودند و رفراندوم
با حضور و جولان سنگین نیروهای نظامی و انتظامی در روز رأی گیری به انجام رسید. اعلام رأی مثبت 99/9 درصدی واجدین شرایط به برنامه انقلاب سفید خود نشانههایی از فرمایشی بودن و تقلب در این رفراندوم را در اختیار میگذارد.
پیش از آن امام خمینی در تلگرامهای جداگانهای به اسدالله علم، نخست وزیر و شخص شاه تعارض اینگونه اقدامات با قانون اساسی مشروطیت و احکام اسلامی را گوشزد کرده بود. در بخشی از تلگرام امام به شاه در 15 آبان 1341 آمده است:
آقای علم از نشر افکار عمومی در مطبوعات و انعکاس تلگرافات مسلمین و اظهار تظلم آنها به اعلیحضرت و علمای ملت جلوگیری کرده و میکند و برخلاف قانون اساسی، مطبوعات کشور را مختنق کرده به وسیله مأموران در اطراف، ملت مسلمان را که میخواهند عرض حال خود را به اعلیحضرت و علمای ملت برسانند، ارعاب و تهدید میکند. آقای علم تخلف خود را از قانون اسلام و قانون اساسی اعلام و برملا نموده... اینجانب به حکم خیرخواهی برای ملت اسلام، اعلیحضرت را متوجه میکنم به این که اطمینان نفرمایند به عناصری که با چاپلوسی و اظهار چاکری و خانه زادی میخواهند تمام کارهای خلاف دین و قانون را کرده به اعلیحضرت نسبت دهند. انتظار ملت مسلمان آن است که با امر اکید، آقای علم را ملزم فرمایند از قانون اسلام و قانون اساسی تبعیت کند و از جسارتی که به ساحت قرآن کریم نموده [تبدیل قسم به قرآن به قسم به کتاب آسمانی در قانون انتخابات] استغفار نماید، والا ناگزیرم در نامه سرگشاده به اعلیحضرت، مطالب دیگری را تذکر دهم....2
در این اعتراض امام خمینی، نه ردپایی از توهین دیده میشد، نه اقدامی خلاف قانون خواسته شده و نه حتی مقام سلطنت به چالش کشیده شده بود. اما واکنش شاه به این دست خیرخواهیها به نحو شگفتآوری، توهینآمیز و تحقیرکننده بود. پس از آن که تلگرامهای امام و دیگر علما در مخالفت با انقلاب سفید اثری نبخشید، امام با انتشار اطلاعیهای حکم به تحریم رفراندم دادند و در مقابل، شاه روز 4 بهمن ماه به قم رفت و با ایراد سخنرانی مخالفان خود را اینگونه خطاب قرار داد:
یک عده نفهم و قشری که مغز آنها تکان نخورده، همیشه سنگ در راه ما میانداختند.... ارتجاع سیاه اصلا نمیفهمد و از 1000 سال پیش تاکنون فکرش تکان نخورده، او فکر میکند زندگی عبارت از این است که چیزی یا مالی به ظلم و بیکاری و بطالت یا از این قبیل به دست آورد و غذایی بخورد و سر بر بالین بگذارد... ولی مفت خوری دیگر از بین رفته است. در لوایح ششگانه برای همه فکر مناسبی شده است.... اما چه کسانی با این مسائل مخالفت میکنند؟ ارتجاع سیاه. کسان نفهمی که درک ندارند و بدنیت هستند....3
این سخنان، اهانتآمیزترین سخنانی بود که تا آن روز خطاب به روحانیت شیعه آن هم در یک پایگاه مذهبی بزرگ چون قم بر زبان رانده شده بود و کاملا تحریک آمیز تلقی میشد.
در واقع، سرکوب نیروهای سیاسی پس از 28 مرداد 1332، اتکای شاه بر نیروهای نظامی به عنوان عامل سرکوب و برخورداری از حمایتهای آمریکا و دیگر قدرتهای خارجی، این جسارت را در شاه تولید کرده بود که تمام مرزهای اخلاقی و قانونی را درنوردد و مخالفان خود را این گونه خطاب کند.
