انقلاب مشروطه و اندیشه تجدد
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در تاریخ معاصر ایران، تجدد یکی از مهمترین مفاهیم در حوزه اندیشه سیاسی و اجتماعی است که هر چند ریشههای آن را بهطور محدود میتوان در عصر صفویه جستجو کرد، اما عصر قاجاریه و مشروطیت را باید سرآغاز جدی تجددگرایی در ایران به شمار آورد. تکوین و شکلگیری اندیشه تجدد در ایران از پیوند تنگاتنگی با اندیشه ترقی در ایران برخوردار است. اندیشهها وتکاپوهای تجددطلبانه در ایران عصر قاجاریه و مشروطیت از همان آغاز با مخالفت جدی و سرسختانه گروههای مختلفی از جامعه سنتی ایران روبهرو شد.متن
استبداد سیاسی داخلی، وتحجر فکری سنت گرایان افراطی، مهمترین جبهههای مخالفت و مقاومت در برابر تجددگرایی وتجددگرایان در ایران عصر قاجاریه و مشروطیت را شکل داده بود. این مخالفت ابعاد مختلفی داشت که از نهادهای جدید سیاسی چون مشروطیت پارلمانی و دموکراسی، آزادیها و برابریهای دموکراتیک تا تجدد در حوزههایی چون آموزش و پرورش، صنعت، اقتصاد، فرهنگ و مذهب را در بر میگرفت.
مخالفت جدی گروههای استبدادی و سیاسی و مذهبی عامل مهمی است که به شکلگیری نظریه «سنت مانع اصلی تجدد در ایران» در میان غالب پژوهشگران و تحلیلگران تاریخ، علوم سیاسی و علوم اجتماعی در ایران انجامیده است. از این دیدگاه مهمترین چالش و بحران تجدد و تجددگرایی در ایران نتیجه و نشانه مقاومت ومخالفت سنتها و سنت گرایان است. هر چند این نظریه بخشی از واقعیت بحران تجدد در ایران را بدرستی توضیح میدهد اما در بردارنده همه واقعیت نیست، زیرا بخش مهمی از بحران تجدد در ایران و موانع گسترش و تعمیق آن در جامعه را میتوان در ماهیت و مبانی تجددطلبی در این کشور جستجو کرد.
هر چند اندیشهها و تمایلات پیشگامان تجددطلبی در ایران در ماهیت خود معطوف به اصلاحات و ترقی و پاسخگویی به نیازهای جدید در جامعه بود، اما در مبانی فکری خود بشدت تحت تأثیر اندیشه تجدد در غرب بود. البته نمیتوان و نباید از رویکرد غربگرایانه تجددگرایان ایران و تأثیرپذیری و اقتباس آنان از غرب، تلقی ضدبومی و ضد ملی داشت و از آن انتقاد کرد، زیرا درک عقبماندگیهای ایران و سرخوردگی ناشی از عدمپاسخگویی به نیازهای جدید در شرایطی شکل گرفت که در ذهنیت تاریخی ایرانیان، برای تعریف اندیشه ترقی و تجدد در ایران، الگویی جز پیشرفت و ترقی جوامع غربی وجود نداشت. در واقع ورود مفاهیم و واژگان غربی در ادبیات تجدد و تجددگرایی ایرانیان یک ورود و حضور ناگزیر بود. این ورود و حضور ناگزیر از آن جهت که معطوف به انگیزهها، تمایلات و اهداف ترقیخواهانه در ایران بود، حتی در ماهیت خود میتوانست مثبت و سازنده باشد، زیرا بومی بودن و ملی بودن الزاما به مفهوم دوری کردن و کنارهجستن از دیگر فرهنگها و تمدنها نیست. آنچه که این رویکرد ماهیتا مثبت را با بحران روبهرو ساخت، از نبود آگاهی لازم و بسنده تجددگرایان ایران نسبت به غرب و تجدد غربی و چگونگی نسبت جنبههای مختلف فرهنگ و تمدن متجدد غربی با فرهنگ، جامعه وتاریخ ایران ریشه گرفته است.
