مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
عناصر روایی
حوزه های تخصصی:
داستان «بانوی حصاری»، یکی از هفت داستان شگفتانگیز و پرماجرای هفتپیکر نظامی است. با توجه به ساختار ویژهای که این داستان دارد، مقالهی حاضر به نقد و تحلیل ساختار و اجزای روایت در آن براساس دیدگاههای گریماس اختصاص یافته است.شیوهی کار به این صورت بوده که ابتدا نظریات گریماس دربارهی ساختار وعناصر واجزای تشکیل دهندهی یک روایت، نقل وبررسی شده وسپس این عناصر و اجزا در داستان بانوی حصاری، شناسایی وتجزیه وتحلیل گردیده است. زنجیرههای روایی در ساختار این روایت شامل زنجیره های پیمانی، اجرایی وانفصالی است.زنجیرهی پیمانی، بیانگر پیمانی است که بین«بانوی حصاری» (فرستنده) با شاهزادهی جوان (شناسنده؛ گیرنده) بسته میشود، زنجیرهی اجرایی شامل آزمونها و مبارزههایی است که قهرمان باید پشت سر بگذارد تا به هدف برسد و زنجیرهی انفصالی، حاکی از سیر رخدادهای داستان از وضعیت نامتعادل به وضعیت متعادل و پایان خوش داستان است. در این روایت ساختارکلی« فقدان قرار داد (بینظمی) وجود قرار داد (نظم)» به کار گرفته شده است؛ یعنی درآغاز داستان، به دلیل عدم وجود قرارداد وضعیت پریشانی به وجود میآید.بعد فرستنده قرارداد و پیمانی وضع میکند؛ که در نتیجهی آن نظمی برقرار و در پایان داستان به خاطر اقدامات قهرمان، آرامش حاکم میشود.
نقش روایت بوف کور؛ عشق ناکام و گشودن ابهام ساختاری متن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب غنایی سال هفدهم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۳۲
103 - 120
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر، گشودن ابهام ساختاری بوف کور را ازطریق روایت کوتاه عاشقانه ای مورد توجه قرار می دهد که دارای دو موقعیت است و در هر موقعیت یک کنش به انجام می رسد؛ کنش موقعیت نخست عبارت است از اینکه پیرمرد قوزکرده ای انگشت سبّابه دست چپش را به حالت تعجب بر روی لبش گذاشته است و در موقعیت دوم، دختری خم شده و گل نیلوفری را به پیرمرد تعارف می کند. با این دو موقعیت، مناسک عشقی به نمایش گذاشته شده و ارجاع سازی صحنه عاشقانه به جهان بیرون بر ناکامی دلالت دارد. در متن بوف کور از روایت مذکور با عنوان مجلس بر روی قلمدان یاد شده و این مجلس نقاشی در پژوهش حاضر، «نقش روایت» نامیده می شود. نگارنده، تبیین نقش روایت را با طرح این پرسش ها که نقش روایت چیست، چه ویژگی های برجسته ای دارد و نقش روایت بوف کور چگونه در گشودن ابهام ساختاری روایت اصلی اثرگذار است، مورد توجه قرار می دهد. هدف پژوهش این است که مفهوم برجسته عشق را در این نقش روایت ازطریق نظام دیداری و برمبنای شکل زایی تجسمی نشان دهد و این نقش روایت عاشقانه را به عنوان ابزاری معرفی کند که گره روایت بوف کور با توجه به عناصر آن باز می شود. برپایه مطالعه انجام شده در پژوهش حاضر، می توان به این تعریف از نقش روایت رسید: روایتِ تصویری موجز و فشرده که روایتِ اصلی، صورت گسترش یافته آن است و در آن عناصری مانند نور، رنگ، فضا، مکان، عمق، سطح، حالت و... که ویژگی های برجسته متون دیداری هستند، در یک کادر مشخص با ابزار واژه قاب بندی می شود.
