مقالات
حوزه های تخصصی:
از زمان ارسطو عقل عملی یا فرونسیس ، یعنی فضیلت مندانه عمل کردن. چنین معنایی برای این واژه تازمان هیوم باقی بود، اما هیوم باتاکید بر نقشی که امیال، انگیزه ها وانفعالات ما، هنگام اتخاذ تصمیمات اخلاقی ایفامی کنند، بر نقش امیال ونگیزه ها وعوامل روان شناسانه در عقل عملی، تاکیدکرد.کانت بعدازهیوم، بواسطه ویژگی هایی که برای عقل عملی ذکر کرد، همچون خودبنیادیِ آن واهمیت بیشتر قائل شدن برای اراده، تعریف جدیدی از عقل عملی ارائه داد که آراء هیوم را دراین مساله با چالش های جدی مواجه ساخت؛ وی تلاش زیادی کردتا نقش امیال وانگیزه های روانشناسانه را ازحوزه تصمیم اخلاقی حذف کند؛ اماتلاشهای کانت وپیروانش برای بنا نهادن وجدان اخلاقی صرفاً بر مبنای عقل واراده، راه به جایی نبرد وهمچنان انتقادات مهمی به تفسیرصرفاً عقلانیِ کانت از عقل عملی وارد است. درعصرحاضر، عده ای از فیلسوفان اخلاق از جمله خانم فیلیپا فوت وفیلسوفان نوارسطویی دیگر، ضمن نقد وردّ تفسیر کانتی از عقل عملی با ارائه تعریفی جدید از عقلانیت عملی، تلاش دارند تا بین عقل وسایرمنابع انگیزشی ازجمله امیال وانگیزه ها، دراتخاذتصمیم صحیح اخلاقی سازش ایجاد کنند. دراین مقاله به بررسی انتقادات برخی فلاسفه برکانت درباب عقل عملی، پرداخته می شود.
مقایسه تحلیلی نفس شناسی ابن مسکویه و نظریه شخصیت فروید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در روان شناسی، شناخت شخصیت و اجزای آن نقش بنیادینی در درمان اخلالات روانشناختی دارد. از طرفی نفس شناسی نیز در بسیاری از نظریات اخلاقی مبنای شکل گیری فضایل اخلاقی است. از آنجا که نفس در نظریات اخلاق فلسفی اسلامی قرابت هایی با شخصیت در نظریات روان شناسی دارد، می توان از شباهت ها و تفاوت های نفس شناسی و شخصیت شناسی سراغ گرفت. نظریه شخصیت فروید به عنوان نظریه ای مهم در روانشناسی و نفس شناسی ابن مسکویه به عنوان مقدمه یکی از مبنایی ترین نظریات اخلاق اسلامی در این پژوهش با یکدیگر مقایسه می شوند. یافته های این تحقیق نمایانگر این است که علرغم شباهت هایی که میان این دونظریه وجود دارد، تفاوتی مهم در منشاء و معنای ارزش های اخلاقی در هریک از آنها قابل مشاهده است. در نظریه فروید ارزش های اخلاقی محصول فرآیندی ناخودآگاه بوده و کمال اخلاقی در تعارض با سلامت روانی قرار می گیرند. اما در نفس شناسی ابن مسکویه فضایل اخلاقی با عقلانیت پیوند خورده و به نحو آگاهانه و اختیاری حاصل می شوند. بر همین اساس در این نظریه کمال اخلاقی، عقلانیت و بهداشت روان با یکدیگر همسو هستند.
مبانی حکمی پیوند دیانت، معنویت و سیاست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله در پاسخ به این مسئله مهم که "پیوستگی میان «معنویت» و «سیاست» چرا و چگونه محقق می شود؟" کوشیده است تا با روش و داده های مبتنی بر حکمت متعالیه، ابتدا درک درستی از مقوله های «دین»، «معنویت» و «سیاست» به دست دهد و سپس مبانی حکمی ارتباط آن ها را به طور مستدل روشن سازد. نتایج به دست آمده از رهگذر این کوشش حاکی از آن است که دین با هدف «تکامل معنوی انسان» که یک حرکت جوهری آگاهانه است به دنبال آن است که انسان را تا عالی ترین کمالات وجودی رشد دهد و این مهم جز در بستر جامعه و امور سیاسی ممکن نیست. از این منظر هرچند سیاست در حوزه اعتباریات قرار دارد اما با توجه به اینکه کارکرد اصلی اعتباریات این است که واسطه ی رساندن انسان از نقص به کمال شوند و سیاست نیز متکفّل دستیابی به مصالح عمومی جامعه است، دین به عنوان مجموعه برنامه ها و راهنمایی های الهی سیاست را در رساندن انسان ها به کمالات معنوی شان هدایت می کند.
زمینه های ابداعات فلسفی ملاصدرا در باب نفس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
صدرالمتالهین در چهارچوب حکمت متعالیه ابداعات و نوآوری های شگرفی را عرضه کرد که مبتنی بر تحول در ساختار و مبانی فلسفی وی است. از جمله این نوآوری ها را می توان در مباحث مربوط به نفس یافت. با تامل در بیانات صدرالمتالهین در این مباحث می توان دریافت که ابدعات و نوآوری های وی مبتنی بر مبانی مهم فلسفی او از جمله «حرکت جوهری» و «تشکیک وجود» است که در راس همه آنها مبنای مهم «اصالت وجود» قرار دارد. لذا اصالت وجود را می توان مبنایی دانست که ملاصدرا بر اساس آن چهارچوب فلسفی جدیدی را ارائه نمود. البته با توجه به این که هر نظریه ای یک ساختار مرتبط با گذشته و آینده دارد و هیچگاه در خلأ شکل نمی گیرد، ریشه ها و زمینه های این ابداعات را می توان در آثار گذشتگان پیگیری نمود. با توجه به اهمیت این مساله ، این مقاله در صدد است تا زمینه ابداعات صدرا را در آراء حکمای پیشین و در آراء و مبانی اشراقی شیخ شهاب الدین سهروردی تحلیل و بررسی نماید.
تحلیل انتقادی دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی در مسئله اتّحاد عاقل و معقول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ملاصدرا نظر مشائیان در باب روحانیة الحدوث بودن نفس را نمی پذیرد و با اثبات حرکت جوهری، به جسمانی بودن نفس در ابتدای خلقت و حرکت تکاملی آن باور دارد. به عقیده صدرا،آنچه در سیر تکامل جوهری نفس، موجب استکمال آن می گردد، ادراکات نفس است و هر مُدرَک با اتّحاد با مرتبه ای از مراتب نفس، آن را تکامل می بخشد. علّامه طباطبائی مدّعا و برهان صدرالمتالّهین در اثبات این مسئله را نمی پذیرد و خود راه جدیدی را در طرح و اثبات این مسئله پیش می گیرد. از نظر علّامه نفس درادراکات کلّی با جوهر عقلی متّحد می گردد که این اتّحاد از سنخ اتّحاد حقیقت و رقیقت است.در این پژوهش مشخّص می گردد که پذیرش نظر علّامه مبنی بر اتّحاد نفس با جوهرِ عقلی با دشواری های فروانی همراه است و حتی در صورت پذیرش این اتّحاد، به رابطه ی نفس با معقولات و مفاهیم کلّی که مسئله اساسی ملاصدراست، پاسخ داده نمی شود. همچنین تقریرِ دقیق برهان تضایف در این پژوهش، روشن می کند که برخی از انتقادات علامه به این برهان وارد است و تلاش محقّقین و معاصرین در حلّ این اشکالات ناموّفق بوده است.