اما به رغم اهمیت و ارزشمندی پارهای از آگاهیهایی که نخستین اندیشهگران ایران عصر قاجاریه درباره جنبههایی از پیشرفتها و نوآوریهای جوامع غربی سده 19 میلادی ارائه کردند، نقش و مواضع این گروه از اندیشهگران در چگونگی رویاروییشان با غرب و تجدد غربی، خالی از برخی غلطاندیشیها و ضعفها نبود. درست است که آثار این گروه از نوگرایان ایرانی برخی از آگاهیهای سودمندی را درباره جنبههای نوآوری و پیشرفتهای جوامع غربی ارائه داده است، اما این آثار نتوانست به شیوهای جدی یک تصویر و تصور همه جانبه و عمیق از غرب و تجدد غربی را برای ایرانیان ارائه کند.
بحران تجدد در ایران، از این واقعیت خبر میدهد که اغلب پیشگامان تجددطلبی در ایران عصر قاجاریه و مشروطیت ـ و حتی پس از آن ـ در رویکرد خود به غرب، به رغم دلبستگی فراوانی که از خود برای پیشرفت و ترقی علوم و فنون، فرهنگ، صنایع و اقتصاد درجوامع پیشرفته غربی و ایجاد آن پیشرفتها در جامعه ایران نشان دادهاند، نتوانستهاند به شیوهای پسندیده به کانونهای فکری سازنده آن پیشرفتها و ترقی راه یابند. در واقع نه از موضع تولیدکننده تجدد و ترقی، که با قرار گرفتن در جایگاه مصرفکننده به مصرف محصولات و مصنوعات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی غرب و تجدد غربی محدود شدند.
درست است که امتناع اندیشه سیاسی و اجتماعی ایرانیان برای زایش و پویش اندیشههای جدید و کارآمد، قرنها بود که هرگونه زمینه و امکان خلاقیت فکری در ایران را در بسیاری از حوزههای گوناگون از بین برده بود، اما افراط در شیفتگی اغلب پیشگامان تجددطلبی در ایران عصر قاجاریه و مشروطیت و اخلاف آنان در ادوار بعدی تاریخ و جامعه ایران نسبت به غرب و تجدد غربی، عامل مهمی است که هرگونه فرصت شناخت نقادانه آنان از غرب، تجدد غربی و نیز سنتها را تا حدود زیادی سلب کرد.
بیشتر تجددطلبان ایران در ستیزه خود با سنتها، متفاوت از همتایان غربی خود که با نقد سنتها از جنبههای مثبت و کارآمد آنها بهره گرفتند، بر ضد هر آنچه که نام سنت داشت به نام تجدد شوریدند و در واقع تمایلات تجددطلبی خود را در مسیر گسست کامل از فرهنگ، جامعه و تاریخ ایران به کار گرفتند. در حالی که رنسانس غربی به رغم وجود جنبههای ضدسنتی در آن، در واقع تلاش نوگرایانه خود را نه برپایه نفی مطلق سنتها که بر شالوده نقد سنتها و بهرهگیری از دستاوردهای مثبت سنتها و احیا و هر چه کارآمدتر کردن آن دستاوردها برای تناسب با نیازها و مقتضیات جدید و نیز استفاده از آنها در غنیسازی عناصر جدید فرهنگی و تمدنی جوامع غربی بنا نهاد. در واقع اندیشه تجدد در غرب با چنین نگاهی انتقادی به سنتها بر آن شده است تا میان سنت به عنوان یک مؤلفه تاریخی، فرهنگی و تمدنی متحول و پویا با تجدد به مثابه ضرورتی برای غنیسازی عناصر تحول پذیر و پویایی فرهنگی و تمدنی خود پیوند ایجاد کند. رنسانس غربی ضمن نفی سنتهای افراطی، ناکارآمد و تحول گریز، در واقع خود نوعی احیای سنتهای کارآمد تاریخ وجامعه کهن یونان باستان بود. در حالی که باستانگرایی و ناسیونالیسم تجدد گرایانی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده به سبب افراطیگری در آن، پیش و بیش از آنکه بر دستاوردهای مثبت ایران باستانی تکیه داشته باشد، معطوف به اهداف ضدعربی و ضد اسلامی بود. غالب اندیشه گران و روشنفکران تجددطلب ایران در رویکرد و دلبستگی خود به غرب و تجدد غربی، جمعی به تفاوتهای شرایط جامعه ایران با جوامع غربی نداشتند حداکثر تمایلات تجددطلبانه این گروه از تجدد گرایان ایران، از محدوده تقلید کورکورانهای که محصول نوعی تاریکاندیشیها به نام و در لباس روشنفکری است، فراتر نرفته است. در حالی که تقلید نظری صرف از تجدد غربی در عمل نه ممکن است و نه مطلوب. ممکن نیست، زیرا به سبب وجود پارهای تفاوتها و گاهی تضادهای اساسی در نوع شرایط، امکانات و نیازهای جامعه ایران با جوامع غربی و نبود پارهای از مقدمات و لوازمات ذهنی و عینی تجدد غربی در ایران نمیتوان و نباید انتظار داشت تجدد غربی عینا در ایران تکرار شود. مطلوب نیست، زیرا هر جامعه، فرهنگ و تمدنی به رغم پارهای اشتراک و مشابهتها با سایر جوامع، به سبب پارهای تفاوتها در نوع نیازها و نیز شرایط، امکانات و تواناییهای بنیادهای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی خود، تجدد خاص خودش را تجربه میکند. فرهنگها و تمدنهای مختلف در نتیجه همین تفاوتها، از خود پاسخهای متفاوت و مختلفی را ارائه میکنند.
