هستی و وجود، از جمله واژههایی است که مابعدالطبیعه در صدد کشف و تبیین آن بوده است. در تاریخ متافیزیک (همه فلاسفه مدعی بودهاند)که موضوع فلسفه »وجود« است (یاوجود به ماهو موجود) یعنی همان هستی و معتقد بودند که بحثهایشان بر آن متمرکز بوده است. اما در میان آنها دو اندیشمند مشهور اهتمام بیشتری به مسئله «هستی»دادهاند و بر این اعتقاد بودهاند که فلاسفه بیشترین توجه را به موجود نمودند نه به وجود، و نسبت به وجود غفلت داشتهاند. صدرالمتألهین و مارتین هایدگر، دومتفکری هستند که درباره «هستی»دیدگاهی نو و ابتکاری ارائه دادهاند. و ما در این پژوهش سعی نمودهایم مختصری از تفکرات دو اندیشمند درباره وجود را بررسی و ارائه نمائیم.
معناشناسى و تفسیر اجتهادى قرآن کریم از کجا آغاز مىشود و چه فرایندى را طى مىکند؟ این مقال در پاسخ به این پرسش بر آن است که شناخت هستههاى اولیه معنا از واژگان جستجو مىشود که موجِد متن آنها را گزینش نموده و پیام خود را در ترکیب ساختارى عبارات ویژه جاى داده است. ملاحظه ویژگىهاى ادبى، دلالى و سیاق ترکیبى جمله، مرحلهاى دیگر است. نگاه پیوستارى به متن قرآن و نیز سنت معصوم علیهالسلام ، همچنین نظر داشت زمینه پیدایش متن و دانشهاى عصرى گام بعدى است. اینها همه فراهمکننده شرایط بیرونى معنا در ذهن خواننده متن و بازنمود اراده مؤلف، اقتضائات متن و زمینه معنایى و مانند اینهاست. اما این اندیشه و تدبّر خواننده و قدرت اجتهاد و تفقه دینى اوست که به نوبه خود در چگونگى کشف معنا اثرگذار است و به عنوان آخرین گام در معناشناسى محسوب مىگردد.
هرمنوتیک را مىتوان با عنوان فشرده «دانش تفسیر متون» معرفى نمود. علم هرمنوتیک براى رشتههایى که با متون دینى سروکار دارند، اهمیت بسزایى دارد.در این مقاله ابتدا با تعریفى اجمالى از هرمنوتیک، به تأثیر آن بر فهم متون دینى اشاره شده، با تبیین نظریه مؤلّفمدارى، مفسّرمدارى و متنمدارى، هدف از تفسیر متون دینى، درک قصد و مراد جدى صاحب سخن دانسته شد؛ یعنى تفسیر متن دینى، مؤلّفمدار است. از طرفى، تفسیر متن دینى، متنمحور نیز هست؛ یعنى از مجراى متن به دنبال درک مراد مؤلّف مىگردد؛ بدین معنا که مراجعه به متن و ساختار زبانى، پلى است براى رسیدن به قصد و نیت مؤلّف. تفسیر متن دینى نه آن چنان «متن محور» است که مؤلّف را نادیده بگیرد و نه آن چنان مؤلّف محور است که به جاى آغاز از متن، با روانشناسىگروى، مستقیما به دنبال جغرافیاى فکرى و فرهنگى و اجتماعى مؤلّف باشد. این مقاله نظریه مفسّرمدارى که ذهنیت و پیشداورىهاى مفسّر (تفسیر به رأى) را در فهم متون دخالت مىدهد، صحیح ندانسته و براى متن، معنایى نهایى قایل است و اختلافات علما در دین به نحو موجبه جزئیه را مىپذیرد، نه به نحو موجبه کلیه.
چکیده
در این جستار با اشاره به اختلاف دیدگاهها در تفسیر ایمان، نظریه ویلیام جیمز در تفسیر و توجیه ایمان در سه بخش مبانى فکرى، چارچوب کلى و اراده معطوف به باور دنبال شده است.
با توجه به دیدگاه جیمز در پراگماتیسم و نگرش به انسان به عنوان موجودى که صرفا عقلانى نیست، شکل اصیل دین را نیز بُعد عاطفى آن مىداند. وى در ضمن مقدماتى چند براى توجیه ایمان (با وجود فقدان شواهد کافى)، اراده معطوف به باور را کافى مىداند.