شیفتگان خیانت و ترور
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
سازمان مجاهدین خلق ایران در 1344توسط محمد حنیفنژاد تشکیل شد. این سازمان تا زمان سرنگونی سلسله پهلوی با آن مبارزه کرد و پس از سقوط رژیم شاه، به مبارزه سیاسی با نظام جمهوری اسلامی پرداخت. بعد از 30خرداد 1360، این سازمان به مشی مسلحانه روی آورد و براندازی جمهوری اسلامی را هدف خود قرار داد. بنیانگذاران این سازمان محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان از فعالان مسلمان جبهه ملی دوم ایران بودند که پس از تشکیل نهضت آزادی از فعالان یا هواداران آن سازمان شدند.متن
پس از دستگیری، محاکمه و محکومیت رهبران نهضت مانند مهدی بازرگان و یدالله سحابی و آیتالله طالقانی، تحتتاثیر برخوردهای خشن حکومت شاه با مخالفان و سرکوب قیام 15 خرداد و شکست مبارزات مسالمتآمیز، پاسخها و رویکردهای سیاسی نهضت آزادی در نگاه این جوانان، پاسخهای معقول و راهگشا به حساب نمیآمد و آنان در جریان تدوین استراتژی به مبارزه قهرآمیز و تفسیری رادیکال از اسلام رسیده و بتدریج با بهرهگیری از تئوریهای انقلابیون آمریکای لاتین، شیوه «جنگ چریکی شهری» و کار مخفی سازمانی و مسلحشدن را در تاکتیک پذیرفتند.
در شهریور 1350 و در آستانه برگزاری جشنهای 2500 سال شاهنشاهی 13 نفر از سران سازمان دستگیر و پس از شکنجه 12 نفر از آنان اعدام شدند. تنها فردی که از مجازات اعدام نجات یافت مسعود رجوی بود که بعدها رهبری سازمان را در اختیار گرفت. در آذر همان سال رضا رضایی از کادرهای سازمان توانست از زندان فرار کند و تا کشتهشدنش در 25 خرداد 1352نقش مهمی در رهبری و سازماندهی مجدد و عملیات نظامی مجاهدین ایفا کرد. به این ترتیب بازماندگان سازمان به فعالیت خود ادامه دادند و سازمان با چند عمل مسلحانه در جامعه شناخته شد. در دهه 1350با مقابله شدید ساواک با نیروهای سیاسی مسلح، سازمان مجاهدین نیز در شرایط دشواری به فعالیت مخفی خود ادامه میداد و از حمایت بعضی از روشنفکران مذهبی مسلمان و روحانیون شیعه برخوردار بود. در این دوره مقامات امنیتی نظام شاه از سازمان مجاهدین به عنوان «مارکسیستهای اسلامی» نام میبردند.
تغییر مبانی اعتقادی
در سال 1354 در شرایطی که بیشتر رهبران سازمان در زندان بهسر میبردند، تقی شهرام یکی از اعضای بلندپایه مجاهدین از زندان ساری گریخت و به سازماندهی نیروهای پراکنده مجاهدین اقدام کرد. وی همراه چندنفر دیگر مانند بهرام آرام و وحید افراخته، مدتی بعد شعار «فضلالله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما» را که در گوشه سمت راست صفحه اول نشریه پیام مجاهد (ارگان مطبوعاتی این تشکل) قرار میگرفت، حذف کردند و اطلاعیهای موسوم به «تغییر ایدئولوژی» را انتشار دادند. در متن مزبور آمده بود که سازمان مجاهدین خلق اعتقادات مذهبی خود را کنار گذارده و ایدئولوژی مارکسیسم را پذیرفتهاست. با توجه به سابقه مذهبی این سازمان و درگیریهای شدیدی که در آن هنگام میان پیروان مذهب و چپگرایان ماتریالیست وجود داشت، بیانیه تغییر ایدئولوژی به جنجالهای بسیاری دامن زد. مخالفا ن مجاهدین آن را دلیل بر درستی نظر خود در مورد ماهیت التقاطی و اندیشههای ضداسلامی نهفته در آثار مجاهدین میدانستند. بعد از این اتفاق، برخی روحانیون که از قبل در زندان درگیریهایی با زندانیان مارکسیست داشتند، در اطلاعیهای با اشاره به نجاست کفار اعلام کردند که تمامی زندانیان مسلمان باید از هرگونه ارتباط با مارکسیستها (غذا خوردن، تماس بدنی، وسایل مشترک زندانیان همبند) پرهیزکنند. از سوی دیگر برخی جریانات مارکسیستی نیز مدعی شدند که این سرنوشت گریزناپذیر مجاهدین بوده و میبایست به مارکسیسم روی میآوردند. گروه تقی شهرام پس از انقلاب نام «سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» را بر خود نهادند و تقی شهرام اوایل انقلاب توسط دادگاه انقلاب اسلامی، اعدام شد.
سوءاستفاده از فضای سیاسی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
در سال 1357 و در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط شاه، کادرهای باقیمانده از زندان آزاد شدند و از همان ابتدا به مخالفت با رژیم جدید دست زدند.
در پیروزی انقلاب، مجاهدین خلق این واقعه را به رهبر انقلاب (امام خمینی) و ملت ایران تبریک گفتند و او را امام نامیدند. مسعود رجوی که مدتی پیش از انقلاب 1357 و سرنگونی شاه، در 30 دی 1357 از زندان آزاد شده و ریاست سازمان مجاهدین را به عهده گرفته بود، همراه موسی خیابانی به دیدار امام خمینی رفتند. مجاهدین با استفاده از فضای آزاد بعد از انقلاب و بالاگرفتن تب فعالیتهای سیاسی همچون سایر احزاب بسرعت رشد کردند.
