رساله هاى سیاسى - اسلامى در ایران معاصر (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
گفتار اول: رسالههاى سیاسى - اسلامى در دهه بیست
در فضاى نسبتا آزاد سالهاى اولیه دهه بیست انتشار آثار و مقالات ضد دینى افزایش یافت و جامعه مذهبى را با سیل پرسشها و شبهات جدید روبرو کرد و اندیشمندان مذهبى را به تامل واداشت. در این زمان کسروى مشهورترین سردمدار جریان ضدمذهبى محسوب مىشد. وى به خصوص در دو کتاب شیعیگرى و در پیرامون اسلام که در سال 1323 منتشر شدند اسلام و تشیع را به نقد کشید. نوشتههاى کسروى واکنشهاى شدیدى را در پى داشت و سرانجام به قتل او منجر شد. در کنار وى على اکبر حکمىزاده با انتشار جزوهاى کوچک به نام اسرار هزارساله موجى از پاسخگویى در میان نیروهاى مذهبى را به دنبال آورد. حکمى زاده در این کتاب نقدهاى خود را به صورت سوال منتشر کرده و از علما خواسته بود به این سوالات پاسخ دهند.(2) کسروى و حکمىزاده لبه تیز حملات خود را متوجه علما و جایگاه آنان در مذهب شیعه کردند و از جمله مساله ولایت فقیه و عدم مشروعیت حکومت در عصر غیبت و حقوق سیاسى فقها در عصر غیبت را به نقد کشیدند. این در حالى بود که در این زمان در حوزهها این تفکر تقریبا فراموش شده بود و علما و مراجع وقت با تاسى به آیت الله حایرى از حقوق سیاسى فقها سخنى به میان نمىآوردند. اما پرسشها و تردیدهایى که از سوى کسروى و حکمىزاده مطرح شد علما را واداشت در مورد ماهیت حکومت اسلامى و نقش فقها به تامل جدى بپردازند. بنابراین موج پاسخگویى به کسروى به تدوین رسالههایى منجر شد که در آنها از حکومت اسلامى سخن به میان مىآمد و در این رسالهها بود که ظاهرا براى اولین بار به طور مشخص از این مفهوم استفاده مىشد. بدین ترتیب اولین رسالههاى اسلام سیاسى در ایران عمدتا در پى پاسخگویى به کسروى و حکمىزاده تدوین شدند. در اینجا گزارشى اجمالى از این رسالهها را ارائه خواهیم کرد.
1. رساله درد ایرانیان دوا نمىشود مگر با انقلاب فکرى (کمالى سبزوارى 1323).
به نظر کمالى سبزوارى بهترین راه علاج اصلاح احوال عمومى و خصوصى مردم خواه در تمام دنیا یا در یک کشور بالخصوص عملى کردن قوانین اساسى و سیاسى اسلام است. اسلام جامعترین برنامه زندگى است که وصول به سعادت را تامین و تضمین مىکند چراکه اولا جامع بین سیاست و اخلاق است یعنى هم فرد را در عالم شخصى منزه و تربیت مىکند و هم او را در عالم اجتماع مقید به قانون بار مىآورد.(3) به نظر وى مدینه فاضله چیزى جز مدینه اسلامى نیست که عملى ترین برنامهاساسى و کامل ترین نقشههاى سیاسى و اجتماعى را در بر دارد و:
به قدرى ماهرانه و کامل تنظیم شده که با طبیعت بشر به خوبى سازش دارد و مانند ذات نوع انسانى جامع ملک و ملکوت است. براى عملى شدن این نقشه بزرگ اسلام یک راه بسیار خوبى را هم پیدا کرده که به سرعت برق یعنى در زمان مختصرى پانزده سال این تشکیلات مدنى را در یک کشور پهناور مىتواند عملى کند و آن توام کردن دین و سیاست است زیرا اگر دولت اسلامى تشکیل گردد و تمام برنامههاى اسلامى را به معرض عمل گذارد ملت به زودى تربیت شده و از هر جهت امور اجتماعى رو به کمال حقیقى سیر خواهد کرد.(4)
او محور اصلى اجراى برنامههاى اسلامى را توام ساختن دین و سیاست مىداند و از کسانى که قایل به تفکیک این دو هستند انتقاد کرده و مىگوید آنها که مىگویند دین را از سیاست باید جدا کرد راه خطایى مىپیمایند علت این فکر نیز «عدم انس به مطالب دینى است یعنى نمىدانند که قرآن چه آورده و خیال مىکنند که قرآن فقط کتابى است که دستور عبادات صوم و صلوه را داده است و مطالبش دور همین موضوعات مىگردد».(5) به نظر وى دولت اسلامى مخلوطى است از سوسیالیسم و دموکراسى و به زبان وى جامع است بین «اشتراکى مطلق و اعتدالى مطلق و یگانه تشکیلاتى است که هر کس از سیاسیون عالم به اصطلاح امروز چه دست چپى باشد چه دست راستى گم گشته خود را در آن مىیابد». در این حکومت رییس دولت البته اگر قبلا تعیین نشده باشد از طریق انتخاب مستقیم مردم تعیین مىشود و مردم باید از او اطاعت کنند وى تاکید مىکند که:
دولتى را مى توان اولى الامر و واجب الاطاعه دانست که از آن ملت باشد و به زور خود را بر ملت تحمیل نکرده باشد. اداره امور نیز با شورا است شوراى عمومى و همگانى که در مسایل مهمه و وقایع بزرگ تشکیل مىشود ولى در مواقع عادى شوراى خصوصى مرکب از وجوه ملت و اعضاى دولت درست مىشود. دولت مجرى احکام اسلامى است و قانون اسلامى دایمى است.(6)
2. رساله توحید کلمه و وحدت ملى ایران اداره نمىشود مگر به اجراى قوانین اسلام (خالصى زاده)
این رساله به قلم خالصى زاده از علماى فعال در دوره رضاشاه و سالهاى دهه بیست نوشته شده و در روزنامه رعد امروز به چاپ رسیده است. محور کلى رساله دعوت ایرانیها به وحدت کلمه حول قوانین و تعالیم اسلام و اثبات برترى اسلام بر سایر مکاتب و ایدئولوژىها است.
وى در این رساله به جدایى مردم از دولت در طى سالهاى پس از مشروطه اشاره کرده و آن را ناشى از بى دینى حاکمان و عدم رعایت احکام اسلامى مىداند.(7) به نظر وى حاکمان چون از مبانى اسلام دور شده اند نتوانسته اند مشکلات اقتصادى و سیاسى و قضایى مملکت را حل کنند و لذا «بعد از گذشت چهل سال از آغاز مشروطیت، ایران را هزاران سال به دورههاى بربریت و به قهقرا سوق دادهاند و به جاى تجدد ارتجاع و کهنه پرستى را نشاندند و نتیجه این وضعیت دورى مردم و مسلمین از اسلام و حقایق مذهبى بود». خالصى زاده معتقد است فقط اسلام مىتواند عالم را اداره و منظم نماید و به شاهراه سعادت سوق دهد.(8) بنابراین:
چاره گرفتارىهاى بشر منحصر به اجراى قوانین اسلام است و بشر جز این راهى در پیش ندارد قانون ادارى حقوقى و اجتماعى اگر به دست بشر و به فکر انسان تنظیم و وضع شود عالم را به هلاک و دمار سوق و آبادانى را به ویرانى و خرابى مبدل مىسازد.(9)
وى در بخش دیگرى از رساله اختلافات موجود بین ایرانیان را ناشى از ترک اوامر الهى و جهل زمامداران و تقلید کورکورانه از غرب مىداند و نماز جمعه، حج، نماز عید و نماز جماعت را راههاى مناسبى براى جلوگیرى از اختلاف تلقى مىکند. خالصى زاده تعدد احزاب را نیز نمىپذیرد و آن را عامل تفرقه محسوب مىنماید و آرزو مىکند به جاى احزاب مختلف یک حزب تشکیل شود و اسم آن حزب الله باشد.(10)
3. رساله اسلام و مفهوم حقیقى حکومت ملى (خالصى زاده)
خالصى زاده این رساله را دو ماه بعد از رساله قبلى منتشر کرد. در این رساله وى از توضیح انواع حکومتهاى فردى و مشروطه و قرآنى شروع مىکند و حکومت فردى را بدترین انواع حکومتها مىداند «و لو اینکه حاکم اعدل عدول باشد چه رسد به اینکه حاکم خودسر و پرشهوت و طماع و بى عقل و بى دین باشد در آن وقت عذاب الیم به امتى که حاکمش این طور است نازل مىشود».(11) بنابراین اعلم بودن حاکم ارتباطى به نوع حکومت ندارد و آن چه از نظر خالصى زاده اصل مىنماید ساختار و نوع نظام حکومتى است و اگر این سیستم فردى باشد حقانیت خود را از دست مىدهد حتى در صورتى که یک حاکم اعلم و عادل در راس آن قرار داشته باشد. در مقابل حکومت و حاکمیت فردى حکومت و حاکمیت ملى قرار دارد. به نظر وى همه عقلا و فلاسفه و ادیان متفق هستند که حاکمیت ملى بهترین طرز حکومتهاست و این امر از «مسلمات عقلا و علماى اداره و اجتماع و حقوق است و همه متفقا کوشش کرده اند که حاکمیت ملى را به جاى حکومت فردى تاسیس کنند و لکن در این که به چه نحو و چه طرز حکومت ملى به وجود آورند دچار اختلاف شدهاند». وى معتقد است حقیقت حاکمیت ملى به معناى اتم و اصول آزادى به نحو اکمل فقط در قرآن مجید و احادیث شریفه اسلامى وجود دارد.(12) به نظر وى هرچند اصول سوسیالیستى و دموکراسى از طرز حکومتهاى دیکتاتورى و خود سرى به مراتب بهترند لکن حاکمیت ملى حقیقى و آزادى کامل در آن اصول تامین نمىشود و تامین آن منحصر به کاربرد تعالیم قرآن است مخصوصا «در این عصر که جامعه بشر مانند یک خانه شدند و مکتشفات و مخترعات تمام بشر را به هم نزدیک کردهاند».
در این رساله با این که بارها از مفهوم حاکمیت ملى و آزادى استفاده مىشود ولى تعریف مشخصى از آن ارائه نشده است. مسلم این است که خالصى زاده حاکمیت ملى را مترادف با حاکمیتى مىداند که در آن احکام اسلامى و اصول قرآنى پیاده شود. وى این اصول و احکام را که سبب برترى حکومت قرآنى بر دیگر انواع حکومتها مىشود چنین برمىشمارد:
1. لغو امتیازات نژادى و زبانى؛
2. تساوى در اموال: به نظر شرع اسلام تمام مال روى زمین نصیب تمام مردم است؛
3. اجراى عدالت در باره همه به عنوان اصل اساسى دین اسلام؛
4. جنگ؛
5. وظیفه حکومت اسلامى و حقوق آن در قبال ملت و وظیفه ملت در برابر آن؛
6. شورا در حکومت.
در نهایت وى به بیان صفات زمامدار خوب براى ایران مىپردازد:
براى ایران زمامدارى مىخواهیم که از وضعیت دنیا باخبر و به علوم اقتصادى کنونى عالِم و به قوانین اسلام مطلع و شجاع و با شهامت باشد و قوانین اسلامى را کاملا و مخصوصا در امور اقتصادى ایران مجرى بدارد و ایران را از هلاکت نجات دهد. اهالى ایران را در رستگارى و رفاهیت و برادرى بگذارد و اختلاف وتشتت کلمه را مرتفع سازد و وحدت ملى حقیقى را ایجاد نماید. در این صورت حکومت و حاکمیت ملى حقیقى به وجود مىآید زیرا که حاکمیت ملى بر اقتصاد ملى توقف دارد.(13)
به نظر وى حاکم باید «اعلم علماى مملکت و داناترین آنها و متقى و پرهیزکار، شجاع و علاقمند و فداکار بوده و طمع به ریاست و مال دنیا نداشته باشد و تمام اوقات خود را براى آسایش و رفاهیت عموم مبذول دارد و اهل لهو و لعب و عیاشى نباشد». خالصى زاده اما در مورد چگونگى انتخاب این حاکم سخنى نمىگوید.
بخش دیگرى از این رساله به بیان حقوق و وظایف مردم اختصاص دارد. به نظر او تکلیف رعیت در مقابل چنین حاکمى اطاعت محض و تسلیم و مساعدت و بذل جان و مال در آن دسته از کارهاى حکومتى است که منظور از آنها خیر و صلاح رعیت است.
رابطه دیگرى که به نظر وى بین مردم و حاکم وجود دارد شورا است. خالصى زاده برخلاف رسالههاى دوره مشرو طه که بدون ارائه تعریف مشخصى از شورا آن را مبناى مشروعیت حق راى مردم و و مشروعیت انتخابات مىدانستند شورا را به معناى مشورت حاکم با مردم مىداند. به نظر او حاکم موظف به مشورت با ملت است و تصمیم قطعى را باید بعد از مشورت بگیرد. هدف از مشورت مصونیت از خطا و ایجاد الفت و وحدت ملى است.
از نظر خالصى زاده شورا به معناى مشورت کردن است و لذا با تعریف رایج که شورا را به انتخاب حاکم و مشارکت سیاسى مردم تفسیر مىکند مخالف است و بنابراین اصل در حکومت و دولت اسلامى شورا به معناى مشورت است و نه آن تعبیرى که از آن به حق انتخاب موکلین توسط مردم تعبیر مىشد.
نکته دیگر وجود رابطه دوسویه و طرفینى در مشورت بین حکام و مردم است یعنى همان گونه که پادشاه یا حاکم خودسرانه نمىتوانند هیچ حکمى صادر کنند و باید در هر حکم با تمام ملت مشورت نمایند همچنین «ملت مسلمان نیز خودسرانه نمىتواند هیچ کارى انجام دهد مگر با رجوع به زمامداران و متصدیان امور. کار خودسرانه کلیتا در اسلام حرام است».(14)
بنابراین با توجه به تعریفى که او از شورا ارائه مىکند نمىتواند با مدافعین و توجیه گران مشروطه همراه باشد زیرا اساس مشروطه بر انتخاب مردم و مشارکت سیاسى آنان در حکومت قرار دارد و نه بر ارائه مشورت به حکام و یا مشورت گرفتن از آنان در اعمال فردى.(15)
4. کشف اسرار (امام خمینى)
این کتاب در پاسخ به کتاب اسرار هزارساله حکمىزاده در سال 1323 منتشر شد. از آن جا که بخشى از پرسشهاى این کتاب به جایگاه روحانیون در جامعه و رابطه آنان با حکومت بازمىگشت در کشف اسرار به طور گستردهاى به این مساله پرداخته شده است. حکمىزاده گفته بود که روحانیون همواره حکومت را حق خود دانسته و حکومتهاى موجود را جایر تلقى کرده و مزاحم پیشرفت آنها و جامعه بوده اند و مردم را در رابطه با دولت به تردید و دودلى دچار کرده و از پرداخت مالیات برحذر داشته اند. امام در پاسخ به این اشکالات هم به اندیشه سیاسى خود اشاره مىکند و هم موضع علما را در قبال حکومت توضیح مىدهد.
به نظر امام خمینى چون خداوند آفریدگار بشر است، از مصالح بندگان آگاه بوده و بهترین قانونگذار محسوب مىشود و کسى جز خدا حق حکومت بر دیگرى و حق قانونگذارى ندارد. به نظر ایشان خدا به حکم عقل باید براى مردم حکومت تشکیل دهد و قانون وضع کند و «این قانون همان قوانین اسلام است که براى همیشه وضع شده است».(16) از منظر امام خداوند حق حکومت را به پیامبر و ائمه و در زمان غیبت کبرا به فقیه داده است و علماى شریعت که در قرآن و احادیث امین بر حلال و حرام تلقى شده اند اجراى همه امور را بر عهده دارند. وى تاکید مىکند که در قرآن و احادیث همه احکام و قوانین مورد نیاز حکومت موجود است.(17) بنابراین قانون اسلام که همان قانون تغییر ناپذیر الهى است «در طرز تشکیل حکومت و وضع قانون و مالیات و وضع قوانین حقوقى و جزایى و آنچه مربوط به نظام مملکت است از تشکیل قشون گرفته تا تشکیل ادارات هیچ چیز را فروگذار نکرده است».(18)
در مورد ولایت فقیه و رابطه علما و حکومت نیز مىنویسد:
ولایت فقها یکى از فروع فقهیه و اختلافى بین فقها است، اما ما که مىگوییم حکومت و ولایت با فقها است نمىخواهیم بگوییم فقیه هم شاه هم وزیر و هم نظامى و هم سپور است بلکه مىگوییم همانطور که یک مجلس موسسان که از افراد یک مملکت تشکیل مىشود براى انتخاب شاه و تغییر حکومت و همانطور که یک مجلس شورا تشکیل مىشود از یک عده اشخاص معلوم الحال و قوانین اروپایى را بر یک مملکت که هیچ چیز آن مناسب با وضع اروپا نیست تحمیل مىکند و همه شماها کورکورانه آن را مقدس مىشمارید ... اگر همچو مجلسى از مجتهدین دیندار که هم احکام خدا را بدانند و هم عادل باشند و ازهواهاى نفسانى عارى باشند و آلوده به دنیا و ریاست آن نباشند و جز نفع مردم و اجراى حکم خدا غرضى نداشته باشند تشکیل شود و یک نفر سلطان عادل انتخاب کنند که از قانون الهى تجاوز نکند به کجاى نظام مملکت بر مىخورد؟ همین طور اگر مجلس شورا از فقها تشکیل شود و یا به نظارت آنها باشد چنانچه قانون هم همین را مىگوید به کجاى عالم برمىخورد.(19)
با این حال به نظر امام هرچند چنین حکومتى تشکیل نشده اما مجتهدین هیچ وقت با نظام مملکت و با استقلال ممالک اسلامى مخالفت نکرده اند:
فرضا که این قوانین را برخلاف دستورات خدایى بدانند و حکومت را جایرانه تشخیص دهند باز مخالفت با آن نکرده و نمىکنند زیرا که این نظام پوسیده را باز بهتر مىدانند از نبودش ولهذا حدود ولایت و حکومت را که تعیین مىکنند بیش از چند امر نیست از این جهت فتوا و قضاوت ودخالت در حفظ مال صغیر و قاصر و دربین آنها هیچ اسمى از حکومت نیست و ابدا از سلطنت اسمى نمىبرند و با آن که جز سلطنت خدایى همه سلطنتها برخلاف مصلحت مردم و جور است و جز قانون خدایى همه قوانین باطل و بیهوده است ولى آنها همین بیهوده را هم تا نظام بهترى نشود تاسیس کرد محترم مىشمارند ولغو نمىکنند. علما اگر مخالفتى داشته اند با شخص بوده با اصل سلطنت از این طبقه مخالفتى ابراز نشده بلکه بسیارى از علما همکارى کردهاند.(20)
بنابراین به نظر امام مجلس باید از فقها و یا با نظارت فقها تشکیل شود و «در این مجلس قوانین آسمانى طرح شده و در کیفیت عملى شدن آن گفتگو شود و دولت قوه اجراى آن باشد».(21) امام تاکید مىکند که قانونگذار جز خدا نمىتواند بود و عقل حکم مىکند که قانونگذارى وظیفه خداست.
اسلام تمام قانونهاى عالم را که از مغزهاى سفلیسى مشتى بى خرد برآمده باطل کرده و هیچ قانونى را در جهان قانون نمىداند. قانون اسلام را خداوند جهان براى همیشه فرستاده است.(22)
در مورد برخى از قوانین نیز که با مرور زمان کشور نیازمند به آنها مىشود تشخیص و تطبیق و وضع آنها بر عهده کارشناسان دینى و یاهمان علما است:
این گونه قوانین را دولت اسلامى مىتواند به کارشناسان دینى بدهد که با قانون اسلامى تطبیق کنند و وضع نمایند.(23)
به نظر امام در امور حکومتى مجتهد مىتواند اذن بدهد اما فقط به کسى که از قانونهاى خدا که «پایه اش بر اساس خرد و عدل بنا نهاده شده تخلف نکند و قانون رسمى مملکت او قانون آسمانى خدایى باشد نه قوانین اروپا یا بدتر از اروپا وبه حکم عقل و قانون اساسى هر قانونى برخلاف قوانین اسلام باشد در این مملکت قانونیت ندارد».(24) با این حال امام قانون اساسى مشروطه را مىپذیرد و در این کتاب بارها به آن استناد کرده و خواستار اجراى آن شده است. به نظر ایشان فقیه لازم نیست که خود مستقیما حکومت را به دست گیرد و به عبارت دیگر شاه لازم نیست فقیه باشد بلکه نباید از فقه که قانون رسمى مملکت است تخلف کند.
