مطالب مرتبط با کلیدواژه

امیرخانی


۱.

پسامدرن تصنعی نقد و بررسی شگردهای فراداستان در رمان بیوتن(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: پسامدرنیسم فراداستان بیوتن امیرخانی

حوزه های تخصصی:
  1. حوزه‌های تخصصی ادبیات علوم ادبی رویکردهای نقد ادبی نقد پسامدرنیستی
  2. حوزه‌های تخصصی ادبیات ادبیات جهان نقد و بررسی آثار
تعداد بازدید : ۲۱۲۴ تعداد دانلود : ۱۰۷۴
شگردهای چاپی و نوآوری در شیوة روایت، رمان بیوتن را به یک فراداستان شبیه کرده است: فراداستان، یکی از شایع ترین انواع داستانهای پسامدرن، داستانی است خود-ارجاع که با فنون گوناگون، نظیر اتصال کوتاه، بینامتنیت، فرجام های چندگانه، افشای صنعت، و غرابت در حروف چینی نحوة برساخته شدن خود را افشا می کند. در نگاه اول چنین به نظر می رسد که بیوتن نیز یک فراداستان است؛ بدین معنا که نویسنده سعی کرده با بازیگوشی های چاپی ورود به داستان ارائه ی چند فرجام برای داستان چاپ علامت های مختلف در حاشیه ی متن داستان را به تقلید از رمان های پسامدرن غرب وارد حیطه ی پسامدرنیسم کند ولی با تحلیل متنی شگردهای به کاررفته در این داستان و با استفاده از آرای برایان مک هیل و پتریشیا وُ، دو نظریه پرداز مطرح پسامدرنیسم، معلوم می شود که این رمان نتوانسته وارد حیطة پسامدرنیسم شود.زیرا شرط اول و اساسی ورود به پسامدرنیسم فقدان یک نظریه یا ایدئولوژی آوانگارد است اصلی که به تمامی در بیوتن نقض شده.
۲.

تحلیل سازو کارهای اولیپینی در رمان بیوتن رضا امیرخانی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: اولیپو بیوتن امیرخانی اصل اول ژاک روبو ساختار بازی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۲۱ تعداد دانلود : ۵۶۱
در رمان معاصر، به کار بردن یک سری قواعد و الزامات دغدغه برخی از رمان نویسان است؛ چرا که به نظر می رسد رمان برخلاف شعر از قواعد خاصی پیروی نمی کند. در ادبیات فرانسه، گروه ادبی موسوم به اولیپو [1] با ابداع الزامات [2] و قواعدی که در انواع ادبی علی الخصوص رمان به کار می رود توانسته است آثار ادبی منحصر به فردی خلق نماید. در این میان، نکته قابل توجه آن است که برخی از نویسندگان غیر اولیپینی سبک نوشتاری شان قابل مقایسه با سبک این گروه ادبی است. رضا امیرخانی از جمله نویسندگان ایرانی است که توانست با نگارش رمان بیوتن که ساختار مشخص دارد، رمانی مشابه رمان اولیپینی خلق کند. مطالعه حاضر نشان می دهد که رضا امیرخانی در این رمان توانسته است بی آنکه با این گروه آشنایی داشته باشد با تلفیق ادبیات و علم ریاضیات، با به چالش کشیدن خواننده از طریق بازی های مختلف زبانی و ادبی و مهم تر از همه، با رعایت اصل اول ژاک روبو [3] نمونه ای از یک رمان اولیپین در زبان فارسی خلق نماید. [1] OuLiPo : Ouvroir de Littérature Potentielle : اولیپو یا کارگاه ادبیات بالقوه [2] Contraintes [3] Jacques Roubaud : یکی از نویسندگان معاصر اولیپو است. لازم به ذکر است که در بخشی از مقاله به اصل اول روبو خواهیم پرداخت که ملاک و شاخص مهم نوشتار اولیپینی به شمار می رود.
۳.

«براعت استهلال» یا «خوش آغازی»، در رمان های «ارمیا»، «بی وتن»، «ره ش»، «قیدار» و «من او» رضا امیرخانی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: امیرخانی خوش آغازی ارمیا بی وتن ره ش قیدار من او

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۱۵ تعداد دانلود : ۱۷۴
یکی از اصول مهم و سرنوشت ساز در داستان نویسی؛ نحوه ورود نویسنده به داستان است. جایی که اولین برخورد منطقی با اثر شروع می شود و منحنی های ادراکی و احساسی مخاطب در کوتاه ترین زمان برهم منطبق می گردند. انتخاب نقطه آغاز مناسب یا خوش آغازی داستان سابقه ای طولانی در ادبیات داستانی دارد لیکن با وجود تأثیر شگرف آن بر داستان، عناصر سازنده آن و نگاه و توجه خواننده؛ چندان مورد اقبال نبوده و در اکثر موارد حتی جزو عناصر اصلی و مهم داستان محاسبه نمی شود. حساسیت موضوع آنجاست که خواننده، باید در جملات ابتدایی تحت تأثیر داستان و فضای کلی آن قرار بگیرد، با داستان ارتباط برقرار کند و هیجانی در وجود خویش احساس نماید وگرنه ادامه مطلب را نخواهد خواند. «امیرخانی» یکی از نویسندگان موفق سال های اخیر است که با استفاده از شگردهای خاص و شیوه های نو؛ توجه مخاطبان بی شماری را به خود جلب کرده است. پژوهش حاضر؛ «آغاز» داستان، جملات آغازین آن و ساختار کلی «آغاز» در پنج اثر رضا امیرخانی را با روش توصیفی تحلیلی مورد بررسی قرار خواهد داد. نتیجه این پژوهش نشان می دهد که شروع داستان در رمان های امیرخانی، به عنوان ضرورتی قطعی، توانسته است با القای باورپذیری منطقی، مانند یک قلاب عمل کرده و خواننده را تا پایان داستان ب ه دام بیندازد. ضمن اینکه ارتباط منظم و منطقی شروع داستان با سایر عناصر و روند کلی روایت، کششی زیبا برای خواندن ایجاد کرده، از شکست داستان جلوگیری نموده است.
۴.

