فهم اجتهادى شریعت، فهم عقلانى آموزهها و تعالیم شریعت از طریق به کارگیرى سازوکار اجتهاد است. این فهم که مبتنى بر پذیرش بنیانها و پیشفرضهاى معرفتى خاصى، در طول تاریخ اجتهاد شکل گرفته، در عرصههاى مختلف زندگى از جمله زندگى سیاسى، تأثیراتى بر جاى گذاشته است. نوشتار حاضر با نگاهى به تبار آموزه فهم اجتهادى شریعت در فقه شیعه و بررسى تحول آن در فقه سیاسى معاصر شیعه، به بررسى رابطه فهم اجتهادى شریعت و زندگى سیاسى و نیز تأثیر آن بر نظریهپردازى در حوزه سیاست مىپردازد.
در این مقاله، نویسنده پس از اشاره به معناى اصلاحات و بیان معیارهاى صلاح و فساد، اصلاحات اسلامى را بر اصلاحات موسوم به آمریکایى ترجیح مىدهد و ولى فقیه را بهترین مجرى و سیاستگذار آن معرفى مىکند . بررسى اولویتهاى اصلى اصلاحات از دیدگاه مقام معظم رهبرى (از میان بردن فقر، فساد و تبعیض) و بیان اهمیت آنها از نظر پیشوایان معصوم، بخش پایانى این نوشتار را شکل مىدهد .
ضرورت اصلاحات در جامعهاى پویا و رو به پیشرفت، حقیقتى انکار ناپذیر است . فرد یا جامعهاى که در مسیر پیشرفت گام بر مىدارد، همواره باید با ارزیابى و محاسبه راه طى شده و مسیر باقیمانده به اصلاح مفاسد خویش بپردازد، همان طور که در دعا از خدا مىخواهیم: اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین (1) (خدایا تمام مفاسد را از امور مسلمانان اصلاح بفرما .) رهبر معظم انقلاب درباره لزوم اصلاحات مىفرمایند: «اصلاحات جزء ذات و هویت انقلابى و دینى نظام ماست . اگر اصلاح به صورت نوبه نو انجام نگیرد، نظام، فاسد خواهد شد و به بیراهه خواهد رفت . اصطلاحات یک فریضه است» . (2)
مسئله مهم این است که گاهى اصلاحات از مسیر خود منحرف شده، شخص مصلح به جاى «اصلاح» به «افساد» امور مىپردازد و پروژه اصلاحات به راه نفوذ دشمن تبدیل مىشود; به این صورت که دشمن راه و روش و عمل ما را فاسد و قدیمى مىنمایاند و براى اصلاح آن، راه و روش فاسد خود را ارائه مىکند . اینجا است که متفکرین و دانشمندان متعهد باید وارد صحنه شوند و صلاح را از فساد جدا کنند . بنابراین بحث از اصلاحات نیز ضرورت مىیابد .
در این مقاله تلاش مىکنیم معانى و موارد اصلاح را بیان کرده و معنى درست اصلاح و هدف از آن را بررسى کنیم و از میان انواع گوناگون اصلاحات و معیارهاى صلاح و فساد، بهترین را گزینش کنیم . سپس محورها و اولویتهاى اصلاحات را تعیین کرده، اهمیت هر یک را گوشزد نمائیم .
هژمونى آموزههاى علمى سیاسى مدرنیستى و فرامدرنیستى غربى پارادایم غالب علمى و آموزشى سیاسى دانشگاهها و حتى تدریجاً مراکز علمى، آموزشى و پژوهشى حوزوى را در مىنوردد. بحرانى بودن و بحران زایى دانش سیاسى جدید، از سویى، پیشینه و پشتوانه مدنى ایرانى و اسلامى، از سوى دیگر و نیز هوشمندى، نوگرایى و باورمندى نیروها و نهادهاى ایران اسلامى، تجدید یا تأسیس دانش سیاسى را ایجاب مىکنند. اصلاح ساختار سیاسى و علمى کشور همراه با ترسیم و اجراى طرح و برنامه راهبردى، زایش یا بازسازى این چنین دانش سیاسى متعادل، متعال و کارآمدى را فراهم مىسازد. مقاله حاضر گذرى به این فرایند دارد؛ فرایند گذار دانش سیاسى طبیعى ماکیاولیستى - هابزى به دانش طبیعى سیاسى و نمودشناسانه پوزیتیویستى، و این دانش به دانش یا آموزههاى علمى سیاسى فرامدرنیستى، و آن به علم سیاسى اسلامى و ایرانى یا علم سیاسى انسانى، متعادل و متعالى. دانش سیاسى اسلامى و ایرانى متشکل است از فلسفه سیاسى عقلانى و استدلالى، فلسفه سیاسى وحیانى و تفهمى و دانش سیاسى تجربى و عرفى اعم از انسانشناسى سیاسى، جامعهشناسى سیاسى، اقتصاد سیاسى و مدیریت سیاسى.