در قسمت دیگرى از این کتاب امام از وضعیت اروپا که در دوران پر التهاب جنگ به سر مىبرد انتقاد مىکند که:
جز خونخوارگى و آدم کشى و کشور سوزى مرامى ندارد و جز زندگى ننگین سرتاسر آشوب و هوسرانیهاى خانمانسوز منظورى در پیش او نیست ... اروپایى که ملیونها همجنس خود را در زیر تانکها و آتش توپخانهها به دیار نیستى فرستاده و مىفرستد... آنچه در اروپا است سرتاسر بیدادگرىها و آدم درىها است که اسلام از آن بیزار است. آنچه در اروپا است دیکتاتورىها و خودسرىها است که قانون عدالت از آن برکنار است ...اگر تمدن اسلام در اروپا رفته بود این فتنهها و آشوبهاى وحشیانه که درندگان نیز از آن بیزارند در آنجا پیدا نمىشد...زندگى امروز اروپا از بدترین زندگىها است که با هیچ قانونى نمىتوان آن را وفق داد.(25)
5. رساله کسر کسروى یا شکست کسروى (آیت الله نورالدین شیرازى)
نورالدین شیرازى مجتهد برجسته فارس و رهبر حزب برادران در شیراز بود و از روحانیون فعال در عرصه سیاست بعد از دوره رضاشاه محسوب مىشد. حزب برادران خواهان اجراى قانون اساسى به خصوص اصل دوم آن، تشیید مبانى روحانیت، مبارزه با استبداد، مبارزه با بى دینى، اقامه عدل، ترقى تعلیمات اسلامى و جلوگیرى از فحشا و منکرات بود و نفوذ زیادى در منطقه فارس داشت.(26)
شیرازى این رساله را در پاسخ به سوالات کسروى در روزنامه کیهان در سال 1324 نوشته است. کسروى مدعى شده بود که دیدگاههاى علماى شیعه در مورد حق حکومت فقها در عصر غیبت و جایر بودن حکومتها در این دوره باعث جدایى مردم و دولت شده و اصولا به دلیل اینکه فقها حق حکومت را منحصر به خود مىدانند تشیع با مشروطه و دموکراسى سازگار نیست.(27)
اما نورالدین شیرازى در صدد اثبات سازگارى اسلام و دموکراسى است و مىگوید:
حق علما در حکومت با مشروطه منافاتى ندارد و هرچند علما در مذهب شیعه حق حکومت داشته و دارند اما خودشان حکومت مشروطه را ایجاد کرده و حافظ آن و طرفدار دولت مرکزى تا حد جان نثارى هستند. به نظر شیرازى دموکراسى به معناى شناخت حق مردم براى حاکمیت است و در هر جامعهاى مسایل خاص خود را دارد. در ایران احکام اسلامى از طرف مردم پذیرفته شده و طبیعى است که عمل در قالب احکام اسلامى مقبول میان مردم، عین دموکراسى است. از سوى دیگر طرز حکومت امام و فقیه و عدول مومنین در هر زمان طبق قواعد قابل تبدل و تطور است و ازهمین جهت در هر دوره مىتواند به حیات سیاسى و اجتماعى خود ادامه بدهد و کهنه شدنى نیست.(28)
شیرازى حکومت در شیعه را در پنج مرتبه مىبیند: خدا، پیامبر، امام، فقیه عادل و مردم که اینها در طول هم هستند و هر یک موجد دیگرى است. دولت مشروطه از سوى فقها پذیرفته شده و چون مورد تصدیق فقها است غاصب و جایر محسوب نمىشود.(29)
وى در پاسخ به کسروى که مدعى بود علما با بحث ولایت فقیه در صدد در دست گرفتن قدرت هستند مىگوید:
در هیچ یک از کتب فقهى تکفل سلطنت به شخصه براى فقیه واجب نشده و نظارت منظور است راى و و نظر و فتواى ایشان در کیفیت تشکیل دولت و اداره کردن کشور و حسن نظم آن امور مدخلیت دارد. اما نیازى به مداخله مستقیم آنان نیست.(30)
به نظر وی: حکومت از سوى خدا به امام سپرده شده بود و اکنون به ما سپرده شده است و:
ماگفته ایم که حکومت از سوى خدا به ما سپرده شده به شکل مشروطه براى افراد جامعه خواسته ایم که منتخبین خود را بفرستند و در تحت نظر ما بر خودشان حکومت کنند لذا حکومت مشروطه با حکومت ما منافات ندارد و تناقض هم نیست.(31)
اما وى در جاى دیگرى از رساله مدعى است که در عصر غیبت ولایت امام براى فقیه ثابت نیست و وظیفه فقیه فتوا دادن در همه افعال اعم از امور فردى و اجتماعى است و بدین طریق است که نظر فقیه در قانون گذارى مدخلیت دارد و ادامه مىدهد که مذهب شیعه در مورد حکومت در عصر غیبت ساکت بوده و در این دوره به نحو واجب کفایى واجب است که امور مسلمین منتظم بشود و این «در عهده همه مسلمانان است ولى در هر صورت حکومت باید طبق مقررات مذهب بوده و هدف اصلى آن نیز تحقق عدالت باشد».(32)
اما حکومت استبدادى به نظر وى همان حکومت جبابره است و در اسلام پذیرفته نیست(33) به نظر وى استبداد به عقب ماندگى ملی، عدم وجود تقواى سیاسی، عدم ظهور شرافت اجتماعى و نبود مساوات وبرابرى مىانجامد. اما حکومت مشروطهاى که محدود است و «ما فقها آن را براى ایران پذیرفته ایم متکى به رشد ملى است و افراد ملت حق در حکومت دارند تقواى سیاسى در آن به نحو کمال است یعنى ایران وطن و ایرانى حب وطن دارد و مساوات و برابرى در آن وجود دارد».(34) وى حکومت جمهورى را به دلیل اینکه مردم هنوز به رشد کافى نرسیده اند مناسب جامعه ایران نمىداند.
بنابراین به نظر شیرازى دین اسلام و مذهب شیعه با حکومت دموکراسى حقیقى سازگار است و در مذهب شیعه حکومت در عصر غیبت به طبقه خاصى حتى فقها اختصاص ندارد. به عبارت دیگر شیعه نمىگوید که «باید حتما فقیه خود سلطان یا نخست وزیر باشد بلکه شیعه خواستار تطبیق دین و سلطنت است و مىخواهد که حکومت بر اساس دین باشد و فقها احکام حکومت را صادر کنند». بنابراین «هرچند حکومت در عهده همه مسلمانان است و مردمى باید آن را انجام دهند نه مردى اما قانون نباید بر خلاف دین باشد و تشخیص این امر بر عهده فقها است».
شیرازى در بیان دموکراسى آرمانى اسلامى به دوران خلفاى راشدین استناد مىکند و آن دوران را نمونهاى از دموکراسى اسلامى مىداند و مدعى است که دموکراسى اروپا پس از فروپاشى یونان و روم از دین اسلام اخذ شده و حتى ترقیات مدنى و پیشرفت در صنایع ناشى از نفوذ اندیشههاى اسلام در اروپا است.(35) وى جوانان را به انقلاب فکرى مىخواند و مىگوید:
ما انقلابهاى خونینى که براى مبارزه لازم بوده به حد وافى از پیش گذرانده ایم فعلا فقط حریت ضمیر مىخواهیم که گروگان انقلاب فکرى است(36) و باید با آشنا کردن مردم به حقوقشان و گسترش فرهنگ زمینه نابودى استبداد و ترویج دموکراسى را فراهم کرد.
به طور کلى وى از مشروطه دفاع مىکند اما بر حق فقها در نظارت بر قوانین از طریق اجراى اصل دوم قانون اساسى تاکید دارد و معتقد است وحدت کامل بین دولت و ملت ایران به عملى شدن اصل دوم متمم قانون اساسى بستگى دارد.
غیر از رساله فوق نورالدین شیرازى مقالاتى نیز تحت عنوان حکومت ملى و حکومت استبداد در نشریه مهر ایزد در سال 1325 منتشر کرد و در این مقالات این تعریف را از حکومت ملى ارائه کرد:
حکومت ملى منوط است به حکومت همه افراد جامعه بر خودشان و استفاده هر فردى از مزایاى قانونى بدون امتیاز و این ممکن نیست مگر در صورتى که هر فردى خود را ذى حق در حکومت بداند و در صدد گرفتن حق خود برآید.(37)
6. حکومت در مذهب شیعه (قاسم تویسرکانى 1326)
وى منشا حکومت در مذهب شیعه را حاکمیت خدا و نبوت حضرت محمد مىداند و معتقد است در زمان غیبت برخى از اختیارات امام متوقف و برخى از آنها به اجازه امامان در اختیار فقیه قرار گرفته است. وى اختیارات فقیه در عصر غیبت را در چهار قسمت بیان میکند: قانونگذاری، اخذمالیات، قضاوت و احکام جنگ و جهاد.
به نظر وى حق فتوا همان قانونگذارى است که باید «مستند به قرآن و احادیث باشد و فقیه نمىتواند به دلخواه راى دهد». به نظر تویسرکانى مساله اعلمیت که شرط فتوا از نظر بسیارى از فقهاى شیعه تلقى مىشود مانع از تمرکز قواى قانونگذارى است زیرا که:
«تشخیص اعلم با مقلدین است و عادتا هم هیچ گاه شیعیان یک مرجع نداشته اند و چون هیچ گاه حکومت رسمى فقیه در تاریخ شیعه عملى نشده و پیوسته مانند جمهورى ایده الى افلاطون در دل آرزومندانش استقرار داشته این اشکال نیز مانند بسیارى از اشکالات علمى که در باره حکومت شیعه وجوددارد مورد توجه واقع نشده که به حل آن بپردازند».(38)
خصایص حکومت فقیه از نظر تویسرکانى
1. حکومت فقیه تمرکز قوا ندارد زیرا اولا اعلمیت به نظر برخى از فقهاى شیعه شرط نیست و ثانیا هیچ گاه مردم به وحدت نظر در مورد اعلم بودن یک فرد نمىرسند و هر دستهاى از شیعیان به اعلمیت یک نفر فقیه معتقد شده واز وى تقلید مىکنند.(39)
2. در حکومت فقیه انفکاک قوا نیست: فقیه جانشین قانونگذار اصلى یا شارع اسلام قرار گرفته و اختیارات وى ناشى از این مقام است و بنا به این سمت افتا و قضاوت و اجراى احکام الهى را برعهده دارد. به نظر وى فتواى فقیه عنوان تشریع و قانونگذارى را ندارد «زیرا عقیده شیعه این است که قانون باید فقط از جانب خدا باشد». قوه قضاییه نیز در اختیار فقیه است زیرا «شرط آن فقاهت و بنا به عقیده بعضى اعلمیت» است. اجراى احکام و قوه مجریه نیز در اختیار فقیه است زیرا «گرفتن مالیات و صرف آن در مصارف معینه و نظارت بر سایر مسایل اجتماعى مسلمین و حکم جهاد در صورتى که به عنوان دفاع مورد پیدا کند بر عهده فقیه است» ولى علیرغم اختیارات گسترهاى که شیعه براى فقیه قایل است حکومت فقیه با همه حکومتهاى دیکتاتورى این تفاوت را دارد که عقاید عمومى شیعیان بر طبق موازین مسلم شرعى آن را نظارت و کنترل مىنماید و فقیه نیز چون قدرت خود را مکتسب از ایمان عمومى مىداند ناچار تمایلات و عقاید عمومى را رعایت مىکند.
به نظر وى:
حکومت فقیه حکومتى است استبدادى انتخابى و قانونى. استبدادى است زیرا تمام اختیارات حکومت در دست یک نفر است. قانونى است زیرا قوانین قبلى در میان هست که قدرت و اختیارات فقیه را محدود مىسازد. اما نظارت بر صحت استنباط این قوانین و حسن اجراى ان بر عهده اهل فن است هیات معین یا افراد حق این نظارت را ندارند تنها تشخیص اهل فن در باره صلاحیت علمى او موثر است. انتخابى بودن از این لحاظ است که تا مقام اجتهاد و اعلمیت و سایر شرایط لازم از قبیل عدالت به تشخیص شیعیان محرز نگردد صلاحیت حکم و فتوا و سایر اختیارات را ندارند در اینجا بر خلاف حکومتهاى عادى منافع مادى ملاک انتخاب نیست بلکه ملاک همین شرایط محدودى است که در مرجعیت معتبر شناخته شده و شیعیان به حکم وجدان دینى خود مجبورند در انتخاب مرجع حکم و قضا تنها ان شرایط را ملحوظ بدارند.(40)
3. قوانین دایمى و تحول ناپذیرند: تمام قوانین در حکومت شیعه مانند قوانین مربوط به عبادات دایمى است یعنى تا پایان جهان حتى پس از ظهور امام منتظر نیز تغییر نخواهد کرد تنها تغییرى که ممکن است تغییراتى است که ناشى از اختلاف نظر مجتهدین و اهل استنباط مىباشد. البته این اختلاف در مسایل قطعى مذهب راه ندارد و تنها در بعضى از مسایل فرعى است لذا مىتوان گفت که تمام قوانین در این حکومت به منزله قانون اساسى است در سایر حکومتها که مادامى که رژیم باقى است و افکار عمومى از آن اعراض نکرده تغییر پذیر نمىباشد.
4. وحدت رویه قضایى در این حکومت هیچ گاه تحقق پذیر نیست: در حکومت مذهبى فقیه تشتت آرا نه فقط بین قضات متصور است بلکه ممکن است یک قاضى در یک مساله در اوقات مختلف رایهاى مختلف صادر کند زیرا او هم مجتهد یعنى به منزله مقنن است و هم قاضى و از این لحاظ که مجتهد است پیوسته حق تجدید نظر در نظریات خود را دارد.
5. در این حکومت مذهب و سیاست یکى است. قوا و مناصب و قوانین دولتى با مراجع و مقامات و اصول مذهبى یکى است صلاحیت تصدى امور قضایى و تقنینى و مقامات عالى اجرایى با روحانیون است و تمام قوانین جاریه آن باید از شارع رسیده باشد یا با احکام کلى شرعى منطبق گردد. اجتماعات و تظاهرات براى هر غرض و مقصودى که باشد غالبا به صورت دینى تظاهر مىکند مثل نماز جمعه و نماز جماعت و ....
6. حکومت فقیه با ناموس اجتماع مخالف و در نتیجه غیر عملى است: وى بعد از اینکه حکومت فقیه را توضیح مىدهد آن را آرمانى و دست نیافتنى تلقى مىنماید به نظر او:
در تمام مدت غیبت فقها و مجتهدین اختیاراتى را که لازمه یک حکومت است براى خود قایل بوده اند با این حال هیچ گاه موفق نشده اند زمام حکومت را مستقلا به دست گیرند این آرزو در آینده نیز عملى نخواهد گشت چون حکومت شیعى بعضى شرایط را که لازمه حکومت استبدادى است فاقد مىباشد هیچ گاه صورت عمل به خود نگرفته است این شرایط عبارت است از اعمال زور براى تاسیس و نگهدارى حکومت، وحدت حکومت، قوت تصمیم براى موسس این حکومت و قانون وراثت سلطنت براى جانشین او هیچ یک از این شرایط که لازمه هر حکومت منظم استبدادى است با قوانین مربوط به ولایت فقیه منطبق نمىگردد زیرا اولا هیچ فقیهى حق ندارد براى بسط نفوذ و تسلط شرعى خویش متوسل به جنگ و جهاد گردد. فقیه جز به عنوان دفاع از عالم اسلام حق جنگ ندارد فقط جنگ دفاعى را مىتواند اجازه دهد لذا فقیه براى به دست آوردن قدرت و حکومت خویش نمىتواند به زور متوسل گردد. ثانیا در ولایت فقیه وحدت حکومت ممکن نیست ممکن است در یک کشور بلکه در یک شهر حکام شرعى متعدد باشند که هریک طبق شرایط مقرره صلاحیت حکومت را داشته باشند یا به عبارت دیگر چند مجتهد باشند که هریک به تشخیص جمعى از شیعیان اعلم باشند و معتقدین به اعلمیت هریک فقط از او تقلید نمایند. ثالثا قوت تصمیم براى موسس این حکومت غیر عادى است فقیه بعد از زحمات بسیارى که براى رسیدن به اجتهاد متحمل مىشود قوت تصمیم و اراده از او سلب مىشود و چون حکومت فقیه ارثى نیست و پیوسته در حال تاسیس مىباشد به فرض تاسیس مدت آن کوتاه و انقراض آن نزدیک است.(41)
رسالههاى یاد شده مهمترین متون مربوط به حکومت اسلامى در دهه بیست محسوب مىشدند. اما در کنار این رسالات مقالههایى نیز در این مورد در مجلات و هفته نامههاى این دوران به چاپ مىرسید که مخاطبین زیادى را جذب مىکرد. در این جا به برخى از این مقالهها اشاره مىکنیم:
حکومت اسلامى آخرین نقشه اصلاح (احمد شکریه)(42)
در این مقاله بر همراهى تجدد و اسلام و جامعیت قوانین اسلامى تاکید مىشود به نظر نویسنده اسلام حاوى قوانینى است که تامین احتیاجات بشرى را تضمین مىکند و توان اداره کردن جهان را دارد.(43) به نظر نویسنده قرآن مشتمل بر بهترین طریقه حکومت و کامل ترین قوانین اجتماعى است.
خاتمیت اسلام، حکومت و سیاست در اسلام(44)
نویسنده حکومتها را به سه نوع تقسیم مىکند: فاشیسم، بلشویک و دموکراسى که به نظر نویسنده اگر دموکراسى حقیقتا اجرا شود هم براى مردم و هم براى اجتماع رفاه ایجاد خواهد کرد و حق آزادى را محترم خواهد شمرد ولى متاسفانه دموکراسى کمتر به معناى واقعى خود حکومت نموده و کمتر از صورت فرضیه خارج شده است.(45) به نظر نویسنده دموکراسیهاى امروزى بشر را به بندگى گرفته اند. نویسنده به انتقاد از تمدن مادى غرب مىپردازد و انحراف حکومتها را ناشى از مادیگرایى این تمدن و فراموشى خدا و دین مىداند. به نظر وى همه جوامع غربى در یک امر مشترکند و آن اینکه همگى دو خداى جدید را که تمدن مادى به جاى خداى واحد خلق نموده است پرستش مىنمایند این دو خدا ملت و دولت (قدرت) است که همراه با ثروت و منافع مادى جایگاه عالى در تمدن امروزى دارند. به نظر وى ماکیاولیسم و قدرت طلبى و منفعت طلبى اخلاق عمومى را فاسد کرده و به تجاوز و جنگ افروزى دولتهاى قدرتمند علیه دولتهاى ضعیف انجامیده و روابط اجتماعى و انسانى را تخریب کرده است. براى جلوگیرى از انحراف حکومتها اسلام مىگوید که مقام دولت بایستى به دست اشخاص خداترس و خداپرست داده شود.
...فقط یک نیروى روحانى و ایمان قوى و محکم قادر است که فرمانروا بتواند به کمک آن قدرت و موقعیتى را که مقام دولتیش در اختیار او قرار داده کنترل نماید و آن را در راه سوء به کار نبرد ...سازمان دولتى صدر اسلام با توام نمودن مقام روحانى و قدرت دولتى کامل ترین و بهترین حکومتى است که تاریخ سیاستمدارى جهان نشان داده است.(46)
او نیز به اعمال و سیره خلفاى راشدین به عنوان نمونه عالى حکومت اسلامى استناد مىکند و با تاکید بر اصل شورا و مشورت ادعا مىکند که حکومت اسلامى یک نفره و استبدادى نیست و در حکومت اسلامى تمام کارها با شور و مشورت انجام مىگیرد و بنابراین به نظر وى حکومت اسلامى یک حکومت دموکراسى مىباشد(47) و مردم باید اشتباهات و خطاهاى حاکمان را تذکر دهند و حکومت را نقد کنند.
سیاست از دیانت قابل تفکیک نیست(48)
به نظر نویسنده سیاست راه به کار بردن قوانین مشروعه است و غیر ممکن است که از دین جدا شود زیرا سیاست جز تدبیر در انجام امور و اجراى قوانین بنا به مقتضیات زمان چیز دیگرى نیست. وى معتقد است عقیده تفکیک دین از سیاست خطرناکترین عقاید بوده و باید با آن مبارزه نمود و ذلت و خوارى مسلمانان از میوههاى تلخ جدایى دین از سیاست است.(49)
شاهراه کمال سیاست (نیکوهمت)(50)
به نظر نویسنده دین بدون سیاست بى معنا و اجراى سیاست بى دین موجد بدبختى و اضمحلال بشر است و براى رسیدن به سرمنزل کمال و خوشبختى بشر، باید سیاست را کاملا با اصول دین تطبیق داد تا نتیجه مطلوب از آن حاصل شده، سعادت و کامیابى حقیقى چهره خود را بنمایاند.(51)
رسالهها و مقالههاى فوق در واکنش به سیاستهاى ضد مذهبى رضاشاه و عمدتا در پاسخ به اندیشههاى ضد مذهبى کسروى و یارانش شکل گرفت اما از پاسخ به کسروى و حکمىزاده فراتر رفت و به نقد نظام موجود و اصرار بر حکومت اسلامى کشیده شد. علما و نیروهاى مذهبى که همواره از اندیشهها و سیاستهاى سکولاریستى مشروطه خواهان نگران بودند بعد از روى کار آمدن رضاشاه به کلى از دولت مشروطه بیگانه شده و به سوى یک نظریه بدیل متمایل شدند. اندیشههاى ضد مذهبى کسروى که به شکلى تند و افراطى بیان مىشد جستجوى نظریه بدیل را تشویق کرد. توجه داشته باشیم که مهمترین ایرادات کسروى به حق ولایت سیاسى علما در عصر غیبت بازمىگشت که به نظر وى با مشروطیت و دموکراسى ناسازگار بوده و مشکلات زیادى را در رابطه دولت و مردم به وجود آورده بود. این در حالى بود که پس از مشروطه در میان علما کمتر از این اندیشه سخنى به میان مىآمد. موج جدید توجه به اندیشه ولایت فقیه در ایران در پى همین سلسله پاسخگوییها پدیدار گردید. در همین دوره در حوزههاى علمیه نیز بحث ولایت فقیه به تدریج مطرح مىشد. آیت الله گلپایگانى در درسهاى خارج خود در سال 1326 این نظریه را مطرح کرد و از آن دفاع نمود. به نظر وى فقها سه منصب افتا، قضاوت و ولایت سیاسى را در عصر غیبت دارا هستند(52) و فقیه ریاست و رهبرى مردم را در عصر غیبت بر عهده دارد.(53)
به هرحال طرح گسترده مفهوم حکومت اسلامى در این دوره واکنشى بود به سیاستهاى غیریت سازانهاى که در دوره رضاشاه و اندکى بعد از آن علیه مذهب موجود صورت مىگرفت و هویت روحانیون و عالمان دینى را به چالش مىکشید. همچنین جریانهاى سکولار و غربگراى موجود نیز در تشویق علما به روى آوردن به مباحث اندیشه سیاسى و حکومت اسلامى موثر بودند.
سرانجام باید توجه داشت که این اندیشهها در راستاى موجى از بومى گرایى در دهه بیست قرار داشت که ضمن آن فرهنگ و تمدن غربى به نقد کشیده مىشد. آشفتگى تمدن غربى و وقوع جنگهاى فراگیر و ویرانگر جهانى در این دوره بسیارى را به این نتیجه رسانده بود که غرب به پایان خود نزدیک مىشود. بنابراین تمدن غربى قداست و ابهت خود را در پیش چشم ایرانیان از دست داده بود و دیگر بهشت موعود ایرانیان محسوب نمىشد. به همین دلیل در این رسالهها تمدن و فرهنگ غربى به نقد کشیده شده و بر برترى ارزشها و هنجارهاى اسلامى تاکید مىشود. در سالهاى بعد نقد تمدن غربى با تاکید بر ابتذال اخلاقى جوامع غربى برجسته تر شد و به یکى از پایدارترین ویژگیهاى گفتمان اسلام سیاسى در ایران تبدیل گردید.
پس از رسالههاى یاد شده به طور موقت اندیشه حکومت اسلامى در جامعه ایران فروکش کرد. دلایل متعددى را مىتوان براى این امر برشمرد. اول این که پس از قتل کسروى اندیشههاى ضد مذهبى نیز افول کرد و جرات بروز و ظهور نیافت و خیال دینداران از این بابت آسوده گشت. دلیل دوم اینکه گسترش مارکسیسم در ایران علما و متدینین را به همکارى با دربار و دولت مشروطه سوق داد. در واقع براى جلوگیرى از خطرات مشترکى که دولت و دینداران را تهدید مىکرد دشمنىها موقتا فراموش گردید. به همین جهت در حالى که شاه تظاهر به دیندارى مىکرد، علماى بزرگ نیز در مواقع ضرورى به حمایت از سلطنت و قانون اساسى مشروطه مىپرداختند و دیگر سخنى از اجراى اصل دوم قانون اساسى به میان نمىآوردند.
سومین دلیل این بود که مساله نفت ضدیت با استعمار و استثمار خارجى را به هدف اصلى جامعه ایرانى تبدیل کرد و تب و تاب نهضت ملى اندیشه حکومت اسلامى را به حاشیه راند. هرچند که این اندیشه هیچ گاه کاملا فراموش نشد و در اندیشههاى فداییان اسلام همچنان به حیات خود ادامه داد.
آخرین دلیل آنکه علماى بزرگ و مراجع وقت حوزه از این جریان حمایت نکردند. آیت الله بروجردى به عنوان مرجع وقت حوزه و سایر مراجع تمایلى به دخالت در سیاست نداشتند و از تقویت اندیشه حکومت اسلامى پرهیز کردند.