در نتیجه ناآگاهی و کمآگاهی بسیاری از تجددطلبان در ایران نسبت به ماهیت و مبانی فرهنگ و تمدن متجدد غربی است که بسیاری از تجدد گرایان ایران از راهیابی به اهمیت نقش تفاوت شرایط تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی جامعه ایران با جوامع غربی بازماندهاند. این واقعیت را باید مهم انگاشت که نوع تجدد در غرب، به رغم وجود پارهای از وجوه جهانی در آن، در ماهیت خود یک پروسه تاریخی و محصول تدریجی قرنها تحولات تاریخی و اجتماعی در آن جوامع و مبتنی بر شکلگیری مجموعهای از مقدمات و زمینههای فکری و عینی متعدد و متناسب با نیازها و مطالبات جدید آن جوامع بوده است.
بر خلاف آنچه که اغلب پنداشته میشود، به رغم دلبستگی وتحت تأثیر قرار داشتن شدید تجددگرایان ایران به تجدد غربی، بسیاری از آنان به همان اندازه که به سبب افراطیگری در تقلید از غرب نتوانستهاند ایرانی بیندیشند، به سبب آنکه دلبستگیهای آنان به غرب و تجدد غربی بیشتر متکی بر یک شناخت سطحی و روبنایی از غرب بوده و در بسیاری از موارد نیز در عمل در جهت مخالف اندیشه تجددغربی به کار گرفته شده است، در واقع غربی نیز نیندیشیدهاند.
به رغم اشتراک لفظی تجددگرایان ایران با تجددگرایان غرب و همزبانی با آنان در اظهار علاقه و دلبستگی به مفاهیم و نهادهای جدیدی چون مشروطیت، پارلمان، دموکراسی، جامعه مدنی، حقوق شهروندی و آزادیها و برابریهای دموکراتیک، میان تأویل بسیاری از این گروه از تجددطلبان ایران با واقعیت مفاهیم و فلسفه سیاسی جدید در جوامع غربی تفاوت و گاهی تعارض جدی دیده میشود. ریشه اصلی شکلگیری و به وجود آمدن این تفاوتها و تعارضها را میتوان در کوشش و اقدام مصلحتاندیشانه بسیاری از تجددطلبان و روشنفکرانی چون میرزا یوسف خان مستشارالدوله و میرزا ملکمخان ناظمالدوله در عصر قاجاریه و مشروطیت و هماندیشان و پیروان آنان در ادوار بعدی تاریخ و جامعه ایران برای جلوگیری یا کاهش مخالفت نیروهای مذهبی و رهبران روحانی در ایران از طریق تقلیل مفاهیم و نهادهای جدید غربی و همانند سازیها و انطباق دادنهای تجدد غربی با اسلام، جستجو کرد.
