مارال رحیمی

مارال رحیمی

مطالب
ترتیب بر اساس: جدیدترینپربازدیدترین

فیلترهای جستجو: فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۴ مورد از کل ۴ مورد.
۱.

برساخت معنایی زن مهاجر افغانستانی در ادبیات داستانی معاصر افغانستان: مطالعه موردیِ جُستارمرز از مجموعه داستان های کوتاه «چرا تاریکی را خدای خود نکنم»(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: ادبیات داستانی معاصر تحلیل روایت جُستارِ (داستان کوتاه) مرز زن مهاجر افغانستانی هویت سرگردان

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۷۶ تعداد دانلود : ۲۲۲
جُستارها نوع جدیدی از ادبیات روایی اند که در بازنمایی واقعیت از پراکسیس و گفتمان های فرهنگی-سیاسی متأثر می شوند؛ گفتمان مسلط الگوهای کنشی و حیات مطلوب خود را به نمایش می گذارد و ادبیات داستانی یکی از مجراهای آن است. این مطالعه با هدف توصیف برساخت مفهوم زن مهاجر افغانستانی در ادبیات داستانی معاصر افغانستان و بهره مندی از رویکرد نظری هومی بابا و آدورنو انجام شده است تا بازنمایی های زن مهاجر افغانستانی را در ژانر ادبی جُستار (داستان کوتاه) شناسایی و متناظر با بافت فرهنگی سرزمین مقصد تفسیر کند. برای نیل به این هدف، جُستار مرز از مجموعه داستان های کوتاه «چرا تاریکی را خدای خود نکنم»، نوشتهٔ مرضیه جعفری به عنوان نمونه انتخاب و با استفاده از روش تحلیل روایت «سیمور چتمن» در سه بخش داستان، گفتمان و ایدئولوژی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت تا از زبان روایی و مواضع ایدئولوژیک آن در رابطه با مفهوم زن مهاجر افغانستانی پرده برداری کند. یافته ها نشان می دهند که هویت زن مهاجر افغانستانی متناسب با گفتمان فرهنگی حاکم بر فضای جامعه مقصد دستخوش تغییر شده و به نوعی هویت سرگردان (هویت آشفته یا هویت مغشوش) را زیست می کند و برای رهایی از این بحران تصمیم می گیرد در راه مهاجرت مجدد به سرزمین های جدید و نه موطن خود قدم بردارد. بازتاب گسیختگی و تداخل فرهنگی جامعه میزبان با زن مهاجر افغانستانی در جُستار مرز با صدای حاشیه ای و معترض نویسنده به وضع موجود و متن واقعیت های مسلط بازتاب نموده است که به کارکرد «انتقادی» و نقش «رهایی بخشی» هنر در راستای تحلیل و نقد ساختارهای سلطه و سرکوب ارجاع دارد.
۲.

هویت یابی زنان مهاجرِ نسل دوم افغانستانی تبار: تحلیل روایت جُستار «بی محتوابودن فرم افغانی ام به شدت آزارم می داد»(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: ادبیات داستانی معاصر افغانستان ادبیات داستانی مهاجرت بحران هویت تحلیل روایت زنِ افغانستانی -ایرانی تبار

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹ تعداد دانلود : ۹
دو مفهوم هویت و وطن به شکلی جدایی ناپذیر با یکدیگر درهم تنیده اند. بدون تردید، در ادبیات مهاجرت، ارتباط بین فردیت و سرزمین انکارناپذیر است. مهاجر دائماً در کشمکش میان سرزمین مادری/سرزمین بیگانه، خودی/دیگری و بودن/شدن قرار دارد و مسبب این سرگردانی، رسوخ وطن بر بازنمایی و بازساخت فردیت است. سرزمین مادری و زادگاه در ذهن فرد مهاجر تداعی کنندیه مفهومی از وطن و هویت هستند که باید در بررسی ادبیات مهاجرت به آن توجه ویژه ای شود؛ ازاین رو، این مطالعه با هدف فهم بازنمایی هویت زنانِ مهاجر نسل دوم افغانستانی با بهره مندی از مفهوم نظری هومی بابا، بیل اشکرافت، رابرت یانگ و ادوارد سعید انجام شده است تا بازنمایی هویت را در ژانر ادبی جُستار شناسایی و متناظر با بافت فرهنگی سرزمین مقصد و مبدأ تفسیر کند. برای نیل به این هدف، جُستار « بی محتوابودن فرم افغانی ام به شدت آزارم می داد » از مجموعه داستان های کوتاه «کورسرخی»، نوشتیه عالیه عطایی نویسندیه معاصر ایرانی-افغانستان تبار به عنوان نمونه انتخاب و با به خدمت گرفتن روش تحلیل روایت از «سیمور چتمن» در بخش های داستان، گفتمان و ایدئولوژی با الهام از تکنیک لیبلیج و همکاران تحلیل شد تا از زبان روایی و مواضع ایدئولوژیک آن در رابطه با بازنمایی هویت پرده برداری کند. یافته ها حاکی از آن هستند که مفهوم هویت به عنوان برساختی متصور در جُستار متناسب با گفتمان فرهنگی و سیاسی و موقعیت حاکم بر فضای جامعیه افغانستان و ایران دستخوش تغییر شده و در همین راستا شخصیت اصلی داستان نیز به نوعی هویت گریزی، هویت سرگردان و سپس بازگشت به هویت انکارشده را تجربه می کند. چنانچه اضطراب و آوارگی و استیصال ناشی از بحران هویت با صدای حاشیه ای و معترض نویسنده به وضع موجود و متن واقعیت های مسلط، بازتاب یافته است.
۳.