به هرحال در سالهاى میانى دهه بیست مجموعهاى از رسالههاى مربوط به حکومت اسلامى پدید آمده بود که در آن اصول کلى اندیشه سیاسى شیعى و حکومت اسلامى بیان شده بود. همچنین تصورى از اسلام در این دوره شکل گرفت که آن را کامل و جامع دنیا و آخرت مىدید و عمل به احکام آن را باعث رشد و ترقى جامعه مىدانست و به برترى آن بر فرهنگ و ارزشهاى غربى باور داشت. تاکید بر جامعیت اسلام و اینکه اسلام در مسایل سیاسى و اجتماعى حرفى براى گفتن دارد امرى است که در بسیارى از رسالهها مفروض گرفته مىشود.
گفتار دوم: رسالههاى سیاسى - اسلامى بعد از کودتا
1. تقوى و رساله مواد اساسى حکومت اسلام
سه سال بعد از رساله برنامه حکومت اسلامى فداییان اسلام، در سال 1332 رسالهاى به نام مواد اساسى حکومت اسلام از فردى به نام تقوى منتشر شد. وى که ظاهرا به دلیل داشتن اعتقادات منحصر به فرد دینى در میان نیروهاى مذهبى از محبوبیت چندانى برخوردار نبوده، در این رساله کوچک طى 54 ماده قوانین اساسى حکومت اسلامى را توضیح مىدهد.
به نظر تقوى حکومت به معناى اداره امور مردم و قضاوت عادلانه در میان آنها است و نه تسلط فرد یا افرادى بر مردم.(54) به نظر وى حکومت اسلامى حکومت قوانین اسلامى است و این قانون بهترین قانون به شمار مىرود چرا که خدا، آفریدگار بشر، آن را با لحاظ منافع اکثریت وضع کرده است.(55) تقوى معتقد است مردم هیچ گاه مصالح واقعى خود را درک نمىکنند و جز مصالح شخصى خود را تشخیص نمىدهند.(56) بنابراین وى دموکراسى موجود را نفى مىکند. به نظر وى قرآن و سنت پیامبر مبناى اصلى حکومت اسلامى بوده و دموکراسى حاکم در این حکومت نیز دموکراسى تخصصى مبتنى بر مشورت با متخصصان در امور کشورى و لشکرى است.(57) در این حکومت یک حزب فراگیر به نام حزب اللَّه وجود دارد.(58) اما مردم در بیان عقاید خود آزادند و هر نوع حزب و جمعیتى مىتوانند داشته باشند. به نظر وى حکومت اسلامى باید با استدلال با افکار مطرح شده روبرو شود. تقوى طرفدار نوعى انتخابات صنفى است که در آن زنان نیز حق راى و انتخاب شدن را دارند.(59) تقوى قوانین اسلامى را به ثابت و متغیر تقسیم مىکند که قوانین ثابت همان احکام معلوم الهى هستند و قوانین متغیر توسط نمایندگان واقعى و متخصص مردم بنا بر اکثریت آرا تدوین مىشوند.(60) به نظر وى در حکومت اسلامى آنچه اهمیت دارد شرایط حاکم است نه نوع حکومت و براساس قرآن رییس حکومت اسلامى باید فکر صحیح و بدن قوى داشته و مومن به اسلام و متخصص در امور حکومتى باشد(61) و در این صورت مهم نیست که شکل حکومت جمهورى باشد یا سلطنت.
2. آیت الله بهشتى و طرح کلى حکومت اسلامى (1338)
بعد از کودتا احتمالا به دلیل همراهىهایى که سلطنت با نیروهاى مذهبى داشته است اندیشه حکومت اسلامى براى مدتى مسکوت ماند تا این که در اواخر دهه سى و در حالى که اختلافات دربار و حوزه قم به تدریج بالا مىگرفت جمعى از طلاب جوان به رهبرى آیت الله بهشتى جلسه اى را براى بحث در مورد حکومت اسلامى تشکیل دادند. تشکیل این جلسه را باید از اولین نشانههاى ظهور جدى تفکر حکومت اسلامى در حوزه و علاقمندى به مباحث سیاسى اسلام در میان طلاب جوان تلقى کرد. آنچه از اندیشه سیاسى اسلام تا این زمان در حوزهها مطرح مىشد از دایره بحثهاى سنتى مربوط به ولایت فقیه خارج نبود اما این گروه به دنبال تاملى جدى در مورد ویژگیها و شرایط حکومت اسلامى بودند. مباحثات این جلسه را آیت الله بهشتى بازنویسى و به صورت طرحى براى مطالعات گسترده تر ارائه کرد.
این طرح شامل یک مقدمه و فهرست عناوین موضوعاتى است که براى بحث بیشتر پیشنهاد شده است. در مقدمه اشاره شده که هدف حکومت اسلامى تامین مصالح امت و نه تسلط یک شخص است و شناخت راه و وسایل رسیدن به آن تا حدودى به مردم واگذار شده است تا «با توجه به اصول و موازین کلى و یا جزیى که باید مراعات شود وشرایط زمان ومکان بهترین راه را انتخاب کنند». بنابراین شناخت اصول و موازین کلى و یا دستورهاى جزیى که نمىشود از آن تخلف کرد و به طور کلى راهنماییهایى که اسلام در امر حکومت دارد ضرورى است. همچنین توجه به دستورات جامع اسلامى که جهات کلى و جزیى در امر حکومت را در بر مىگیرد و تفکیک جنبه خصوصى از عمومى در آیات و روایات و توجه به معنا و مدلول کلى ادله براى فهم اصول ثابت اسلام ضرورى به نظر مىرسد.
در فهرست مباحث نیز مسایل متنوعى از جمله بررسى تاریخ و انواع مختلف حکومتهاى اسلامى و سیره سیاسى پیامبران و علما در مقابل حکومتهاى موجود و نیز عقیده امامیه در مورد حکومت در عصر غیبت و وظیفه مردم در قبال آن براى بحث و تامل بیشتر مطرح شده است. در ذیل بحث عقیده امامیه فصولى چون:
آیا در زمان غیبت حکومت قانونى شرعى تحقق پذیر است و اگر بلى حکومت کامل یا ناقص و اینکه آیا کوشش در تحقق آن واجب است و به عبارت دیگر حکومت حق است یا تکلیف. همچنین حقوق مردم در حکومت و مساله دخالت فقها و ارتباط آن با بحث ولایت فقیه و بررسى ادله احتمالى در باب حکومت و عام بودن یا خاص بودن حکومتهاى شیعى در عصر غیبت نیز به نظر نویسندگان از مباحثى است که شایسته تامل و دقت هستند.(62)
وظایف حکومت بحث بعدى است که در این زمینه «تصدى اجراى احکام و قوانین اسلام و حفظ و مراقبت از این که مردم به واجبات الهى عمل کرده واز محرمات پرهیز کنند و حفظ حقوق مردم به معناى آن که مردم حدود و حقوق و اموال و اعراض و نفوس یکدیگر را محترم شمارند و به تعهدات خود عمل کنند و در مرحله بعد رسیدگى به دعاوی، تامین مصالح امت مثل امنیت و بهداشت و مرزبانى و تامین وسایل رشد و ترقى از وظایف حکومت اسلامى شمرده شده است». به نظر نویسنده در حکومت اسلامى مصلحت جامعه و امت مقدم بر فرد است و دولت در مواقع ضرورى هر نوع دخالتى را در راه تامین مصالح عالیه دین و امت و عدالت عمومى و حفظ حقوق الهى و اجتماعى و فردى که لازم است مىتواند داشته باشد. نویسنده این را همان ولایت عامه مید اند که بر فرض ثبوت آن براى غیر معصوم باید در حدود آن بحث کرد. به نظر نویسنده احکام و دستورات حکومت همچون احکام خدا واجب الاطاعه است ولى ابدیت ندارد و جعل و فسخ آن هر دو به دست حکومت بوده و بر طبق شرائط زمان و مکان تغییر مىکند. همچنین در حکومت اسلامى یک دستگاه علمى رسمى براى استنباط احکام اسلامى لازم است و اعضاى حکومت نیز باید با فقه به اندازه لازم آشنا بوده و از تجربه کافی، عدالت و تقوا برخوردار باشند.
به نظر آیت الله بهشتى ایجاد و تعیین قسمتهاى مختلف حکومت از حقوق مردم است ولى سوالاتى وجود دارد از جمله در مورد حدود دخالت زنان در حکومت و شرط بودن عدالت در تعیین کنندگان. اما به نظر نویسنده انتخاب مردم از باب وکالت نیست که مباحث فقهى این باب در اینجا مطرح شود و هرکسى که انتخاب شد لازم الاطاعه است حتى اگر اقلیت به او راى نداده باشد باید از او اطاعت کند.(63)
مساله حدود دخالت فقها و وظایف حکومت و حقوق مردم در تعیین حکومت از مباحثى است که به نظر نویسنده چندان روشن نبوده و باید مورد بررسى بیشترى قرار بگیرد و مساله دیگرى که در اواخر این رساله به آن اشاره شده است این است که اگر به نظر شیعه حکومت در زمان غیبت تحقق پذیر نیست وظیفه مردم در برابر حکومت حکومتهاى موجود و مسایلى که در تماس با حکومت دارند چیست؟
این طرح نشان دهنده این است که هنوز تصور روشنى از حکومت اسلامى در حوزهها و در میان طلاب مشتاق سیاست شکل نگرفته است ولى به هرحال توجه بخشى از حوزویان به این مساله جلب شده و شکل و نوع حکومت اسلامى به دغدغه ذهنى عدهاى از طلاب برجسته حوزه تبدیل شده است.
3. حکومت در اسلام از حیدر على قلمداران (1343)
این کتاب هرچند که به دلیل شهرت مولف به فاصله گرفتن از اعتقادات شیعى چندان مورد توجه قرار نگرفت اما از مهمترین آثارى است که در مورد حکومت اسلامى با استناد به متون اسلامى نوشته شده است. مولف در ابتداى کتاب فقدان آثار مربوط به حکومت اسلامى و ابهام آن حتى در نزد کسانى که به حکومت اسلامى اعتقاد دارند را به عنوان انگیزه خود در نوشتن این کتاب ذکر مىکند و مدعى است قبلا نیز مطالبى در این مورد نوشته است.(64) وى مهمترین عامل عقب ماندگى مسلمانان و تسلط حکومتهاى ستمکار بر کشورهاى اسلامى را عدم توجه به مساله حکومت مىداند.
به نظر قلمداران حکومت به معناى فرمانروایى بر جامعه به منظور تنظیم و اصلاح امور اجتماعى و انتظام امر معاش از ابتدا وجود داشته و با دوامترین حکومتها آن است که منشا آن عقاید دینى و پایه آن قوانین مذهبى باشد.(65) نویسنده با اشاره به این که حکومت در اسلام از اهم مسایل احکام است اعتقادات شیعه و سنى را در این مورد به نقد مىکشد. به نظر وى اعتقاد به اطاعت از حاکم در نزد اهل سنت به پیدایش روح ذلت در مقابل جباران و تسلط ستمکاران منجر شده و باطل است. وى همچنین اعتقادات شیعه مبنى بر آسمانى بودن امر حکومت، لزوم نصب حاکم توسط خداوند، طاغوت بودن همه حکومتهاى غیر امام و نهى از اقدام براى تشکیل حکومت در عصر غیبت را پس از بررسى روایات و جعلى دانستن آنها مردود مىشمارد.(66)
به نظر قلمداران تحت تاثیر این روایات، شیعیان حکومت را مختص امام دانسته و به هیچ تشکیلات سیاسى و اجتماعى علاقهاى نشان نمىدهند و حتى برخى از آنان دخالت در این امور را حرام اعلام کرده و آن را خاص امام مىدانند(67) و «همین عقیده سخیفه موجب این همه ذلت و نکبت در بین مسلمین شده است».(68) به نظر وى در مذهب شیعه حکومت آنقدر آرمانى شده که امکان تحقق آن در عصر غیبت وجود ندارد.(69)
قلمداران آیات و روایاتى را که دلالت بر مطلوبیت حکومت از نظر اسلام و یا دلالت بر دستور الهى براى ایجاد حکومت دارند ذکر کرده و معتقد است مراد از اصطلاح اولوالامر در قران حاکمانى هستند که به طریق مقرر در شرع از طرف مردم انتخاب مى شوند و همچنین اصطلاح امام به معناى زمامدار بوده و کلمه ولایت که در زمره پنج اصل اعتقادى اسلام در روایات تلقى شده به معناى حکومت است.(70) به نظر وى براساس روایات انتخاب حاکم واجب است و هرگاه حاکم فوت شد واجب است که مردم قبل از هر کارى امام خود را انتخاب کنند. به نظر قلمداران حکومتهاى موجود هیچکدام موافق اسلام نیست(71) و پادشاهىهاى استبدادى بدترین حکومتهاى روى زمینند و مردم بدبخت این کشورها هرگز روى آرامش را نخواهند دید(72) و حکومتهاى مشروطه نیز هنوز نتوانسته اند خودرا از قید استبداد پادشاهان رها سازند و بین استبداد و جمهورى معلق ماندهاند.(73) به نظر وى مشروطه حاکم بر ایران نیز با روح اسلام مخالف است.(74) قلمداران مدعى است «در ایران آزادى و مشروطیت هیچ روزى نبوده و به قدرى این مشروطه امروزى مسخره است که باید گفت هزار رحمت بر استبداد و در دنیا انتخاباتى به این مسخرگى وجود ندارد و برخى از اصول قانون اساسى از جمله اصل دوم اجرا نمىشود».(75)
به نظر وى در اسلام راى اکثریت ملاک نیست و حکومتهاى جمهورى نیز هر چند بر استبدادى برترى دارند اما به دلیل تکیه بر راى اکثریت اسلامى نیستند. اسلام بر شورا تاکید دارد و حکومت اسلامى مشورتى و انتخابى است ولى به هرحال امر حکومت به نص آیات وسیره با مشورت و انتخاب صورت مى گیرد و هرکس خلاف این را بگوید ناشى از عدم احاطه به مقررات اسلامى است.(76)
وى براى حل مشکل تعارض امامت و حق انتخاب مردم شان امامت و تبلیغ دین را از خلافت جدا مىکند و معتقد است پیامبر در انتخاب امام على نمونه یک رهبر آرمانى را به امت نشان داده است(77) و در عین حال با استناد به نهج البلاغه و روایات تاکید مىکند که ائمه را بهرهاى از خلافت و حکومت نیست و نخواهد بود و انتخاب امام حق خاص امت است.(78) در واقع پیامبر هرچند مایل به خلافت امام على بود اما نمى خواست که حق مردم در انتخاب حاکم نادیده گرفته شود.
به هرحال مساله حکومت از مهمترین فرائض اسلامى است و حاکم را مردم از میان افراد لایق و شایسته انتخاب مىکنند و او تحت نظر اهل حل و عقد یا دانشمندان درجه اول احکام اسلامى را اجرا مىکند و تا زمانى که مقید به احکام اسلامى است اطاعت از او واجب است.(79)
شیعه وسنى به نظر نویسنده در امر انتخاب حاکم به افراط و تفریط گرویده اند شیعه آنقدر حکومت را سخت گرفته که فقط امام معصوم را لایق آن مىداند و سنیان آنقدر آن را آسان گرفته اند که فساق و فجار را نیز مجاز به حکومت دانستهاند.(80) بنابراین هرچند امام باید لایقترین و باتقواترین و داناترین امت باشد(81) اما این فرد ضرورتا معصوم نیست. وى مى کوشد تا اعتقاد شیعه به نصب الهى امام را بر این اساس توجیه کند و در این راستا معتقد مىشود که روایات به لیاقت و شایستگى امام على اشاره دارند و آیات نیز صراحتى در انتخاب ایشان ندارد و مراد از حدیث غدیر نیز نشان دادن الگو و نمونه حاکم اسلامى به مردم است و اگر حتى بر نصب حضرت على هم دلالتى داشته باشد فقط مختص ایشان است و بعد از او امر انتخاب حاکم به مردم واگذار شده است و نهایتا به این نتیجه مى رسد که مقام سلطنت و حکومت با هدایت امت متفاوت است و در مورد ائمه مىتوان به تفکیک این دو مقام قائل شد.(82) با این حال به نظر وى با وجود ائمه انتخاب دیگرى به خلافت ظلم است ولى بعد از ایشان مردم نمىتوانند امر خلافت را رها کنند و تعطیلى حکومت در حکم کفر یا نزدیک به کفر است.(83)
به نظر قلمداران در قران اکثریت، نادان و مذموم تلقى شده اند و حکومتى که با چنین اکثریتى تشکیل شود ارزشى از نظر شرع ندارد.(84) بنابراین اسلام با دموکراسى اکثریتى موافق نیست با این حال مولف بر دو اصل شورا و انتخاب به عنوان اصول اساسى حکومت اسلامى تاکید مىکند. به نظر وى اهمیت شورا در اسلام به اندازهاى است که در قرآن در ردیف ایمان به خدا آورده شده است. وى در تفسیر آیه شورا مىگوید کلمه امر بر حکومت و سیاست دلالت مىکند و شورا نیز تمام امور عمومى را در بر مى گیرد و بنابراین شورا مربوط به تمام امور سیاسى و اجتماعى است. در شورا نیز راى با اکثریت است و هرچه اکثریت تصمیم گرفتند تبعیت از آن بر همه لازم است.(85) اما به نظر وى مشورت باید با اهل حل و عقد صورت بگیرد. مصداق این گروه در صدر اسلام مهاجرین و انصار بوده اند ولى در حال حاضر دانشمندان با تقوا مصداق حل و عقد محسوب مىشوند.(86) حاکم بعد از مشورت و با راى اکثریت انتخاب مىشود و بعد از انتخاب نیز در امور حکومت با اهل حل و عقد مشورت مىکند.(87)
در این حکومت زنان نیز حق راى دارند و مىتوانند طرف مشورت باشند. علاوه بر این زمامدار جامعه اسلامى باید اتقى و اعلم مردم باشد(88) و زمانى که براساس مقررات اسلامى به زمامدارى انتخاب شد اطاعتش واجب خواهد بود(89) و شکستن بیعت او گناه تلقى مىشود.(90) به نظر وى از تفرقه و دورى از جماعت مسلمین نیز باید دورى کرد زیرا که سعى اسلام بر حفظ وحدت است.(91) قلمداران احادیث زیادى را که در لزوم تبعیت از اجتماع و پرهیز از تفرقه وارد شده است نقل مىکند. به نظر او به طورکلى اطاعت از حکومت تازمانى که حاکم از حدود الهى خارج نشده لازم است و هرگاه از دائره شرع خارج شد اطاعت او حرام خواهد بود. در واقع عدم اطاعت در معصیت از شرایط بیعت بوده(92) و جلوگیرى از حاکم ظالم بر عموم مسلمین واجب است.(93) وى مهمترین مورد و بارزترین مصداق امر به معروف و نهى از منکر را جلوگیرى از حاکم ظالم مىداند.(94) همچنین تاکید مىکند که زمامدار مسلمانان باید همانند فقیران آنان زندگى کند و از تکبر و تن آسایى و تملق پرهیز نماید.(95) همکارى با دولت و دریافت حقوق از آن نیز جایز است و فرار از مالیات و خیانت در اموال دولتى حرام محسوب مىشود.(96)
4. سیستم حکومت اسلامى، یحیى نورى، 1343
در این کتاب از نوع و شکل حکومت اسلامى سخنى به میان نیامده است. به نظر مولف شکل و رنگ حکومت نمىتواند ثابت باشد و این اصول واهداف هستند که ثابتند و در مورد حکومت اسلامى نیز باید به جاى شکل بر اصول و اهداف تکیه کرد.(97) هدف حکومت اسلامى رهبرى به سوى عالى ترین مقاصد صحیح مادى و معنوى، رفاه عمومى، مساوات، عمران و آبادى، نشر و تعمیم دعوت و فرهنگ اسلام، نظارت شدید بر سلامت محیط و رشد اخلاقى جامعه، فراهم آوردن امکانات زندگى بهتر و رفاه جامعه و تامین آزادى و عدالت اجتماعى است(98) و شکل این حکومت اهمیت ندارد اما مىتوان سیستم حکومت اسلامى را مشروطه تلقى کرد زیرا
زمامداران یا هیات حاکمه اسلامى حکومتشان از هر جهت مشروط به رعایت و اجراى نظامات و قوانین اصولى خاص اسلام است و جز اراده قانون اعمال و ارادههاى شخصى نمىتوانند نمود پیدا کنند و در حقیقت حکومت اسلامى حکومت قوانین است و در آن
زمامداران صالح مجریان قانون تلقى مىشوند.(99)
براى اجراى نظامات اسلامى و تحقق عدالت اجتماعى حکومت باید از طریق تشکیل مجالس شورا یا راههاى دیگر از دیدگاههاى علما و خبرگان استفاده کند(100) همچنین حاکم موظف است که به هر ترتیب که زمان اقتضا کند ضمن تشکیل مجالس شورا یا راههاى دیگر حوادث و امور را در معرض اظهار نظر امت اسلامى بگذارد و همیشه با دانشمندان امت در تبادل نظر و تماس باشد تا امور با همفکرى و مشورت ارباب نظر فیصله یابد و در اخذ تصمیم همواره راه بهتر انتخاب شود.(101) در این حکومت باید بهترین قوانین را با شایسته ترین اشخاص قرین ساخت(102) و بهترین اشخاص از نظر وى کسانى هستند که کاردان، با سیاست و تدبیر، قوى النفس، عارف به نظامات و قوانین و هدفهاى اساسى اسلام، خوش نام و نیکوکار، عادل، باتقوی، دور از ذمایم اخلاقی، اهل اجتهاد، بصیر به امور، پذیراى انتقاد و انعطاف ناپذیر باشند. حاکم بر اساس این معیارها انتخاب مىشود و وراثت و حکومت موروثى در اسلام بى اعتبار است.(103)
به نظر نویسنده حکومت اسلامى بر فکر و عقیده مشترک مردم استوار شده است و به منظور هدایت مردم و نه تجارت و جباریت تشکیل مىشود و در عین داشتن امتیازاتى که سایر حکومتها دارند از اشکالات آنها به دور است. حکومت اسلامى به دلیل اینکه از نیرو ونفوذ دین برخوردار است مىتواند نیرومندترین حکومتها باشد و به همین دلیل نیازى به اعمال فشار و دیکتاتورى ندارد.(104) به نظر وى حکومت اسلامى به راى و نظر مردم اهمیت زیادى مى دهد و تا آنجاکه وى دموکراسى مستقیم را با اسلام سازگارتر مىبیند.(105) اما سازوکارهاى اعمال راى مردم و حدود آن را توضیح نمى دهد.
5. رساله برنامه عمل، 1346
این رساله که ظاهرا تدوین نهایى آن را جلال الدین فارسى انجام داده است رسالهاى است در توضیح اهداف و برنامههاى نهضت اسلامى ایران که در سال 1346 نوشته شده است. مطالب این رساله را مىتوان به دوبخش تقسیم کرد بخش اول که قسمت بیشتر رساله را تشکیل مى دهد به نقد رژیم پهلوى و توجیه ضرورت مبارزه با آن اختصاص دارد و بخشى دیگر از مباحث رساله به توضیح نظام اسلامى و اهداف نهضت علما مربوط است. در نقد رژیم پهلوى بر مباحثى چون سرسپردگى و دست نشاندگى هیات حاکمه و تبعیت محض آنان از نقشهاستعمارگران، همدستى با اسراییل، استبداد و نقض مداوم قانون اساسی، عدم اتکاى هیات حاکمه و نمایندگان کنونى به افکار عمومى و راى مردم، فساد و بى دینى هیات حاکمه، تکیه بر اقلیت بهایى و یهودی، سلب آزادى از مطبوعات، سیاستهاى اقتصادى منجر به فقر و محرومیت اکثریت مردم و فاصله طبقاتى شدید، اتکا به نفت و غارت منابع طبیعى ایران توسط بیگانگان تاکید شده است.