تحلیل ساختار روایت داستان یونس پیامبر در قرآن بر اساس نظریات ژرار ژنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روایت یکی از مفاهیم رایج در نقد ادبی و روایت شناسی یکی از شاخه های اصلی ساختارگرایی است. در این پژوهش از دیدگاه یکی از بزرگ ترین روایت شناسان ساختارگرا، ژرار ژنت، به بررسی سه سطح روایی (داستان، روایت و روایتگری) داستان یونس پیامبر در قرآن کریم پرداخته می شود و مؤلفه هایی که این سطح روایی را در تعامل باهم دیگر نگه می دارند یعنی زمان، وجه و لحن تحلیل می گردد و عناصری مانند نظم، تداوم و بسامد مورد بررسی قرار می گیرد. داستان یونس پیامبر به عنوان نمونه ای از قصص قرآنی و به منزله یک متن ادبی دارای عناصر روایی است که استفاده از این عناصر برای پیشبرد اهداف متعالی قرآن که همانا تربیت و هدایت است، صورت می گیرد.
عناصر روایی در هفت کشور فخری هروی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ و ادبیات عامه سال هشتم بهمن و اسفند ۱۳۹۹ شماره ۳۶
191-218
حوزه های تخصصی:
هفت کشور نوشته فخری بن امیر هروی، اثری روایی است که یک «مقدمه»، هفت «منزل»، هفت «کشور» (اقلیم) و شش «مسافت» (= شش فاصله میان هفت اقلیم) را دربر دارد. نویسنده در قسمت مقدمه، از صفات انسان کامل و برخی از صفات پسندیده سخن گفته و در کشورها و مسافت ها به سیاست و کشورداری، بحث درباره پادشاهان و وزیران، مراتب آنان، بایست های هر یک از این مراتب و همچنین مطالب تاریخی پرداخته است. این کتاب نمونه بارزی در زمینه اخلاق و سیاست به روش نقل حکایت با نثری ادیبانه و منشی گرایانه است که در قرن دهم هجری نوشته شده است. در این پژوهش اسلوب و الگوهای ساختاری هفت کشور تبیین شده و عناصر روایی چون طرح، شخصیت ها و ویژگی های داستانی و همچنین، میزان اقتباسش از دیگر آثار مورد تحلیل قرار گرفته است. شناخت اجزای سازنده حکایات هفت کشور و هم بستگی این عناصر با هم و با کل حکایات در جهت شکل شناسی حکایات مهم ترین هدف این پژوهش است. بررسی شیوه حکایات نشان می دهد که بیشترین بازدهی کشمکش در نوع ذهنی حکایات است که این موضوع نشان دهنده اهمیت عنصر خرد در هفت کشور است. گره گشایی در پایان تمام حکایات با راهنمایی های یاریگرانی نظیر حکیم مشاور و کنش شخصیت ها انجام می شود. براساس نتایج این پژوهش با وجود تفاوت در نتیجه گیری از حیث اهداف کاربردی و اندیشه ای که زیربنای همه حکایت هاست، به طور کلی تمامی آن ها وحدت دارند و تفکری غالب، همه را به یکدیگر پیوند می دهد. پایان حکایت ها نیز بسته است.
