در پیشینه نظری مدیریت قلمرو تصمیم گیری پیچیده و بسیار چند پاره است . از این رو ، یکی از مباحث مهم ، مشکل و حساس مدیریت بهشمار می رود . همه مدیران اثربخش به موضوع تصمیم گیری به عنوان امری حیاتی که می تواند موفقیت یا شکست سازمان را رقن بزند توجه نموده اند . در این مقاله سعی می شود شان تصمیم گیری در مدیریت بر اساس رویکردهای نظری مورد بررسی قرار گیرد و بر این پایه شرح مختصری از مدلهای تصمیم گیری ارائه شود .
در نظامهای مردمسالار، انتخابات مهمترین روش برای شناسایی اراده و اعمال حق حاکمیت عمومی است. کنش انتخاباتی یا رای تابع عوامل متعددی است. این عوامل در مطالعات انتخاباتی در ذیل چهار مدل انتخاب رای، شامل مدل عقلانی، هنجاری، شناختی و آنتروپی دستهبندی و تحلیل میشوند. در مدل عقلانی تاکید عمده بر سودمندی رای، در مدل هنجاری تاکید بر هویت حزبی و فشارهای هنجاری رای، در مدل شناختی تاکید بر تجارب شناختی رایدهنده و در مدل آنتروپی، تاکید عمده بر شفافیت تبلیغ نامزدهاست. در مقاله حاضر، بر اساس تحلیل فرانظری رای، همه وجوه محتمل رای در مدل نظام کنش انتخاباتی تئوریزه و بر اساس آن، چهار خردهنظام رای، شامل رای اقتصادی، رای سیاسی، رای فرهنگی و رای اخلاقی از هم تفکیک و سپس عناصر اصلی و سازنده هر خردهنظام و الزامات ساختاری آن مشخص گردیده است. براساس مدل پیشنهادی انتخاب رای؛ عنصر اصلی و تعیینکننده تصمیم به رای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به ترتیب سودمندی، اثربخشی، بیتناقضی معنایی و سازگاری هنجاری رای است. تعیینکنندگی و برجستگی هر یک از چهار نوع رای مذکور در نظام کنش انتخاباتی، متناسب با الزامات ساختاری مربوط مشخص میگردد. در شرایط کمبود منابع رفاهی و نابرابری توزیعی الزام به رای اقتصادی، در شرایط ضعف کارایی نظام تصمیمگیری الزام به رای سیاسی، در شرایط ناهمگونی فرهنگی سیاسی الزام به رای فرهنگی و در شرایط همگونی فرهنگی سیاسی جامعه، الزام به رای اخلاقی در نظام کنش انتخاباتی بیشتر میشود. با توجه به روابط متقابل در بین خردهنظامهای کنش انتخاباتی، اصلیترین ملاحظه روششناختی دراستفاده از مدل مذکور، تاکید بر علیت ساختاری و حلقههای علی (در مقابل علیت مکانیکی یا یک طرفه) و استفاده از توابع ساختاری در تحلیل دادههای تجربی مربوط است.
هدف این پژوهش، طرح اهمیت سطح تحلیل تصمیم گیر در مطالعه سیاست خارجی است. حوزه تحلیل سیاست خارجی با عنایت به تحولات عملی و نظری بعد از جنگ سرد به ویژه رخت بربستن نظریه های ساختارگرا، تصمیم گیری را به کانون اصلی بررسی سیاست خارجی وارد کرده است. چنین امکانی با عنایت به نقش انسان در نظریه های سیاست خارجی و روابط بین الملل فراهم آمده است. با این وصف، سؤال اصلی پژوهش این است که آیا سطح تحلیل تصمیم گیر می تواند بنیان و تکیه گاه نظری مطمئنی برای بررسی و تحلیل سیاست خارجی باشد و در این صورت مزایای حاصل از تکیه بر سطح تحلیل تصمیم گیر در مطالعه سیاست خارجی چیست؟ پژوهش حاضر ضمن پاسخ مثبت به پرسش مذکور استدلال می کند که تکیه بر سطح تصمیم گیر می تواند در حل مشکل سطح تحلیل، تکمیل و تحول در نظریه و مدل های تصمیم گیری و در نهایت امکان تلاقی نظری بین عوامل مادی و معنایی راهگشا باشد.