این رساله در مورد نوع و وبژگىهاى نظام اسلامى جایگزین رژیم پهلوى توضیحات چندانى به دست نمى دهد و حتى چنین بر مى آید که نویسنده یا نویسندگان این رساله معتقدند نهضت اسلامى در جهت اعاده نظام مشروطه و یا تکمیل آن و در چارچوب قانون اساسى موجود قرار دارد:
تحول حکومت از استبداد به مشروطه همان تحولى است که امروز نیز ملت و پیشوایانش در پى ایجاد آن هستند ...مشابهت رهبرى و جنبه سیاسى نهضت با مشروطه چنان است که نهضت اسلامى را باید ادامه نهضت مشروطیت و مکمل آن دانست.(106) در ایران ما خواستار استقرار مشروطیت با اجراى قانون اساسى هستیم که حاکمیت ملى را تامین مىکند و ازادى و استقلال سیاسى مىبخشد(107)
و در جاى دیگرى مى نویسد:
هیات حاکمه بر حفظ استبداد و دست نشاندگى اصرار مى ورزد و نمى گذارد نظام موجود به نظام دموکراتیک اسلامى و نظام مندرج در قانون اساسى تحول پذیرد همین عامل مبارزه مخالفت آمیز با هیات حاکمه است.(108)
در بخشهایى از رساله از اهداف نهضت اسلامى سخن به میان مى آید که با توجه به آنها نیز مىتوان از ماهیت نظام مطلوب شناخت بیشترى به دست آورد. اهداف اصلى نهضت اسلامى عبارتند از:
- تحول نظام سیاسى موجود به رژیم مشروطه و تاسیس حکومتى مقید به شریعت مقدس اسلام و ملى و آزاد و مستقل که منتخب مردم و مجرى قانون اساسى است و با اجراى انتخابات آزاد مسبوق بر وجود مطبوعات و اجتماعات و فعالیت انتخاباتى آزاد به قدرت مىرسد.(109)
- استقرار نظام اجتماعى اسلام و محو ستمکارى و مناسبات ظالمانه.(110)
- استقرار حاکمیت ملى و برقرارى حکومت قانون و حکومت مردم بر مردم؛
- اجراى قانون اساسى و اسلوب قانونگذارى مقید به شریعت و اجراى اصل دوم قانون اساسى؛
- انتخابات آزاد و آزادى مطبوعات، اجتماعات و احزاب و فعالیتهاى سیاسى و آزادى بیان و عقیده و فکر و مبارزه انتخاباتى در چارچوب قانون اساسى؛
- ایجاد وحدت اسلامى میان ملل مسلمان؛(111)
- نجات مردم از فقر و بیکارى و صنعتى کردن کشور(112)
به طور کلى به نظر مى رسد این رساله در شرایطى نوشته شده که هنوز باور به توانمندىهاى مشروطه کاملا از بین نرفته و هنوز تصور روشنى از نظام جایگزین شکل نگرفته است.
6. اصول راهنما و ضابطههاى حکومت اسلامى (ابوالحسن بنى صدر: 1353)
در این کتاب بنى صدر مى کوشد تا بنابر اصل تو حید و امامت نظریه خود را توضیح دهد. به نظر وى بنابر اصل توحید باید با خداها و خداتراشىهایى چون اسطورهها، بتها، شخصیتها، کیش شخصیت، اسطورههاى علم، ترقی، قدرت و تغییر و...مبارزه کرد. منظور وى از کیش شخصیت مطلق کردن فرد و متراکم کردن قدرت در یک کانون است که به نوعى پرستش قدرت مطلقه را در پى دارد.(113) به نظر وى کیش شخصیت کشنده ترین مخدرها و بزرگترین مانع اجتماع و توحید است.(114) بنى صدر معتقد است اصل توحید مستلزم عدم وجود هرگونه کانون اقتصادى، سیاسى و فکرى است که قدرت بتواند در آن متمرکز شود.
وى امامت را اصل راهنما در بنیادگذارى و سازماندهى حکومت اسلامى مىداند.(115) به نظر وى حکومت امامت بر پایه زور استوار نیست(116) و امام نماینده انسان در تحول تاریخى اوست و باید چنان عمل کند که انسانیت به کمال مطلوب نزدیک شود.(117) امام جامعه اسلامى بعضى از صفات را دارا نیست از جمله طاغوت و خودرایى و نفاق و تفرعن و در مقابل از اعتماد به نفس و انتقاد پذیرى و هدفدارى و امانتدارى برخوردار است. امامت و رهبرى باید جامعه را دگرگون کند و مناسبات اجتماعى را از اساس به هم بریزد تا انسان بتواند در آن جامعه رشد کند. مناسبات مبتنى بر زور در جامعه امامت باید از اساس دگرگون شوند(118) و همچنین روابط طبقاتى مبتنى بر زور نیز باید نابود گردد.(119) امام نباید به جاى مردم تصمیم بگیرد بلکه باید زمینه ساز شرکت مردم در تصمیم و اجرا باشد.(120)
همچنین از منظر بنى صدر امام وابسته به هیچ جا و نژاد و گروه و طبقهاى نیست مظهر جامعه توحیدى ،جامعهاى بدون تبعیض و تمایز است او مجرى نظام اسلامى است و از خدا فرمان مى برد و راهگشا و معمار جامعه توحیدى است.(121) در عین حال امام مطلق العنان نیست و در عمل ملزم به اجراى اسلام و توحید بوده و باید در چارچوب نظام اسلامى و درخط عدالت جامعه را به سوى توحید رهبرى کند.(122) هدف جامعه امامت ایجاد یک انسان طراز نوین است.(123) به نظر وى دین و ایدئولوژى نباید در خدمت قدرت قرار بگیرند زیرا که هر عقیدهاى که رسمى شد و در خدمت قدرت قرار گرفت تریاک تودهها مىشود.(124) همچنین در جامعه توحیدى کیش شخصیت و انحصار قدرت نباید وجود داشته باشد و اینگونه نباشد که «عدهاى تصمیم بگیرند و مردم هیچ نقشى نداشته باشند».(125) در این دولت انتقاد نفى نمىشود و دولت ابزار سلطه نخواهد بود(126) و موازنه عدمى و منفى برقرار است به این معنا که نه زیر سلطه مى رویم و نه سلطه بر کسى خواهیم داشت.(127) دولت اسلامى از نظام جهانى سلطه خارج مىشود و در پى تخریب کانونهاى متراکم قدرت است(128) و نهایتا اینکه در این نظام قدرت از راس به قاعده و یا تودهها باز مى گردد و در جامعه به طور متعادل توزیع مىشود. در این جامعه مساجد کانون انتقاد و نظارت بر دولت به شمار مىروند.(129) همچنین جهاد براى تجدید حیات جامعه و به حرکت در آوردن آن در چارچوب اسلامى ضرورى است البته به نظر بنى صدر جهاد تهاجمى نیست و ضرورتا به معناى جنگ نیز نمى باشد.(130)
این کتاب توضیحى در مورد نوع و شکل حکومت اسلامى ارائه نمى دهد و صرفا به سیاستها و ویژگیهاى کلى آن بسنده مىکند.
7. طرح کلى نظام اسلامى، شیخ على تهرانى، 1354
نویسنده در چارچوب اسلام فقاهتى و نظریه ولایت فقیه حکومت اسلامى را توضیح مى دهد. به نظر وى ولایت امام زمان با ولایت فقها تفاوتى ندارد و در زمان غیبت ایشان نایبان آن حضرت دارندگان مقام ولایتند و بر تمام ملت واجب است آنها را همانند امام اصل در زمان حضور یارى نمایند.(131) در حکومت فقیه انتخاباتى صورت نمى گیرد زیرا حاکم با اوصاف معینى از جانب شرع منصوب شده و تنها باید آنها را که خداوند تعالى معرفى کرده تشخیص داد و این نیز از عهده همگان ساخته نیست و فقط اهل خبره مىتوانند صفات و علامتهاى مذکور را تشخیص دهند. بنابراین اهل خبره تصمیم مى گیرند و حاکم را انتخاب مىکنند. شکل حکومت اسلامى نیز شکل ثابتى نیست و هر زمان مناسب با اوضاع و احوال مىتواند تغییر کند.(132)
این حکومت به جهت تساوى در حقوق اجتماعى و آزادىهاى همگانى در حدود قوانین موضوعه شبیه به دموکراسى است اما از دوجهت با دموکراسى متفاوت است «اول اینکه در اسلام مقررات ثابت از جانب خداوند تعالى وضع شده ولى در دموکراسى مقررات مولود افکار جماعت و وکلاى ملت است». به نظر نویسنده مقررات قابل تغییر در نظام اسلامى نیز برپایه مصالح امت و نه خواست اکثریت وضع مىشود. دومین تفاوت این است که «تشخیص اجزاى دولت اسلامى به عهده خبرگان و امناى جوامع است زیرا آنان با صفات معینى از طرف شرع انتخاب شدهاند و تنها اهل خبرهاند که مىتوانند آنان را با آن اوصاف تشخیص دهند».(133) تهرانى معتقد است در جامعه اسلامى چون همه مسلمانند با انتخاب اهل خبره مخالفت نمىکنند و چون پایه اصلى قوانین موضوعه حکومت اسلامى واقع بینى و حفظ مصالح امت است قهرا در اندک زمانى پس از روى کار آمدن و مشهود شدن آثار درخشان آن اکثریت ملت اگر اقلیت زورمند و سرکش بگذارند به آن مى گروند و در حفظش مىکوشند.(134)
به نظر تهرانى حکومت اسلامى از اختیارات گستردهاى برخوردار است. مىتواند به اندازهاى مالیات وضع کند که غیر از مخارج ضرورى چیزى در دست ساکنان قلمرو اسلامى باقى نماند(135) همچنین حکومت بر تولید و توزیع نظارت کامل دارد و مىتواند احتکار را منع کند و در صورت لزوم قیمتها را تثبیت نماید. در عین حال حکومت موظف است که زندگانى و معیشت مردم را صرف نظر از مرامها و افکار مسلکى و اجتماعى آنها تامین نماید و نیز موظف است در توازن اقتصاد عمومى و حفظ آن کوشا باشد.(136)
وى انقلاب را مقدمه حکومت اسلامى تلقى مىکند و تقیه را مقدمه انقلاب و مربوط به دوران فعالیت مخفى مىداند.
8 . نظام حکومت در اسلام، آیت الله روحانى: 1355
این کتاب نیز همانند کتاب قبلى در چارچوب اسلام فقاهتى نوشته شده است. به نظر روحانى حکومت اسلامى از اصول اولیه اسلام بوده و ایجاد آن ضرورى است(137) اما حاکم اسلامى انتخابى نیست و از طرف خدا نصب مىشود. به نظر وى فقها را پیامبر به حکومت نصب کرده و اطاعت از آنان را لازم شمرده است. روحانى معتقد است:
مادامى که یک جامعه از رکود فکرى در نیامده و معتقدات خرافى را کنار نگذارد و طرز تفکرش عوض نشود و روابط اجتماعى غلط موجود تغییر نکند دموکراسى فایدهاى ندارد و اگر در این جامعه تعیین حاکم از راه مراجعه به آراى مردم باشد قطعا اکثریت آنها به کسى که مخالف عادات و عقایدشان است راى نخواهند داد و از آنجا که اسلام برنامه انقلابى دارد لذا تعیین حاکم به نحو دموکراسى در آن مفهومى نخواهد داشت.(138)
به نظر وى مردم فاقد یک بینش کافى هستند و «یک سخنرانى داغ و یک مشت کلمات به ظاهر زیبا چنان آنها را تحت تاثیر قرار مى دهد که هرچه سخنران بخواهد به آن عمل مىکنند. همچنین اکثریت مردم از سیاست چیزى نمىفهمند».(139) وى در مورد دموکراسى مىگوید:
دموکراسى فریبنده ترین کلمهاى است که انسان شنیده است(140) و اشکال مهم آن این است که اکثریت مردم ناقص و محتاج و غیر کاملند و با یک سخنرانى داغ و کلمات زیبا تحت تاثیر قرار مىگیرند و یا مادى و شکم پرست هستند که با پول ومادیات جذب مى شوند.(141)
او معتقد است مردمى که نمىتوانند خیر و شر را تشخیص دهند چطور ممکن است براى آنها در مقابل اقلیت دانا و بصیر و صاحب راى اهمیت قایل شده و آنان را مقدم داشت به نظر وى در قرآن نیز اکثریت ناآگاه معرفى شدهاند.
ظاهرا به نظر وى در صورتى که برنامههاى انقلابى اسلام به اجرا درآمد و طرز فکرها و روابط اجتماعى منحط موجود تغییر کرد و افراد تربیت شدند در آن زمان مىتوان از دموکراسى سخن گفت(142) اما به هرحال در عصر غیبت حکومت بر عهده فقها است(143) و آنان موظف به تشکیل حکومت و برقرار نمودن نظام عادله مىباشند(144) شرایط حاکم نیز همان شرایط مرجعیت است.(145) در صورتى که تعداد کسانى که شایستگى حکومت داشتند متعدد بودند انتخاب حاکم برعهده اهل حل و عقد است. حاکم اسلامى باید بر اساس احکام اسلام عمل کند(146) و از شایستگیهاى لازم برخوردار باشد.
وى نظام شاهنشاهى را نفى مىکند و حکومت کمونیستى را بدترین نوع حکومت مىداند(147) و معتقد است حکومت اسلامى بهترین نوع حکومت است زیرا که قوانین آن از سوى خدا آمده است. در این حکومت اداره مملکت بر دو اصل مبتنى است: اول برقرار کردن نظام عادلانه و رساندن هر ذیحقى به حق خود و جلوگیرى از طلم و ستم افراد به یکدیگر و تربیت توده مردم و حفظ مصلحت همگان و دوم جلوگیرى از مداخله بیگانگان و تدارک نیروى دفاعى و آمادگى جنگى.
در این حکومت بر اساس مشورت عمل خواهد شد ولى مجلس قانونگذارى به شکل مرسوم وجود ندارد حاکم موظف است با افراد متخصص در امورى که صلاح و فساد آن معلوم نیست مشورت کند(148) و براساس راى اکثریت عمل نماید. همچنین به نظر وى در حکومت اسلامى دو اصل مساوات و حریت رعایت مىشود(149) و حاکم در ردیف سایر مردم است و امتیازى نسبت به دیگران ندارد(150) و موظف است در مقابل مردم دارد با رأفت و بدون تکبر و خود پسندى رفتار کند.(151) مدت حکومت حاکم نیز تا زمانى است که به وظایف خود عمل کند و مصلحت مردم را در نظر بگیرد و اگر عملى از او سرزد که عدالت او ساقط شد عزل خواهد شد.(152) اطاعت از حاکم نیز تا زمانى که در چارچوب اسلام عمل مىکند واجب است.(153)
به جز رسالههاى یاد شده مجموعهاى از آثار مربوط به اسلام سیاسى از نمایندگان برجسته اسلام سیاسى در جهان اسلام از جمله ابوالاعلى مودودى و سید قطب و محمد قطب به فارسى ترجمه شد و تاثیر زیادى بر گسترش این جریان در ایران برجاى گذاشت.
به طور کلى ویژگىهاى اصلى رسالههاى یاد شده را چنین مىتوان برشمرد:
جامعیت اسلام و شمول آن بر مقرراتى که دنیا و آخرت انسان را در بر گیرد؛
اسلام داراى حکومت است؛
حکومت اسلامى به دلیل آنکه از جانب خدا آمده برتر از همه حکومتهاى موجود است؛
حاکم حکومت اسلامى باید داراى صلاحیتها و شایستگىهاى خاصى باشد؛
مردم در حکومت نقش دارند. هرچند که هیچ یک از این رسالهها دموکراسى موجود را نمى پذیرند و کم و بیش در همه اینها تعارضى بین حق انتخاب مردم و ویژگىهاى رهبرى و مقررات ثابت اسلامى وجود دارد.
در این رسالهها به سازوکارهاى حل تعارض قوانین موضوعه مطابق با خواست اکثریت از یکسو و احکام شریعت از سوى دیگر اشاره نشده است.
به هرحال این رسالهها نشانگر توجه جامعه ایرانى به ابعاد سیاسى اسلام و برجسته شدن مفهوم حکومت اسلامى و روى گردانى از سکولاریسم در عرصه اندیشه است. این فرایند در عرصه واقعیت نیز با شکست ایدئولوژىهاى سکولار به تدریج نمودار شد و به شکل گیرى اسلام سیاسى در ایران و تشکیل حکومت اسلامى منجر شد.
پىنوشتها
1) استادیار علوم سیاسى دانشگاه مفید.
2) حکمىزاده، 1322.
3) کوهستانىنژاد، مسعود، 1381، چالش مذهب و مدرنیسم، سیراندیشه سیاسى در ایران نیمه اول قرن بیستم، تهران: نشر نى، ص 242.
4) همان، 243.
5) همان، 247.
6) همان، 292.
7) همان، 326.
8) همان، 303.
9) همان، 304.
10) همان، ص 92.
11) همان، ص 338.
12) همان، ص 339.
13) همان، ص 353.
14) همان، ص 101.
15) همان، ص 102.
16) خمینى، آیت اللَّه روح اللَّه، 1323، کشف اسرار، نشر ظفر، ص 184.
17) همان، ص 138.
18) همان، ص 182.
19) همان، ص 185.
20) همان، ص 186.
21) همان، ص 191.
22) همان، ص 292.
23) همان، ص 295.
24) همان، ص 189.
25) همان، ص 273.
26) شیرازى، نورالدین، کسر کسروى، به کوشش رسول جعفریان، کتابخانه مرکز تحقیقات حکومت اسلامى مجلس خبرگان، ص 6.
27) همان، ص 19.
28) همان، ص 45.
29) همان، ص 47.
30) همان، ص 60.
31) همان.
32) همان، ص 113.
33) همان، ص 121.
34) همان، ص 123.
35) همان، ص 103.
36) همان، ص 173.
37) همان، ص 35.
38) کوهستانى، پیشین، ص 116.
39) همان، ص 117.
40) همان.
41) کوهستانى، پیشین، 120.
42) شکریه، احمد: آیین اسلام، سال دوم شماره 76، شهریور 1324. به اهتمام رسول جعفریان، کتابخانه خبرگان.
43) همان، ص 25.
44) مصطفى عاملى ذفولى، آیین اسلام، شماره 69، سال دوم، 29 تیر ماه 1324 به نقل از جعفریان، همان.
45) همان، ص 33.
46) همان، ص 37.
47) همان، ص 41.
48) از آیین اسلام، سال چهارم 1326، شماره 23، به کوشش رسول جعفریان، همان.
49) همان، ص 55.
50) نیکوهمت، آیین اسلام، سال پنجم، شماره خرداد 1327. به کوشش رسول جعفریان. کتابخانه مرکز تحقیقات خبرگان.
51) همان، ص 58.
52) صابرى همدانى، احمد، 1377، کتاب الهدایه الى من له الولایه (تقریرات درس ولایت فقیه آیت اللَّه گلپایگانى)، قم: مکتب نوید اسلام، ص 41.
53) همان، ص 69.
54) تقوى، مواد اساسى حکومت اسلام، تحقیق رسول جعفریان، کتابخانه مجلس خبرگان رهبرى، ص 20.
55) همان، ص 22.
56) همان، ص 21.
57) همان، ص 23.
58) همان، ص 25.
59) همان، ص 26.
60) همان، ص 26.
61) همان، ص 27.
62) بهشتى، آیت اللَّه دکتر محمد حسین، تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 3 و 4، ص453.
63) همان، طرح کلى حکومت اسلامى، منتشر شده در تاریخ و فرهنگ معاصر، سال اول، شماره 3 و 4، ص 463.
64) قلمدارن، حیدعلى، 1343، حکومت در اسلام، ص2.
65) همان، ص 7.
66) همان، ص 30 - 19.
67) همان، ص 33.
68) همان، ص 35.
69) همان، ص 55.
70) همان، ص 62.
71) همان، ص 95.
72) همان، ص 96.
73) همان، ص 100.
74) همان، ص 101.
75) همان، ص 102.
76) همان، ص 111.
77) همان، ص 124.
78) همان، ص 129.
79) همان، ص 132.
80) همان، ص 134.
81) همان، ص 138.
82) همان، ص 157.
83) همان، ص 160.
84) همان، ص 221.
85) همان، ص 209.
86) همان، ص 226.
87) همان، ص 232.
88) همان، ص 256.
89) همان، ص 269.
90) همان، ص 285.
91) همان، ص 294.
92) همان، ص 315.
93) همان، ص 317.
94) همان، ص 327.
95) همان، ص 349 و 375.
96) همان، ص 428.
97) نورى، یحیى، 1343، سیستم حکومت اسلامى، تحقیق رسول جعفریان، کتابخانه مجلس خبرگان رهبرى، ص 21.
98) همان، ص 39.
99) همان، ص 21.
100) همان، ص 9.
101) همان، ص 28.
102) همان، ص 24.
103) همان، ص 29.
104) همان، ص 20.
105) همان، ص 54.
106) جعفریان، رسول، 1383، جریانها و سازمانهاى سیاسى مذهبى ایران 1320 - 1357، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 782.
107) همان، ص 834.
108) همان، ص 784.
109) همان، ص 781.
110) همان، ص 779.
111) همان، ص 818
112) همان، ص 811.
113) بنى صدر، ابولحسن، 1353، اصول پایه و ضابطههاى حکومت اسلامى، بىنا، بىجا، ص 37.
114) همان، ص 39.
115) همان، ص 81.
116) همان، ص 85.
117) همان، ص 85.
118) همان، ص 96.
119) همان، ص 55.
120) همان، ص 99.
121) همان، ص 107.
122) همان، ص 109.
123) همان، ص 111.
124) همان، ص 154.
125) همان، ص 155.
126) همان، ص 156.
127) همان، ص 158.
128) همان، ص 159.
129) همان، ص 191.
130) همان، ص 165 - 161.
131) تهرانى، شیخ على، 1354، طرح کلى حکومت اسلامى، تحقیق رسول جعفریان، کتابخانه مجلس خبرگان رهبرى، ص 55.
132) همان، ص 64.
133) همان، ص 61.
134) همان، ص 63.
135) همان، ص 81.
136) همان، ص 85.
137) روحانى، سید صادق، 1355، نظام حکومت در اسلام، تحقیق رسول جعفریان، کتابخانه مجلس خبرگان رهبرى، ص 19.
138) همان، ص 34.
139) همان، ص 35.
140) همان، ص 68.
141) همان، ص 70.
142) همان، ص 71.
143) همان، ص 38.
144) همان، ص 55.
145) همان، ص 56.
146) همان، ص 58.
147) همان، ص 73.
148) همان، ص 81
149) همان، ص 81
150) همان، ص 106.
