مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
جامعه شناسی شناخت
حوزه های تخصصی:
جامعه شناسی از اروپا به آمریکا کوچ کرده است و در آمریکا، هویت آمریکایی به خود گرفته است؛ از جمله حوزه ملی تحقیقاتی جامعه شناسی، جامعه شناسی معرفتی است که متاخرترین حوزه جامعه شناسی را تشکیل می دهد و جامعه شناسی معرفتی آمریکایی نیز یک نوع جامعه شناسی معرفتی خاص است که سیاست گذاری خاص فرهنگی و ارتباطی را ایجاب می کند. این نوشتار به دنبال شناخت جامعه شناسی معرفتی آمریکایی است و می خواهد به شناخت سیاست گذاری میان فرهنگی مبتنی بر آن برسد. بنابراین، می توان گفت این نوشتار به شناخت علوم اجتماعی آمریکایی و سیاست گذاری مبتنی بر آن می پردازد.
چهارچوپ نظری تحلیل در حوزه اندیشه سیاسی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
تنظیم چهارچوپ نظری تحلیل یکی از الزامات هر پروژه تحقیق است. در این مرحله، با انجام فعالیت ذهنی، فرایند تحقیق به تجزیه و تحلیل داده ها و بازبینی آن ها با فرضیه پژوهش دست می یابد. یکی از نمونه های چهارچوپ های نظری تحلیل، چهرچوپ تحلیلی مبتنی بر «جامعه شناسی معرفت» است. این مقاله به ویژگی های نمونه چهارچوپی، که بردیدگاه کارل مانهایم مبتنی است می پردازد. دردگاه جامعه شناسی معرفت در تحقیق درباره انواع اندیشه ها و دستگاه های فکری، نسبت آنها را درارتباط با منظومه ای از عناصر و اجزا اجتماعی و فرهنگی، یعنی در بستر حیات عمومی جامعه و در ارتباط با موقعیت و جایگاه خاص اجتماعی گروه ها، می سنجد. پژوهنده، در این چارچوپ نظری تحلیل، ویژگی ها وسوگیری ها مضامین اندیشه های گوناگون را از طریق پیوند آنها با نیروهای اجتماعی و وضعیت های دربرگیرنده شان تعیین می کند و برداشت منظمی از نسبت میان هیات اجتماعی و اندیشه ها به دست می دهد.
تحلیل جامعه شناختی اندیشه و کنش سیاسی سید حسن تقی زاده (با تکیه بر دورة مشروطیت)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله در چارچوب ره یافت جامعه شناسی تاریخی و به کمک مبانی نظری جامعه شناسی شناخت مانهایم درصدد شناسایی مبانی اجتماعی و فکری و نیز تحلیل کنش سیاسی شخصیت سید حسن تقی زاده در قامت یک روشن فکر و کنشگر سیاسی دوران مشروطیت است. ویژگی هایی مانند موقعیتمندی و عدم استقلال اندیشه از بستر اجتماعی (مؤلفه های این بستر نزد مانهایم گوناگون و گسترده است)، تاریخمندی اندیشه و تا حدی توجه به ذهنیت فرد نزد جامعه شناسی مانهایم عناصر نظری مناسبی بود که در بازشناسی اندیشة سیاسی تقی زاده و شناسایی فرایند تبدیل وی به یک کنشگر فعال سیاسی به کار گرفته شد. به علاوه، در این مقاله برای شناسایی ارتباط و نوع کنش با بنیان های اجتماعی و فکری تقی زاده، از مفهوم کنش و اجزای آن استفاده شده است. براساس این به چگونگی و تا حدی به چرایی رابطه بین بنیان های اندیشه و کنش سیاسی تقی زاده پاسخ می دهد و نتیجه می گیرد که جایگاه خانوادگی، رتبه اجتماعی و محیط زندگی تقی زاده از یک سو و علوم تجربی و انسانی غربی به ویژه تکامل گرایی و نیز معرفت پیشین (آموزه های اسلامی) وی، مبانی بنیادی تجددخواهی تقی زاده را تشکیل می دهند. با این مبانی جای شگفتی نیست که تقی زاده در اندیشه و کنش سیاسی آمیخته ای از اسلام، لیبرالیسم و سوسیالیسم را به نمایش می گذارد. این تحقیق با شیوة تحلیل کیفی به روش تاریخی و به کار گیری داده های متون تاریخی با تکیه به روش اِسناد و انتساب مانهایم انجام شده است.