شاه میکوشید تا مخالفان خود را مرتجع و مخالف آزادی زنان یا تقسیم زمین میان کشاورزان جلوه دهد. اما این ادعا هیچ گاه مورد پذیرش عمومی قرار نگرفت. یرواند آبراهامیان، نویسنده کتاب ایران بین دو انقلاب تصریح دارد که امام خمینی درک استادانه ای از مسائل سیاسی داشت و مینویسد: وی از رژیم به دلیل رواج فساد، تقلب در انتخابات، نقض قانون اساسی، سرکوب مطبوعات و احزاب سیاسی، از بین بردن استقلال دانشگاه، نادیده گرفتن نیازهای اقتصادی بازرگانان، کارگران و دهقانان، تضعیف و نابودی اعتقادات اسلامی مردم، تشویق غربزدگی، اعطای کاپیتولاسیون به بیگانگان، فروش نفت به اسرائیل و تشدید مداوم دیوانسالاری دولتی بشدت انتقاد کرد.5
با این وجود، دستگاههای تبلیغی رژیم، همه این مخالفتها را نادیده گرفته و در عوض مسائل دیگری را به عنوان دلایل مخالفت امام خمینی با وضع موجود جعل میکردند. برای مثال، در همان روز حمله به مدرسه فیضیه حمله دیگری به مدرسه طالبیه تبریز صورت پذیرفت، روزنامههای وابسته به دولت کوشیدند تا موضوع را به مخالفت طلاب با حقوق اجتماعی بانوان و ناراحتی زنان و روشنفکران از این موضعگیری نسبت دهد.6
نتیجه سخنان تحریکآمیز شاه و برگزاری رفراندوم، با کیفیتی که مورد قبول هیچ یک از جناحهای اپوزیسیون نبود، موجب شکل گیری هستههای مقاومت در شهر قم و میان روحانیون و طلاب علوم دینی شد.
این وضع خود را از آغازین روزهای سال 1342 و حتی در مراسم تحویل سال در حرم حضرت معصومه(س) نشان داد که با پخش اعلامیههای امام خمینی میان زائران همراه بود.7 در روز دوم فروردین ماه که مصادف با سالروز شهادت امام صادق(ع) بود، مراسمی در مدرسه فیضیه قم برگزار شد که از پیش روشن بود در آن سخنانی در ابراز مخالفت با انقلاب سفید گفته خواهد شد. از این رو دولت برای جلوگیری از ابراز هر گونه مخالفتی، عده زیادی از افراد اجیر شده با لباسهای مبدل را در حمایت قوای نظامی به قم فرستاد.
هنگام برگزاری مراسم، ابتدا افرادی که به لباس زائر و مسافر درآمده بودند، پای منبر جای گرفته و با صلواتهای بیجای خود نظم مجلس را برهم زدند. سپس با طلابی که درصدد جلوگیری از کارشکنی آنها بودند، درگیر شدند و با چاقو و چماق به مردم و طلاب حمله بردند. با این اقدام، زمینه ورود قوای نظامی به مدرسه فیضیه فراهم شد و در یورشی که تا غروب ادامه پیدا کرد، عده زیادی از طلاب هدف تیراندازی قرار گرفته یا از پشت بام به پایین پرتاب شدند.8
حادثه دوم فروردین مدرسه فیضیه 2/5 ماه بعد در 15 خرداد، به شکل به مراتب خونبارتری تکرار شد، نتایجی کاملا عکس آنچه شاه و دولت علم فکر میکردند، به بار آورد. این حادثه حکومت پهلوی را بیش از پیش در برابر افکار عمومی قرار داد و نزد مردم محکوم ساخت. همچنین نهضت روحانیت به رهبری امام خمینی را در کانون توجه قرار داد و موجب همدلی و همبستگی نیروهای سیاسی با این نهضت شد. ضمن آن که بخشی از روحانیت که تا این زمان راه مماشات با شاه و چشم فروبستن بر اقدامات او را در پیش گرفته بودند، یا از مسیر خود بازگشتند و یا در موضع انفعال قرار گرفتند.