در پی تعیین صلاحیت نامزدهای اولین انتخابات ریاستجمهوری در سال 58، مسعود رجوی به عنوان نامزد سازمان مجاهدین، اعلام آمادگی کرد که مخالفت برخی همچون جمعیت فدائیان اسلام را برانگیخت، این گروه طی نامه سرگشادهای به شورای انقلاب، خواستار حذف برخی کاندیداهای منحرف شد. متعاقباً در 29 دی، از امام خمینی درباره انتخابات ریاست جمهوری و اعتقاد نامزدها به قانون اساسی پرسشی به عمل آمد که ایشان با بیان این که: «کسانی که به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رأی ندادهاند، صلاحیت ندارند رئیس جمهور ایران شوند. » بهطور رسمی و تلویحی دستور به حذف مسعود رجوی از دور انتخابات را دادند. مجاهدین به صورت علنی به انتقاد از حکم امام خمینی پرداختند و مقامات دولتی نیز در پاسخ، به توقیف روزنامه مجاهدین، بازداشت چندین نفر از سران آنان و ممنوع اعلام کردن فعالیت آنها پرداختند. اتفاقات دیگری همچون دستگیری محمدرضا سعادتی یکی از مهمترین اعضای سازمان، آن هم به اتهام سنگین جاسوسی وضعیت را وخیمتر کرد. در این مرحله، یعنی بعد از سرنگونی نظام سلطنتی تا سرفصل 30 خرداد 60 که مجاهدین به آن فاز سیاسی میگویند، برنامه کار مجاهدین فعالیت افشاگرانه سیاسی بود. در همین ایام، نشریه مجاهد که ارگان رسمی سازمان مجاهدین بود با تیراژ بالا در سراسر کشور منتشر میشد.
به دنبال کشمکشها و اختلافنظرهای رئیس جمهور وقت ابوالحسن بنیصدر با حزب جمهوری اسلامی و تلاش ناموفقش در جهت سلب اختیارات آنان و در نتیجه از دست دادن حمایت امام خمینی، وی برای بهدست آوردن پایگاههای حزبی دیگر با سازمان مجاهدین خلق که پیشتر منتقد آنها بود، متحد شد. در اواخر خرداد، او به دنبال عزل از مقام ریاستجمهوری و ترس از محاکمه احتمالی مردم را به قیام فراخواند. مجاهدین خلق نیز در پی تعارضات شدید با حکومت در سال 59، از بنیصدر حمایت کرده و در 29خرداد 1360از هوادارانشان خواستند تا علیه استبداد حکومت به خیابانها بریزند. یک روز پس از آن، تظاهرات خشونتآمیزی در شهرهای مختلف کشور به راه افتاد. در تهران نیروهای وابسته به سازمان مجاهدین در خیابانها به شعار دادن و اعتراض و درگیری با نیروهای حزباللهی پرداختند. جمهوری اسلامی نیز با اعلام امام خمینی(ره) مبنی بر اینکه، «آنان که علیه حاکمان شرع حرف میزنند، با اسلام به مبارزه میپردازند» بسرعت عکسالعمل نشان داد و از این تاریخ بود که سازمان مجاهدین مشی مسلحانه را علیه نظام جمهوری اسلامی در دستور کار خود قرار داد.
این تشکل ضد انقلابی در ادامه تلاشهای ستیزهجویانه خود در 7 تیر 1360 با انفجار دفتر حزب جمهوری و به شهادت رساندن بیش از70 نفر از مقامات بلندپایه حکومتی و بمبگذاری در دفتر نخستوزیری نهایت دشمنی و عنادش را با جمهوری اسلامی نشان داد. مسعود رجوی و ابوالحسن بنیصدر که پنهانی روزگار میگذراندند، مخفیانه از کشور خارج شدند و شورای ملی مقاومت را برای مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی تشکیل دادند.
مجاهدین از این پس مسوولیت ترورهایی که به فاصله چند ماه اتفاق افتاد را به عهده گرفت. از جمله این اقدامات میتوان به ترور امامجمعه شهرهای تبریز، کرمان، شیراز، یزد و باختران، یک استاندار، سرپرست زندان اوین، تنی چند از قضات دادگاههای انقلاب، نمایندگان مجلس، مقامات دولتی و اعضای سازمانهای انقلابی اشاره کرد.
در شهریور 1360، مجاهدین، هواداران جوان خود را برای اعتراض و درگیری مسلحانه با نیروهای انقلابی به خیابانها فرستادند. در 5 مهر 1360آنان از تیربار ، نارنجکانداز و آر پی جی علیه نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استفاده کرده و برخی گروههای کوچکتر چپگرا همچون چریکهای فدایی، دست به اقدامات چریکی مشابهی زدند. جمهوری اسلامی در پاسخ به اقدامات مسلحانه، نیروهای اطلاعاتی سپاه را بسط داد و در ابعادی وسیع بسیاری از اعضای گروه را دستگیر کرد.
در روز 19 بهمن 1360نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی موفق به کشف محل اختفای اصلی رهبران مجاهدین در تهران در محله زعفرانیه شده و پس از محاصره آن محل و چند ساعت درگیری مسلحانه آنجا را تصرف کردند. در این واقعه 23 نفر از جمله موسی خیابانی مرد شماره 2 سازمان، آذر رضایی، همسر موسی خیابانی و اشرف ربیعی همسر اول مسعود رجوی کشته شدند.
برآورد اشتباه مجاهدین خلق از میزان آسیب پذیری جمهوری اسلامی و اقدامات مسلحانه آنان نهایتاً بر قدرت نیروهای طرفدار نظام افزود. با وجود وقوع حوادث خشونتآمیز سال 1360و کشته شدن برخی مقامات بلندپایه، بر خلاف پیشبینی مجاهدین خلق و سایر مبارزان مسلح که با ضربه واردآوردن به وسیله عملیات مسلحانه و حذف فیزیکی نیروهای «مکتبی»، امید به سلب قدرت و ضعیفکردن آنان داشتند، این هدف برآورده نشد.