تبیین نقش اسکان جمعیت در تحقق توسعة پایدار مناطق مرزی مطالعه موردی: استان آذربایجان غربی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: استان آذربایجان غربی توسعة پایدار مناطق مرزی اسکان جمعیت

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹۵۲ تعداد دانلود : ۴۹۴
توسعة پایدار در یک کشور با در نظر گرفتن توان اکولوژیکی، نیروی انسانی، تکنولوژی و منابع مالی متعلق به آن کشور و درخور آن می تواند تحقق یابد و انجام چنان توسعه ای تنها در محیط یاد شده، پایدار خواهد بود. از این رو، هدف تحقیق حاضر، تبیین نقش مؤلفه های جمعیتی بر تحقق ابعاد توسعة پایدار مناطق مرزی استان آذربایجان غربی بوده بنابراین، جامعة آماری تحقیق را تعداد 9 شهرستان مرزی استان آذربایجان غربی در سال 1390 تشکیل داده است. این تحقیق به روش «توصیفی تحلیلی» و با استفاده از مدل های کمّی به انجام رسیده است. داده های تحقیق به روش کتابخانه ای (اسنادی) جمع آوری گردید.  در این راستا، ابتدا به تحلیل جمعیت شناختی شهرستان های استان آذربایجان غربی طی سال های 1390 1355، پرداخته شد، سپس رتبه بندی شهرستان های استان از نظر شاخص های مختلف توسعة پایدار در سال 1390 با استفاده از مدل ویکور (در محیط نرم افزار Excel ) و سطح بندی آنها با بهره گیری از روش تحلیل خوشه ای سلسله مراتبی با استفاده از نرم افزار SPSS 16 انجام شد.  نتایج محاسبات حاکی از آن است که رتبة شهرستان ها در بخش های مختلف، متفاوت بوده و در نهایت نیز، شهرستان ارومیه بسیار برخوردار و شهرستان شوط محروم ترین شهرستان، شناخته شد. برای بررسی میزان نابرابری های میان شهرستان ها نیز از مدل ضریب پراکندگی ( CV ) استفاده گردید. کاربرد این مدل، نشان داد که در بین شاخص های مختلف، بیشترین میزان نابرابری در شاخص های اقتصادی و کمترین میزان نابرابری در شاخص های زیست محیطی بوده است. براساس نتایج مدل سازی معادلات ساختاری با نرم افزار LISREL ، مؤلفه های جمعیتی بیشترین تأثیر مثبت را بر بعد اقتصادی توسعة پایدار داشته اند.  در آزمون فرضیه ها مشخص شد که تمامی مؤلفه های جمعیتی مورد بررسی، بر تحقق ابعاد توسعة پایدار مؤثر بوده اند.
۴.

تبیین نقش شهرهای کوچک در توسعه منطقه ای استان آذربایجان غربی؛ (مطالعه موردی: شهرهای 50 – 25 هزار نفر)(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)

کلیدواژه‌ها: فضای سبز مدل SWOT محله های شهر اصفهان

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۱۵ تعداد دانلود : ۱۷۱
هدف مقاله، بررسی نقش شهرهای کوچک استان آذربایجان غربی در توسعه منطقه ای است. روش تحقیق «توصیفی تحلیلی» است. استان آذربایجان غربی در سال 1390 دارای پنج شهر کوچک (50 – 25 هزار نفر جمعیت) به نامهای تکاب، ماکو، سردشت، شاهین دژ و اشنویه است که حدود 10.35 درصد از جمعیت شهری استان را شامل می شوند. در این میان شهر سردشت بیشترین ضریب کشش پذیری و جذب جمعیت را دارا بوده است.  تایج شاخصهای نخست شهری به کار رفته نشان می دهد که پدیده نخست شهری استان در سالهای اولیه مورد مطالعه (1335)، چندان چشمگیر نبوده اما بعد از سال 1375 شدت این نخست شهری تا سال 1390 افزایش یافته است. بر اساس نتایج مدل رتبه اندازه تعدیل یافته، شهر ارومیه حدود 219383 نفر اضافه جمعیت و شهر دوم (خوی) حدود 23100 نفر کمبود جمعیت دارد (و الی آخر) تا در یک سلسله مراتب منظم شهری قرار گیرد.  به لحاظ اقتصادی، نقش غالب شهرهای کوچک در سال 1390 خدمات بوده است. کشاورزی و صنعت در سال 1390 نسبت به سال 1385 روند نزولی دارد. به طور کلی، شهرهای کوچک در نظام شهری استان تأثیرات مثبتی داشته و آنچه که کارکرد این شهرها را تا حدود زیادی کم رنگ نموده افزایش بیش از حد جمعیت و تمرکز شدید امکانات در شهر ارومیه است.  علاوه بر تمرکز زدایی از شهر ارومیه، تزریق امکانات و سرمایه به سوی شهرهای کوچک راهکار مناسبی است که با تقویت این شهرها می توان خلأ سلسله مراتب سکونتگاهی را در نظام شهری استان پر نمود.

کلیدواژه‌های مرتبط

پدیدآورندگان همکار

تبلیغات

پالایش نتایج جستجو

تعداد نتایج در یک صفحه:

درجه علمی

مجله

سال

حوزه تخصصی

زبان