مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
استعمار فرانسه
حوزههای تخصصی:
رسانه های عمومی نقشی حیاتی در شکل گیری جامعه اسلامی معاصر دارند، تا حدی که می توان آن را شریکی راهبردی در انتشار آگاهی و ارزش های اسلامی برشمرد؛ بنابراین اهمیت بهره گیری از این ابزار کارآمد در راستای آگاهی سازی جامعه بر کسی پوشیده نیست. با توجه به مسأله جهانی سازی و آثار مخرب آن بر زبان عربی با توجه به اجحافی که در حق آن شده است اکنون یکی از مهم ترین مسائل مطرح در جهان عرب، زبان عربی می باشد. از این رو، بهره گیری از رسانه ها در جهت جبران این ضعف و نجات زبان عربی از چالش های فرارو ناگزیر به نظر می رسد. پژوهش حاضر در نظر دارد نقش رسانه های عمومی الجزائر در رشد و انتشار زبان عربی و نیز مهم ترین چالش های موجود این زبان را در گذشته، و زمان حال الجزائر بررسی و تحلیل نماید. به منظور جمع آوری داده، از نظرسنجی و مصاحبه استفاده شد؛ مصاحبه هم با قشر فرهیخته جامعه اعم از استادان، دانشجویان، و اصحاب رسانه صورت گرفت و هم با افراد عامی، اما نظرسنجی ها توسط کارمندان ایستگاه رادیویی شهر تلمسان در سه بخش مدیریت، اخبار، و تولید تکمیل شد. در این جستار به بررسی وضعیت موجود زبان عربی در الجزائر و نقش محدود رسانه ها در نشر آن خواهیم پرداخت. واقعیت دال بر این است که زبان عربی در بحرانی جدی به سر می برد ؛ بنابراین، یافتن ابزار عملی مؤثر در پویایی این زبان و نیز بهره گیری از رسالت رسانه در خدمت و ارتقای آن تأمل جدی را می طلبد.
گذار از نظام آموزشی سنتی به مدرن در قلمرو عثمانی مطالعه موردی: مدرسه صادقیه تونس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین عرصه های رویارویی فرهنگیِ تمدن اسلامی با تمدن جدید غرب، حوزه آموزش و نظام آموزشی بود که در بیشتر سرزمین های اسلامی در قالب شکل گیری و تأسیس مدارس جدید بروز کرد. دارالفنون عثمانی که به مثابه مجتمع آموزشی جامع در 1278/ 1862م تأسیس شد، عملا به الگویی مناسب برای بسیاری از ممالک اسلامی، به ویژه ایالات و ولایات عثمانی در این دوره تبدیل شده بود. سرزمین افریقیه که از اواخر سده شانزدهم میلادی/ دهم هجری تحت الحمایه عثمانی قرار گرفته بود، از جمله اولین ایالاتی بود که به سبب نزدیکی سرزمینی و جغرافیایی در معرض مفاهیم و آموزه های مدرنیته قرار گرفت. از این رو، از اواخر سده هجدهم میلادی/ دوازدهم هجری مسأله اصلاح نظام آموزشی به یکی از مسائل و دغدغه های حاکمان و عناصر اصلاح طلب افریقیه تبدیل شد و در نتیجه مدرسه عالی صادقیه با الگو گرفتن از دارالفنون استانبول تأسیس شد. این مدرسه با برنامه دقیق و سطوح مدون آموزشی، فارغ التحصیلانی را به جامعه افریقیه ارائه کرد که نقش مهمی در تحولات اجتماعی افریقیه در سده نوزدهم و بیستم میلادی ایفا کردند. از این رو، یکی از دغدغه های اصلی استعمار فرانسه پس از سلطه بر تونس از سال 1881م/ 1298ق تضعیف یا به تعطیلی کشاندن این مدرسه بود. رهبران و پیشگامان جنبش استقلال طلبی در تونس، که منجر به استقلال این کشور از فرانسه در 1956م/ 1375ق گردید، از دانش آموختگان مدرسه عالی صادقیه بودند.
نقش مارونی ها در سهم بندی قدرتِ مسلمانان و مسیحیان در لبنان عصر عثمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تعامل مسلمانان و مسیحیان یکی از جنبه های مهم فرهنگ و تمدن اسلامی بوده است. مارونی ها از گروه های مسیحی هستند که حضور آنها در حوزه شرقی مدیترانه تا امروز واجد اهمیت و تأثیر بوده است. آن ها باجدایی از کلیسای ارتدوکس ضمن فتوحات مسلمانان، مدت طولانی در انزوا بسر می بردند؛ با حمایت مسیحیت کاتولیک و امرای دست نشانده عثمانی در لبنان از دوره معَنیها توانستند وارد قدرت شوند. والیان عثمانی، جهت حفظ موازنه و جلب حمایت دُوَل اروپایی سعی در حمایت مارونیها داشتند. آغاز عصر تنظیمات در عثمانی به استقلال طلبی آنان شتاب بیشتری بخشید. بسط قدرت محمدعلی پاشا در مصر و احساسات استقلال طلبانه موجب شد تا عثمانیها و انگلیسیها سعی کنند از طریق دروزیها جلوی جدایی طلبی مارونیها را بگیرند. بنابراین در عصر قائم مقامیه از دروزیها در برابر مارونیها حمایت کردند، که با دخالت فرانسه منجر به نظام متصرفیه با حاکمی مسیحی منصوب شده از سوی باب عالی شد. مارونیها میخواستند همچنان به بسط قدرت و نفوذ خود در لبنان بپردازند. امپراتوری عثمانیِ پس از جنگ جهانی اول به ناچار لبنان را به فرانسه واگذار کرد. بدین ترتیب، لبنان مستعمره حامی قدیمی مارونیها یعنی فرانسه شد و از امپراتوری عثمانی جدا گردید؛ با وجود این در ادامه آرزوی فرانسه در ایجاد کشوری مسیحی و دست نشانده در خاورمیانه محقق نشد. در مقاله حاضر ریشه های ترکیب سیاسی لبنان و زمینه های تاریخی سهمگیری مسلمانان ومسیحیان از قدرت، در این کشور مورد تحلیل و ارزیابی قرار می گیرد.