تقلیل مفاهیم و نهادهای جدید غربی در اندیشه و اقدامات تجددطلبانه بسیاری از مشروطهطلبان روحانی و روشنفکر عصر قاجاریه و پیروان آنان در ادوار تاریخی پس از عصر مشروطیت، یکی از مهمترین و عواملی است که به سلب امکان شناخت هر چه صحیحتر از غرب و تجدد غربی و عدم آمادگی و توانایی لازم و کافی جامعه ایران برای نقد هر چه آگاهانهتر آن مفاهیم و نهادها و چگونگی نسبت آنها با سنت در ایران انجامیده است. براساس همانندسازیهای بیبنیاد و نامتناسب میان تجدد غربی و اسلام از طریق تقلیل مفاهیم جدید بود که غالب علمای دینی مشروطهطلب در تلقی نادرست و پر اشتباه خود از مشروطیت و دموکراسی(1) تا جایی پیش رفتند که حاج آقا روحالله نجفی اصفهانی، یکی از علمای دینی مشروطه طلب ادعا کرد که نه تنها مشروطیت موجب استحکام اسلام میشود، (2) بلکه «مشروطه عین اسلام و اسلام همان مشروطه است و مشروطه خواهی اسلام خواهی است.» (3) و عماد العلماء خلخالی، یکی دیگر از علمای دینی مشروطهطلب بر این باور بود که: «اگر خوب به دقت ملاحظه کنید، معلوم و منکشف میشود که اصول قانون اروپاییان مأخوذ از قرآن مجید و از کلمات ائمه و از کتب فقهای امامیه است.» (4) و ملاعبدالرسول کاشانی نیز ادعا کرد: «اگر وقت و همت باشد برای هر یک از اصول و عقاید مشروطیت و فروع آن یک کتاب مفصلی میتوان نوشت که جز از قواعد شریعت ما برنداشتهاند.» (5)
بدخوانیهای مفاهیم و نهادهای جدید، تنها محدود به علما و روحانیان مشروطهطلب نبود. این کجفهمیها و بدخوانیها، بسیاری از روشنفکران عصر قاجاریه و مشروطیت را نیز در بر گرفته بود. (6) میرزا یوسف خان مستشارالدوله به رغم دلبستگی فراوان به آزادیهای دموکراتیک، به سبب مصلحتاندیشی در هماهنگ نشان دادن آزادیهای دموکراتیک با اسلام برای جلوگیری و کاهش مخالفتهای نیروهای مذهبی و روحانیان سنتگرا، با برابر دانستن مفهوم آزادیهای دموکراتیک به اصول اسلامی «امر به معروف ونهی از منکر» (7)، تفسیر و معرفی خود از مفهوم جدید آزادی را از ارزشهای دموکراتیک دگرگون ساخت. میرزا ملکمخان نیز یکی دیگر از روشنفکران تجددطلب و آزادیخواه بود که با اتخاذ سیاست مصلحتاندیشی برای تطبیق و همانند نشان دادن تجدد غربی با اسلام، اصل آزادی در یک نظام مشروطیت و دموکراسی را با «امر به معروف و نهی از منکر» در اسلام، یکی دانست. (8) ملکمخان حتی آنجا که از «قانون اعظم» سخن گفته است، بر این پندار بود که «اصول این قانون به طوری مطابق اصول اسلام است که میتوان گفت سایر دول، قانون اعظم خود را از اصول اسلام اخذ کردهاند.»(9)
پینوشتها:
1. ر. ک. لطفالله آجدانی. علما و انقلاب مشروطیت ایران، چاپ دوم. ، تهران: نشر اختران، 1385.
2. حاج آقا روح الله نجفی اصفهانی. رساله مقیم و مسافر، نسخه خطی، جلد اول، 1327 ق، ص 16.
3. همان. ص 29.
4. سیدعبدالعظیم عمادالعلماء خلخالی. در بیان معنی سلطنت المشروطه و فوائدها، نسخه خطی (تحریر در رمضان 1327ق)، تحریر از چاپ سنگی، طهران: دارالخلافه، شوال 1325 ق، ص 7.
5. ملاعبدالرسول کاشانی. رساله انصافیه، «در اصول عمده مشروطیت»، چاپ سنگی، کاشان: مطبعه ثریا، 1328 ق، صص 47 و 48.
6. برای آگاهی بیشتر در این باره نگاه شود به: لطفالله آجدانی. روشنفکران ایران در عصر مشروطیت. تهران: نشر اختران. چاپ دوم، 1387.
7. یوسف خان مستشارالدوله. یک کلمه، پاریس، 1287 ق / 1870 م، ص 35.