تحلیل مؤلفه کانون سازی در رمان قیدار(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: رمان فارسی روایت شناسی کانون سازی قیدار امیرخانی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۷۴ تعداد دانلود : ۲۰۹
پیرو پیشرفت علوم انسانی در قرن بیستم، نظریه های روایت شناسی پدیدار گشت که به عنوان علم ادبی نوظهور طرفداران بسیاری به خود جلب کرد. یکی از مباحث مطرح در روایت شناسی مسأله کانونی سازی است. ژرار ژنت کانونی سازی را به عنوان منظری برتر از دیدگاه برگزید که مفهومی فراتر از ادراک بصری دارد. این منظر زاویه دیدی است که اطلاعات زیادی به طور غیر صریح از رهگذر آن دیده، احساس، فهمیده و ارزیابی می شود. این پژوهش که با روش توصیفی – تحلیلی انجام می گیرد بر آن است تا با معرفی کانون سازی، انواع و جنبه های آن را در رمان پرمخاطب قیدار بررسی کرده و اطلاعات روایی این اثر را سازمان دهی کند. نتایج این پژوهش نشان می دهد از حیث جنبه ادراکی، در روایت این اثر دو نوع کانونی گر «بیرونی» و «درونی» با موضع ادراک محدود و نامحدود، در تعامل هستند. زمان این رمان از نوع سیر خطی است. تداوم رویدادها جز در دو فصل پنجم و نهم، با حفظ زمان منطقی، بازگو می شوند و بیشتر حوادث، بسامد مفرد دارد. از نظر جنبه روان شناختی می توان احساسات قهرمان این اثر را با احساسات نویسنده آن همسو دانست. ایدئولوژی حاکم بر فضای رمان قیدار که نشان از ایدئولوژی نویسنده این اثر دارد، به دنبال معرفی شخصیت آرمانی جامعه ایران است؛ شخصیتی با مرام پهلوانی، معتقد، مبارز و متعهد به خاک وطن که قیدار نمونه اعلای آن است. امیرخانی با استفاده از تنوع در کانون سازی و پرداختن به جنبه های مختلف آن، روایت رمان قیدار را به واقعیت اجتماعی نزدیک کرده و به میزان باورپذیری آن نزد مخاطب افزوده است.
۵.

مقایسه ی ارتباطات بصری در خط نستعلیق بین دو شیوه ی صفوی و معاصر(میرعماد و امیرخانی)(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: روابط بصری نستعلیق صفوی معاصر میرعماد امیرخانی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۶۵ تعداد دانلود : ۱۵۴
کلام و تصویر دو عامل مهم برای ایجاد ارتباط هستند. در خوشنویسی انتقال پیام از طریق تصاویر و کلمات، دارای ساختار تجسمی است. حضور اصول و قواعد در کنار زیبایی و توجه به کیفیت های بصری، این خط را از نظر بصری و ساختار زیباشناختی ممتاز نموده است. آثار میرعماد درمیان خوشنویسان دوره صفوی، نمایش اوج تکامل این خط پس از گذشت چند قرن می باشد. این مقاله با گردآوری اطلاعات کتابخانه ای و اسنادی به روش توصیفی، تحلیلی به مقایسه کیفی گزیده ای از آثار میرعماد و امیرخانی پرداخته، تلاش دارد تا ارتباطات عینی و ادراکی در دو شیوه صفوی و معاصر را بررسی نماید. پرسش های قابل طرح عبارتند از این که؛ چه نیازی به ایجاد ارتباطات ظاهری و پنهانی در خط نستعلیق وجود دارد، نقش دانش بصری در ادراک این ارتباطات و اساسا وجوه افتراق و تفاضل میان نمونه آثار مشابه ارایه شده دو هنرمند چیست. نتیجه بررسی ها حکایت از حساسیت بیشتر هنرمند صفوی بر ارتباطات عینی و ادراکی عناصر بصری نسبت به هنرمند معاصر دارد چنانکه درک این ارتباطات علاوه بر لزوم شناخت اصول و قواعد خط، نیازمند شناخت روابط میان عناصر تجسمی و کیفیت های بصری موجود در آثار خوشنویسی خط نستعلیق می باشد.