در کنار همه اینها، رژیم پهلوی به نتیجه مطلوب خود که سرکوب مخالفت روحانیت در نطفه بود، نرسید و قیام 15 خرداد نشان داد که مخالفت با سیاستهای دولت و اقدامات شاه بهمراتب گستردهتر و عمیقتر شده است. در حادثه 15 خرداد 42 دیگر فقط روحانیت شرکت نداشتند، بلکه دانشگاهیان، بازاریان، دهقانان و گروههای اجتماعی دیگر نیز به حمایت از امام خمینی در این قیام شرکت جستند. از این گذشته، قیام از سطح شهر قم فراتر رفت و دامنه آن به تهران، ورامین، اصفهان، مشهد و شیراز نیز کشیده شد.(9)
در اینجا نیز حکومت از تجربه مدرسه فیضیه درس نگرفت و ضمن دست یازیدن به سرکوب شدید، حوادث را به گروهی دویست نفره از چماقداران که به اموال عمومی خسارت وارد کرده، ادارات دولتی را آتش زده و به دختران دانش آموز حمله بردهاند، نسبت داد.10 با این وجود، همه پژوهشگران تاریخ معاصر اتفاق نظر دارند که قیام 15 خرداد 1342 نقطه عزیمت حرکت ملت ایران در سرنگون ساختن رژیم پهلوی بود. قیامی که شاید اگر رخداد خونبار حمله به مدرسه فیضیه روی نمیداد، با آن کیفیت رقم نمیخورد. از این رو حادثه دوم فروردین ماه 1342 فیضیه قم حلقهای مهم از زنجیره مبارزات مردم ایران در دوران معاصر و نهضت روحانیت به شمار میآید.
نازنین فراهانی
پی نوشت:
1ـ روزنامه اطلاعات، 1342/1/6
2ـ نجاتی، غلامرضا: تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، موسسه خدمات رهنگی رسا، تهران، 1379، ج1، ص 223
3ـ همان جا، ص 224
4ـ روزنامه کیهان، 1341/11/4
5 ـ آبراهامیان، یرواند: ایران بین دو انقلاب، نشر نی، تهران، 1377، ص 523
6 ـ روزنامه اطلاعات، 1342/1/6
7ـ برای اطلاع بیشتر ر.ک: روحانی، سید حمید: نهضت امام خمینی، موسسه چاپ و نشر عروج، تهران، 1381، دفتر اول، ص 379
8 ـ روحانی، سید حمید: همان منبع، ص 375ـ367
9ـ نجاتی، غلامرضا: همان منبع، ج1، ص 235
10ـ روزنامه اطلاعات، 1342/3/15
پنجشنبه 26 فروردین 1389
حادثه خونین مدرسه فیضیه، پاسخ رژیم پهلوی به اعتراضهای کاملا مسالمت آمیزی بود که در قبال رفراندوم 6 بهمن 1341 ابراز میشد و آن را خلاف قانون اساسی مشروطیت قلمداد میکرد. شاه در حالی مدعی بود با انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم، ایران را به پشت دروازههای تمدن بزرگ رسانده است که در زمان برگزاری رفراندوم، تقریبا همه رهبران اپوزیسیون اعم از مذهبی، ملی و چپ گرا در زندان، تبعید یا متواری بودند و رفراندوم
با حضور و جولان سنگین نیروهای نظامی و انتظامی در روز رأی گیری به انجام رسید. اعلام رأی مثبت 99/9 درصدی واجدین شرایط به برنامه انقلاب سفید خود نشانههایی از فرمایشی بودن و تقلب در این رفراندوم را در اختیار میگذارد.
پیش از آن امام خمینی در تلگرامهای جداگانهای به اسدالله علم، نخست وزیر و شخص شاه تعارض اینگونه اقدامات با قانون اساسی مشروطیت و احکام اسلامی را گوشزد کرده بود. در بخشی از تلگرام امام به شاه در 15 آبان 1341 آمده است:
آقای علم از نشر افکار عمومی در مطبوعات و انعکاس تلگرافات مسلمین و اظهار تظلم آنها به اعلیحضرت و علمای ملت جلوگیری کرده و میکند و برخلاف قانون اساسی، مطبوعات کشور را مختنق کرده به وسیله مأموران در اطراف، ملت مسلمان را که میخواهند عرض حال خود را به اعلیحضرت و علمای ملت برسانند، ارعاب و تهدید میکند. آقای علم تخلف خود را از قانون اسلام و قانون اساسی اعلام و برملا نموده... اینجانب به حکم خیرخواهی برای ملت اسلام، اعلیحضرت را متوجه میکنم به این که اطمینان نفرمایند به عناصری که با چاپلوسی و اظهار چاکری و خانه زادی میخواهند تمام کارهای خلاف دین و قانون را کرده به اعلیحضرت نسبت دهند. انتظار ملت مسلمان آن است که با امر اکید، آقای علم را ملزم فرمایند از قانون اسلام و قانون اساسی تبعیت کند و از جسارتی که به ساحت قرآن کریم نموده [تبدیل قسم به قرآن به قسم به کتاب آسمانی در قانون انتخابات] استغفار نماید، والا ناگزیرم در نامه سرگشاده به اعلیحضرت، مطالب دیگری را تذکر دهم....2