8. میرزا ملکمخان ناظمالدوله. مجموعه آثار میرزا ملکمخان، به کوشش و با مقدمه محمدمحیط طباطبایی، تهران: انتشارات علمی (بیتا)، صص 207 و 208 و نیز: میرزا ملکمخان ناظمالدوله. روزنامه قانون، به کوشش و با مقدمه هما ناطق، چاپ اول، تهران: انتشارات امیرکبیر، 2535 شاهنشاهی، صص 18 و 19 رساله ندای عدالت.
9. میرزا ملکمخان ناظمالدوله. روزنامه قانون، همان، شماره 5، ص 2.
پنجشنبه 28 مرداد 1389
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه جام جم می باشد. هرگونه استفاده غیرقانونی از مطالب سایت پیگرد قانونی خواهد داشت .
مخالفت جدی گروههای استبدادی و سیاسی و مذهبی عامل مهمی است که به شکلگیری نظریه «سنت مانع اصلی تجدد در ایران» در میان غالب پژوهشگران و تحلیلگران تاریخ، علوم سیاسی و علوم اجتماعی در ایران انجامیده است. از این دیدگاه مهمترین چالش و بحران تجدد و تجددگرایی در ایران نتیجه و نشانه مقاومت ومخالفت سنتها و سنت گرایان است. هر چند این نظریه بخشی از واقعیت بحران تجدد در ایران را بدرستی توضیح میدهد اما در بردارنده همه واقعیت نیست، زیرا بخش مهمی از بحران تجدد در ایران و موانع گسترش و تعمیق آن در جامعه را میتوان در ماهیت و مبانی تجددطلبی در این کشور جستجو کرد.
هر چند اندیشهها و تمایلات پیشگامان تجددطلبی در ایران در ماهیت خود معطوف به اصلاحات و ترقی و پاسخگویی به نیازهای جدید در جامعه بود، اما در مبانی فکری خود بشدت تحت تأثیر اندیشه تجدد در غرب بود. البته نمیتوان و نباید از رویکرد غربگرایانه تجددگرایان ایران و تأثیرپذیری و اقتباس آنان از غرب، تلقی ضدبومی و ضد ملی داشت و از آن انتقاد کرد، زیرا درک عقبماندگیهای ایران و سرخوردگی ناشی از عدمپاسخگویی به نیازهای جدید در شرایطی شکل گرفت که در ذهنیت تاریخی ایرانیان، برای تعریف اندیشه ترقی و تجدد در ایران، الگویی جز پیشرفت و ترقی جوامع غربی وجود نداشت. در واقع ورود مفاهیم و واژگان غربی در ادبیات تجدد و تجددگرایی ایرانیان یک ورود و حضور ناگزیر بود. این ورود و حضور ناگزیر از آن جهت که معطوف به انگیزهها، تمایلات و اهداف ترقیخواهانه در ایران بود، حتی در ماهیت خود میتوانست مثبت و سازنده باشد، زیرا بومی بودن و ملی بودن الزاما به مفهوم دوری کردن و کنارهجستن از دیگر فرهنگها و تمدنها نیست. آنچه که این رویکرد ماهیتا مثبت را با بحران روبهرو ساخت، از نبود آگاهی لازم و بسنده تجددگرایان ایران نسبت به غرب و تجدد غربی و چگونگی نسبت جنبههای مختلف فرهنگ و تمدن متجدد غربی با فرهنگ، جامعه وتاریخ ایران ریشه گرفته است.
اما به رغم اهمیت و ارزشمندی پارهای از آگاهیهایی که نخستین اندیشهگران ایران عصر قاجاریه درباره جنبههایی از پیشرفتها و نوآوریهای جوامع غربی سده 19 میلادی ارائه کردند، نقش و مواضع این گروه از اندیشهگران در چگونگی رویاروییشان با غرب و تجدد غربی، خالی از برخی غلطاندیشیها و ضعفها نبود. درست است که آثار این گروه از نوگرایان ایرانی برخی از آگاهیهای سودمندی را درباره جنبههای نوآوری و پیشرفتهای جوامع غربی ارائه داده است، اما این آثار نتوانست به شیوهای جدی یک تصویر و تصور همه جانبه و عمیق از غرب و تجدد غربی را برای ایرانیان ارائه کند.