جامعه شناسی معرفت دینی فقیهان عصر مشروطه مطالعه موردی بررسی دیدگاه های میرزا حسین غروی نائینی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه تاریخ اسلام سال سوم پاییز ۱۳۹۲ شماره ۱۱
101-147
حوزه های تخصصی:
میرزای نائینی پس از ورود اندیشه «پارلمانتیسم» به ایران (1324 ه)، با استناد به متن مقدس اسلام (قرآن و احادیث پیشوایان دینی) به توجیه آن پرداخت، اما شیخ فضل الله نوری با استناد به متن مقدس، این پدیده نوآمد را نفی و پیروانش را تکفیر کرد. چراییِ تفاوت فتوای این دو فقیه مسلمان درباره یک پدیده، بر پایه چارچوبی نظری در حوزه جامعه شناسی معرفت معطوف به معرفت دینی و جامعه شناسی تاریخی روزگار آن دو، پاسخ خواهد یافت. این پژوهش در دو بخش بر پایه نظریه پیتر برگر درباره «ساخت اجتماعی واقعیت» و جامعه شناسی تاریخی عصر مشروطه، به تبیین جامعه شناختیِ معرفت دینی آن دو فقیه فعّال در روزگار مشروطیت ایران می پردازد. بر پایه نظریه برگر، آگاهی (معرفت) آدمی هم در سطح «معارف روزمره» و هم در سطح معارف ناب (نظریه ها)، از عوامل اجتماعی و محیطی برمی آیند، اما صاحبان این معارف دوباره آنها را برای نسل بعد از خودشان برونی می کنند و در این فرآیند، داد و ستدی میان جهانی عینی و ذهنی افراد جامعه برقرار می شود. بنابراین، آگاهی های آدمی نه یک سره نسبی اند و نه یک سره «داده شده» و مطلق، بلکه دیالکتیکی میان ذهن و عین در کار است و معرفت دینی نیز از این قاعده مُستثنا نیست. اینکه نائینی توجیه گر مطلوب های اجتماعی عصر خودش به شمار می رفت و نوری حافظ قلمرو وضع موجود جامعه خود و پردازنده ایدئولوژی نظام حاکم بود و سنت موجود بر اثر تضارب این دو گونه معرفتِ آموزه ای دین با توجه به استناد هر دوی آنان به متن مقدس غنی تر شد، از نتایج این تحقیقند؛ چنان که نسل پس از آنان، نظام پادشاهی را به هیچ روی برنتافت.
نمودهای شناخت زنانه در اثناء تاریخ فرهنگی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات فرهنگی و ارتباطات سال هفدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۶۵
75 - 101
حوزه های تخصصی:
تشخیص احتمال شناخت زنانه در تاریخ فرهنگی نجد ایران، قصد اصلی ما برای سفر به عصرِ تاریخیِ پیشابرنز و پسابرُنز و کشف نمودهای شناختِ زنانه در آن اعصار و نشانگانی از ماندگاریِ آن در اعصار بعدی است. حوزه ی ما جامعه شناسی شناخت و روش ما، با پرهیز از نظام های تفسیری موجود، خوانشِ تاریخ نگارانه متونِ مدلّل تاریخ، در تلاقی دو رویکرد دیالکتیکی و هرمنیوتیکی،یعنیتعامل و مراودهدائم میان ذهنیت نویسندگان و عینیت تاریخ،در مقام تفسیر آناست. این بررسی شرایط پیدایش شناخت و عناصر آن در الهیّات (به عنوان مهم ترین حوزه ی مُعرّف شناخت هر عصر)، اسطوره ها و الهیّات اسطوره ایِادوارِ پیدایش کشاورزی، شکل گیریِ اجتماعات مُبتنی بر آن، تغییرات آن الهیّات و اساطیر پس از مهاجرت آریاییان و تشکیل جوامع دولت مرکز و تغییرات زنانگیدر الهیّات را شامل شده شده است. مهم ترینِ این نمودها در یافته ها و تفسیر ما از ساخت ِشناخت زنانه ی ایرانی شامل «اصالت زندگی و خردوندیِ پشتیبان آن»، «تنیدگی ابژه/سوژه در الگوی شناخت»، «عینیت نافذ»، «وساطتِ موثر»، «ادراکِ دَوَرانیِ زمان و جاودانگی درعین کرانمندی» است. روشن است کشف و پی گیریِ نشانِ هر حدودی از الگوهای شناخت زنانه در بنیادهای تاریخی-اجتماعی و سیر تحولات و تطورات تاریخی شان، در مقایسه با استفاده از الگوهای نظریِ غیرتاریخی و ذات انگارانه، رهنمای فهم و تفسیرِ هرچه غیرجانبدارانه تر تاریخ ایران، زنان و شناخت زنان ایرانی خواهد بود.
