۱.
هدف این مقاله طرح و بررسی نظریه ی ملاصدرا در باب خودآگاهی و اقسام آن با تکیه بر سنخ شناسی آگاهی در سنت فلسفه ی اسلامی است. گستره، تأثیر و افق نظریه ی خودآگاهی در جای جای نظام اندیشه صدرایی جریان دارد و فهم خواننده را از خود، خدا و جهان دگرگون می کند. بنابراین بازخوانی و بازشناسی این مسئله اهمیت و ضرورتی روشن دارد به ویژه پیامدهای نظری آن در حوزه های میان رشته ای. خودآگاهی انسان را در فلسفه ی ملاصدرا به تبع اقسام مراتب آگاهی/ادراک شامل آگاهی حسی، خیالی و عقلی به سه نوع حسی، خیالی و عقلی می توان تقسیم کرد. در خودآگاهی حسی، فرد به حوزه ی مادی وجودش، به طور عام و بدنش، به طور خاص آگاهی دارد و از آن با عنوان «بدنم» و «خودم» یاد می کند. فرد زمانی که از بدن مثالی که امری مجرّد با عوارض مادی، در مرتبه ی خیال آگاه می شود، خودآگاهی خیالی دارد. و دست آخر، هنگامی که ذات خود را به صورت مجرّد و بدون ماده ی بدنی یا عوارض مادی آگاه است، خودآگاهی عقلی دارد. البته ملاصدرا معتقد است که آگاهی عقلی انسان کاملاً مجرد نیست بلکه مشوب به خیال است. بنابراین خودآگاهی عقلی وی نیز مشوب به خیال است.
۲.
اندیشه ارسطو درباره تجرد نفس یکدست نیست و بحثی صریح و واضح دراین باره نداشته است؛ با تعریف نفس به طور کلی و نیز بیان ویژگی های نفس می توان به نظری درباره آن دست یافت. آیا نفس برای ارسطو مجرد است یا خیر؟ اگر نفس مجرد است تجرد آن به چه معناست؟ آیا نفس به صورت کلی مجرد است یا جزیی از اجزای آن چنین است؟ برای ارسطو تجرد نفس به دو معناست: بسیط بودن و غیرجسمانی بودن. در این نوشتار برآنیم با دو روش سلبی و ایجابی دلایلی برای تجرد نفس نزد ارسطو ارائه کنیم. با سلب جسمانیت و ویژگی های جسمانی از نفس مانند بی مکان بودن، بی مقدار بودن، جسم نبودن و ترکیب نداشتن، و ایجاب مدبر بودن، حیات داشتن، بسیط بودن و مفارق بودن عقل، دلایل را در سه دسته بندی نقد ارسطو از پیشینیان، ویژگی های نفس و نیز مفارق بودن عقل بیان کنیم.
۳.
کلیدواژهها:
روش شناسی روش فلسفی علم الهی به ماسوا ملاصدرا
صدرالمتألهین در مسئله علم الهی مدعی گره گشایی و نوآوری است. از طرف دیگر وی در این مسئله نسبت به سایر مسائل فلسفی اش به التقاط بیشتری متهم شده است. در پژوهش حاضر به نحو مسئله محور کوشش شده تا نشان داده شود که وی در تبیین "علم الهی" از چهار اصل روش شناختی که خاص فلسفه وی می باشد، بهره برده است: 1) رویکرد میان رشته ای در استفاده تلفیقی و منسجم از سه منبع معرفتی عرفان، قرآن و برهان؛ 2) استفاده از آیات و روایات و کشف و شهود در مقدمات برهان و مقام داوری و نه صرفاً در مقام گردآوری؛ 3) ارائه نظریات خود بر اساس سه رویکرد مبنای مشهور قوم، وحدت تشکیکی وجود و وحدت شخصی وجود با رویکردی تعلیمی و در ساختاری تشکیکی؛ 4) استفاده روشمند و کثرت گرایانه از آراء اندیشمندان سلف. نتیجه این پژوهش، اثبات پای بندی عملی صدرا به اصول روش شناختی فوق به صورت مسئله محور در مسئله علم الهی می باشد.
۴.
کلیدواژهها:
آیه نور فلسفه اسلامی مشائیون اشراقیون حکمت متعالیه تأویل وتفسیر
سی و پنجمین آیه از سوره 24 قرآن کریم همچون نگینی بر صفحه کتاب الاهی می درخشد. این آیه علاوه بر آنکه منشأ نامگذاری سوره به عنوان «نور» گشته، محوَر بیشترین پژوهش ها و تألیفات قرآنی نیز شده است. همچنین اندیشمندان سرآمد جهان اسلام درعرصه تفسیر، عرفان و فلسفه را به اظهار عجز خود و اقرار به اعجاز بودن آن آیه نموده است. بررسی های میدانی نشان می دهد که علاوه بر اصحاب تفسیر، کلام و عرفان، اهل حکمت و فلسفه اسلامی مجذوب لمعات و پرتوِ درخشان آن شدند پیروان هر یک از سه مشرب فلسفی اسلامی، یعنی مشائیون، اشراقیون و صدرائیون به تفسیر، تأویل و اقتباس اهتمام نمودند. در این راستا چند مسئله در فلسفه اسلامی، از آیه نور متأثر شد در مسئله انسان شناسی، نگاهی ویژه پدیدآمد ، مسئله تشکیک وجود، در حکمت صدرائی تشیید و استوار گردید که خود کاربردهای عدیده دارد. حکمت خسروانی به برکت آیه نور صبغه اسلامی گرفت و کسب صیانت از خطر تکفیر نمود و مسائلی دیگر؛ که در نهایت، الهی بودن آیه نور و وحیانی بودن فلسفه اسلامی را بارز نمود.