خروج از کشور
در سپتامبر 1980میلادی این گروه با انتقال به عراق، با همکاری ارتش بعث عراق به مبارزه علیه ایران رو آوردند. در سال 1986میلادی دولت فرانسه مجاهدین را به خروج از پاریس مجبور کرد و از آن پس مرکز استقرار آنها شهر بغداد، پایتخت عراق شد. مجاهدین پس از آن به تأسیس شهری در شمال بغداد، دراستان دیاله اقدام کردند. این شهر که شهر اشرف نامیده میشد، مرکز اقامت مجاهدین بود و پس از اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف ضد ترور از سال 2003 تا اول ژانویه 2009 توسط آمریکاییها حفاظت میشد. دولت عراق از اول ژانویه سال 2009 مسوولیت اداره اردوگاه اشرف را به دست گرفت که این موضوع باعث نگرانی ساکنان این اردوگاه و حامیان آنها شد.
پس از بازگشت مسعود رجوی در سال 1365به عراق، سال 1366مجاهدین، ارتش آزادیبخش ملی را بهمنظور براندازی جمهوری اسلامی تأسیس کرده و در سراسر مرز ایران و عراق دست به تهاجم علیه نیروهای جمهوری اسلامی زدند و تا مرداد 1367بیش از 100 رشته عملیات نظامی علیه مراکز سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی انجام دادند.
همکاری با عراق در جنگ علیه جمهوری اسلامی
پس از انتقال اغلب نیروهای سازمان به عراق و تغییر استراتژی جنگ چریکی به جنگ کلاسیک، در آخرین سال جنگ ایران و عراق و در آستانه پذیرش قطعنامه 597 توسط ایران، سازمان مجاهدین به تصور ضعف و ناتوانی ایران با حمایت رژیم بعثی عراق، عملیات آفتاب (فروردین 1367) و عملیات چلچراغ (خرداد 1367) را با هدف تصرف شهر مهران در دستور کار خود قرار داد و پس از آن، با گذشت 6 روز از پذیرش قطعنامه توسط ایران، عملیات فروغ جاویدان را طرحریزی کرد که بشدت در رسیدن به اهداف خود شکست خورد.
عملکرد
عملکرد سازمان، طیف وسیعی از خیانتها و جنایات این فرقه را تشکیل میدهد؛ از مواضع ضد مردمی و ضد انقلابی گرفته تا غرب پناهیها و همکاریهای گسترده و بیشائبه برای غرب. مجموعه جاسوسیهای این فرقه برای اسرائیل و آمریکا و دیگر قدرتهای غربی امروز جای هیچ تردیدی را برای افکار بیدار جهان باقی نمیگذارد. اقدامات وطنفروشانه این فرقه در جریان مزدوری برای دولت ساقط شده صدام حسین و افشای جزئیات این همکاری و دریافت پولهای کلان توسط بالاترین عناصر این فرقه مهر تأییدی بر این مدعاست. این فرقه صرفنظر از چهرهای که در بیرون از خود به نمایش میگذارد و خود را مدعی حقوق بشر میداند براساس اسناد بیشمار ثابت شده که خود ناقض حقوق بشر است و برای ایجاد رعب و وحشت میان مخالفانش از زندان و شکنجه و اعدام بهره میگرفته است. این فرقه همچنین به دلیل افشای روابط درونی و نقض فاحش حقوق بشر که توسط شمار زیادی از جداشدگان از این فرقه در مجامع بینالمللی مطرح شده است، جبهه جدیدی علیه این اعضاء باز کرده و آنها را مورد ضرب و شتم و فحاشی و انواع تهمتها قرار داده و میدهد تا بلکه بتواند اقدامات انسانی آنها را خنثی کند. همچنین ابعاد دخالت و همکاری این فرقه در قتل و سرکوب اکراد عراقی نیز بر همگان روشن و حتی کیفرخواستی نیز علیه این فرقه صادر شده و توسط پلیس بینالملل و همچنین دادگاههای عراق مورد تعقیب است و حکم بازداشت نیز برای تعدادی از سران این فرقه صادر شده است. این فرقه در مجامع بینالمللی نیز دارای هیچ وجههای نبوده و بعد از دستگیری مریم رجوی، یکی از سرکردگان این فرقه همراه میلیونها دلار پول نقد و تشکیل پرونده در این رابطه،ضربه سیاسی سختی را متحمل شده است. این فرقه همچنین راه نجات خود را برای برونرفت از بحرانهای عدیدهای که گریبان او را گرفته است، در ایجاد اختلاف و دامنزدن به آن و ایجاد تنش و درگیری به منظور بروز جنگی جدید بین ایران و آمریکا میداند و تمام تلاش خود را صرف پروندهسازی در این زمینه میکند.
