مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
هیتلر
حوزههای تخصصی:
همزمان با دوره زمام داری رضا شاه درایران ، شاهد اوج گیری دسته بندی ها وجناح بندی های اساسی در اروپا هستیم . بسیاری از ممالک غربی ، که بعدها درجنگ جهانی دوم به عنوان دول متخاصم رو به روی یکدیگر صف آرایی نمودند ، چند سال قبل از آغاز جنگ به منظور پیشبرد اهداف سیاسی واقتصادی خود به رقابت شدیدی برای تحت سلطه قراردادن کشورهایی که هم از نظر منابع نفتی و هم ازنظر ژئوپلتیکی حایز اهمیت بودند ، دست به کارشدند. دراین میان ، ایران ازجمله این کشورها به شمار می آمد که هم دارای منابع عظیم نفتی بود وهم از نظر استراتژیکی ازجایگاه والایی برخوداربود. در این بین نگاه دولت مردان ایرانی به کشوری همچون آلمان و امیدهایی که به این کشور بسته بودند ، و موقعیت خاص ایران از دید آلمانی ها ، سبب نزدیکی دوکشور شده بود. اما این پیوند بر اثر اشتباهات تاکتیکی دو کشور و پاره ای شرایط تحمیل شده بین المللی سرانجام با ناکامی و شکست رو به رو شد . در این مقاله سعی شده است دلایل عدم موفقیت دو کشور در بهره برداری از این رابطه مورد بررسی قرار گیرد .
وزارت تبلیغات آلمان و سازمان پرورش افکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در سالیان اخیر پژوهش هایی در باره الگوپذیری سازمان پرورش افکار از وزارت تبلیغات آلمان انجام شده است. با این همه در مورد تأثیر احتمالی ساختار و فعالیت های وزارت تبلیغات آلمان در زمان هیتلر بر شکل گیری و فعالیت های سازمان پرورش افکار ایران در دوره رضا شاه پهلوی، اثر مستقلی به چاپ نرسیده است. مقاله حاضر بخشی از اسناد آلمانی و ایرانی موجود در زمینه روابط دو دولت را در این دوران (1320/1304-1941/1925) مورد بررسی قرار داده و این احتمال را مورد ارزیابی قرار می دهد. این مقاله در صدد است به این سؤال پاسخ دهد که احتمال اثرپذیری و الگوگیری سازمان پرورش افکار از وزارت تبلیغات آلمان به لحاظ ساختاری و رویکردهای فرهنگی به چه میزانی است. یافته های پژوهش نشان می دهد که سازمان پرورش افکار بنا بر مقتضیات سیاسی، فرهنگی و تاریخی تا اندازه زیادی با الگوبرداری از برنامه های مشابه در وزارت تبلیغات آلمان شکل گرفته و از آن متأثر بوده است. این اثرات در دو مورد الگو برداری از سبک زندگی غربی و ترویج تمامیت خواهی سیاسی شاخص تر است.
ماکیاولیسم و فاشیسم (با نگاهی به دو اثر شهریار و نبرد من)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۵ تابستان ۱۳۹۴ شماره ۲
513 - 532
حوزههای تخصصی:
در میان اندیشمندان علم سیاست، درباره اندیشه سیاسی ماکیاولی (ماکیاولیسم) و ارتباط آن با شخصیت واقعی وی، اتفاق نظر وجود ندارد. عده ای ماکیاولی را طرفدار میلیتاریسم، اقتدارگرایی، پراگماتیسم و ... دانسته اند و عده ای نیز او را واقع گرا، مصلحت اندیش، طرفدار خیر عمومی و ... برشمرده اند. در این مقاله، تلاش شده است که اثرگذاری افکار ماکیاولی، با تأکید بر دو کتاب شهریار و نبرد من، بر یکی از مکتب های توتالیتاریستی سده بیستم، یعنی فاشیسم، مشخص شود. بنابراین، پژوهش پیش رو در پاسخ به این پرسش شکل گرفته است که «آیا مبانی و اصول فاشیسم ریشه در مکتب ماکیاولیسم دارد؟». با توجه به این پرسش، فرضیه مقاله عبارت است از: «مفاهیم نظری ماکیاولیسم گرچه به صراحت زمینه ساز مبانی و اصول مکتب فاشیسم نبوده است، نشانه هایی از اثرگذاری اندیشه ماکیاولی بر این مکتب را می توان یافت». این تحقیق از نوع توصیفی– تحلیلی است که می کوشد با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی، در پرتو واکاوی دو اثر مذکور، برای پرسش ذکرشده، پاسخ علمی بیابد. نتایج این تحقیق نشان می دهد که امکان بازگشت به «افسانه» در حوزه سیاست در عصر حاضر که ریشه در تاریخ اندیشه های سیاسی گذشته دارد، منتفی نیست.