151) همان، ص 103.
152) همان، ص 114.
153) همان، ص 108
در فضاى نسبتا آزاد سالهاى اولیه دهه بیست انتشار آثار و مقالات ضد دینى افزایش یافت و جامعه مذهبى را با سیل پرسشها و شبهات جدید روبرو کرد و اندیشمندان مذهبى را به تامل واداشت. در این زمان کسروى مشهورترین سردمدار جریان ضدمذهبى محسوب مىشد. وى به خصوص در دو کتاب شیعیگرى و در پیرامون اسلام که در سال 1323 منتشر شدند اسلام و تشیع را به نقد کشید. نوشتههاى کسروى واکنشهاى شدیدى را در پى داشت و سرانجام به قتل او منجر شد. در کنار وى على اکبر حکمىزاده با انتشار جزوهاى کوچک به نام اسرار هزارساله موجى از پاسخگویى در میان نیروهاى مذهبى را به دنبال آورد. حکمى زاده در این کتاب نقدهاى خود را به صورت سوال منتشر کرده و از علما خواسته بود به این سوالات پاسخ دهند.(2) کسروى و حکمىزاده لبه تیز حملات خود را متوجه علما و جایگاه آنان در مذهب شیعه کردند و از جمله مساله ولایت فقیه و عدم مشروعیت حکومت در عصر غیبت و حقوق سیاسى فقها در عصر غیبت را به نقد کشیدند. این در حالى بود که در این زمان در حوزهها این تفکر تقریبا فراموش شده بود و علما و مراجع وقت با تاسى به آیت الله حایرى از حقوق سیاسى فقها سخنى به میان نمىآوردند. اما پرسشها و تردیدهایى که از سوى کسروى و حکمىزاده مطرح شد علما را واداشت در مورد ماهیت حکومت اسلامى و نقش فقها به تامل جدى بپردازند. بنابراین موج پاسخگویى به کسروى به تدوین رسالههایى منجر شد که در آنها از حکومت اسلامى سخن به میان مىآمد و در این رسالهها بود که ظاهرا براى اولین بار به طور مشخص از این مفهوم استفاده مىشد. بدین ترتیب اولین رسالههاى اسلام سیاسى در ایران عمدتا در پى پاسخگویى به کسروى و حکمىزاده تدوین شدند. در اینجا گزارشى اجمالى از این رسالهها را ارائه خواهیم کرد.
1. رساله درد ایرانیان دوا نمىشود مگر با انقلاب فکرى (کمالى سبزوارى 1323).
به نظر کمالى سبزوارى بهترین راه علاج اصلاح احوال عمومى و خصوصى مردم خواه در تمام دنیا یا در یک کشور بالخصوص عملى کردن قوانین اساسى و سیاسى اسلام است. اسلام جامعترین برنامه زندگى است که وصول به سعادت را تامین و تضمین مىکند چراکه اولا جامع بین سیاست و اخلاق است یعنى هم فرد را در عالم شخصى منزه و تربیت مىکند و هم او را در عالم اجتماع مقید به قانون بار مىآورد.(3) به نظر وى مدینه فاضله چیزى جز مدینه اسلامى نیست که عملى ترین برنامهاساسى و کامل ترین نقشههاى سیاسى و اجتماعى را در بر دارد و:
به قدرى ماهرانه و کامل تنظیم شده که با طبیعت بشر به خوبى سازش دارد و مانند ذات نوع انسانى جامع ملک و ملکوت است. براى عملى شدن این نقشه بزرگ اسلام یک راه بسیار خوبى را هم پیدا کرده که به سرعت برق یعنى در زمان مختصرى پانزده سال این تشکیلات مدنى را در یک کشور پهناور مىتواند عملى کند و آن توام کردن دین و سیاست است زیرا اگر دولت اسلامى تشکیل گردد و تمام برنامههاى اسلامى را به معرض عمل گذارد ملت به زودى تربیت شده و از هر جهت امور اجتماعى رو به کمال حقیقى سیر خواهد کرد.(4)
او محور اصلى اجراى برنامههاى اسلامى را توام ساختن دین و سیاست مىداند و از کسانى که قایل به تفکیک این دو هستند انتقاد کرده و مىگوید آنها که مىگویند دین را از سیاست باید جدا کرد راه خطایى مىپیمایند علت این فکر نیز «عدم انس به مطالب دینى است یعنى نمىدانند که قرآن چه آورده و خیال مىکنند که قرآن فقط کتابى است که دستور عبادات صوم و صلوه را داده است و مطالبش دور همین موضوعات مىگردد».(5) به نظر وى دولت اسلامى مخلوطى است از سوسیالیسم و دموکراسى و به زبان وى جامع است بین «اشتراکى مطلق و اعتدالى مطلق و یگانه تشکیلاتى است که هر کس از سیاسیون عالم به اصطلاح امروز چه دست چپى باشد چه دست راستى گم گشته خود را در آن مىیابد». در این حکومت رییس دولت البته اگر قبلا تعیین نشده باشد از طریق انتخاب مستقیم مردم تعیین مىشود و مردم باید از او اطاعت کنند وى تاکید مىکند که:
دولتى را مى توان اولى الامر و واجب الاطاعه دانست که از آن ملت باشد و به زور خود را بر ملت تحمیل نکرده باشد. اداره امور نیز با شورا است شوراى عمومى و همگانى که در مسایل مهمه و وقایع بزرگ تشکیل مىشود ولى در مواقع عادى شوراى خصوصى مرکب از وجوه ملت و اعضاى دولت درست مىشود. دولت مجرى احکام اسلامى است و قانون اسلامى دایمى است.(6)
2. رساله توحید کلمه و وحدت ملى ایران اداره نمىشود مگر به اجراى قوانین اسلام (خالصى زاده)
این رساله به قلم خالصى زاده از علماى فعال در دوره رضاشاه و سالهاى دهه بیست نوشته شده و در روزنامه رعد امروز به چاپ رسیده است. محور کلى رساله دعوت ایرانیها به وحدت کلمه حول قوانین و تعالیم اسلام و اثبات برترى اسلام بر سایر مکاتب و ایدئولوژىها است.
وى در این رساله به جدایى مردم از دولت در طى سالهاى پس از مشروطه اشاره کرده و آن را ناشى از بى دینى حاکمان و عدم رعایت احکام اسلامى مىداند.(7) به نظر وى حاکمان چون از مبانى اسلام دور شده اند نتوانسته اند مشکلات اقتصادى و سیاسى و قضایى مملکت را حل کنند و لذا «بعد از گذشت چهل سال از آغاز مشروطیت، ایران را هزاران سال به دورههاى بربریت و به قهقرا سوق دادهاند و به جاى تجدد ارتجاع و کهنه پرستى را نشاندند و نتیجه این وضعیت دورى مردم و مسلمین از اسلام و حقایق مذهبى بود». خالصى زاده معتقد است فقط اسلام مىتواند عالم را اداره و منظم نماید و به شاهراه سعادت سوق دهد.(8) بنابراین:
چاره گرفتارىهاى بشر منحصر به اجراى قوانین اسلام است و بشر جز این راهى در پیش ندارد قانون ادارى حقوقى و اجتماعى اگر به دست بشر و به فکر انسان تنظیم و وضع شود عالم را به هلاک و دمار سوق و آبادانى را به ویرانى و خرابى مبدل مىسازد.(9)
وى در بخش دیگرى از رساله اختلافات موجود بین ایرانیان را ناشى از ترک اوامر الهى و جهل زمامداران و تقلید کورکورانه از غرب مىداند و نماز جمعه، حج، نماز عید و نماز جماعت را راههاى مناسبى براى جلوگیرى از اختلاف تلقى مىکند. خالصى زاده تعدد احزاب را نیز نمىپذیرد و آن را عامل تفرقه محسوب مىنماید و آرزو مىکند به جاى احزاب مختلف یک حزب تشکیل شود و اسم آن حزب الله باشد.(10)
3. رساله اسلام و مفهوم حقیقى حکومت ملى (خالصى زاده)
خالصى زاده این رساله را دو ماه بعد از رساله قبلى منتشر کرد. در این رساله وى از توضیح انواع حکومتهاى فردى و مشروطه و قرآنى شروع مىکند و حکومت فردى را بدترین انواع حکومتها مىداند «و لو اینکه حاکم اعدل عدول باشد چه رسد به اینکه حاکم خودسر و پرشهوت و طماع و بى عقل و بى دین باشد در آن وقت عذاب الیم به امتى که حاکمش این طور است نازل مىشود».(11) بنابراین اعلم بودن حاکم ارتباطى به نوع حکومت ندارد و آن چه از نظر خالصى زاده اصل مىنماید ساختار و نوع نظام حکومتى است و اگر این سیستم فردى باشد حقانیت خود را از دست مىدهد حتى در صورتى که یک حاکم اعلم و عادل در راس آن قرار داشته باشد. در مقابل حکومت و حاکمیت فردى حکومت و حاکمیت ملى قرار دارد. به نظر وى همه عقلا و فلاسفه و ادیان متفق هستند که حاکمیت ملى بهترین طرز حکومتهاست و این امر از «مسلمات عقلا و علماى اداره و اجتماع و حقوق است و همه متفقا کوشش کرده اند که حاکمیت ملى را به جاى حکومت فردى تاسیس کنند و لکن در این که به چه نحو و چه طرز حکومت ملى به وجود آورند دچار اختلاف شدهاند». وى معتقد است حقیقت حاکمیت ملى به معناى اتم و اصول آزادى به نحو اکمل فقط در قرآن مجید و احادیث شریفه اسلامى وجود دارد.(12) به نظر وى هرچند اصول سوسیالیستى و دموکراسى از طرز حکومتهاى دیکتاتورى و خود سرى به مراتب بهترند لکن حاکمیت ملى حقیقى و آزادى کامل در آن اصول تامین نمىشود و تامین آن منحصر به کاربرد تعالیم قرآن است مخصوصا «در این عصر که جامعه بشر مانند یک خانه شدند و مکتشفات و مخترعات تمام بشر را به هم نزدیک کردهاند».
در این رساله با این که بارها از مفهوم حاکمیت ملى و آزادى استفاده مىشود ولى تعریف مشخصى از آن ارائه نشده است. مسلم این است که خالصى زاده حاکمیت ملى را مترادف با حاکمیتى مىداند که در آن احکام اسلامى و اصول قرآنى پیاده شود. وى این اصول و احکام را که سبب برترى حکومت قرآنى بر دیگر انواع حکومتها مىشود چنین برمىشمارد:
1. لغو امتیازات نژادى و زبانى؛
2. تساوى در اموال: به نظر شرع اسلام تمام مال روى زمین نصیب تمام مردم است؛
3. اجراى عدالت در باره همه به عنوان اصل اساسى دین اسلام؛
4. جنگ؛
5. وظیفه حکومت اسلامى و حقوق آن در قبال ملت و وظیفه ملت در برابر آن؛
6. شورا در حکومت.
در نهایت وى به بیان صفات زمامدار خوب براى ایران مىپردازد:
براى ایران زمامدارى مىخواهیم که از وضعیت دنیا باخبر و به علوم اقتصادى کنونى عالِم و به قوانین اسلام مطلع و شجاع و با شهامت باشد و قوانین اسلامى را کاملا و مخصوصا در امور اقتصادى ایران مجرى بدارد و ایران را از هلاکت نجات دهد. اهالى ایران را در رستگارى و رفاهیت و برادرى بگذارد و اختلاف وتشتت کلمه را مرتفع سازد و وحدت ملى حقیقى را ایجاد نماید. در این صورت حکومت و حاکمیت ملى حقیقى به وجود مىآید زیرا که حاکمیت ملى بر اقتصاد ملى توقف دارد.(13)
به نظر وى حاکم باید «اعلم علماى مملکت و داناترین آنها و متقى و پرهیزکار، شجاع و علاقمند و فداکار بوده و طمع به ریاست و مال دنیا نداشته باشد و تمام اوقات خود را براى آسایش و رفاهیت عموم مبذول دارد و اهل لهو و لعب و عیاشى نباشد». خالصى زاده اما در مورد چگونگى انتخاب این حاکم سخنى نمىگوید.
بخش دیگرى از این رساله به بیان حقوق و وظایف مردم اختصاص دارد. به نظر او تکلیف رعیت در مقابل چنین حاکمى اطاعت محض و تسلیم و مساعدت و بذل جان و مال در آن دسته از کارهاى حکومتى است که منظور از آنها خیر و صلاح رعیت است.
رابطه دیگرى که به نظر وى بین مردم و حاکم وجود دارد شورا است. خالصى زاده برخلاف رسالههاى دوره مشرو طه که بدون ارائه تعریف مشخصى از شورا آن را مبناى مشروعیت حق راى مردم و و مشروعیت انتخابات مىدانستند شورا را به معناى مشورت حاکم با مردم مىداند. به نظر او حاکم موظف به مشورت با ملت است و تصمیم قطعى را باید بعد از مشورت بگیرد. هدف از مشورت مصونیت از خطا و ایجاد الفت و وحدت ملى است.
از نظر خالصى زاده شورا به معناى مشورت کردن است و لذا با تعریف رایج که شورا را به انتخاب حاکم و مشارکت سیاسى مردم تفسیر مىکند مخالف است و بنابراین اصل در حکومت و دولت اسلامى شورا به معناى مشورت است و نه آن تعبیرى که از آن به حق انتخاب موکلین توسط مردم تعبیر مىشد.
نکته دیگر وجود رابطه دوسویه و طرفینى در مشورت بین حکام و مردم است یعنى همان گونه که پادشاه یا حاکم خودسرانه نمىتوانند هیچ حکمى صادر کنند و باید در هر حکم با تمام ملت مشورت نمایند همچنین «ملت مسلمان نیز خودسرانه نمىتواند هیچ کارى انجام دهد مگر با رجوع به زمامداران و متصدیان امور. کار خودسرانه کلیتا در اسلام حرام است».(14)
بنابراین با توجه به تعریفى که او از شورا ارائه مىکند نمىتواند با مدافعین و توجیه گران مشروطه همراه باشد زیرا اساس مشروطه بر انتخاب مردم و مشارکت سیاسى آنان در حکومت قرار دارد و نه بر ارائه مشورت به حکام و یا مشورت گرفتن از آنان در اعمال فردى.(15)
4. کشف اسرار (امام خمینى)
این کتاب در پاسخ به کتاب اسرار هزارساله حکمىزاده در سال 1323 منتشر شد. از آن جا که بخشى از پرسشهاى این کتاب به جایگاه روحانیون در جامعه و رابطه آنان با حکومت بازمىگشت در کشف اسرار به طور گستردهاى به این مساله پرداخته شده است. حکمىزاده گفته بود که روحانیون همواره حکومت را حق خود دانسته و حکومتهاى موجود را جایر تلقى کرده و مزاحم پیشرفت آنها و جامعه بوده اند و مردم را در رابطه با دولت به تردید و دودلى دچار کرده و از پرداخت مالیات برحذر داشته اند. امام در پاسخ به این اشکالات هم به اندیشه سیاسى خود اشاره مىکند و هم موضع علما را در قبال حکومت توضیح مىدهد.
به نظر امام خمینى چون خداوند آفریدگار بشر است، از مصالح بندگان آگاه بوده و بهترین قانونگذار محسوب مىشود و کسى جز خدا حق حکومت بر دیگرى و حق قانونگذارى ندارد. به نظر ایشان خدا به حکم عقل باید براى مردم حکومت تشکیل دهد و قانون وضع کند و «این قانون همان قوانین اسلام است که براى همیشه وضع شده است».(16) از منظر امام خداوند حق حکومت را به پیامبر و ائمه و در زمان غیبت کبرا به فقیه داده است و علماى شریعت که در قرآن و احادیث امین بر حلال و حرام تلقى شده اند اجراى همه امور را بر عهده دارند. وى تاکید مىکند که در قرآن و احادیث همه احکام و قوانین مورد نیاز حکومت موجود است.(17) بنابراین قانون اسلام که همان قانون تغییر ناپذیر الهى است «در طرز تشکیل حکومت و وضع قانون و مالیات و وضع قوانین حقوقى و جزایى و آنچه مربوط به نظام مملکت است از تشکیل قشون گرفته تا تشکیل ادارات هیچ چیز را فروگذار نکرده است».(18)
در مورد ولایت فقیه و رابطه علما و حکومت نیز مىنویسد:
ولایت فقها یکى از فروع فقهیه و اختلافى بین فقها است، اما ما که مىگوییم حکومت و ولایت با فقها است نمىخواهیم بگوییم فقیه هم شاه هم وزیر و هم نظامى و هم سپور است بلکه مىگوییم همانطور که یک مجلس موسسان که از افراد یک مملکت تشکیل مىشود براى انتخاب شاه و تغییر حکومت و همانطور که یک مجلس شورا تشکیل مىشود از یک عده اشخاص معلوم الحال و قوانین اروپایى را بر یک مملکت که هیچ چیز آن مناسب با وضع اروپا نیست تحمیل مىکند و همه شماها کورکورانه آن را مقدس مىشمارید ... اگر همچو مجلسى از مجتهدین دیندار که هم احکام خدا را بدانند و هم عادل باشند و ازهواهاى نفسانى عارى باشند و آلوده به دنیا و ریاست آن نباشند و جز نفع مردم و اجراى حکم خدا غرضى نداشته باشند تشکیل شود و یک نفر سلطان عادل انتخاب کنند که از قانون الهى تجاوز نکند به کجاى نظام مملکت بر مىخورد؟ همین طور اگر مجلس شورا از فقها تشکیل شود و یا به نظارت آنها باشد چنانچه قانون هم همین را مىگوید به کجاى عالم برمىخورد.(19)
با این حال به نظر امام هرچند چنین حکومتى تشکیل نشده اما مجتهدین هیچ وقت با نظام مملکت و با استقلال ممالک اسلامى مخالفت نکرده اند:
فرضا که این قوانین را برخلاف دستورات خدایى بدانند و حکومت را جایرانه تشخیص دهند باز مخالفت با آن نکرده و نمىکنند زیرا که این نظام پوسیده را باز بهتر مىدانند از نبودش ولهذا حدود ولایت و حکومت را که تعیین مىکنند بیش از چند امر نیست از این جهت فتوا و قضاوت ودخالت در حفظ مال صغیر و قاصر و دربین آنها هیچ اسمى از حکومت نیست و ابدا از سلطنت اسمى نمىبرند و با آن که جز سلطنت خدایى همه سلطنتها برخلاف مصلحت مردم و جور است و جز قانون خدایى همه قوانین باطل و بیهوده است ولى آنها همین بیهوده را هم تا نظام بهترى نشود تاسیس کرد محترم مىشمارند ولغو نمىکنند. علما اگر مخالفتى داشته اند با شخص بوده با اصل سلطنت از این طبقه مخالفتى ابراز نشده بلکه بسیارى از علما همکارى کردهاند.(20)
بنابراین به نظر امام مجلس باید از فقها و یا با نظارت فقها تشکیل شود و «در این مجلس قوانین آسمانى طرح شده و در کیفیت عملى شدن آن گفتگو شود و دولت قوه اجراى آن باشد».(21) امام تاکید مىکند که قانونگذار جز خدا نمىتواند بود و عقل حکم مىکند که قانونگذارى وظیفه خداست.
اسلام تمام قانونهاى عالم را که از مغزهاى سفلیسى مشتى بى خرد برآمده باطل کرده و هیچ قانونى را در جهان قانون نمىداند. قانون اسلام را خداوند جهان براى همیشه فرستاده است.(22)
در مورد برخى از قوانین نیز که با مرور زمان کشور نیازمند به آنها مىشود تشخیص و تطبیق و وضع آنها بر عهده کارشناسان دینى و یاهمان علما است:
این گونه قوانین را دولت اسلامى مىتواند به کارشناسان دینى بدهد که با قانون اسلامى تطبیق کنند و وضع نمایند.(23)
به نظر امام در امور حکومتى مجتهد مىتواند اذن بدهد اما فقط به کسى که از قانونهاى خدا که «پایه اش بر اساس خرد و عدل بنا نهاده شده تخلف نکند و قانون رسمى مملکت او قانون آسمانى خدایى باشد نه قوانین اروپا یا بدتر از اروپا وبه حکم عقل و قانون اساسى هر قانونى برخلاف قوانین اسلام باشد در این مملکت قانونیت ندارد».(24) با این حال امام قانون اساسى مشروطه را مىپذیرد و در این کتاب بارها به آن استناد کرده و خواستار اجراى آن شده است. به نظر ایشان فقیه لازم نیست که خود مستقیما حکومت را به دست گیرد و به عبارت دیگر شاه لازم نیست فقیه باشد بلکه نباید از فقه که قانون رسمى مملکت است تخلف کند.