آمریکا و نظریه پردازی روابط بین الملل: برداشتی انتقادی از مولفه های نظام هنجاری، سیاست قدرت و تولید علم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره ۱۱ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۴۱)
213 - 239
نظریه پردازی به عنوان بخش تفکیک ناپذیرحوزه ی مطالعاتی روابط بین الملل دانسته شده که چارچوب عمده ای از کنش های علمی و معرفتی عالمان این رشته و روند تحول و پیشرفت آن را دربر می گیرد. از سوی دیگر، روند نظریه پردازی همواره از تحولات برون/ درون زای گوناگونی تأثیر پذیرفته که هر یک دامنه ای از پی آمدها و نتایج را همراه داشته است. در میان تحولات برون زا، چگونگی نقش آفرینی آمریکا به دورنمای تحلیلی خاصی اشاره دارد. در این مورد پرسش مورد نظر اینکه: چگونه می توان چارچوب نقش آفرینی ایالات متحده در ارتباط با روند شکل گیری و تحول نظریه پردازی روابط بین الملل را بررسی و توضیح داد؟ در پاسخ، فرضیه ی اصلی نیز عبارتست از اینکه: برای بررسی و توضیح چگونگی تأثیر-گذاری ایالات متحده بر روند شکل گیری و دگرگونی نظریه پردازی روابط بین الملل، می توان از متغیر های چارچوب هنجاری و ارزشی، نیازهای سیاستگذاری معطوف به منافع ملی و توانمندی تولید علم بهره برد. در این ارتباط، نگرش های ملهم از «روابط بین الملل انتقادی» در جهت تحقق جامعیّت پژوهشی؛ از نقشی تعیین کننده برخوردار است. برای آزمون فرضیه از روش «توضیحی / تحلیلی» سود برده و چارچوب نظری نیز «جامعه شناسی شناخت» می باشد که در قالب نوعی همپیوندی با آراء فوکو، مورد استفاده قرار گرفته است. در دستاوردهای پژوهش نیز آشکار می-شود که هر نوع تأمل و ارزیابی محتوایی در خصوص نظریه های روابط بین الملل به ویژه در حوزه ی نظریه های خرداگرا، نیازمند توجه به چگونگی پیوند یابی یا تأثیرپذیری نظریه های مزبور با عناصر سخت و نرم افزاری آمریکا می باشد، آنچه که به وجود نوعی «زمینه مندی و فرهنگ پروردگی» اشاره دارد.
علل ناکارآمدی ایدئولوژی انقلاب سفید در مشروعیت بخشی به نظام سیاسی پهلوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات انقلاب اسلامی سال ۱۹ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۷۰
۱۵۴-۱۳۵
حوزه های تخصصی:
محمدرضا پهلوی پس از مرداد 1332 علاوه بر استفاده از نیروهای سرکوب نظامی و امنیتی، برای کاهش هزینه حفظ قدرت و توجیه و مشروعیت بخشی به نظام سیاسی موجود نیاز به یک ایدئولوژی داشت. به همین دلیل دست به تدوین و تبلیغ یک ایدئولوژی با عنوان «ایدئولوژی انقلاب سفید» یا «پهلویسم» زد. سقوط رژیم پهلوی نشانه ناکامی این ایدئولوژی در تحقق اهداف و کارویژه هایش بود. مسئله مقاله پیش رو بررسی علل این ناکامی از منظر شناختی بر مبنای نظریه کارل مانهایم در حوزه ایدئولوژی و تحریف های شناختی است. پرسش اصلی عبارت است از اینکه «چرا ایدئولوژی رژیم پهلوی در ایفای کارویژه های مشروعیت بخشی و توجیهی خود ناکام بود؟». فرضیه پژوهش عبارت است از اینکه «تحریف های شناختی ایدئولوژی انقلاب سفید که عبارتند از: عدم سازگاری با موقعیت تاریخی، تحریف واقعیّت با توسل به امور مطلق و ناکافی بودن این ایدئولوژی برای شناخت جهان، از علل عمده ناکامی ایدئولوژی انقلاب سفید بوده است».