فرقه گرایی
سازمان مجاهدین خلق ایران را میتوان دارای دو وجهه درونی و بیرونی دانست که گاهی درون آن با وجهه بیرونیاش بسیار متفاوت و گاهی در تناقض است و این نکته، مسالهای است که اکثر اعضای سابق سازمان به آن اشاره کردهاند و پافشاری سازمان بر اصل رازداری و امانت که همان حفظ اسرار است شاهدی بر این مدعاست، چرا که سازمان مجاهدین خلق ایران تنها یک گروه چریکی و مبارزاتی و حتی سیاسی نیست بلکه با ارائه افکار خاص و نوعی نگرش و تلقی مخصوص به خود از اسلام و دیگر مقولههای مکتبی و فرهنگی، خود را گروهی فرهنگی، مکتبی، مذهبی، اجتماعی و ارائهکننده شیوههای اصلاحگرایانه و نجاتبخش برای زندگی و حیات معنوی و مادی انسانی نیز میداند، لذا حفظ اسرار در سازمان تنها مربوط به مسائل امنیتی نیست، بلکه بسیاری از تعالیم، افکار و رفتارهای درونی سازمان همچون انقلاب ایدئولوژیک نیز به شکلی کاملا مسکوت و پنهانی ارائه میشود. تغییرات پیدرپی در تفکر و رفتارهای درونی سازمان مجاهدین خلق که نزد آنان به انقلابهای ایدئولوژیک موسوم است، تاکنون مهمترین راهکار و وسیلهای بوده که این گروه را به سمت یک فرقه و آن هم از نوع فرقههای بسیار بسته و دارای کاست مطلق سوق داده و توانسته است اساس ساختار فرقهای را در مواجهه با بسیاری از تحولات خارجی و درونی تا حدودی حفظ و فوق العاده تشدید کند.
مشی مسلحانه مجاهدین
حیات اصلی فرقه و دوام و قوام آن منوط به وجود بحران و تنشهای متعدد است. بر این اساس فرقه مزبور اوایل حکومت اسلامی با توجه به اینکه نهادهای حکومتی هنوز شکل نگرفته بودند، اقدامات تروریستی هولناکی را شروع کرد و شمار زیادی از ایرانیان را به بهانههای واهی به شهادت رساند. سیاستی که هنوز بهصورت دیگر و در لباس دیگری ادامه دارد. استراتژی مسلحانه سازمان مجاهدین که از زمان تاسیس تاکنون مشخصه و هویت این تشکیلات را رقم میزند، همچنان به عنوان چالش محوری در دستور کار مجاهدین قرار دارد. این معضل از یک سو، ابزار و اهرم اثبات حقانیت مجاهدین در مناسبات درونی محسوب میشود و از سوی دیگر در مناسبات بیرونی به عامل قفلشدن سازمان در پیش بردن خطوط دیپلماسی فرقهای تبدیل شده است.
مجاهدین به همان اندازه که در مناسبات درونی بر اصولیبودن این استراتژی تاکید دارند، در بیرون ناگزیرند با مواضع دوپهلو و به نعل و به میخ زدن، به هر شکل خود را از معرض تبعات این پایبندی مصون داشته و تا حد امکان از این شیوه برای تعدیل مواضع دول و نهادهای بینالمللی و برائت از جرایم تروریستی استفاده کنند. مجاهدین به هر حال حامل این تناقض و تضاد لاینحل هستند و البته هیچ اصراری هم به تحلیل ریشهای برای متقاعدکردن غربیها ندارند. ظاهرا این وضعیت با توجه به تبعات شفافشدن موضع استراتژی، بیشترین انتفاع ممکن را از این وضعیت نصیب مجاهدین میکند. به این معنی که توسل به خشونت در اشکال و سویههای مختلف مجاهدین به یک الزام و ضرورت ایدئولوژیک تعبیر و تاویل شده است.
با این حساب، کنار گذاشتن مشی مسلحانه از سوی مجاهدین پیش از هر چیز نیازمند یک خانهتکانی درونی است. الزام و ضرورت اولیه این خانهتکانی درونی، تغییر نوع نگاه به جهان پیرامونی و زدودن عارضه حذف و نفی به منزله مکانیزم و موتور محرک فکر و جایگزینی تساهل و مدارا در عمل است. بنابراین بیش از هر چیز اول باید ببینیم با این همه دلیل زیربنایی در توجیه و تئوریزهکردن مشی مسلحانه و این همه بنایی که بر این پایه و ساختار بالا رفته است، این تغییر در مجاهدین امکانپذیر هست یا خیر؟ و اگر هست چه الزاماتی را برای مجاهدین رقم میزند.
اقدامات تروریستی منتسب به سازمان
پایگاه اینترنتی هابیلیان، فهرست اسامی 16هزار و 403 نفر را که مدعی است توسط مجاهدین خلق کشته شدهاند، منتشر کردهاست.
شهدای سرشناس از این فهرست:
ـ انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی 7 تیر 1360 و شهادت آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی و بیش از 70 نفر از اعضای حزب جمهوری اسلامی
ـ محمد کچویی، 8 تیر 1360
ـ حسن آیت، 14 مرداد 1360
ـ انفجار 8 شهریور 1360 و شهادت محمد علی رجایی و محمدجواد باهنر
ـ آیتالله اسدالله مدنی، 20 شهریور 1360
ـ عبدالکریم هاشمینژاد، 7 مهر 1360
ـ آیتالله دستغیب و 12 نفر دیگر از همراهان وی در نماز جمعه، 20 آذر 1360
ـ آیتالله محمد صدوقی، 11 تیر 1361
ـ آیتالله اشرفیاصفهانی، 23 مهر 1361
ـ اسدالله لاجوردی، یک شهریور 1377
ـ علی صیاد شیرازی، اردیبهشت 1378
حملههای خمپارهای سالهای 1378 و 1379:
حمله با خمپاره به قصد تخریب ساختمان ریاستجمهوری در دوره سیدمحمد خاتمی در بهمن 1378، حمله خمپارهای خیابان ولیعصر تهران در سال 1379که موجب مرگ 2 نفر و مجروح شدن 7 نفر شد، حمله خمپارهای به دانشگاه شهید چمران اهواز، حمله خمپارهای به ساختمان مسکونی در ایلام و حمله خمپارهای به یک مجموعه مسکونی در تهران.
منابع
ـ آنها که رفتهاند، خاطرات مهندس لطفالله میثمی، ج 2، انتشارات صمدیه، چاپ نخست، 1386.
ـ مروری بر پیشینه هشت دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران، روزنامه ایران (شماره 3133، یکشنبه 25 اردیبهشت 1384).