بحران تجدد در ایران، از این واقعیت خبر میدهد که اغلب پیشگامان تجددطلبی در ایران عصر قاجاریه و مشروطیت ـ و حتی پس از آن ـ در رویکرد خود به غرب، به رغم دلبستگی فراوانی که از خود برای پیشرفت و ترقی علوم و فنون، فرهنگ، صنایع و اقتصاد درجوامع پیشرفته غربی و ایجاد آن پیشرفتها در جامعه ایران نشان دادهاند، نتوانستهاند به شیوهای پسندیده به کانونهای فکری سازنده آن پیشرفتها و ترقی راه یابند. در واقع نه از موضع تولیدکننده تجدد و ترقی، که با قرار گرفتن در جایگاه مصرفکننده به مصرف محصولات و مصنوعات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی غرب و تجدد غربی محدود شدند.
درست است که امتناع اندیشه سیاسی و اجتماعی ایرانیان برای زایش و پویش اندیشههای جدید و کارآمد، قرنها بود که هرگونه زمینه و امکان خلاقیت فکری در ایران را در بسیاری از حوزههای گوناگون از بین برده بود، اما افراط در شیفتگی اغلب پیشگامان تجددطلبی در ایران عصر قاجاریه و مشروطیت و اخلاف آنان در ادوار بعدی تاریخ و جامعه ایران نسبت به غرب و تجدد غربی، عامل مهمی است که هرگونه فرصت شناخت نقادانه آنان از غرب، تجدد غربی و نیز سنتها را تا حدود زیادی سلب کرد.
بیشتر تجددطلبان ایران در ستیزه خود با سنتها، متفاوت از همتایان غربی خود که با نقد سنتها از جنبههای مثبت و کارآمد آنها بهره گرفتند، بر ضد هر آنچه که نام سنت داشت به نام تجدد شوریدند و در واقع تمایلات تجددطلبی خود را در مسیر گسست کامل از فرهنگ، جامعه و تاریخ ایران به کار گرفتند. در حالی که رنسانس غربی به رغم وجود جنبههای ضدسنتی در آن، در واقع تلاش نوگرایانه خود را نه برپایه نفی مطلق سنتها که بر شالوده نقد سنتها و بهرهگیری از دستاوردهای مثبت سنتها و احیا و هر چه کارآمدتر کردن آن دستاوردها برای تناسب با نیازها و مقتضیات جدید و نیز استفاده از آنها در غنیسازی عناصر جدید فرهنگی و تمدنی جوامع غربی بنا نهاد. در واقع اندیشه تجدد در غرب با چنین نگاهی انتقادی به سنتها بر آن شده است تا میان سنت به عنوان یک مؤلفه تاریخی، فرهنگی و تمدنی متحول و پویا با تجدد به مثابه ضرورتی برای غنیسازی عناصر تحول پذیر و پویایی فرهنگی و تمدنی خود پیوند ایجاد کند. رنسانس غربی ضمن نفی سنتهای افراطی، ناکارآمد و تحول گریز، در واقع خود نوعی احیای سنتهای کارآمد تاریخ وجامعه کهن یونان باستان بود. در حالی که باستانگرایی و ناسیونالیسم تجدد گرایانی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده به سبب افراطیگری در آن، پیش و بیش از آنکه بر دستاوردهای مثبت ایران باستانی تکیه داشته باشد، معطوف به اهداف ضدعربی و ضد اسلامی بود. غالب اندیشه گران و روشنفکران تجددطلب ایران در رویکرد و دلبستگی خود به غرب و تجدد غربی، جمعی به تفاوتهای شرایط جامعه ایران با جوامع غربی نداشتند حداکثر تمایلات تجددطلبانه این گروه از تجدد گرایان ایران، از محدوده تقلید کورکورانهای که محصول نوعی تاریکاندیشیها به نام و در لباس روشنفکری است، فراتر نرفته است. در حالی که تقلید نظری صرف از تجدد غربی در عمل نه ممکن است و نه مطلوب. ممکن نیست، زیرا به سبب وجود پارهای تفاوتها و گاهی تضادهای اساسی در نوع شرایط، امکانات و نیازهای جامعه ایران با جوامع غربی و نبود پارهای از مقدمات و لوازمات ذهنی و عینی تجدد غربی در ایران نمیتوان و نباید انتظار داشت تجدد غربی عینا در ایران تکرار شود. مطلوب نیست، زیرا هر جامعه، فرهنگ و تمدنی به رغم پارهای اشتراک و مشابهتها با سایر جوامع، به سبب پارهای تفاوتها در نوع نیازها و نیز شرایط، امکانات و تواناییهای بنیادهای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی خود، تجدد خاص خودش را تجربه میکند. فرهنگها و تمدنهای مختلف در نتیجه همین تفاوتها، از خود پاسخهای متفاوت و مختلفی را ارائه میکنند.