در این اعتراض امام خمینی، نه ردپایی از توهین دیده میشد، نه اقدامی خلاف قانون خواسته شده و نه حتی مقام سلطنت به چالش کشیده شده بود. اما واکنش شاه به این دست خیرخواهیها به نحو شگفتآوری، توهینآمیز و تحقیرکننده بود. پس از آن که تلگرامهای امام و دیگر علما در مخالفت با انقلاب سفید اثری نبخشید، امام با انتشار اطلاعیهای حکم به تحریم رفراندم دادند و در مقابل، شاه روز 4 بهمن ماه به قم رفت و با ایراد سخنرانی مخالفان خود را اینگونه خطاب قرار داد:
یک عده نفهم و قشری که مغز آنها تکان نخورده، همیشه سنگ در راه ما میانداختند.... ارتجاع سیاه اصلا نمیفهمد و از 1000 سال پیش تاکنون فکرش تکان نخورده، او فکر میکند زندگی عبارت از این است که چیزی یا مالی به ظلم و بیکاری و بطالت یا از این قبیل به دست آورد و غذایی بخورد و سر بر بالین بگذارد... ولی مفت خوری دیگر از بین رفته است. در لوایح ششگانه برای همه فکر مناسبی شده است.... اما چه کسانی با این مسائل مخالفت میکنند؟ ارتجاع سیاه. کسان نفهمی که درک ندارند و بدنیت هستند....3
این سخنان، اهانتآمیزترین سخنانی بود که تا آن روز خطاب به روحانیت شیعه آن هم در یک پایگاه مذهبی بزرگ چون قم بر زبان رانده شده بود و کاملا تحریک آمیز تلقی میشد.
در واقع، سرکوب نیروهای سیاسی پس از 28 مرداد 1332، اتکای شاه بر نیروهای نظامی به عنوان عامل سرکوب و برخورداری از حمایتهای آمریکا و دیگر قدرتهای خارجی، این جسارت را در شاه تولید کرده بود که تمام مرزهای اخلاقی و قانونی را درنوردد و مخالفان خود را این گونه خطاب کند.
شاه میکوشید تا مخالفان خود را مرتجع و مخالف آزادی زنان یا تقسیم زمین میان کشاورزان جلوه دهد. اما این ادعا هیچ گاه مورد پذیرش عمومی قرار نگرفت. یرواند آبراهامیان، نویسنده کتاب ایران بین دو انقلاب تصریح دارد که امام خمینی درک استادانه ای از مسائل سیاسی داشت و مینویسد: وی از رژیم به دلیل رواج فساد، تقلب در انتخابات، نقض قانون اساسی، سرکوب مطبوعات و احزاب سیاسی، از بین بردن استقلال دانشگاه، نادیده گرفتن نیازهای اقتصادی بازرگانان، کارگران و دهقانان، تضعیف و نابودی اعتقادات اسلامی مردم، تشویق غربزدگی، اعطای کاپیتولاسیون به بیگانگان، فروش نفت به اسرائیل و تشدید مداوم دیوانسالاری دولتی بشدت انتقاد کرد.5
با این وجود، دستگاههای تبلیغی رژیم، همه این مخالفتها را نادیده گرفته و در عوض مسائل دیگری را به عنوان دلایل مخالفت امام خمینی با وضع موجود جعل میکردند. برای مثال، در همان روز حمله به مدرسه فیضیه حمله دیگری به مدرسه طالبیه تبریز صورت پذیرفت، روزنامههای وابسته به دولت کوشیدند تا موضوع را به مخالفت طلاب با حقوق اجتماعی بانوان و ناراحتی زنان و روشنفکران از این موضعگیری نسبت دهد.6
نتیجه سخنان تحریکآمیز شاه و برگزاری رفراندوم، با کیفیتی که مورد قبول هیچ یک از جناحهای اپوزیسیون نبود، موجب شکل گیری هستههای مقاومت در شهر قم و میان روحانیون و طلاب علوم دینی شد.
این وضع خود را از آغازین روزهای سال 1342 و حتی در مراسم تحویل سال در حرم حضرت معصومه(س) نشان داد که با پخش اعلامیههای امام خمینی میان زائران همراه بود.7 در روز دوم فروردین ماه که مصادف با سالروز شهادت امام صادق(ع) بود، مراسمی در مدرسه فیضیه قم برگزار شد که از پیش روشن بود در آن سخنانی در ابراز مخالفت با انقلاب سفید گفته خواهد شد. از این رو دولت برای جلوگیری از ابراز هر گونه مخالفتی، عده زیادی از افراد اجیر شده با لباسهای مبدل را در حمایت قوای نظامی به قم فرستاد.