ـ ایران امروز، ریشهها و پیآمدهای انقلاب به قلم نیکی کدی و یان ریچارد.
ـ ابوالحسن بنیصدر. دانشنامه بریتانیکا (2008).
ـ عبور از بحران، خاطرات آیتالله هاشمی رفسنجانی، دفتر نشر معارف انقلاب، 1378.
ـ آمران قتلها: کابینه امنیتی دولت جدید ایران، در وبگاه میهن.
ـ ترور اسدالله لاجوردی توسط سازمان مجاهدین، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
ـ مجاهدین خلق در آئینه تاریخ، علیاکبر راستگو.
ـ سا یتهای اینترنتی.
پنجشنبه 27 خرداد 1389
در شهریور 1350 و در آستانه برگزاری جشنهای 2500 سال شاهنشاهی 13 نفر از سران سازمان دستگیر و پس از شکنجه 12 نفر از آنان اعدام شدند. تنها فردی که از مجازات اعدام نجات یافت مسعود رجوی بود که بعدها رهبری سازمان را در اختیار گرفت. در آذر همان سال رضا رضایی از کادرهای سازمان توانست از زندان فرار کند و تا کشتهشدنش در 25 خرداد 1352نقش مهمی در رهبری و سازماندهی مجدد و عملیات نظامی مجاهدین ایفا کرد. به این ترتیب بازماندگان سازمان به فعالیت خود ادامه دادند و سازمان با چند عمل مسلحانه در جامعه شناخته شد. در دهه 1350با مقابله شدید ساواک با نیروهای سیاسی مسلح، سازمان مجاهدین نیز در شرایط دشواری به فعالیت مخفی خود ادامه میداد و از حمایت بعضی از روشنفکران مذهبی مسلمان و روحانیون شیعه برخوردار بود. در این دوره مقامات امنیتی نظام شاه از سازمان مجاهدین به عنوان «مارکسیستهای اسلامی» نام میبردند.
تغییر مبانی اعتقادی
در سال 1354 در شرایطی که بیشتر رهبران سازمان در زندان بهسر میبردند، تقی شهرام یکی از اعضای بلندپایه مجاهدین از زندان ساری گریخت و به سازماندهی نیروهای پراکنده مجاهدین اقدام کرد. وی همراه چندنفر دیگر مانند بهرام آرام و وحید افراخته، مدتی بعد شعار «فضلالله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما» را که در گوشه سمت راست صفحه اول نشریه پیام مجاهد (ارگان مطبوعاتی این تشکل) قرار میگرفت، حذف کردند و اطلاعیهای موسوم به «تغییر ایدئولوژی» را انتشار دادند. در متن مزبور آمده بود که سازمان مجاهدین خلق اعتقادات مذهبی خود را کنار گذارده و ایدئولوژی مارکسیسم را پذیرفتهاست. با توجه به سابقه مذهبی این سازمان و درگیریهای شدیدی که در آن هنگام میان پیروان مذهب و چپگرایان ماتریالیست وجود داشت، بیانیه تغییر ایدئولوژی به جنجالهای بسیاری دامن زد. مخالفا ن مجاهدین آن را دلیل بر درستی نظر خود در مورد ماهیت التقاطی و اندیشههای ضداسلامی نهفته در آثار مجاهدین میدانستند. بعد از این اتفاق، برخی روحانیون که از قبل در زندان درگیریهایی با زندانیان مارکسیست داشتند، در اطلاعیهای با اشاره به نجاست کفار اعلام کردند که تمامی زندانیان مسلمان باید از هرگونه ارتباط با مارکسیستها (غذا خوردن، تماس بدنی، وسایل مشترک زندانیان همبند) پرهیزکنند. از سوی دیگر برخی جریانات مارکسیستی نیز مدعی شدند که این سرنوشت گریزناپذیر مجاهدین بوده و میبایست به مارکسیسم روی میآوردند. گروه تقی شهرام پس از انقلاب نام «سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» را بر خود نهادند و تقی شهرام اوایل انقلاب توسط دادگاه انقلاب اسلامی، اعدام شد.
سوءاستفاده از فضای سیاسی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
در سال 1357 و در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط شاه، کادرهای باقیمانده از زندان آزاد شدند و از همان ابتدا به مخالفت با رژیم جدید دست زدند.
در پیروزی انقلاب، مجاهدین خلق این واقعه را به رهبر انقلاب (امام خمینی) و ملت ایران تبریک گفتند و او را امام نامیدند. مسعود رجوی که مدتی پیش از انقلاب 1357 و سرنگونی شاه، در 30 دی 1357 از زندان آزاد شده و ریاست سازمان مجاهدین را به عهده گرفته بود، همراه موسی خیابانی به دیدار امام خمینی رفتند. مجاهدین با استفاده از فضای آزاد بعد از انقلاب و بالاگرفتن تب فعالیتهای سیاسی همچون سایر احزاب بسرعت رشد کردند.