در نتیجه ناآگاهی و کمآگاهی بسیاری از تجددطلبان در ایران نسبت به ماهیت و مبانی فرهنگ و تمدن متجدد غربی است که بسیاری از تجدد گرایان ایران از راهیابی به اهمیت نقش تفاوت شرایط تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی جامعه ایران با جوامع غربی بازماندهاند. این واقعیت را باید مهم انگاشت که نوع تجدد در غرب، به رغم وجود پارهای از وجوه جهانی در آن، در ماهیت خود یک پروسه تاریخی و محصول تدریجی قرنها تحولات تاریخی و اجتماعی در آن جوامع و مبتنی بر شکلگیری مجموعهای از مقدمات و زمینههای فکری و عینی متعدد و متناسب با نیازها و مطالبات جدید آن جوامع بوده است.
بر خلاف آنچه که اغلب پنداشته میشود، به رغم دلبستگی وتحت تأثیر قرار داشتن شدید تجددگرایان ایران به تجدد غربی، بسیاری از آنان به همان اندازه که به سبب افراطیگری در تقلید از غرب نتوانستهاند ایرانی بیندیشند، به سبب آنکه دلبستگیهای آنان به غرب و تجدد غربی بیشتر متکی بر یک شناخت سطحی و روبنایی از غرب بوده و در بسیاری از موارد نیز در عمل در جهت مخالف اندیشه تجددغربی به کار گرفته شده است، در واقع غربی نیز نیندیشیدهاند.
به رغم اشتراک لفظی تجددگرایان ایران با تجددگرایان غرب و همزبانی با آنان در اظهار علاقه و دلبستگی به مفاهیم و نهادهای جدیدی چون مشروطیت، پارلمان، دموکراسی، جامعه مدنی، حقوق شهروندی و آزادیها و برابریهای دموکراتیک، میان تأویل بسیاری از این گروه از تجددطلبان ایران با واقعیت مفاهیم و فلسفه سیاسی جدید در جوامع غربی تفاوت و گاهی تعارض جدی دیده میشود. ریشه اصلی شکلگیری و به وجود آمدن این تفاوتها و تعارضها را میتوان در کوشش و اقدام مصلحتاندیشانه بسیاری از تجددطلبان و روشنفکرانی چون میرزا یوسف خان مستشارالدوله و میرزا ملکمخان ناظمالدوله در عصر قاجاریه و مشروطیت و هماندیشان و پیروان آنان در ادوار بعدی تاریخ و جامعه ایران برای جلوگیری یا کاهش مخالفت نیروهای مذهبی و رهبران روحانی در ایران از طریق تقلیل مفاهیم و نهادهای جدید غربی و همانند سازیها و انطباق دادنهای تجدد غربی با اسلام، جستجو کرد.