کارکرد های عناصر روایی در جنگ هفت گردان شاهنامه
حوزه های تخصصی:
ساختار داستانی ماهیتی دارد که با تأثیر از عناصر خود، شکلی کُنشی و روایی می پذیرد. نویسنده در پرتو این خصوصیات و عناصر ساختاری مانند: طرح و نقشه، زاویه ی دید، کشمکش، بحران، نقطه ی اوج و گره گشایی، ساختاری داستانی را پی می ریزد. نگریستن به آثار ادبی گذشته از زاویه نظریات معاصر راهی است برای کم کردن فاصله ها با چنین آثاری تا ارزش و راز ماندگاری آن ها بیش از پیش آشکار شود. هم از این رو در این جستار پس از طرح مباحث نظری در باب ادبیات داستانی و هر یک از عناصر سازنده داستان، به تحلیل این عناصر در ماجرای جنگ هفت گردان در شاهنامه پرداخته می شود؛ و پس از تحلیل داده ها به این نتیجه می رسد که، - بدون در نظر گرفتن پاره ای سستی ها- فردوسی در پردازش این داستان توانسته است، به خوبی عناصر داستان را در پیشبرد حوادث به کار بگیرد و طرحی منسجم و استوار مبتی بر روابط عِلّی و معلولی را پی ریزی کند. کنِش-ها و گفت گوهای شخصیت ها در این داستان نتیجه ی طیعی حوادث است و متن داستان، با ساختاری تقریباً پیوسته، مبنی بر شروع از وضعیت پایدار و تغییر وضعیت به سوی موقعیت پایداری متفاوت با وضعیت اول پیروی می کند.
بررسی عناصر مشترک روایی در قصه های عامیانه و رمانس ها با منظومه های عاشقانه (همای و همایون) خواجوی کرمانی و (جمشید و خورشید) سلمان ساوجی
منبع:
حکمت نامه مفاخر سال چهارم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۸
55-74
داستان پردازی کهن و قصه های عامیانه ایرانی، یک نوع مستقل ادبی هستند که از یک سنت قدیم داستان پردازی مایه می گیرند. قصه های عامیانه، جلوه گاه فرهنگ هر ملت است و از آرزوها و تخیلات توده مردم شکل می گیرد که سرچشمه این قصه ها، باورها و آیین های آغازین انسان هاست. این قصه ها و منظومه های برگرفته از آنها و حتی رمانس ها همگی سرشار از باورهای اسطوره ای هستند. آثار این روایت های شفاهی در داستان پردازی و سرودن منظومه های عاشقانه کهن بر جای مانده است. اغراق و کارهای محیرالعقول و سرگذشت جن، پری و اژدها از ارکان این داستان ها است. زمان و مکان بر اساس هیچ اصولی به کار برده نمی شود و اکثر مکان های تاریخی، سندیت تاریخی ندارند. منظومه های عاشقانه جمشید و خورشید سلمان ساوجی و همای و همایون خواجوی کرمانی که از قرن هشتم باقی مانده است، ریشه در قصه های عامیانه دارد. بن مایکه این داستان ها عشق است و در هر دو منظومه، عناصر روایی مشترک در قصه های عامیانه و رمانس به چشم می خورد. پژوهش حاضر کوششی است در تشریح و تبیین عناصر روایی در این دو منظومه.
ساختار روایت در داستان ضحاک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
داستان ضحاک، یکی از داستانهای اساطیری شاهنامه فردوسی، است که به لحاظ ساختار ویژه ای که دارد، از منظر دیدگاههای جدید نقد ادبی شایسته بررسی است. بنابراین، داستان مذکور براساس دیدگاههای گریماس، نظریه پرداز ساختارگرا نقد و تحلیل شده است . بر طبق الگوی گریماس: شناسنده(ضد قهرمان): ضحاک است؛ موضوع شناسایی: پادشاهی؛ فرستنده: اهریمن؛ گیرنده: ضحاک؛ نیروهای یاریگر: اهریمن و...؛ نیروهای مخالف: فریدون، کاوه و... به شمار می روند زنجیره های روایی در این داستان عبارتنداز: زنجیره پیمانی که بیانگرپیمانی بین فرستنده و گیرنده است؛ اجرایی که شامل آزمونها و ماموریتهای شناسنده است و انفصالی: که حاکی از سیر داستان از وضعیت نامتعادل و منفی به وضعیت مثبت است. بنابراین کارکردهای ویژه روایت دراین داستان شامل پیمان، آزمون و داوری است. در روایت این داستان، ساختار «قرار داد (یا ممنوعیت، نقض، مجازات»، به کارگرفته شده است؛ یعنی شناسنده (ضحاک) قراردادها و ممنوعیت ها را نقض می کند و سرانجام مجازات می شود.