در قسمت دیگرى از این کتاب امام از وضعیت اروپا که در دوران پر التهاب جنگ به سر مىبرد انتقاد مىکند که:
جز خونخوارگى و آدم کشى و کشور سوزى مرامى ندارد و جز زندگى ننگین سرتاسر آشوب و هوسرانیهاى خانمانسوز منظورى در پیش او نیست ... اروپایى که ملیونها همجنس خود را در زیر تانکها و آتش توپخانهها به دیار نیستى فرستاده و مىفرستد... آنچه در اروپا است سرتاسر بیدادگرىها و آدم درىها است که اسلام از آن بیزار است. آنچه در اروپا است دیکتاتورىها و خودسرىها است که قانون عدالت از آن برکنار است ...اگر تمدن اسلام در اروپا رفته بود این فتنهها و آشوبهاى وحشیانه که درندگان نیز از آن بیزارند در آنجا پیدا نمىشد...زندگى امروز اروپا از بدترین زندگىها است که با هیچ قانونى نمىتوان آن را وفق داد.(25)
5. رساله کسر کسروى یا شکست کسروى (آیت الله نورالدین شیرازى)
نورالدین شیرازى مجتهد برجسته فارس و رهبر حزب برادران در شیراز بود و از روحانیون فعال در عرصه سیاست بعد از دوره رضاشاه محسوب مىشد. حزب برادران خواهان اجراى قانون اساسى به خصوص اصل دوم آن، تشیید مبانى روحانیت، مبارزه با استبداد، مبارزه با بى دینى، اقامه عدل، ترقى تعلیمات اسلامى و جلوگیرى از فحشا و منکرات بود و نفوذ زیادى در منطقه فارس داشت.(26)
شیرازى این رساله را در پاسخ به سوالات کسروى در روزنامه کیهان در سال 1324 نوشته است. کسروى مدعى شده بود که دیدگاههاى علماى شیعه در مورد حق حکومت فقها در عصر غیبت و جایر بودن حکومتها در این دوره باعث جدایى مردم و دولت شده و اصولا به دلیل اینکه فقها حق حکومت را منحصر به خود مىدانند تشیع با مشروطه و دموکراسى سازگار نیست.(27)
اما نورالدین شیرازى در صدد اثبات سازگارى اسلام و دموکراسى است و مىگوید:
حق علما در حکومت با مشروطه منافاتى ندارد و هرچند علما در مذهب شیعه حق حکومت داشته و دارند اما خودشان حکومت مشروطه را ایجاد کرده و حافظ آن و طرفدار دولت مرکزى تا حد جان نثارى هستند. به نظر شیرازى دموکراسى به معناى شناخت حق مردم براى حاکمیت است و در هر جامعهاى مسایل خاص خود را دارد. در ایران احکام اسلامى از طرف مردم پذیرفته شده و طبیعى است که عمل در قالب احکام اسلامى مقبول میان مردم، عین دموکراسى است. از سوى دیگر طرز حکومت امام و فقیه و عدول مومنین در هر زمان طبق قواعد قابل تبدل و تطور است و ازهمین جهت در هر دوره مىتواند به حیات سیاسى و اجتماعى خود ادامه بدهد و کهنه شدنى نیست.(28)
شیرازى حکومت در شیعه را در پنج مرتبه مىبیند: خدا، پیامبر، امام، فقیه عادل و مردم که اینها در طول هم هستند و هر یک موجد دیگرى است. دولت مشروطه از سوى فقها پذیرفته شده و چون مورد تصدیق فقها است غاصب و جایر محسوب نمىشود.(29)
وى در پاسخ به کسروى که مدعى بود علما با بحث ولایت فقیه در صدد در دست گرفتن قدرت هستند مىگوید:
در هیچ یک از کتب فقهى تکفل سلطنت به شخصه براى فقیه واجب نشده و نظارت منظور است راى و و نظر و فتواى ایشان در کیفیت تشکیل دولت و اداره کردن کشور و حسن نظم آن امور مدخلیت دارد. اما نیازى به مداخله مستقیم آنان نیست.(30)
به نظر وی: حکومت از سوى خدا به امام سپرده شده بود و اکنون به ما سپرده شده است و:
ماگفته ایم که حکومت از سوى خدا به ما سپرده شده به شکل مشروطه براى افراد جامعه خواسته ایم که منتخبین خود را بفرستند و در تحت نظر ما بر خودشان حکومت کنند لذا حکومت مشروطه با حکومت ما منافات ندارد و تناقض هم نیست.(31)
اما وى در جاى دیگرى از رساله مدعى است که در عصر غیبت ولایت امام براى فقیه ثابت نیست و وظیفه فقیه فتوا دادن در همه افعال اعم از امور فردى و اجتماعى است و بدین طریق است که نظر فقیه در قانون گذارى مدخلیت دارد و ادامه مىدهد که مذهب شیعه در مورد حکومت در عصر غیبت ساکت بوده و در این دوره به نحو واجب کفایى واجب است که امور مسلمین منتظم بشود و این «در عهده همه مسلمانان است ولى در هر صورت حکومت باید طبق مقررات مذهب بوده و هدف اصلى آن نیز تحقق عدالت باشد».(32)
اما حکومت استبدادى به نظر وى همان حکومت جبابره است و در اسلام پذیرفته نیست(33) به نظر وى استبداد به عقب ماندگى ملی، عدم وجود تقواى سیاسی، عدم ظهور شرافت اجتماعى و نبود مساوات وبرابرى مىانجامد. اما حکومت مشروطهاى که محدود است و «ما فقها آن را براى ایران پذیرفته ایم متکى به رشد ملى است و افراد ملت حق در حکومت دارند تقواى سیاسى در آن به نحو کمال است یعنى ایران وطن و ایرانى حب وطن دارد و مساوات و برابرى در آن وجود دارد».(34) وى حکومت جمهورى را به دلیل اینکه مردم هنوز به رشد کافى نرسیده اند مناسب جامعه ایران نمىداند.
بنابراین به نظر شیرازى دین اسلام و مذهب شیعه با حکومت دموکراسى حقیقى سازگار است و در مذهب شیعه حکومت در عصر غیبت به طبقه خاصى حتى فقها اختصاص ندارد. به عبارت دیگر شیعه نمىگوید که «باید حتما فقیه خود سلطان یا نخست وزیر باشد بلکه شیعه خواستار تطبیق دین و سلطنت است و مىخواهد که حکومت بر اساس دین باشد و فقها احکام حکومت را صادر کنند». بنابراین «هرچند حکومت در عهده همه مسلمانان است و مردمى باید آن را انجام دهند نه مردى اما قانون نباید بر خلاف دین باشد و تشخیص این امر بر عهده فقها است».
شیرازى در بیان دموکراسى آرمانى اسلامى به دوران خلفاى راشدین استناد مىکند و آن دوران را نمونهاى از دموکراسى اسلامى مىداند و مدعى است که دموکراسى اروپا پس از فروپاشى یونان و روم از دین اسلام اخذ شده و حتى ترقیات مدنى و پیشرفت در صنایع ناشى از نفوذ اندیشههاى اسلام در اروپا است.(35) وى جوانان را به انقلاب فکرى مىخواند و مىگوید:
ما انقلابهاى خونینى که براى مبارزه لازم بوده به حد وافى از پیش گذرانده ایم فعلا فقط حریت ضمیر مىخواهیم که گروگان انقلاب فکرى است(36) و باید با آشنا کردن مردم به حقوقشان و گسترش فرهنگ زمینه نابودى استبداد و ترویج دموکراسى را فراهم کرد.
به طور کلى وى از مشروطه دفاع مىکند اما بر حق فقها در نظارت بر قوانین از طریق اجراى اصل دوم قانون اساسى تاکید دارد و معتقد است وحدت کامل بین دولت و ملت ایران به عملى شدن اصل دوم متمم قانون اساسى بستگى دارد.
غیر از رساله فوق نورالدین شیرازى مقالاتى نیز تحت عنوان حکومت ملى و حکومت استبداد در نشریه مهر ایزد در سال 1325 منتشر کرد و در این مقالات این تعریف را از حکومت ملى ارائه کرد:
حکومت ملى منوط است به حکومت همه افراد جامعه بر خودشان و استفاده هر فردى از مزایاى قانونى بدون امتیاز و این ممکن نیست مگر در صورتى که هر فردى خود را ذى حق در حکومت بداند و در صدد گرفتن حق خود برآید.(37)
6. حکومت در مذهب شیعه (قاسم تویسرکانى 1326)
وى منشا حکومت در مذهب شیعه را حاکمیت خدا و نبوت حضرت محمد مىداند و معتقد است در زمان غیبت برخى از اختیارات امام متوقف و برخى از آنها به اجازه امامان در اختیار فقیه قرار گرفته است. وى اختیارات فقیه در عصر غیبت را در چهار قسمت بیان میکند: قانونگذاری، اخذمالیات، قضاوت و احکام جنگ و جهاد.
به نظر وى حق فتوا همان قانونگذارى است که باید «مستند به قرآن و احادیث باشد و فقیه نمىتواند به دلخواه راى دهد». به نظر تویسرکانى مساله اعلمیت که شرط فتوا از نظر بسیارى از فقهاى شیعه تلقى مىشود مانع از تمرکز قواى قانونگذارى است زیرا که:
«تشخیص اعلم با مقلدین است و عادتا هم هیچ گاه شیعیان یک مرجع نداشته اند و چون هیچ گاه حکومت رسمى فقیه در تاریخ شیعه عملى نشده و پیوسته مانند جمهورى ایده الى افلاطون در دل آرزومندانش استقرار داشته این اشکال نیز مانند بسیارى از اشکالات علمى که در باره حکومت شیعه وجوددارد مورد توجه واقع نشده که به حل آن بپردازند».(38)
خصایص حکومت فقیه از نظر تویسرکانى
1. حکومت فقیه تمرکز قوا ندارد زیرا اولا اعلمیت به نظر برخى از فقهاى شیعه شرط نیست و ثانیا هیچ گاه مردم به وحدت نظر در مورد اعلم بودن یک فرد نمىرسند و هر دستهاى از شیعیان به اعلمیت یک نفر فقیه معتقد شده واز وى تقلید مىکنند.(39)
2. در حکومت فقیه انفکاک قوا نیست: فقیه جانشین قانونگذار اصلى یا شارع اسلام قرار گرفته و اختیارات وى ناشى از این مقام است و بنا به این سمت افتا و قضاوت و اجراى احکام الهى را برعهده دارد. به نظر وى فتواى فقیه عنوان تشریع و قانونگذارى را ندارد «زیرا عقیده شیعه این است که قانون باید فقط از جانب خدا باشد». قوه قضاییه نیز در اختیار فقیه است زیرا «شرط آن فقاهت و بنا به عقیده بعضى اعلمیت» است. اجراى احکام و قوه مجریه نیز در اختیار فقیه است زیرا «گرفتن مالیات و صرف آن در مصارف معینه و نظارت بر سایر مسایل اجتماعى مسلمین و حکم جهاد در صورتى که به عنوان دفاع مورد پیدا کند بر عهده فقیه است» ولى علیرغم اختیارات گسترهاى که شیعه براى فقیه قایل است حکومت فقیه با همه حکومتهاى دیکتاتورى این تفاوت را دارد که عقاید عمومى شیعیان بر طبق موازین مسلم شرعى آن را نظارت و کنترل مىنماید و فقیه نیز چون قدرت خود را مکتسب از ایمان عمومى مىداند ناچار تمایلات و عقاید عمومى را رعایت مىکند.
به نظر وى:
حکومت فقیه حکومتى است استبدادى انتخابى و قانونى. استبدادى است زیرا تمام اختیارات حکومت در دست یک نفر است. قانونى است زیرا قوانین قبلى در میان هست که قدرت و اختیارات فقیه را محدود مىسازد. اما نظارت بر صحت استنباط این قوانین و حسن اجراى ان بر عهده اهل فن است هیات معین یا افراد حق این نظارت را ندارند تنها تشخیص اهل فن در باره صلاحیت علمى او موثر است. انتخابى بودن از این لحاظ است که تا مقام اجتهاد و اعلمیت و سایر شرایط لازم از قبیل عدالت به تشخیص شیعیان محرز نگردد صلاحیت حکم و فتوا و سایر اختیارات را ندارند در اینجا بر خلاف حکومتهاى عادى منافع مادى ملاک انتخاب نیست بلکه ملاک همین شرایط محدودى است که در مرجعیت معتبر شناخته شده و شیعیان به حکم وجدان دینى خود مجبورند در انتخاب مرجع حکم و قضا تنها ان شرایط را ملحوظ بدارند.(40)
3. قوانین دایمى و تحول ناپذیرند: تمام قوانین در حکومت شیعه مانند قوانین مربوط به عبادات دایمى است یعنى تا پایان جهان حتى پس از ظهور امام منتظر نیز تغییر نخواهد کرد تنها تغییرى که ممکن است تغییراتى است که ناشى از اختلاف نظر مجتهدین و اهل استنباط مىباشد. البته این اختلاف در مسایل قطعى مذهب راه ندارد و تنها در بعضى از مسایل فرعى است لذا مىتوان گفت که تمام قوانین در این حکومت به منزله قانون اساسى است در سایر حکومتها که مادامى که رژیم باقى است و افکار عمومى از آن اعراض نکرده تغییر پذیر نمىباشد.
4. وحدت رویه قضایى در این حکومت هیچ گاه تحقق پذیر نیست: در حکومت مذهبى فقیه تشتت آرا نه فقط بین قضات متصور است بلکه ممکن است یک قاضى در یک مساله در اوقات مختلف رایهاى مختلف صادر کند زیرا او هم مجتهد یعنى به منزله مقنن است و هم قاضى و از این لحاظ که مجتهد است پیوسته حق تجدید نظر در نظریات خود را دارد.
5. در این حکومت مذهب و سیاست یکى است. قوا و مناصب و قوانین دولتى با مراجع و مقامات و اصول مذهبى یکى است صلاحیت تصدى امور قضایى و تقنینى و مقامات عالى اجرایى با روحانیون است و تمام قوانین جاریه آن باید از شارع رسیده باشد یا با احکام کلى شرعى منطبق گردد. اجتماعات و تظاهرات براى هر غرض و مقصودى که باشد غالبا به صورت دینى تظاهر مىکند مثل نماز جمعه و نماز جماعت و ....
6. حکومت فقیه با ناموس اجتماع مخالف و در نتیجه غیر عملى است: وى بعد از اینکه حکومت فقیه را توضیح مىدهد آن را آرمانى و دست نیافتنى تلقى مىنماید به نظر او:
در تمام مدت غیبت فقها و مجتهدین اختیاراتى را که لازمه یک حکومت است براى خود قایل بوده اند با این حال هیچ گاه موفق نشده اند زمام حکومت را مستقلا به دست گیرند این آرزو در آینده نیز عملى نخواهد گشت چون حکومت شیعى بعضى شرایط را که لازمه حکومت استبدادى است فاقد مىباشد هیچ گاه صورت عمل به خود نگرفته است این شرایط عبارت است از اعمال زور براى تاسیس و نگهدارى حکومت، وحدت حکومت، قوت تصمیم براى موسس این حکومت و قانون وراثت سلطنت براى جانشین او هیچ یک از این شرایط که لازمه هر حکومت منظم استبدادى است با قوانین مربوط به ولایت فقیه منطبق نمىگردد زیرا اولا هیچ فقیهى حق ندارد براى بسط نفوذ و تسلط شرعى خویش متوسل به جنگ و جهاد گردد. فقیه جز به عنوان دفاع از عالم اسلام حق جنگ ندارد فقط جنگ دفاعى را مىتواند اجازه دهد لذا فقیه براى به دست آوردن قدرت و حکومت خویش نمىتواند به زور متوسل گردد. ثانیا در ولایت فقیه وحدت حکومت ممکن نیست ممکن است در یک کشور بلکه در یک شهر حکام شرعى متعدد باشند که هریک طبق شرایط مقرره صلاحیت حکومت را داشته باشند یا به عبارت دیگر چند مجتهد باشند که هریک به تشخیص جمعى از شیعیان اعلم باشند و معتقدین به اعلمیت هریک فقط از او تقلید نمایند. ثالثا قوت تصمیم براى موسس این حکومت غیر عادى است فقیه بعد از زحمات بسیارى که براى رسیدن به اجتهاد متحمل مىشود قوت تصمیم و اراده از او سلب مىشود و چون حکومت فقیه ارثى نیست و پیوسته در حال تاسیس مىباشد به فرض تاسیس مدت آن کوتاه و انقراض آن نزدیک است.(41)
رسالههاى یاد شده مهمترین متون مربوط به حکومت اسلامى در دهه بیست محسوب مىشدند. اما در کنار این رسالات مقالههایى نیز در این مورد در مجلات و هفته نامههاى این دوران به چاپ مىرسید که مخاطبین زیادى را جذب مىکرد. در این جا به برخى از این مقالهها اشاره مىکنیم:
حکومت اسلامى آخرین نقشه اصلاح (احمد شکریه)(42)
در این مقاله بر همراهى تجدد و اسلام و جامعیت قوانین اسلامى تاکید مىشود به نظر نویسنده اسلام حاوى قوانینى است که تامین احتیاجات بشرى را تضمین مىکند و توان اداره کردن جهان را دارد.(43) به نظر نویسنده قرآن مشتمل بر بهترین طریقه حکومت و کامل ترین قوانین اجتماعى است.
خاتمیت اسلام، حکومت و سیاست در اسلام(44)
نویسنده حکومتها را به سه نوع تقسیم مىکند: فاشیسم، بلشویک و دموکراسى که به نظر نویسنده اگر دموکراسى حقیقتا اجرا شود هم براى مردم و هم براى اجتماع رفاه ایجاد خواهد کرد و حق آزادى را محترم خواهد شمرد ولى متاسفانه دموکراسى کمتر به معناى واقعى خود حکومت نموده و کمتر از صورت فرضیه خارج شده است.(45) به نظر نویسنده دموکراسیهاى امروزى بشر را به بندگى گرفته اند. نویسنده به انتقاد از تمدن مادى غرب مىپردازد و انحراف حکومتها را ناشى از مادیگرایى این تمدن و فراموشى خدا و دین مىداند. به نظر وى همه جوامع غربى در یک امر مشترکند و آن اینکه همگى دو خداى جدید را که تمدن مادى به جاى خداى واحد خلق نموده است پرستش مىنمایند این دو خدا ملت و دولت (قدرت) است که همراه با ثروت و منافع مادى جایگاه عالى در تمدن امروزى دارند. به نظر وى ماکیاولیسم و قدرت طلبى و منفعت طلبى اخلاق عمومى را فاسد کرده و به تجاوز و جنگ افروزى دولتهاى قدرتمند علیه دولتهاى ضعیف انجامیده و روابط اجتماعى و انسانى را تخریب کرده است. براى جلوگیرى از انحراف حکومتها اسلام مىگوید که مقام دولت بایستى به دست اشخاص خداترس و خداپرست داده شود.
...فقط یک نیروى روحانى و ایمان قوى و محکم قادر است که فرمانروا بتواند به کمک آن قدرت و موقعیتى را که مقام دولتیش در اختیار او قرار داده کنترل نماید و آن را در راه سوء به کار نبرد ...سازمان دولتى صدر اسلام با توام نمودن مقام روحانى و قدرت دولتى کامل ترین و بهترین حکومتى است که تاریخ سیاستمدارى جهان نشان داده است.(46)
او نیز به اعمال و سیره خلفاى راشدین به عنوان نمونه عالى حکومت اسلامى استناد مىکند و با تاکید بر اصل شورا و مشورت ادعا مىکند که حکومت اسلامى یک نفره و استبدادى نیست و در حکومت اسلامى تمام کارها با شور و مشورت انجام مىگیرد و بنابراین به نظر وى حکومت اسلامى یک حکومت دموکراسى مىباشد(47) و مردم باید اشتباهات و خطاهاى حاکمان را تذکر دهند و حکومت را نقد کنند.
سیاست از دیانت قابل تفکیک نیست(48)
به نظر نویسنده سیاست راه به کار بردن قوانین مشروعه است و غیر ممکن است که از دین جدا شود زیرا سیاست جز تدبیر در انجام امور و اجراى قوانین بنا به مقتضیات زمان چیز دیگرى نیست. وى معتقد است عقیده تفکیک دین از سیاست خطرناکترین عقاید بوده و باید با آن مبارزه نمود و ذلت و خوارى مسلمانان از میوههاى تلخ جدایى دین از سیاست است.(49)
شاهراه کمال سیاست (نیکوهمت)(50)
به نظر نویسنده دین بدون سیاست بى معنا و اجراى سیاست بى دین موجد بدبختى و اضمحلال بشر است و براى رسیدن به سرمنزل کمال و خوشبختى بشر، باید سیاست را کاملا با اصول دین تطبیق داد تا نتیجه مطلوب از آن حاصل شده، سعادت و کامیابى حقیقى چهره خود را بنمایاند.(51)
رسالهها و مقالههاى فوق در واکنش به سیاستهاى ضد مذهبى رضاشاه و عمدتا در پاسخ به اندیشههاى ضد مذهبى کسروى و یارانش شکل گرفت اما از پاسخ به کسروى و حکمىزاده فراتر رفت و به نقد نظام موجود و اصرار بر حکومت اسلامى کشیده شد. علما و نیروهاى مذهبى که همواره از اندیشهها و سیاستهاى سکولاریستى مشروطه خواهان نگران بودند بعد از روى کار آمدن رضاشاه به کلى از دولت مشروطه بیگانه شده و به سوى یک نظریه بدیل متمایل شدند. اندیشههاى ضد مذهبى کسروى که به شکلى تند و افراطى بیان مىشد جستجوى نظریه بدیل را تشویق کرد. توجه داشته باشیم که مهمترین ایرادات کسروى به حق ولایت سیاسى علما در عصر غیبت بازمىگشت که به نظر وى با مشروطیت و دموکراسى ناسازگار بوده و مشکلات زیادى را در رابطه دولت و مردم به وجود آورده بود. این در حالى بود که پس از مشروطه در میان علما کمتر از این اندیشه سخنى به میان مىآمد. موج جدید توجه به اندیشه ولایت فقیه در ایران در پى همین سلسله پاسخگوییها پدیدار گردید. در همین دوره در حوزههاى علمیه نیز بحث ولایت فقیه به تدریج مطرح مىشد. آیت الله گلپایگانى در درسهاى خارج خود در سال 1326 این نظریه را مطرح کرد و از آن دفاع نمود. به نظر وى فقها سه منصب افتا، قضاوت و ولایت سیاسى را در عصر غیبت دارا هستند(52) و فقیه ریاست و رهبرى مردم را در عصر غیبت بر عهده دارد.(53)
به هرحال طرح گسترده مفهوم حکومت اسلامى در این دوره واکنشى بود به سیاستهاى غیریت سازانهاى که در دوره رضاشاه و اندکى بعد از آن علیه مذهب موجود صورت مىگرفت و هویت روحانیون و عالمان دینى را به چالش مىکشید. همچنین جریانهاى سکولار و غربگراى موجود نیز در تشویق علما به روى آوردن به مباحث اندیشه سیاسى و حکومت اسلامى موثر بودند.
سرانجام باید توجه داشت که این اندیشهها در راستاى موجى از بومى گرایى در دهه بیست قرار داشت که ضمن آن فرهنگ و تمدن غربى به نقد کشیده مىشد. آشفتگى تمدن غربى و وقوع جنگهاى فراگیر و ویرانگر جهانى در این دوره بسیارى را به این نتیجه رسانده بود که غرب به پایان خود نزدیک مىشود. بنابراین تمدن غربى قداست و ابهت خود را در پیش چشم ایرانیان از دست داده بود و دیگر بهشت موعود ایرانیان محسوب نمىشد. به همین دلیل در این رسالهها تمدن و فرهنگ غربى به نقد کشیده شده و بر برترى ارزشها و هنجارهاى اسلامى تاکید مىشود. در سالهاى بعد نقد تمدن غربى با تاکید بر ابتذال اخلاقى جوامع غربى برجسته تر شد و به یکى از پایدارترین ویژگیهاى گفتمان اسلام سیاسى در ایران تبدیل گردید.
پس از رسالههاى یاد شده به طور موقت اندیشه حکومت اسلامى در جامعه ایران فروکش کرد. دلایل متعددى را مىتوان براى این امر برشمرد. اول این که پس از قتل کسروى اندیشههاى ضد مذهبى نیز افول کرد و جرات بروز و ظهور نیافت و خیال دینداران از این بابت آسوده گشت. دلیل دوم اینکه گسترش مارکسیسم در ایران علما و متدینین را به همکارى با دربار و دولت مشروطه سوق داد. در واقع براى جلوگیرى از خطرات مشترکى که دولت و دینداران را تهدید مىکرد دشمنىها موقتا فراموش گردید. به همین جهت در حالى که شاه تظاهر به دیندارى مىکرد، علماى بزرگ نیز در مواقع ضرورى به حمایت از سلطنت و قانون اساسى مشروطه مىپرداختند و دیگر سخنى از اجراى اصل دوم قانون اساسى به میان نمىآوردند.
سومین دلیل این بود که مساله نفت ضدیت با استعمار و استثمار خارجى را به هدف اصلى جامعه ایرانى تبدیل کرد و تب و تاب نهضت ملى اندیشه حکومت اسلامى را به حاشیه راند. هرچند که این اندیشه هیچ گاه کاملا فراموش نشد و در اندیشههاى فداییان اسلام همچنان به حیات خود ادامه داد.
آخرین دلیل آنکه علماى بزرگ و مراجع وقت حوزه از این جریان حمایت نکردند. آیت الله بروجردى به عنوان مرجع وقت حوزه و سایر مراجع تمایلى به دخالت در سیاست نداشتند و از تقویت اندیشه حکومت اسلامى پرهیز کردند.