جهاد صوفیان در مغرب اسلامی مقاومت امیر عبدالقادر الجزایری و دیگر شیوخ صوفیه در برابر استعمار فرانسه 1890-1830(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
امیرعبدالقادر الجزایری چهره ی شاخص جنبش اسلامی در الجزایر و مغرب اسلامی در قرن 19 و دوران استعمار فرانسه به شمار می رود. وی معلم قرآن و شیخ طریقت قادریه، دارای خاستگاه و تربیت صوفیانه بود. او برای جهاد علیه استعمار فرانسه، قبایل الجزایر را متحد کرد و دست به قیام مسلحانه زد؛ به گونه ای که در 1837م فرانسه مجبور شد طی قراردادی به غیر از نوار ساحلی، بقیه ی الجزایر را به او بسپارد. این حضور موفق صوفیه در رأس جنبش اسلامی الجزایر، نقطه ی عطفی در تاریخ جنبش اسلامی منطقه ی مغرب محسوب می شود. هرچند این قرارداد، دوام نیافت و جنگی فرساینده و طولانی به مدت 15 سال به وقوع پیوست و در نهایت فرانسه با همکاری دست نشاندگان خود در مراکش موفق شد عبدالقادر را شکست دهد و پس از دستگیری، تبعید نماید. اگرچه حرکت جهادی او توسط دیگر شیوخ صوفیه و هزاران نفر از مریدان ساکن زوایا و رباط ها استمرار یافت؛ به گونه ای که تسلط نهایی فرانسه بر سرزمین الجزایر بیش از نیم قرن بطول انجامید.
از استعمار تا جهانی سازی- مطالعه موردی تضادهای تجددگرایی فرانسوی در مراکش و الجزایر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۲ بهار ۱۴۰۱ شماره ۱
80 - 55
حوزههای تخصصی:
استعمار و پیامدهای آن، افزون بر ایجاد تغییر در ساختارها و مرزبندی های سیاسی، نقشه فرهنگی و اجتماعی جهان را نیز دگرگون ساخته است، اما اولویت مبارزه با استعمار، اغلب پرداختن به مسائل سیاسی است، و بحث پیامدهای فرهنگی و اجتماعی آن کمتر به میان آمده است. برخی تحلیلگران و اندیشمندان بر فواید استعمار و انتقال پیشرفت های مدنی و فناوری از اروپا و در نتیجه ارتقای سطح زندگی در کشورهای استعمارزده و برخی دیگر به ویژه به خطرپذیری همسان سازی های فرهنگی با غرب و تأثیر آن بر ساختارهای اجتماعی مستعمره ها اشاره کرده و استعمار را نکوهش کرده اند. با وجود مشابهت های اجتماعی و فرهنگی میان دو کشور الجزایر و مراکش، علل پیامدهای متفاوت استعمار فرانسه در این دو کشور چگونه تبیین شدنی است؟ در فرضیه استدلال می شود که دو عامل ویژگی جغرافیایی و پیشینه تمدنی، سبب بروز وضعیت های متفاوتی برای الجزایر و مراکش در رویارویی با استعمار فرانسه شده اند. امروزه که اثربخشی تضادهای جهانی سازی- در ادامه استعمار و همانند آن- الگوها و ساختارهای اجتماعی- فرهنگی کشورهای در حال توسعه را دستخوش تغییر می کند، و همانند دوران استعمار این پرسش پیش می آید که با در نظر گرفتن دو دیدگاه متضاد موافق و مخالف، چگونه می توان در مورد دیروز استعمار و امروز جهانی شدن به قضاوت درستی دست یافت. در این مقاله، ضمن بهره گیری از چارچوب مفهومی جهانی سازی و نوگرایی و نظریه پسااستعماری، با رویکردی موردی مقایسه ای و استفاده از روش تحلیل رویدادهای تاریخی و تحلیل مفهومی اسناد دولتی مانند قانون اساسی، تأثیر استعمار در مراکش (حمایت شده) و الجزایر (مستعمره) ارزیابی خواهد شد تا نشان داده شود که چگونه دو رویکرد متفاوت استعماری از سوی فرانسه در این دو کشور، به پیدایش واکنش هایی متضاد در آنها منجر شده است.