در پی تعیین صلاحیت نامزدهای اولین انتخابات ریاستجمهوری در سال 58، مسعود رجوی به عنوان نامزد سازمان مجاهدین، اعلام آمادگی کرد که مخالفت برخی همچون جمعیت فدائیان اسلام را برانگیخت، این گروه طی نامه سرگشادهای به شورای انقلاب، خواستار حذف برخی کاندیداهای منحرف شد. متعاقباً در 29 دی، از امام خمینی درباره انتخابات ریاست جمهوری و اعتقاد نامزدها به قانون اساسی پرسشی به عمل آمد که ایشان با بیان این که: «کسانی که به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رأی ندادهاند، صلاحیت ندارند رئیس جمهور ایران شوند. » بهطور رسمی و تلویحی دستور به حذف مسعود رجوی از دور انتخابات را دادند. مجاهدین به صورت علنی به انتقاد از حکم امام خمینی پرداختند و مقامات دولتی نیز در پاسخ، به توقیف روزنامه مجاهدین، بازداشت چندین نفر از سران آنان و ممنوع اعلام کردن فعالیت آنها پرداختند. اتفاقات دیگری همچون دستگیری محمدرضا سعادتی یکی از مهمترین اعضای سازمان، آن هم به اتهام سنگین جاسوسی وضعیت را وخیمتر کرد. در این مرحله، یعنی بعد از سرنگونی نظام سلطنتی تا سرفصل 30 خرداد 60 که مجاهدین به آن فاز سیاسی میگویند، برنامه کار مجاهدین فعالیت افشاگرانه سیاسی بود. در همین ایام، نشریه مجاهد که ارگان رسمی سازمان مجاهدین بود با تیراژ بالا در سراسر کشور منتشر میشد.
به دنبال کشمکشها و اختلافنظرهای رئیس جمهور وقت ابوالحسن بنیصدر با حزب جمهوری اسلامی و تلاش ناموفقش در جهت سلب اختیارات آنان و در نتیجه از دست دادن حمایت امام خمینی، وی برای بهدست آوردن پایگاههای حزبی دیگر با سازمان مجاهدین خلق که پیشتر منتقد آنها بود، متحد شد. در اواخر خرداد، او به دنبال عزل از مقام ریاستجمهوری و ترس از محاکمه احتمالی مردم را به قیام فراخواند. مجاهدین خلق نیز در پی تعارضات شدید با حکومت در سال 59، از بنیصدر حمایت کرده و در 29خرداد 1360از هوادارانشان خواستند تا علیه استبداد حکومت به خیابانها بریزند. یک روز پس از آن، تظاهرات خشونتآمیزی در شهرهای مختلف کشور به راه افتاد. در تهران نیروهای وابسته به سازمان مجاهدین در خیابانها به شعار دادن و اعتراض و درگیری با نیروهای حزباللهی پرداختند. جمهوری اسلامی نیز با اعلام امام خمینی(ره) مبنی بر اینکه، «آنان که علیه حاکمان شرع حرف میزنند، با اسلام به مبارزه میپردازند» بسرعت عکسالعمل نشان داد و از این تاریخ بود که سازمان مجاهدین مشی مسلحانه را علیه نظام جمهوری اسلامی در دستور کار خود قرار داد.
این تشکل ضد انقلابی در ادامه تلاشهای ستیزهجویانه خود در 7 تیر 1360 با انفجار دفتر حزب جمهوری و به شهادت رساندن بیش از70 نفر از مقامات بلندپایه حکومتی و بمبگذاری در دفتر نخستوزیری نهایت دشمنی و عنادش را با جمهوری اسلامی نشان داد. مسعود رجوی و ابوالحسن بنیصدر که پنهانی روزگار میگذراندند، مخفیانه از کشور خارج شدند و شورای ملی مقاومت را برای مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی تشکیل دادند.
مجاهدین از این پس مسوولیت ترورهایی که به فاصله چند ماه اتفاق افتاد را به عهده گرفت. از جمله این اقدامات میتوان به ترور امامجمعه شهرهای تبریز، کرمان، شیراز، یزد و باختران، یک استاندار، سرپرست زندان اوین، تنی چند از قضات دادگاههای انقلاب، نمایندگان مجلس، مقامات دولتی و اعضای سازمانهای انقلابی اشاره کرد.
در شهریور 1360، مجاهدین، هواداران جوان خود را برای اعتراض و درگیری مسلحانه با نیروهای انقلابی به خیابانها فرستادند. در 5 مهر 1360آنان از تیربار ، نارنجکانداز و آر پی جی علیه نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استفاده کرده و برخی گروههای کوچکتر چپگرا همچون چریکهای فدایی، دست به اقدامات چریکی مشابهی زدند. جمهوری اسلامی در پاسخ به اقدامات مسلحانه، نیروهای اطلاعاتی سپاه را بسط داد و در ابعادی وسیع بسیاری از اعضای گروه را دستگیر کرد.
در روز 19 بهمن 1360نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی موفق به کشف محل اختفای اصلی رهبران مجاهدین در تهران در محله زعفرانیه شده و پس از محاصره آن محل و چند ساعت درگیری مسلحانه آنجا را تصرف کردند. در این واقعه 23 نفر از جمله موسی خیابانی مرد شماره 2 سازمان، آذر رضایی، همسر موسی خیابانی و اشرف ربیعی همسر اول مسعود رجوی کشته شدند.
برآورد اشتباه مجاهدین خلق از میزان آسیب پذیری جمهوری اسلامی و اقدامات مسلحانه آنان نهایتاً بر قدرت نیروهای طرفدار نظام افزود. با وجود وقوع حوادث خشونتآمیز سال 1360و کشته شدن برخی مقامات بلندپایه، بر خلاف پیشبینی مجاهدین خلق و سایر مبارزان مسلح که با ضربه واردآوردن به وسیله عملیات مسلحانه و حذف فیزیکی نیروهای «مکتبی»، امید به سلب قدرت و ضعیفکردن آنان داشتند، این هدف برآورده نشد.
خروج از کشور
در سپتامبر 1980میلادی این گروه با انتقال به عراق، با همکاری ارتش بعث عراق به مبارزه علیه ایران رو آوردند. در سال 1986میلادی دولت فرانسه مجاهدین را به خروج از پاریس مجبور کرد و از آن پس مرکز استقرار آنها شهر بغداد، پایتخت عراق شد. مجاهدین پس از آن به تأسیس شهری در شمال بغداد، دراستان دیاله اقدام کردند. این شهر که شهر اشرف نامیده میشد، مرکز اقامت مجاهدین بود و پس از اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف ضد ترور از سال 2003 تا اول ژانویه 2009 توسط آمریکاییها حفاظت میشد. دولت عراق از اول ژانویه سال 2009 مسوولیت اداره اردوگاه اشرف را به دست گرفت که این موضوع باعث نگرانی ساکنان این اردوگاه و حامیان آنها شد.