به هرحال در سالهاى میانى دهه بیست مجموعهاى از رسالههاى مربوط به حکومت اسلامى پدید آمده بود که در آن اصول کلى اندیشه سیاسى شیعى و حکومت اسلامى بیان شده بود. همچنین تصورى از اسلام در این دوره شکل گرفت که آن را کامل و جامع دنیا و آخرت مىدید و عمل به احکام آن را باعث رشد و ترقى جامعه مىدانست و به برترى آن بر فرهنگ و ارزشهاى غربى باور داشت. تاکید بر جامعیت اسلام و اینکه اسلام در مسایل سیاسى و اجتماعى حرفى براى گفتن دارد امرى است که در بسیارى از رسالهها مفروض گرفته مىشود.
گفتار دوم: رسالههاى سیاسى - اسلامى بعد از کودتا
1. تقوى و رساله مواد اساسى حکومت اسلام
سه سال بعد از رساله برنامه حکومت اسلامى فداییان اسلام، در سال 1332 رسالهاى به نام مواد اساسى حکومت اسلام از فردى به نام تقوى منتشر شد. وى که ظاهرا به دلیل داشتن اعتقادات منحصر به فرد دینى در میان نیروهاى مذهبى از محبوبیت چندانى برخوردار نبوده، در این رساله کوچک طى 54 ماده قوانین اساسى حکومت اسلامى را توضیح مىدهد.
به نظر تقوى حکومت به معناى اداره امور مردم و قضاوت عادلانه در میان آنها است و نه تسلط فرد یا افرادى بر مردم.(54) به نظر وى حکومت اسلامى حکومت قوانین اسلامى است و این قانون بهترین قانون به شمار مىرود چرا که خدا، آفریدگار بشر، آن را با لحاظ منافع اکثریت وضع کرده است.(55) تقوى معتقد است مردم هیچ گاه مصالح واقعى خود را درک نمىکنند و جز مصالح شخصى خود را تشخیص نمىدهند.(56) بنابراین وى دموکراسى موجود را نفى مىکند. به نظر وى قرآن و سنت پیامبر مبناى اصلى حکومت اسلامى بوده و دموکراسى حاکم در این حکومت نیز دموکراسى تخصصى مبتنى بر مشورت با متخصصان در امور کشورى و لشکرى است.(57) در این حکومت یک حزب فراگیر به نام حزب اللَّه وجود دارد.(58) اما مردم در بیان عقاید خود آزادند و هر نوع حزب و جمعیتى مىتوانند داشته باشند. به نظر وى حکومت اسلامى باید با استدلال با افکار مطرح شده روبرو شود. تقوى طرفدار نوعى انتخابات صنفى است که در آن زنان نیز حق راى و انتخاب شدن را دارند.(59) تقوى قوانین اسلامى را به ثابت و متغیر تقسیم مىکند که قوانین ثابت همان احکام معلوم الهى هستند و قوانین متغیر توسط نمایندگان واقعى و متخصص مردم بنا بر اکثریت آرا تدوین مىشوند.(60) به نظر وى در حکومت اسلامى آنچه اهمیت دارد شرایط حاکم است نه نوع حکومت و براساس قرآن رییس حکومت اسلامى باید فکر صحیح و بدن قوى داشته و مومن به اسلام و متخصص در امور حکومتى باشد(61) و در این صورت مهم نیست که شکل حکومت جمهورى باشد یا سلطنت.
2. آیت الله بهشتى و طرح کلى حکومت اسلامى (1338)
بعد از کودتا احتمالا به دلیل همراهىهایى که سلطنت با نیروهاى مذهبى داشته است اندیشه حکومت اسلامى براى مدتى مسکوت ماند تا این که در اواخر دهه سى و در حالى که اختلافات دربار و حوزه قم به تدریج بالا مىگرفت جمعى از طلاب جوان به رهبرى آیت الله بهشتى جلسه اى را براى بحث در مورد حکومت اسلامى تشکیل دادند. تشکیل این جلسه را باید از اولین نشانههاى ظهور جدى تفکر حکومت اسلامى در حوزه و علاقمندى به مباحث سیاسى اسلام در میان طلاب جوان تلقى کرد. آنچه از اندیشه سیاسى اسلام تا این زمان در حوزهها مطرح مىشد از دایره بحثهاى سنتى مربوط به ولایت فقیه خارج نبود اما این گروه به دنبال تاملى جدى در مورد ویژگیها و شرایط حکومت اسلامى بودند. مباحثات این جلسه را آیت الله بهشتى بازنویسى و به صورت طرحى براى مطالعات گسترده تر ارائه کرد.
این طرح شامل یک مقدمه و فهرست عناوین موضوعاتى است که براى بحث بیشتر پیشنهاد شده است. در مقدمه اشاره شده که هدف حکومت اسلامى تامین مصالح امت و نه تسلط یک شخص است و شناخت راه و وسایل رسیدن به آن تا حدودى به مردم واگذار شده است تا «با توجه به اصول و موازین کلى و یا جزیى که باید مراعات شود وشرایط زمان ومکان بهترین راه را انتخاب کنند». بنابراین شناخت اصول و موازین کلى و یا دستورهاى جزیى که نمىشود از آن تخلف کرد و به طور کلى راهنماییهایى که اسلام در امر حکومت دارد ضرورى است. همچنین توجه به دستورات جامع اسلامى که جهات کلى و جزیى در امر حکومت را در بر مىگیرد و تفکیک جنبه خصوصى از عمومى در آیات و روایات و توجه به معنا و مدلول کلى ادله براى فهم اصول ثابت اسلام ضرورى به نظر مىرسد.
در فهرست مباحث نیز مسایل متنوعى از جمله بررسى تاریخ و انواع مختلف حکومتهاى اسلامى و سیره سیاسى پیامبران و علما در مقابل حکومتهاى موجود و نیز عقیده امامیه در مورد حکومت در عصر غیبت و وظیفه مردم در قبال آن براى بحث و تامل بیشتر مطرح شده است. در ذیل بحث عقیده امامیه فصولى چون:
آیا در زمان غیبت حکومت قانونى شرعى تحقق پذیر است و اگر بلى حکومت کامل یا ناقص و اینکه آیا کوشش در تحقق آن واجب است و به عبارت دیگر حکومت حق است یا تکلیف. همچنین حقوق مردم در حکومت و مساله دخالت فقها و ارتباط آن با بحث ولایت فقیه و بررسى ادله احتمالى در باب حکومت و عام بودن یا خاص بودن حکومتهاى شیعى در عصر غیبت نیز به نظر نویسندگان از مباحثى است که شایسته تامل و دقت هستند.(62)
وظایف حکومت بحث بعدى است که در این زمینه «تصدى اجراى احکام و قوانین اسلام و حفظ و مراقبت از این که مردم به واجبات الهى عمل کرده واز محرمات پرهیز کنند و حفظ حقوق مردم به معناى آن که مردم حدود و حقوق و اموال و اعراض و نفوس یکدیگر را محترم شمارند و به تعهدات خود عمل کنند و در مرحله بعد رسیدگى به دعاوی، تامین مصالح امت مثل امنیت و بهداشت و مرزبانى و تامین وسایل رشد و ترقى از وظایف حکومت اسلامى شمرده شده است». به نظر نویسنده در حکومت اسلامى مصلحت جامعه و امت مقدم بر فرد است و دولت در مواقع ضرورى هر نوع دخالتى را در راه تامین مصالح عالیه دین و امت و عدالت عمومى و حفظ حقوق الهى و اجتماعى و فردى که لازم است مىتواند داشته باشد. نویسنده این را همان ولایت عامه مید اند که بر فرض ثبوت آن براى غیر معصوم باید در حدود آن بحث کرد. به نظر نویسنده احکام و دستورات حکومت همچون احکام خدا واجب الاطاعه است ولى ابدیت ندارد و جعل و فسخ آن هر دو به دست حکومت بوده و بر طبق شرائط زمان و مکان تغییر مىکند. همچنین در حکومت اسلامى یک دستگاه علمى رسمى براى استنباط احکام اسلامى لازم است و اعضاى حکومت نیز باید با فقه به اندازه لازم آشنا بوده و از تجربه کافی، عدالت و تقوا برخوردار باشند.
به نظر آیت الله بهشتى ایجاد و تعیین قسمتهاى مختلف حکومت از حقوق مردم است ولى سوالاتى وجود دارد از جمله در مورد حدود دخالت زنان در حکومت و شرط بودن عدالت در تعیین کنندگان. اما به نظر نویسنده انتخاب مردم از باب وکالت نیست که مباحث فقهى این باب در اینجا مطرح شود و هرکسى که انتخاب شد لازم الاطاعه است حتى اگر اقلیت به او راى نداده باشد باید از او اطاعت کند.(63)
مساله حدود دخالت فقها و وظایف حکومت و حقوق مردم در تعیین حکومت از مباحثى است که به نظر نویسنده چندان روشن نبوده و باید مورد بررسى بیشترى قرار بگیرد و مساله دیگرى که در اواخر این رساله به آن اشاره شده است این است که اگر به نظر شیعه حکومت در زمان غیبت تحقق پذیر نیست وظیفه مردم در برابر حکومت حکومتهاى موجود و مسایلى که در تماس با حکومت دارند چیست؟
این طرح نشان دهنده این است که هنوز تصور روشنى از حکومت اسلامى در حوزهها و در میان طلاب مشتاق سیاست شکل نگرفته است ولى به هرحال توجه بخشى از حوزویان به این مساله جلب شده و شکل و نوع حکومت اسلامى به دغدغه ذهنى عدهاى از طلاب برجسته حوزه تبدیل شده است.
3. حکومت در اسلام از حیدر على قلمداران (1343)
این کتاب هرچند که به دلیل شهرت مولف به فاصله گرفتن از اعتقادات شیعى چندان مورد توجه قرار نگرفت اما از مهمترین آثارى است که در مورد حکومت اسلامى با استناد به متون اسلامى نوشته شده است. مولف در ابتداى کتاب فقدان آثار مربوط به حکومت اسلامى و ابهام آن حتى در نزد کسانى که به حکومت اسلامى اعتقاد دارند را به عنوان انگیزه خود در نوشتن این کتاب ذکر مىکند و مدعى است قبلا نیز مطالبى در این مورد نوشته است.(64) وى مهمترین عامل عقب ماندگى مسلمانان و تسلط حکومتهاى ستمکار بر کشورهاى اسلامى را عدم توجه به مساله حکومت مىداند.
به نظر قلمداران حکومت به معناى فرمانروایى بر جامعه به منظور تنظیم و اصلاح امور اجتماعى و انتظام امر معاش از ابتدا وجود داشته و با دوامترین حکومتها آن است که منشا آن عقاید دینى و پایه آن قوانین مذهبى باشد.(65) نویسنده با اشاره به این که حکومت در اسلام از اهم مسایل احکام است اعتقادات شیعه و سنى را در این مورد به نقد مىکشد. به نظر وى اعتقاد به اطاعت از حاکم در نزد اهل سنت به پیدایش روح ذلت در مقابل جباران و تسلط ستمکاران منجر شده و باطل است. وى همچنین اعتقادات شیعه مبنى بر آسمانى بودن امر حکومت، لزوم نصب حاکم توسط خداوند، طاغوت بودن همه حکومتهاى غیر امام و نهى از اقدام براى تشکیل حکومت در عصر غیبت را پس از بررسى روایات و جعلى دانستن آنها مردود مىشمارد.(66)
به نظر قلمداران تحت تاثیر این روایات، شیعیان حکومت را مختص امام دانسته و به هیچ تشکیلات سیاسى و اجتماعى علاقهاى نشان نمىدهند و حتى برخى از آنان دخالت در این امور را حرام اعلام کرده و آن را خاص امام مىدانند(67) و «همین عقیده سخیفه موجب این همه ذلت و نکبت در بین مسلمین شده است».(68) به نظر وى در مذهب شیعه حکومت آنقدر آرمانى شده که امکان تحقق آن در عصر غیبت وجود ندارد.(69)
قلمداران آیات و روایاتى را که دلالت بر مطلوبیت حکومت از نظر اسلام و یا دلالت بر دستور الهى براى ایجاد حکومت دارند ذکر کرده و معتقد است مراد از اصطلاح اولوالامر در قران حاکمانى هستند که به طریق مقرر در شرع از طرف مردم انتخاب مى شوند و همچنین اصطلاح امام به معناى زمامدار بوده و کلمه ولایت که در زمره پنج اصل اعتقادى اسلام در روایات تلقى شده به معناى حکومت است.(70) به نظر وى براساس روایات انتخاب حاکم واجب است و هرگاه حاکم فوت شد واجب است که مردم قبل از هر کارى امام خود را انتخاب کنند. به نظر قلمداران حکومتهاى موجود هیچکدام موافق اسلام نیست(71) و پادشاهىهاى استبدادى بدترین حکومتهاى روى زمینند و مردم بدبخت این کشورها هرگز روى آرامش را نخواهند دید(72) و حکومتهاى مشروطه نیز هنوز نتوانسته اند خودرا از قید استبداد پادشاهان رها سازند و بین استبداد و جمهورى معلق ماندهاند.(73) به نظر وى مشروطه حاکم بر ایران نیز با روح اسلام مخالف است.(74) قلمداران مدعى است «در ایران آزادى و مشروطیت هیچ روزى نبوده و به قدرى این مشروطه امروزى مسخره است که باید گفت هزار رحمت بر استبداد و در دنیا انتخاباتى به این مسخرگى وجود ندارد و برخى از اصول قانون اساسى از جمله اصل دوم اجرا نمىشود».(75)
به نظر وى در اسلام راى اکثریت ملاک نیست و حکومتهاى جمهورى نیز هر چند بر استبدادى برترى دارند اما به دلیل تکیه بر راى اکثریت اسلامى نیستند. اسلام بر شورا تاکید دارد و حکومت اسلامى مشورتى و انتخابى است ولى به هرحال امر حکومت به نص آیات وسیره با مشورت و انتخاب صورت مى گیرد و هرکس خلاف این را بگوید ناشى از عدم احاطه به مقررات اسلامى است.(76)
وى براى حل مشکل تعارض امامت و حق انتخاب مردم شان امامت و تبلیغ دین را از خلافت جدا مىکند و معتقد است پیامبر در انتخاب امام على نمونه یک رهبر آرمانى را به امت نشان داده است(77) و در عین حال با استناد به نهج البلاغه و روایات تاکید مىکند که ائمه را بهرهاى از خلافت و حکومت نیست و نخواهد بود و انتخاب امام حق خاص امت است.(78) در واقع پیامبر هرچند مایل به خلافت امام على بود اما نمى خواست که حق مردم در انتخاب حاکم نادیده گرفته شود.
به هرحال مساله حکومت از مهمترین فرائض اسلامى است و حاکم را مردم از میان افراد لایق و شایسته انتخاب مىکنند و او تحت نظر اهل حل و عقد یا دانشمندان درجه اول احکام اسلامى را اجرا مىکند و تا زمانى که مقید به احکام اسلامى است اطاعت از او واجب است.(79)
شیعه وسنى به نظر نویسنده در امر انتخاب حاکم به افراط و تفریط گرویده اند شیعه آنقدر حکومت را سخت گرفته که فقط امام معصوم را لایق آن مىداند و سنیان آنقدر آن را آسان گرفته اند که فساق و فجار را نیز مجاز به حکومت دانستهاند.(80) بنابراین هرچند امام باید لایقترین و باتقواترین و داناترین امت باشد(81) اما این فرد ضرورتا معصوم نیست. وى مى کوشد تا اعتقاد شیعه به نصب الهى امام را بر این اساس توجیه کند و در این راستا معتقد مىشود که روایات به لیاقت و شایستگى امام على اشاره دارند و آیات نیز صراحتى در انتخاب ایشان ندارد و مراد از حدیث غدیر نیز نشان دادن الگو و نمونه حاکم اسلامى به مردم است و اگر حتى بر نصب حضرت على هم دلالتى داشته باشد فقط مختص ایشان است و بعد از او امر انتخاب حاکم به مردم واگذار شده است و نهایتا به این نتیجه مى رسد که مقام سلطنت و حکومت با هدایت امت متفاوت است و در مورد ائمه مىتوان به تفکیک این دو مقام قائل شد.(82) با این حال به نظر وى با وجود ائمه انتخاب دیگرى به خلافت ظلم است ولى بعد از ایشان مردم نمىتوانند امر خلافت را رها کنند و تعطیلى حکومت در حکم کفر یا نزدیک به کفر است.(83)
به نظر قلمداران در قران اکثریت، نادان و مذموم تلقى شده اند و حکومتى که با چنین اکثریتى تشکیل شود ارزشى از نظر شرع ندارد.(84) بنابراین اسلام با دموکراسى اکثریتى موافق نیست با این حال مولف بر دو اصل شورا و انتخاب به عنوان اصول اساسى حکومت اسلامى تاکید مىکند. به نظر وى اهمیت شورا در اسلام به اندازهاى است که در قرآن در ردیف ایمان به خدا آورده شده است. وى در تفسیر آیه شورا مىگوید کلمه امر بر حکومت و سیاست دلالت مىکند و شورا نیز تمام امور عمومى را در بر مى گیرد و بنابراین شورا مربوط به تمام امور سیاسى و اجتماعى است. در شورا نیز راى با اکثریت است و هرچه اکثریت تصمیم گرفتند تبعیت از آن بر همه لازم است.(85) اما به نظر وى مشورت باید با اهل حل و عقد صورت بگیرد. مصداق این گروه در صدر اسلام مهاجرین و انصار بوده اند ولى در حال حاضر دانشمندان با تقوا مصداق حل و عقد محسوب مىشوند.(86) حاکم بعد از مشورت و با راى اکثریت انتخاب مىشود و بعد از انتخاب نیز در امور حکومت با اهل حل و عقد مشورت مىکند.(87)
در این حکومت زنان نیز حق راى دارند و مىتوانند طرف مشورت باشند. علاوه بر این زمامدار جامعه اسلامى باید اتقى و اعلم مردم باشد(88) و زمانى که براساس مقررات اسلامى به زمامدارى انتخاب شد اطاعتش واجب خواهد بود(89) و شکستن بیعت او گناه تلقى مىشود.(90) به نظر وى از تفرقه و دورى از جماعت مسلمین نیز باید دورى کرد زیرا که سعى اسلام بر حفظ وحدت است.(91) قلمداران احادیث زیادى را که در لزوم تبعیت از اجتماع و پرهیز از تفرقه وارد شده است نقل مىکند. به نظر او به طورکلى اطاعت از حکومت تازمانى که حاکم از حدود الهى خارج نشده لازم است و هرگاه از دائره شرع خارج شد اطاعت او حرام خواهد بود. در واقع عدم اطاعت در معصیت از شرایط بیعت بوده(92) و جلوگیرى از حاکم ظالم بر عموم مسلمین واجب است.(93) وى مهمترین مورد و بارزترین مصداق امر به معروف و نهى از منکر را جلوگیرى از حاکم ظالم مىداند.(94) همچنین تاکید مىکند که زمامدار مسلمانان باید همانند فقیران آنان زندگى کند و از تکبر و تن آسایى و تملق پرهیز نماید.(95) همکارى با دولت و دریافت حقوق از آن نیز جایز است و فرار از مالیات و خیانت در اموال دولتى حرام محسوب مىشود.(96)
4. سیستم حکومت اسلامى، یحیى نورى، 1343
در این کتاب از نوع و شکل حکومت اسلامى سخنى به میان نیامده است. به نظر مولف شکل و رنگ حکومت نمىتواند ثابت باشد و این اصول واهداف هستند که ثابتند و در مورد حکومت اسلامى نیز باید به جاى شکل بر اصول و اهداف تکیه کرد.(97) هدف حکومت اسلامى رهبرى به سوى عالى ترین مقاصد صحیح مادى و معنوى، رفاه عمومى، مساوات، عمران و آبادى، نشر و تعمیم دعوت و فرهنگ اسلام، نظارت شدید بر سلامت محیط و رشد اخلاقى جامعه، فراهم آوردن امکانات زندگى بهتر و رفاه جامعه و تامین آزادى و عدالت اجتماعى است(98) و شکل این حکومت اهمیت ندارد اما مىتوان سیستم حکومت اسلامى را مشروطه تلقى کرد زیرا
زمامداران یا هیات حاکمه اسلامى حکومتشان از هر جهت مشروط به رعایت و اجراى نظامات و قوانین اصولى خاص اسلام است و جز اراده قانون اعمال و ارادههاى شخصى نمىتوانند نمود پیدا کنند و در حقیقت حکومت اسلامى حکومت قوانین است و در آن
زمامداران صالح مجریان قانون تلقى مىشوند.(99)
براى اجراى نظامات اسلامى و تحقق عدالت اجتماعى حکومت باید از طریق تشکیل مجالس شورا یا راههاى دیگر از دیدگاههاى علما و خبرگان استفاده کند(100) همچنین حاکم موظف است که به هر ترتیب که زمان اقتضا کند ضمن تشکیل مجالس شورا یا راههاى دیگر حوادث و امور را در معرض اظهار نظر امت اسلامى بگذارد و همیشه با دانشمندان امت در تبادل نظر و تماس باشد تا امور با همفکرى و مشورت ارباب نظر فیصله یابد و در اخذ تصمیم همواره راه بهتر انتخاب شود.(101) در این حکومت باید بهترین قوانین را با شایسته ترین اشخاص قرین ساخت(102) و بهترین اشخاص از نظر وى کسانى هستند که کاردان، با سیاست و تدبیر، قوى النفس، عارف به نظامات و قوانین و هدفهاى اساسى اسلام، خوش نام و نیکوکار، عادل، باتقوی، دور از ذمایم اخلاقی، اهل اجتهاد، بصیر به امور، پذیراى انتقاد و انعطاف ناپذیر باشند. حاکم بر اساس این معیارها انتخاب مىشود و وراثت و حکومت موروثى در اسلام بى اعتبار است.(103)
به نظر نویسنده حکومت اسلامى بر فکر و عقیده مشترک مردم استوار شده است و به منظور هدایت مردم و نه تجارت و جباریت تشکیل مىشود و در عین داشتن امتیازاتى که سایر حکومتها دارند از اشکالات آنها به دور است. حکومت اسلامى به دلیل اینکه از نیرو ونفوذ دین برخوردار است مىتواند نیرومندترین حکومتها باشد و به همین دلیل نیازى به اعمال فشار و دیکتاتورى ندارد.(104) به نظر وى حکومت اسلامى به راى و نظر مردم اهمیت زیادى مى دهد و تا آنجاکه وى دموکراسى مستقیم را با اسلام سازگارتر مىبیند.(105) اما سازوکارهاى اعمال راى مردم و حدود آن را توضیح نمى دهد.
5. رساله برنامه عمل، 1346
این رساله که ظاهرا تدوین نهایى آن را جلال الدین فارسى انجام داده است رسالهاى است در توضیح اهداف و برنامههاى نهضت اسلامى ایران که در سال 1346 نوشته شده است. مطالب این رساله را مىتوان به دوبخش تقسیم کرد بخش اول که قسمت بیشتر رساله را تشکیل مى دهد به نقد رژیم پهلوى و توجیه ضرورت مبارزه با آن اختصاص دارد و بخشى دیگر از مباحث رساله به توضیح نظام اسلامى و اهداف نهضت علما مربوط است. در نقد رژیم پهلوى بر مباحثى چون سرسپردگى و دست نشاندگى هیات حاکمه و تبعیت محض آنان از نقشهاستعمارگران، همدستى با اسراییل، استبداد و نقض مداوم قانون اساسی، عدم اتکاى هیات حاکمه و نمایندگان کنونى به افکار عمومى و راى مردم، فساد و بى دینى هیات حاکمه، تکیه بر اقلیت بهایى و یهودی، سلب آزادى از مطبوعات، سیاستهاى اقتصادى منجر به فقر و محرومیت اکثریت مردم و فاصله طبقاتى شدید، اتکا به نفت و غارت منابع طبیعى ایران توسط بیگانگان تاکید شده است.