ژئوپلیتیک و توسعه طلبی ارضی آلمان نازی: تأثیر اندیشه های کارل هاس هوفر بر هیتلر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ژئوپلیتیک سال هفدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۶۳)
142 - 169
حوزههای تخصصی:
ارتباط تاریخی میان دانش ژئوپلیتیک و رژیم آلمان نازی باعث شد تا این رشته در سال های پس از جنگ جهانی دوم مدت ها مورد بی توجهی قرارگرفته و از محافل آکادمیک حذف شود، این مقاله با هدف بررسی رابطه میان ژئوپلیتیک و آلمان نازی به مطالعه چگونگی نفوذ اندیشه های کارل هاس هوفر بر هیتلر پرداخته و تاثیر آن بر سیاست خارجی رایش سوم و همچنین توجیهات علمی توسعه طلبی ارضی نازی ها را با روش توصیفی–تحلیلی ارزیابی می کند. یافته های این پژوهش نشان می دهد هاس هوفر با توسعه مفاهیمی هم چون فضای حیاتی، اوتارکی، مرزهای سیال و ابرمنطقه ها در تحولات منتهی به جنگ جهانی دوم تأثیرگذار بود که از جمله می توان به پیمان ضدکمینترن، کنفرانس مونیخ، الحاق چکسلواکی و حمله به لهستان اشاره کرد، با این حال در آثار انگلیسی زبان منتشر شده نسبت به میزان تأثیر هاس هوفر و نقش دانش ژئوپلیتیک در تحولات جنگ جهانی دوم اغراق و سیاه نمایی صورت پذیرفته است، در حالی که هاس هوفر در سال های جنگ اختلافاتی با نازی ها داشت و حمله به شوروی نیز مخالف نظریات وی بود.
روانشناسی شخصیت رهبران سیاسی و تاثیر آن بر ژئوپلیتیک کشورها؛ مورد مطالعه: هیتلر و گاندی
منبع:
جغرافیا و روابط انسانی دوره ۶ بهار ۱۴۰۲ شماره ۲۰
608 - 624
حوزههای تخصصی:
روانشناسی رهبران سیاسی یکی از شاخه های روانشناسی سیاسی است و مطالعه و بررسی شخصیت رهبران سیاسی و سیاست گذاران در شناخت ژئوپلیتیک کشورها نقش اساسی ایفا می کند. هدف از پژوهش حاضر بررسی ارتباط بین شخصیت رهبران سیاسی و اهداف و اقدامات ژئوپلیتیکی آنها می باشد. پژوهش حاضر از نوع تحقیقات «بنیادی نظری» است. همچنین متناسب با راهبرد کیفی، از روش تحقیق توصیفی- تحلیلی برای انجام پژوهش استفاده شده است. گاندی رهبر سیاسی کشور هند، دارای شخصیت «ریخت مدیر» می باشد و تأثیر ژئوپلیتیکی بر سایر نقاط جهان گذاشته است که عبارتند از: استقلال هند از بریتانیا، جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا و جنبش ضد استعماری آفریقای جنوبی، که تا دوره معاصر هم این تأثیرات بر دنیا باقیست. در حالی که هیتلر دارای ترکیبی از دو شخصیت «ریخت آشوبگر» و «ریخت اصلاح گر» است و بر همین اساس، هیتلر به فضای حیاتی راتزل اعتقاد داشته و در این راستا موجب تحولات ژئوپلیتیکی چون جنگ جهانی دوم، هلوکاست و پیمان ضد کمونیسم شد. شناخت خصوصیات روانی شخصیت رهبران سیاسی کشورها خدمت بسیار بزرگی در پیش بینی (آینده نگاری سیاسی) رفتار حال و آینده آنان دارد و چه بسا از اتفاقات ناگوار در سطح ملی، جهانی جلوگیری خواهد کرد. بر این بنیاد، پیوند بین روانشناسی سیاسی و شاخه مهم آن روانشناسی شخصیت می تواند کمک بسیار بزرگی به دانش ژئوپلیتیک در امر پیش بینی اتفاقات آینده جهان درسطح بسیار وسیع داشته باشد.
جایگاه نظام قانون گذاری در جمهوری فدرال آلمان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست خارجی سال ۲۴ تابستان ۱۳۸۹ شماره ۲ (پیاپی ۹۴)
455 - 480
حوزههای تخصصی:
جمهوری فدرال آلمان یکی از کشورهای قدرتمند اروپایی است که گرچه دیرتر به جرگه کشورهای دموکراتیک پیوست، اما دموکراسی در این کشور از جنگ جهانی اول به بعد (به جز دوره دوازده ساله دیکتاتوری در زمان هیتلر) ریشه های استواری پیدا کرد و پس از فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی، قسمت شرقی آلمان نیز که پس از جنگ جهانی دوم تحت سیطره نظام تک حزبی قرار داشت، پس از یک پارچگی مجدد در اکتبر 1990 به فضای دموکراسی و آزادی گام نهاد. امروزه آلمان نه تنها یکی از قدرت های بزرگ اقتصادی است، بلکه موقعیت سیاسی آن نیز چه در اروپا و چه در آن سوی مرزهای اروپا رو به گسترش است. هدف از این جستار بررسی ساختار نظام قانونی جمهوری فدرال آلمان با تأکید بر فرایند قانون گذاری است. ورود به بحث با بررسی فدرالیسم و به طور مشخص، فدرالیسم آلمان آغاز می شود، سپس به نقش مولفه های نظام قانونی اعم از قانون اساسی، دیوان قانون اساسی فدرال به عنوان یک دستگاه قضایی که به اختلافات و دعاوی مراکز اصلی قدرت رسیدگی می کند و احزاب و خط مشی آن ها پرداخته می شود و در ادامه چگونگی عملکرد قوه مجریه که شامل رئیس جمهور فدرال، صدراعظم و وزیران است مطرح می گردد و سرانجام به نقش قوه مقننه شامل دو مجلس بوندستاگ و بوندس رات، کمیته های آن دو و هماهنگی آن ها در تدوین و تصویب لوایح پرداخته می شود. فرجام جستار با راهکارهای پیشنهادی برای نظام قانون گذاری در ایران به پایان می رسد .