پس از بازگشت مسعود رجوی در سال 1365به عراق، سال 1366مجاهدین، ارتش آزادیبخش ملی را بهمنظور براندازی جمهوری اسلامی تأسیس کرده و در سراسر مرز ایران و عراق دست به تهاجم علیه نیروهای جمهوری اسلامی زدند و تا مرداد 1367بیش از 100 رشته عملیات نظامی علیه مراکز سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی انجام دادند.
همکاری با عراق در جنگ علیه جمهوری اسلامی
پس از انتقال اغلب نیروهای سازمان به عراق و تغییر استراتژی جنگ چریکی به جنگ کلاسیک، در آخرین سال جنگ ایران و عراق و در آستانه پذیرش قطعنامه 597 توسط ایران، سازمان مجاهدین به تصور ضعف و ناتوانی ایران با حمایت رژیم بعثی عراق، عملیات آفتاب (فروردین 1367) و عملیات چلچراغ (خرداد 1367) را با هدف تصرف شهر مهران در دستور کار خود قرار داد و پس از آن، با گذشت 6 روز از پذیرش قطعنامه توسط ایران، عملیات فروغ جاویدان را طرحریزی کرد که بشدت در رسیدن به اهداف خود شکست خورد.
عملکرد
عملکرد سازمان، طیف وسیعی از خیانتها و جنایات این فرقه را تشکیل میدهد؛ از مواضع ضد مردمی و ضد انقلابی گرفته تا غرب پناهیها و همکاریهای گسترده و بیشائبه برای غرب. مجموعه جاسوسیهای این فرقه برای اسرائیل و آمریکا و دیگر قدرتهای غربی امروز جای هیچ تردیدی را برای افکار بیدار جهان باقی نمیگذارد. اقدامات وطنفروشانه این فرقه در جریان مزدوری برای دولت ساقط شده صدام حسین و افشای جزئیات این همکاری و دریافت پولهای کلان توسط بالاترین عناصر این فرقه مهر تأییدی بر این مدعاست. این فرقه صرفنظر از چهرهای که در بیرون از خود به نمایش میگذارد و خود را مدعی حقوق بشر میداند براساس اسناد بیشمار ثابت شده که خود ناقض حقوق بشر است و برای ایجاد رعب و وحشت میان مخالفانش از زندان و شکنجه و اعدام بهره میگرفته است. این فرقه همچنین به دلیل افشای روابط درونی و نقض فاحش حقوق بشر که توسط شمار زیادی از جداشدگان از این فرقه در مجامع بینالمللی مطرح شده است، جبهه جدیدی علیه این اعضاء باز کرده و آنها را مورد ضرب و شتم و فحاشی و انواع تهمتها قرار داده و میدهد تا بلکه بتواند اقدامات انسانی آنها را خنثی کند. همچنین ابعاد دخالت و همکاری این فرقه در قتل و سرکوب اکراد عراقی نیز بر همگان روشن و حتی کیفرخواستی نیز علیه این فرقه صادر شده و توسط پلیس بینالملل و همچنین دادگاههای عراق مورد تعقیب است و حکم بازداشت نیز برای تعدادی از سران این فرقه صادر شده است. این فرقه در مجامع بینالمللی نیز دارای هیچ وجههای نبوده و بعد از دستگیری مریم رجوی، یکی از سرکردگان این فرقه همراه میلیونها دلار پول نقد و تشکیل پرونده در این رابطه،ضربه سیاسی سختی را متحمل شده است. این فرقه همچنین راه نجات خود را برای برونرفت از بحرانهای عدیدهای که گریبان او را گرفته است، در ایجاد اختلاف و دامنزدن به آن و ایجاد تنش و درگیری به منظور بروز جنگی جدید بین ایران و آمریکا میداند و تمام تلاش خود را صرف پروندهسازی در این زمینه میکند.
فرقه گرایی
سازمان مجاهدین خلق ایران را میتوان دارای دو وجهه درونی و بیرونی دانست که گاهی درون آن با وجهه بیرونیاش بسیار متفاوت و گاهی در تناقض است و این نکته، مسالهای است که اکثر اعضای سابق سازمان به آن اشاره کردهاند و پافشاری سازمان بر اصل رازداری و امانت که همان حفظ اسرار است شاهدی بر این مدعاست، چرا که سازمان مجاهدین خلق ایران تنها یک گروه چریکی و مبارزاتی و حتی سیاسی نیست بلکه با ارائه افکار خاص و نوعی نگرش و تلقی مخصوص به خود از اسلام و دیگر مقولههای مکتبی و فرهنگی، خود را گروهی فرهنگی، مکتبی، مذهبی، اجتماعی و ارائهکننده شیوههای اصلاحگرایانه و نجاتبخش برای زندگی و حیات معنوی و مادی انسانی نیز میداند، لذا حفظ اسرار در سازمان تنها مربوط به مسائل امنیتی نیست، بلکه بسیاری از تعالیم، افکار و رفتارهای درونی سازمان همچون انقلاب ایدئولوژیک نیز به شکلی کاملا مسکوت و پنهانی ارائه میشود. تغییرات پیدرپی در تفکر و رفتارهای درونی سازمان مجاهدین خلق که نزد آنان به انقلابهای ایدئولوژیک موسوم است، تاکنون مهمترین راهکار و وسیلهای بوده که این گروه را به سمت یک فرقه و آن هم از نوع فرقههای بسیار بسته و دارای کاست مطلق سوق داده و توانسته است اساس ساختار فرقهای را در مواجهه با بسیاری از تحولات خارجی و درونی تا حدودی حفظ و فوق العاده تشدید کند.