این رساله در مورد نوع و وبژگىهاى نظام اسلامى جایگزین رژیم پهلوى توضیحات چندانى به دست نمى دهد و حتى چنین بر مى آید که نویسنده یا نویسندگان این رساله معتقدند نهضت اسلامى در جهت اعاده نظام مشروطه و یا تکمیل آن و در چارچوب قانون اساسى موجود قرار دارد:
تحول حکومت از استبداد به مشروطه همان تحولى است که امروز نیز ملت و پیشوایانش در پى ایجاد آن هستند ...مشابهت رهبرى و جنبه سیاسى نهضت با مشروطه چنان است که نهضت اسلامى را باید ادامه نهضت مشروطیت و مکمل آن دانست.(106) در ایران ما خواستار استقرار مشروطیت با اجراى قانون اساسى هستیم که حاکمیت ملى را تامین مىکند و ازادى و استقلال سیاسى مىبخشد(107)
و در جاى دیگرى مى نویسد:
هیات حاکمه بر حفظ استبداد و دست نشاندگى اصرار مى ورزد و نمى گذارد نظام موجود به نظام دموکراتیک اسلامى و نظام مندرج در قانون اساسى تحول پذیرد همین عامل مبارزه مخالفت آمیز با هیات حاکمه است.(108)
در بخشهایى از رساله از اهداف نهضت اسلامى سخن به میان مى آید که با توجه به آنها نیز مىتوان از ماهیت نظام مطلوب شناخت بیشترى به دست آورد. اهداف اصلى نهضت اسلامى عبارتند از:
- تحول نظام سیاسى موجود به رژیم مشروطه و تاسیس حکومتى مقید به شریعت مقدس اسلام و ملى و آزاد و مستقل که منتخب مردم و مجرى قانون اساسى است و با اجراى انتخابات آزاد مسبوق بر وجود مطبوعات و اجتماعات و فعالیت انتخاباتى آزاد به قدرت مىرسد.(109)
- استقرار نظام اجتماعى اسلام و محو ستمکارى و مناسبات ظالمانه.(110)
- استقرار حاکمیت ملى و برقرارى حکومت قانون و حکومت مردم بر مردم؛
- اجراى قانون اساسى و اسلوب قانونگذارى مقید به شریعت و اجراى اصل دوم قانون اساسى؛
- انتخابات آزاد و آزادى مطبوعات، اجتماعات و احزاب و فعالیتهاى سیاسى و آزادى بیان و عقیده و فکر و مبارزه انتخاباتى در چارچوب قانون اساسى؛
- ایجاد وحدت اسلامى میان ملل مسلمان؛(111)
- نجات مردم از فقر و بیکارى و صنعتى کردن کشور(112)
به طور کلى به نظر مى رسد این رساله در شرایطى نوشته شده که هنوز باور به توانمندىهاى مشروطه کاملا از بین نرفته و هنوز تصور روشنى از نظام جایگزین شکل نگرفته است.
6. اصول راهنما و ضابطههاى حکومت اسلامى (ابوالحسن بنى صدر: 1353)
در این کتاب بنى صدر مى کوشد تا بنابر اصل تو حید و امامت نظریه خود را توضیح دهد. به نظر وى بنابر اصل توحید باید با خداها و خداتراشىهایى چون اسطورهها، بتها، شخصیتها، کیش شخصیت، اسطورههاى علم، ترقی، قدرت و تغییر و...مبارزه کرد. منظور وى از کیش شخصیت مطلق کردن فرد و متراکم کردن قدرت در یک کانون است که به نوعى پرستش قدرت مطلقه را در پى دارد.(113) به نظر وى کیش شخصیت کشنده ترین مخدرها و بزرگترین مانع اجتماع و توحید است.(114) بنى صدر معتقد است اصل توحید مستلزم عدم وجود هرگونه کانون اقتصادى، سیاسى و فکرى است که قدرت بتواند در آن متمرکز شود.
وى امامت را اصل راهنما در بنیادگذارى و سازماندهى حکومت اسلامى مىداند.(115) به نظر وى حکومت امامت بر پایه زور استوار نیست(116) و امام نماینده انسان در تحول تاریخى اوست و باید چنان عمل کند که انسانیت به کمال مطلوب نزدیک شود.(117) امام جامعه اسلامى بعضى از صفات را دارا نیست از جمله طاغوت و خودرایى و نفاق و تفرعن و در مقابل از اعتماد به نفس و انتقاد پذیرى و هدفدارى و امانتدارى برخوردار است. امامت و رهبرى باید جامعه را دگرگون کند و مناسبات اجتماعى را از اساس به هم بریزد تا انسان بتواند در آن جامعه رشد کند. مناسبات مبتنى بر زور در جامعه امامت باید از اساس دگرگون شوند(118) و همچنین روابط طبقاتى مبتنى بر زور نیز باید نابود گردد.(119) امام نباید به جاى مردم تصمیم بگیرد بلکه باید زمینه ساز شرکت مردم در تصمیم و اجرا باشد.(120)
همچنین از منظر بنى صدر امام وابسته به هیچ جا و نژاد و گروه و طبقهاى نیست مظهر جامعه توحیدى ،جامعهاى بدون تبعیض و تمایز است او مجرى نظام اسلامى است و از خدا فرمان مى برد و راهگشا و معمار جامعه توحیدى است.(121) در عین حال امام مطلق العنان نیست و در عمل ملزم به اجراى اسلام و توحید بوده و باید در چارچوب نظام اسلامى و درخط عدالت جامعه را به سوى توحید رهبرى کند.(122) هدف جامعه امامت ایجاد یک انسان طراز نوین است.(123) به نظر وى دین و ایدئولوژى نباید در خدمت قدرت قرار بگیرند زیرا که هر عقیدهاى که رسمى شد و در خدمت قدرت قرار گرفت تریاک تودهها مىشود.(124) همچنین در جامعه توحیدى کیش شخصیت و انحصار قدرت نباید وجود داشته باشد و اینگونه نباشد که «عدهاى تصمیم بگیرند و مردم هیچ نقشى نداشته باشند».(125) در این دولت انتقاد نفى نمىشود و دولت ابزار سلطه نخواهد بود(126) و موازنه عدمى و منفى برقرار است به این معنا که نه زیر سلطه مى رویم و نه سلطه بر کسى خواهیم داشت.(127) دولت اسلامى از نظام جهانى سلطه خارج مىشود و در پى تخریب کانونهاى متراکم قدرت است(128) و نهایتا اینکه در این نظام قدرت از راس به قاعده و یا تودهها باز مى گردد و در جامعه به طور متعادل توزیع مىشود. در این جامعه مساجد کانون انتقاد و نظارت بر دولت به شمار مىروند.(129) همچنین جهاد براى تجدید حیات جامعه و به حرکت در آوردن آن در چارچوب اسلامى ضرورى است البته به نظر بنى صدر جهاد تهاجمى نیست و ضرورتا به معناى جنگ نیز نمى باشد.(130)
این کتاب توضیحى در مورد نوع و شکل حکومت اسلامى ارائه نمى دهد و صرفا به سیاستها و ویژگیهاى کلى آن بسنده مىکند.
7. طرح کلى نظام اسلامى، شیخ على تهرانى، 1354
نویسنده در چارچوب اسلام فقاهتى و نظریه ولایت فقیه حکومت اسلامى را توضیح مى دهد. به نظر وى ولایت امام زمان با ولایت فقها تفاوتى ندارد و در زمان غیبت ایشان نایبان آن حضرت دارندگان مقام ولایتند و بر تمام ملت واجب است آنها را همانند امام اصل در زمان حضور یارى نمایند.(131) در حکومت فقیه انتخاباتى صورت نمى گیرد زیرا حاکم با اوصاف معینى از جانب شرع منصوب شده و تنها باید آنها را که خداوند تعالى معرفى کرده تشخیص داد و این نیز از عهده همگان ساخته نیست و فقط اهل خبره مىتوانند صفات و علامتهاى مذکور را تشخیص دهند. بنابراین اهل خبره تصمیم مى گیرند و حاکم را انتخاب مىکنند. شکل حکومت اسلامى نیز شکل ثابتى نیست و هر زمان مناسب با اوضاع و احوال مىتواند تغییر کند.(132)
این حکومت به جهت تساوى در حقوق اجتماعى و آزادىهاى همگانى در حدود قوانین موضوعه شبیه به دموکراسى است اما از دوجهت با دموکراسى متفاوت است «اول اینکه در اسلام مقررات ثابت از جانب خداوند تعالى وضع شده ولى در دموکراسى مقررات مولود افکار جماعت و وکلاى ملت است». به نظر نویسنده مقررات قابل تغییر در نظام اسلامى نیز برپایه مصالح امت و نه خواست اکثریت وضع مىشود. دومین تفاوت این است که «تشخیص اجزاى دولت اسلامى به عهده خبرگان و امناى جوامع است زیرا آنان با صفات معینى از طرف شرع انتخاب شدهاند و تنها اهل خبرهاند که مىتوانند آنان را با آن اوصاف تشخیص دهند».(133) تهرانى معتقد است در جامعه اسلامى چون همه مسلمانند با انتخاب اهل خبره مخالفت نمىکنند و چون پایه اصلى قوانین موضوعه حکومت اسلامى واقع بینى و حفظ مصالح امت است قهرا در اندک زمانى پس از روى کار آمدن و مشهود شدن آثار درخشان آن اکثریت ملت اگر اقلیت زورمند و سرکش بگذارند به آن مى گروند و در حفظش مىکوشند.(134)
به نظر تهرانى حکومت اسلامى از اختیارات گستردهاى برخوردار است. مىتواند به اندازهاى مالیات وضع کند که غیر از مخارج ضرورى چیزى در دست ساکنان قلمرو اسلامى باقى نماند(135) همچنین حکومت بر تولید و توزیع نظارت کامل دارد و مىتواند احتکار را منع کند و در صورت لزوم قیمتها را تثبیت نماید. در عین حال حکومت موظف است که زندگانى و معیشت مردم را صرف نظر از مرامها و افکار مسلکى و اجتماعى آنها تامین نماید و نیز موظف است در توازن اقتصاد عمومى و حفظ آن کوشا باشد.(136)
وى انقلاب را مقدمه حکومت اسلامى تلقى مىکند و تقیه را مقدمه انقلاب و مربوط به دوران فعالیت مخفى مىداند.
8 . نظام حکومت در اسلام، آیت الله روحانى: 1355
این کتاب نیز همانند کتاب قبلى در چارچوب اسلام فقاهتى نوشته شده است. به نظر روحانى حکومت اسلامى از اصول اولیه اسلام بوده و ایجاد آن ضرورى است(137) اما حاکم اسلامى انتخابى نیست و از طرف خدا نصب مىشود. به نظر وى فقها را پیامبر به حکومت نصب کرده و اطاعت از آنان را لازم شمرده است. روحانى معتقد است:
مادامى که یک جامعه از رکود فکرى در نیامده و معتقدات خرافى را کنار نگذارد و طرز تفکرش عوض نشود و روابط اجتماعى غلط موجود تغییر نکند دموکراسى فایدهاى ندارد و اگر در این جامعه تعیین حاکم از راه مراجعه به آراى مردم باشد قطعا اکثریت آنها به کسى که مخالف عادات و عقایدشان است راى نخواهند داد و از آنجا که اسلام برنامه انقلابى دارد لذا تعیین حاکم به نحو دموکراسى در آن مفهومى نخواهد داشت.(138)
به نظر وى مردم فاقد یک بینش کافى هستند و «یک سخنرانى داغ و یک مشت کلمات به ظاهر زیبا چنان آنها را تحت تاثیر قرار مى دهد که هرچه سخنران بخواهد به آن عمل مىکنند. همچنین اکثریت مردم از سیاست چیزى نمىفهمند».(139) وى در مورد دموکراسى مىگوید:
دموکراسى فریبنده ترین کلمهاى است که انسان شنیده است(140) و اشکال مهم آن این است که اکثریت مردم ناقص و محتاج و غیر کاملند و با یک سخنرانى داغ و کلمات زیبا تحت تاثیر قرار مىگیرند و یا مادى و شکم پرست هستند که با پول ومادیات جذب مى شوند.(141)
او معتقد است مردمى که نمىتوانند خیر و شر را تشخیص دهند چطور ممکن است براى آنها در مقابل اقلیت دانا و بصیر و صاحب راى اهمیت قایل شده و آنان را مقدم داشت به نظر وى در قرآن نیز اکثریت ناآگاه معرفى شدهاند.
ظاهرا به نظر وى در صورتى که برنامههاى انقلابى اسلام به اجرا درآمد و طرز فکرها و روابط اجتماعى منحط موجود تغییر کرد و افراد تربیت شدند در آن زمان مىتوان از دموکراسى سخن گفت(142) اما به هرحال در عصر غیبت حکومت بر عهده فقها است(143) و آنان موظف به تشکیل حکومت و برقرار نمودن نظام عادله مىباشند(144) شرایط حاکم نیز همان شرایط مرجعیت است.(145) در صورتى که تعداد کسانى که شایستگى حکومت داشتند متعدد بودند انتخاب حاکم برعهده اهل حل و عقد است. حاکم اسلامى باید بر اساس احکام اسلام عمل کند(146) و از شایستگیهاى لازم برخوردار باشد.
وى نظام شاهنشاهى را نفى مىکند و حکومت کمونیستى را بدترین نوع حکومت مىداند(147) و معتقد است حکومت اسلامى بهترین نوع حکومت است زیرا که قوانین آن از سوى خدا آمده است. در این حکومت اداره مملکت بر دو اصل مبتنى است: اول برقرار کردن نظام عادلانه و رساندن هر ذیحقى به حق خود و جلوگیرى از طلم و ستم افراد به یکدیگر و تربیت توده مردم و حفظ مصلحت همگان و دوم جلوگیرى از مداخله بیگانگان و تدارک نیروى دفاعى و آمادگى جنگى.
در این حکومت بر اساس مشورت عمل خواهد شد ولى مجلس قانونگذارى به شکل مرسوم وجود ندارد حاکم موظف است با افراد متخصص در امورى که صلاح و فساد آن معلوم نیست مشورت کند(148) و براساس راى اکثریت عمل نماید. همچنین به نظر وى در حکومت اسلامى دو اصل مساوات و حریت رعایت مىشود(149) و حاکم در ردیف سایر مردم است و امتیازى نسبت به دیگران ندارد(150) و موظف است در مقابل مردم دارد با رأفت و بدون تکبر و خود پسندى رفتار کند.(151) مدت حکومت حاکم نیز تا زمانى است که به وظایف خود عمل کند و مصلحت مردم را در نظر بگیرد و اگر عملى از او سرزد که عدالت او ساقط شد عزل خواهد شد.(152) اطاعت از حاکم نیز تا زمانى که در چارچوب اسلام عمل مىکند واجب است.(153)
به جز رسالههاى یاد شده مجموعهاى از آثار مربوط به اسلام سیاسى از نمایندگان برجسته اسلام سیاسى در جهان اسلام از جمله ابوالاعلى مودودى و سید قطب و محمد قطب به فارسى ترجمه شد و تاثیر زیادى بر گسترش این جریان در ایران برجاى گذاشت.
به طور کلى ویژگىهاى اصلى رسالههاى یاد شده را چنین مىتوان برشمرد:
جامعیت اسلام و شمول آن بر مقرراتى که دنیا و آخرت انسان را در بر گیرد؛
اسلام داراى حکومت است؛
حکومت اسلامى به دلیل آنکه از جانب خدا آمده برتر از همه حکومتهاى موجود است؛
حاکم حکومت اسلامى باید داراى صلاحیتها و شایستگىهاى خاصى باشد؛
مردم در حکومت نقش دارند. هرچند که هیچ یک از این رسالهها دموکراسى موجود را نمى پذیرند و کم و بیش در همه اینها تعارضى بین حق انتخاب مردم و ویژگىهاى رهبرى و مقررات ثابت اسلامى وجود دارد.
در این رسالهها به سازوکارهاى حل تعارض قوانین موضوعه مطابق با خواست اکثریت از یکسو و احکام شریعت از سوى دیگر اشاره نشده است.
به هرحال این رسالهها نشانگر توجه جامعه ایرانى به ابعاد سیاسى اسلام و برجسته شدن مفهوم حکومت اسلامى و روى گردانى از سکولاریسم در عرصه اندیشه است. این فرایند در عرصه واقعیت نیز با شکست ایدئولوژىهاى سکولار به تدریج نمودار شد و به شکل گیرى اسلام سیاسى در ایران و تشکیل حکومت اسلامى منجر شد.
پىنوشتها
1) استادیار علوم سیاسى دانشگاه مفید.
2) حکمىزاده، 1322.
3) کوهستانىنژاد، مسعود، 1381، چالش مذهب و مدرنیسم، سیراندیشه سیاسى در ایران نیمه اول قرن بیستم، تهران: نشر نى، ص 242.
4) همان، 243.
5) همان، 247.
6) همان، 292.
7) همان، 326.
8) همان، 303.
9) همان، 304.
10) همان، ص 92.
11) همان، ص 338.
12) همان، ص 339.
13) همان، ص 353.
14) همان، ص 101.
15) همان، ص 102.
16) خمینى، آیت اللَّه روح اللَّه، 1323، کشف اسرار، نشر ظفر، ص 184.
17) همان، ص 138.
18) همان، ص 182.
19) همان، ص 185.
20) همان، ص 186.
21) همان، ص 191.
22) همان، ص 292.
23) همان، ص 295.
24) همان، ص 189.
25) همان، ص 273.
26) شیرازى، نورالدین، کسر کسروى، به کوشش رسول جعفریان، کتابخانه مرکز تحقیقات حکومت اسلامى مجلس خبرگان، ص 6.
27) همان، ص 19.
28) همان، ص 45.
29) همان، ص 47.
30) همان، ص 60.
31) همان.
32) همان، ص 113.
33) همان، ص 121.
34) همان، ص 123.
35) همان، ص 103.
36) همان، ص 173.
37) همان، ص 35.
38) کوهستانى، پیشین، ص 116.
39) همان، ص 117.
40) همان.
41) کوهستانى، پیشین، 120.
42) شکریه، احمد: آیین اسلام، سال دوم شماره 76، شهریور 1324. به اهتمام رسول جعفریان، کتابخانه خبرگان.
43) همان، ص 25.
44) مصطفى عاملى ذفولى، آیین اسلام، شماره 69، سال دوم، 29 تیر ماه 1324 به نقل از جعفریان، همان.
45) همان، ص 33.
46) همان، ص 37.
47) همان، ص 41.
48) از آیین اسلام، سال چهارم 1326، شماره 23، به کوشش رسول جعفریان، همان.
49) همان، ص 55.
50) نیکوهمت، آیین اسلام، سال پنجم، شماره خرداد 1327. به کوشش رسول جعفریان. کتابخانه مرکز تحقیقات خبرگان.
51) همان، ص 58.
52) صابرى همدانى، احمد، 1377، کتاب الهدایه الى من له الولایه (تقریرات درس ولایت فقیه آیت اللَّه گلپایگانى)، قم: مکتب نوید اسلام، ص 41.
53) همان، ص 69.
54) تقوى، مواد اساسى حکومت اسلام، تحقیق رسول جعفریان، کتابخانه مجلس خبرگان رهبرى، ص 20.
55) همان، ص 22.
56) همان، ص 21.
57) همان، ص 23.
58) همان، ص 25.
59) همان، ص 26.
60) همان، ص 26.
61) همان، ص 27.
62) بهشتى، آیت اللَّه دکتر محمد حسین، تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 3 و 4، ص453.
63) همان، طرح کلى حکومت اسلامى، منتشر شده در تاریخ و فرهنگ معاصر، سال اول، شماره 3 و 4، ص 463.
64) قلمدارن، حیدعلى، 1343، حکومت در اسلام، ص2.
65) همان، ص 7.
66) همان، ص 30 - 19.
67) همان، ص 33.
68) همان، ص 35.
69) همان، ص 55.
70) همان، ص 62.
71) همان، ص 95.
72) همان، ص 96.
73) همان، ص 100.
74) همان، ص 101.
75) همان، ص 102.
76) همان، ص 111.
77) همان، ص 124.
78) همان، ص 129.
79) همان، ص 132.
80) همان، ص 134.
81) همان، ص 138.
82) همان، ص 157.
83) همان، ص 160.
84) همان، ص 221.
85) همان، ص 209.
86) همان، ص 226.
87) همان، ص 232.
88) همان، ص 256.
89) همان، ص 269.
90) همان، ص 285.
91) همان، ص 294.
92) همان، ص 315.
93) همان، ص 317.
94) همان، ص 327.
95) همان، ص 349 و 375.
96) همان، ص 428.
97) نورى، یحیى، 1343، سیستم حکومت اسلامى، تحقیق رسول جعفریان، کتابخانه مجلس خبرگان رهبرى، ص 21.
98) همان، ص 39.
99) همان، ص 21.
100) همان، ص 9.
101) همان، ص 28.
102) همان، ص 24.
103) همان، ص 29.
104) همان، ص 20.
105) همان، ص 54.
106) جعفریان، رسول، 1383، جریانها و سازمانهاى سیاسى مذهبى ایران 1320 - 1357، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 782.
107) همان، ص 834.
108) همان، ص 784.
109) همان، ص 781.
110) همان، ص 779.
111) همان، ص 818
112) همان، ص 811.
113) بنى صدر، ابولحسن، 1353، اصول پایه و ضابطههاى حکومت اسلامى، بىنا، بىجا، ص 37.
114) همان، ص 39.
115) همان، ص 81.
116) همان، ص 85.
117) همان، ص 85.
118) همان، ص 96.
119) همان، ص 55.
120) همان، ص 99.
121) همان، ص 107.
122) همان، ص 109.
123) همان، ص 111.
124) همان، ص 154.
125) همان، ص 155.
126) همان، ص 156.
127) همان، ص 158.
128) همان، ص 159.
129) همان، ص 191.
130) همان، ص 165 - 161.
131) تهرانى، شیخ على، 1354، طرح کلى حکومت اسلامى، تحقیق رسول جعفریان، کتابخانه مجلس خبرگان رهبرى، ص 55.
132) همان، ص 64.
133) همان، ص 61.
134) همان، ص 63.
135) همان، ص 81.
136) همان، ص 85.
137) روحانى، سید صادق، 1355، نظام حکومت در اسلام، تحقیق رسول جعفریان، کتابخانه مجلس خبرگان رهبرى، ص 19.
138) همان، ص 34.
139) همان، ص 35.
140) همان، ص 68.
141) همان، ص 70.
142) همان، ص 71.
143) همان، ص 38.
144) همان، ص 55.
145) همان، ص 56.
146) همان، ص 58.
147) همان، ص 73.
148) همان، ص 81
149) همان، ص 81
150) همان، ص 106.
151) همان، ص 103.
152) همان، ص 114.
153) همان، ص 108