تقلیل مفاهیم و نهادهای جدید غربی در اندیشه و اقدامات تجددطلبانه بسیاری از مشروطهطلبان روحانی و روشنفکر عصر قاجاریه و پیروان آنان در ادوار تاریخی پس از عصر مشروطیت، یکی از مهمترین و عواملی است که به سلب امکان شناخت هر چه صحیحتر از غرب و تجدد غربی و عدم آمادگی و توانایی لازم و کافی جامعه ایران برای نقد هر چه آگاهانهتر آن مفاهیم و نهادها و چگونگی نسبت آنها با سنت در ایران انجامیده است. براساس همانندسازیهای بیبنیاد و نامتناسب میان تجدد غربی و اسلام از طریق تقلیل مفاهیم جدید بود که غالب علمای دینی مشروطهطلب در تلقی نادرست و پر اشتباه خود از مشروطیت و دموکراسی(1) تا جایی پیش رفتند که حاج آقا روحالله نجفی اصفهانی، یکی از علمای دینی مشروطه طلب ادعا کرد که نه تنها مشروطیت موجب استحکام اسلام میشود، (2) بلکه «مشروطه عین اسلام و اسلام همان مشروطه است و مشروطه خواهی اسلام خواهی است.» (3) و عماد العلماء خلخالی، یکی دیگر از علمای دینی مشروطهطلب بر این باور بود که: «اگر خوب به دقت ملاحظه کنید، معلوم و منکشف میشود که اصول قانون اروپاییان مأخوذ از قرآن مجید و از کلمات ائمه و از کتب فقهای امامیه است.» (4) و ملاعبدالرسول کاشانی نیز ادعا کرد: «اگر وقت و همت باشد برای هر یک از اصول و عقاید مشروطیت و فروع آن یک کتاب مفصلی میتوان نوشت که جز از قواعد شریعت ما برنداشتهاند.» (5)
بدخوانیهای مفاهیم و نهادهای جدید، تنها محدود به علما و روحانیان مشروطهطلب نبود. این کجفهمیها و بدخوانیها، بسیاری از روشنفکران عصر قاجاریه و مشروطیت را نیز در بر گرفته بود. (6) میرزا یوسف خان مستشارالدوله به رغم دلبستگی فراوان به آزادیهای دموکراتیک، به سبب مصلحتاندیشی در هماهنگ نشان دادن آزادیهای دموکراتیک با اسلام برای جلوگیری و کاهش مخالفتهای نیروهای مذهبی و روحانیان سنتگرا، با برابر دانستن مفهوم آزادیهای دموکراتیک به اصول اسلامی «امر به معروف ونهی از منکر» (7)، تفسیر و معرفی خود از مفهوم جدید آزادی را از ارزشهای دموکراتیک دگرگون ساخت. میرزا ملکمخان نیز یکی دیگر از روشنفکران تجددطلب و آزادیخواه بود که با اتخاذ سیاست مصلحتاندیشی برای تطبیق و همانند نشان دادن تجدد غربی با اسلام، اصل آزادی در یک نظام مشروطیت و دموکراسی را با «امر به معروف و نهی از منکر» در اسلام، یکی دانست. (8) ملکمخان حتی آنجا که از «قانون اعظم» سخن گفته است، بر این پندار بود که «اصول این قانون به طوری مطابق اصول اسلام است که میتوان گفت سایر دول، قانون اعظم خود را از اصول اسلام اخذ کردهاند.»(9)
پینوشتها:
1. ر. ک. لطفالله آجدانی. علما و انقلاب مشروطیت ایران، چاپ دوم. ، تهران: نشر اختران، 1385.
2. حاج آقا روح الله نجفی اصفهانی. رساله مقیم و مسافر، نسخه خطی، جلد اول، 1327 ق، ص 16.
3. همان. ص 29.
4. سیدعبدالعظیم عمادالعلماء خلخالی. در بیان معنی سلطنت المشروطه و فوائدها، نسخه خطی (تحریر در رمضان 1327ق)، تحریر از چاپ سنگی، طهران: دارالخلافه، شوال 1325 ق، ص 7.
5. ملاعبدالرسول کاشانی. رساله انصافیه، «در اصول عمده مشروطیت»، چاپ سنگی، کاشان: مطبعه ثریا، 1328 ق، صص 47 و 48.
6. برای آگاهی بیشتر در این باره نگاه شود به: لطفالله آجدانی. روشنفکران ایران در عصر مشروطیت. تهران: نشر اختران. چاپ دوم، 1387.
7. یوسف خان مستشارالدوله. یک کلمه، پاریس، 1287 ق / 1870 م، ص 35.
8. میرزا ملکمخان ناظمالدوله. مجموعه آثار میرزا ملکمخان، به کوشش و با مقدمه محمدمحیط طباطبایی، تهران: انتشارات علمی (بیتا)، صص 207 و 208 و نیز: میرزا ملکمخان ناظمالدوله. روزنامه قانون، به کوشش و با مقدمه هما ناطق، چاپ اول، تهران: انتشارات امیرکبیر، 2535 شاهنشاهی، صص 18 و 19 رساله ندای عدالت.
9. میرزا ملکمخان ناظمالدوله. روزنامه قانون، همان، شماره 5، ص 2.
پنجشنبه 28 مرداد 1389
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه جام جم می باشد. هرگونه استفاده غیرقانونی از مطالب سایت پیگرد قانونی خواهد داشت .