مشی مسلحانه مجاهدین
حیات اصلی فرقه و دوام و قوام آن منوط به وجود بحران و تنشهای متعدد است. بر این اساس فرقه مزبور اوایل حکومت اسلامی با توجه به اینکه نهادهای حکومتی هنوز شکل نگرفته بودند، اقدامات تروریستی هولناکی را شروع کرد و شمار زیادی از ایرانیان را به بهانههای واهی به شهادت رساند. سیاستی که هنوز بهصورت دیگر و در لباس دیگری ادامه دارد. استراتژی مسلحانه سازمان مجاهدین که از زمان تاسیس تاکنون مشخصه و هویت این تشکیلات را رقم میزند، همچنان به عنوان چالش محوری در دستور کار مجاهدین قرار دارد. این معضل از یک سو، ابزار و اهرم اثبات حقانیت مجاهدین در مناسبات درونی محسوب میشود و از سوی دیگر در مناسبات بیرونی به عامل قفلشدن سازمان در پیش بردن خطوط دیپلماسی فرقهای تبدیل شده است.
مجاهدین به همان اندازه که در مناسبات درونی بر اصولیبودن این استراتژی تاکید دارند، در بیرون ناگزیرند با مواضع دوپهلو و به نعل و به میخ زدن، به هر شکل خود را از معرض تبعات این پایبندی مصون داشته و تا حد امکان از این شیوه برای تعدیل مواضع دول و نهادهای بینالمللی و برائت از جرایم تروریستی استفاده کنند. مجاهدین به هر حال حامل این تناقض و تضاد لاینحل هستند و البته هیچ اصراری هم به تحلیل ریشهای برای متقاعدکردن غربیها ندارند. ظاهرا این وضعیت با توجه به تبعات شفافشدن موضع استراتژی، بیشترین انتفاع ممکن را از این وضعیت نصیب مجاهدین میکند. به این معنی که توسل به خشونت در اشکال و سویههای مختلف مجاهدین به یک الزام و ضرورت ایدئولوژیک تعبیر و تاویل شده است.
با این حساب، کنار گذاشتن مشی مسلحانه از سوی مجاهدین پیش از هر چیز نیازمند یک خانهتکانی درونی است. الزام و ضرورت اولیه این خانهتکانی درونی، تغییر نوع نگاه به جهان پیرامونی و زدودن عارضه حذف و نفی به منزله مکانیزم و موتور محرک فکر و جایگزینی تساهل و مدارا در عمل است. بنابراین بیش از هر چیز اول باید ببینیم با این همه دلیل زیربنایی در توجیه و تئوریزهکردن مشی مسلحانه و این همه بنایی که بر این پایه و ساختار بالا رفته است، این تغییر در مجاهدین امکانپذیر هست یا خیر؟ و اگر هست چه الزاماتی را برای مجاهدین رقم میزند.
اقدامات تروریستی منتسب به سازمان
پایگاه اینترنتی هابیلیان، فهرست اسامی 16هزار و 403 نفر را که مدعی است توسط مجاهدین خلق کشته شدهاند، منتشر کردهاست.
شهدای سرشناس از این فهرست:
ـ انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی 7 تیر 1360 و شهادت آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی و بیش از 70 نفر از اعضای حزب جمهوری اسلامی
ـ محمد کچویی، 8 تیر 1360
ـ حسن آیت، 14 مرداد 1360
ـ انفجار 8 شهریور 1360 و شهادت محمد علی رجایی و محمدجواد باهنر
ـ آیتالله اسدالله مدنی، 20 شهریور 1360
ـ عبدالکریم هاشمینژاد، 7 مهر 1360
ـ آیتالله دستغیب و 12 نفر دیگر از همراهان وی در نماز جمعه، 20 آذر 1360
ـ آیتالله محمد صدوقی، 11 تیر 1361
ـ آیتالله اشرفیاصفهانی، 23 مهر 1361
ـ اسدالله لاجوردی، یک شهریور 1377
ـ علی صیاد شیرازی، اردیبهشت 1378
حملههای خمپارهای سالهای 1378 و 1379:
حمله با خمپاره به قصد تخریب ساختمان ریاستجمهوری در دوره سیدمحمد خاتمی در بهمن 1378، حمله خمپارهای خیابان ولیعصر تهران در سال 1379که موجب مرگ 2 نفر و مجروح شدن 7 نفر شد، حمله خمپارهای به دانشگاه شهید چمران اهواز، حمله خمپارهای به ساختمان مسکونی در ایلام و حمله خمپارهای به یک مجموعه مسکونی در تهران.
منابع
ـ آنها که رفتهاند، خاطرات مهندس لطفالله میثمی، ج 2، انتشارات صمدیه، چاپ نخست، 1386.
ـ مروری بر پیشینه هشت دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران، روزنامه ایران (شماره 3133، یکشنبه 25 اردیبهشت 1384).
ـ ایران امروز، ریشهها و پیآمدهای انقلاب به قلم نیکی کدی و یان ریچارد.
ـ ابوالحسن بنیصدر. دانشنامه بریتانیکا (2008).
ـ عبور از بحران، خاطرات آیتالله هاشمی رفسنجانی، دفتر نشر معارف انقلاب، 1378.
ـ آمران قتلها: کابینه امنیتی دولت جدید ایران، در وبگاه میهن.
ـ ترور اسدالله لاجوردی توسط سازمان مجاهدین، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
ـ مجاهدین خلق در آئینه تاریخ، علیاکبر راستگو.
ـ سا یتهای اینترنتی.
پنجشنبه 27 خرداد 1389