هنگام برگزاری مراسم، ابتدا افرادی که به لباس زائر و مسافر درآمده بودند، پای منبر جای گرفته و با صلواتهای بیجای خود نظم مجلس را برهم زدند. سپس با طلابی که درصدد جلوگیری از کارشکنی آنها بودند، درگیر شدند و با چاقو و چماق به مردم و طلاب حمله بردند. با این اقدام، زمینه ورود قوای نظامی به مدرسه فیضیه فراهم شد و در یورشی که تا غروب ادامه پیدا کرد، عده زیادی از طلاب هدف تیراندازی قرار گرفته یا از پشت بام به پایین پرتاب شدند.8
حادثه دوم فروردین مدرسه فیضیه 2/5 ماه بعد در 15 خرداد، به شکل به مراتب خونبارتری تکرار شد، نتایجی کاملا عکس آنچه شاه و دولت علم فکر میکردند، به بار آورد. این حادثه حکومت پهلوی را بیش از پیش در برابر افکار عمومی قرار داد و نزد مردم محکوم ساخت. همچنین نهضت روحانیت به رهبری امام خمینی را در کانون توجه قرار داد و موجب همدلی و همبستگی نیروهای سیاسی با این نهضت شد. ضمن آن که بخشی از روحانیت که تا این زمان راه مماشات با شاه و چشم فروبستن بر اقدامات او را در پیش گرفته بودند، یا از مسیر خود بازگشتند و یا در موضع انفعال قرار گرفتند.
در کنار همه اینها، رژیم پهلوی به نتیجه مطلوب خود که سرکوب مخالفت روحانیت در نطفه بود، نرسید و قیام 15 خرداد نشان داد که مخالفت با سیاستهای دولت و اقدامات شاه بهمراتب گستردهتر و عمیقتر شده است. در حادثه 15 خرداد 42 دیگر فقط روحانیت شرکت نداشتند، بلکه دانشگاهیان، بازاریان، دهقانان و گروههای اجتماعی دیگر نیز به حمایت از امام خمینی در این قیام شرکت جستند. از این گذشته، قیام از سطح شهر قم فراتر رفت و دامنه آن به تهران، ورامین، اصفهان، مشهد و شیراز نیز کشیده شد.(9)
در اینجا نیز حکومت از تجربه مدرسه فیضیه درس نگرفت و ضمن دست یازیدن به سرکوب شدید، حوادث را به گروهی دویست نفره از چماقداران که به اموال عمومی خسارت وارد کرده، ادارات دولتی را آتش زده و به دختران دانش آموز حمله بردهاند، نسبت داد.10 با این وجود، همه پژوهشگران تاریخ معاصر اتفاق نظر دارند که قیام 15 خرداد 1342 نقطه عزیمت حرکت ملت ایران در سرنگون ساختن رژیم پهلوی بود. قیامی که شاید اگر رخداد خونبار حمله به مدرسه فیضیه روی نمیداد، با آن کیفیت رقم نمیخورد. از این رو حادثه دوم فروردین ماه 1342 فیضیه قم حلقهای مهم از زنجیره مبارزات مردم ایران در دوران معاصر و نهضت روحانیت به شمار میآید.
نازنین فراهانی
پی نوشت:
1ـ روزنامه اطلاعات، 1342/1/6
2ـ نجاتی، غلامرضا: تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، موسسه خدمات رهنگی رسا، تهران، 1379، ج1، ص 223
3ـ همان جا، ص 224
4ـ روزنامه کیهان، 1341/11/4
5 ـ آبراهامیان، یرواند: ایران بین دو انقلاب، نشر نی، تهران، 1377، ص 523
6 ـ روزنامه اطلاعات، 1342/1/6
7ـ برای اطلاع بیشتر ر.ک: روحانی، سید حمید: نهضت امام خمینی، موسسه چاپ و نشر عروج، تهران، 1381، دفتر اول، ص 379
8 ـ روحانی، سید حمید: همان منبع، ص 375ـ367
9ـ نجاتی، غلامرضا: همان منبع، ج1، ص 235
10ـ روزنامه اطلاعات، 1342/3/15
پنجشنبه 26 فروردین 1389