۵.
یکی از مسایل علم کلام، مساله علوم امامان و جهات علوم آنان می باشد. این مقاله که با هدف نگرش به این موضوع مهیا شده، سعی شده مسایلی همچون قلمرو علم ائمه علیهم السلام، منابع و جهات علوم آنان و علوم غیبی آن بزرگواران را از نظر شاگردان متکلم امامان شیعه، مورد بررسی قرار دهد.با بررسی دیدگاه های این متکلمان و تفسیر و برداشتی که از آیات و روایات داشته اند معلوم می شود از نظر شاگردان ائمه علیهم السلام در سیطره علوم ایشان، نسبت به آنچه مورد نیاز در بیان احکام و معارف است، وراثت علمی از پیامبر اکرم صلوات الله علیه، و همچنین حجیت علوم آنها، تردید و اختلافی نیست. اما در اینکه آیا آنها از طریق غیب معارف و احکام را می گرفته اند و یا منابع دیگر علوم ایشان از منظر این متکلمان، با اجمال روبرو هستیم.
۶.
هدف این پژوهش بررسی معنای زندگی از نظر ارسطو و نقش لذت در رسیدن به آن با روشی توصیفی- تحلیلی است. ارسطو میان اینها ارتباط عمیقی ایجاد می کند و نیک بختی را شرط لازم و کافی معنادار شدن زندگی می داند. معنایی که لذت آن را همراهی می کند و مکمل آن است. ارسطو ابتدا دستیابی به نیک بختی را هدف نهایی معرفی می کند و سپس ارتباط میان لذت و معنای زندگی را بیان می کند. وی راه رسیدن به نیک بختی را فضیلت دانسته و فضایل را به دو دسته عقلانی یا اخلاقی تقسیم می کند. برتری فضایل عقلانی از مختص انسان بودنشان ناشی شده و لذا لذات حاصل از آن ها نیز ناب ترند. پس اولا و بالذات معنای زندگی را باید در آن ها جست. او لذت را شرط لازم و ناکافی برای نیک بختی می داند. بنابراین ما زندگی نمی کنیم برای رسیدن به لذت؛ بلکه زندگی می کنیم برای رسیدن به نیک بختی نهایی، که در سایه ی آن می توان صاحب برترین لذات شد. بخشی از مباحث او در نفس شناسی به بیان جایگاه عقلِ مفارق و فناناپذیر می پردازد که به نظر می رسد با توجه به این دیدگاه، وی ارتباط میان لذت و معنا را همچنان پس از مرگ پایدار می داند.
۷.
کلیدواژهها:
معنویت عقلانیت ابزاری استدلال گرایی معرفت شناسی ناواقع گرایی
نظریه معنویت و عقلانیت، تنها راه کاهش آلام انسان و رهایی بشر را در پیوند میان عقلانیت و معنویت می داند. در نگاه نظریه پرداز دین سنتی با عقلانیت جدید (مدرن) تأیید نمی شود؛ از این رو در جهان معاصر نمی تواند نقش تاریخی خود را برای کاهش رنج های بشری ایفا کند و باید معنویت را جایگزین آن کرد. نظریه با صرف نظر از اضطراب در مفهوم و کاربرد عقلانیت جدید، در نهایت بر مبنای ترکیبی از «عقلانیت ناواقع گرا» برای اثبات «عقل گریز» و «راز» بودن باورهای معنوی و «عقلانیت ابزاری» برای اثبات بهداشت و مطلوبیت روانی آن باورها طرح ریزی می شود. عقلانیت ابزاری و عقلانیت ناواقع گرا هر دو با اشکالات متعددی از سوی منتقدان مواجه شده است، اما اشکالات مهم تر در نتایجی است که بر مبنای عقلانیت ناواقع گرا متوجه مهم ترین عناصر این نظریه می شود. مهم ترین عنصر این نظریه از نگاه نظریه پرداز، هدف آن است. هدف طرح این نظریه کاهش آلام بشر است؛ در حالی که این هدف با عقلانیت ناواقع گرا حاصل نمی شود. هم چنین مبنای ناواقع گرایی در باورمندی به معنویت، موجب ورود خرافات به باورهای معنوی می شود.