در محضر قرآن / اصحاب سبت
آرشیو
چکیده
متن
احمر، در بندر أیله عدهای از دودمان بنیاسراییل در زمان حیات حضرت داوود7 زندگی میکردند،([1]) که میبایست مسلک پدران و نیاکان خود را تعقیب کنند و روز شنبه را به عبادت پروردگار خویش بپردازند؛ و طبق آیینشان شکار در روز شنبه را حرام بدانند. علّت حرمت شکار در روز شنبه برای یهود، این بود که حق تعالی به وسیلهی حضرت موسی7 از قوم یهود خواسته بود تا روز جمعه را بزرگ شمرند و در این روز کارهای مادی و دنیوی را ترک گویند و به امور معنوی و اخروی بپردازند. یهودیان از این امر الهی سربرتافته، جمعه را برای کسب و کار، و شنبه را برای تعطیلی برگزیدند؛ آنان شنبه را عظیمترین روزها میدانستند. از این روی قهر و کیفر الهی شامل حالشان شد و شکار در روز شنبه برایشان حرام گردید.([2])
کالای استراتژیک این شهر ماهی بود و بیشتر اهالی آن از راه صید ماهی امرار معاش میکردند. از آنجا که خداوند میخواست این قوم را در معرض امتحان قرار دهد، زمینهی آزمایش را اینگونه برایشان رقم زد:
ماهیان دریا که شنبه را روز امن و امان یافته بودند، به خواست و مشیت خداوند به کنارهی دریا میآمدند و چنان روی آب را پر میکردند که با تلاش اندک و در زمان کم، صیادها میتوانستند تعداد زیادی ماهی بگیرند. اما روزهای دیگر برای ماهیان نا امن بود، و از کنارهی دریا فاصله میگرفتند و به اعماق آب میرفتند؛ به گونهای که صید آنها به سختی صورت میگرفت:
... إذ تأتیهم حیتانُهُم یوم سبتهم شُرّعاً و یوم لایسبتون لاتأتیهم کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون([3])؛ ... آنگاه که به [حکمِ] روز شنبه تجاوز میکردند، آنگاه که روز شنبهی آنان، ماهیهایشان روی آب میآمدند، و روزهای غیر شنبه به سوی آنان نمیآمدند. این گونه ما آنان را به سبب آنکه نافرمانی میکردند، میآزمودیم.
طمعکاران سود طلب
انگیزههای طمع به حرکت آمد، و اسباب حرص در روح گنهکاران این سرزمین تحریک شد و از دستورات پیامبران خود غافل ماندند، مطالبی را که شنیده بودند، به دست فراموشی سپردند؛ به مشورت و تبادل نظر پرداختند و گفتند: چرا روزی را که ماهیها روی آب فراوانند و خود به سوی ما میشتابند، رها کنیم و در روز دیگر که از ما میگریزند به صید بپردازیم؟! از این رو برای حلال کردن آنچه که خداوند برایشان حرام فرموده بود، به حیله و فریب متمسّک شدند. و در کنار دریا، حوضچهها و استخرهایی را ساختند تا بتوانند از راه جوی و کانالهای متعدّدی که به دریا راه پیدا کردهاند؛ ماهیها را جمع کنند.
صبح شنبهکانالها را میگشودند تا ماهیها به حوضچهها وارد شوند و در آخرِ روز که ماهیها قصد بازگشت میکردند، دریچهها را میبستند و روز یکشنبه ماهیان به دام افتاده در حوضها را صید میکردند. با شروع این بدعت؛ ساکنان شهر به تدریج به سه طایفه تقسیم شدند:
1. بیشتر اهالی شهر به بدعت گذاران فریبکار پیوستند و با ایشان همکار و هم نوا شدند، به گونهای که برای ساختِ حوضچهها و شکار ماهیان بر یکدیگر سبقت میگرفتند.
2. اندکی از خدا باوران که ایمان در اعماق قلبشان رسوخ کرده بود، با صلابت و یقین تمام در مقابل این بدعت ایستادند و با سلاحِ موعظه و نصیحت به مبارزه با این فریبکاری و حیلهی آشکار پرداختند.
3. کسانی هم بدون موضع و بیطرف بودند؛ نه همگام با گناهکاران بودند تا به این حرام آشکار دست یازند؛ و نه با واعظان غیور همنوا میشدند و نهی از منکر میکردند؛ از این روی نه به شکار ماهی در روزهای شنبه میپرداختند و نه متعرّض ماهیگیران متخلّف میشدند. از آنجا که مردابِ بی تعهدی و بیمسؤولیتی و بی حمیّتی وجودشان را به تباهی کشانده بود، در مقابل نصیحت ناصحان نیز به اعتراض برخاستند: و إذا قالت أمّةٌ مّنهم لم تعظون قوماً الله مهلکهم أو معذّبهم عذاباً شدیداً قالوا معذرةً إلی ربّکم و لعلّکم یتّقون([4])؛ و آنگاه که گروهی از ایشان گفتند: برای چه قومی را که خدا هلاک کنندهی ایشان است، یا آنان را به عذابی سخت عذاب خواهد کرد، پند میدهید؟ گفتند: تا معذرتی پیش پروردگارتان باشد، و شاید که آنان پرهیزگاری کنند.
آنان نمیخواستند در قبال گمراهی و بدعت بایستند و چون امواج سنگین، پی در پی و دمادم، بر صخرهی دلهای سخت فرود آیند تا شاید پرتو چراغ فطرت راهنمای دلها گردد.
دستهی اول که روز به روز بر شمارشان افزوده میشد، در برابر ناهیان از منکر، ایستادند و مکر خود را ابتکاری بزرگ و کاری زیبا قلمدادکردند و بر توجیه نافرمانی خویشگفتند: ما امر خدا را اطاعت کردهایم و در روز شنبه شکار نمیکنیم و یکشنبه شکار میکنیم.([5])
این گونه بود که گروه مؤمن پند و اندرزشان اثر نکرد و تصمیم به هجرت گرفتند تا گرفتار عذاب الهی نشوند.
در شب هجرت مؤمنان عذاب الهی بر نابکاران نازل گردید:
فلمّا نسوا ماذکّروا به أنجینا الّذین ینهون عن السّوء و أخذنا الّذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسقون([6])؛ پس هنگامی که آنچه را بدان تذکّر داده شده بودند، از یاد بردند، کسانی را که از [کار] بد باز میداشتند نجات دادیم؛ و کسانی را که ستم کردند، به سزای آنکه نافرمانی میکردند، به عذابی شدید گرفتار کردیم.
فلمّا عتوا عن مّا نُهوا عنه قلنا لهم کونوا قِردة خاسئین([7])؛ و چون از آنچه از آن نهی شده بودند سرپیچی کردند، به آنان گفتیم: بوزینگانی رانده شده باشید.
در پی این فرمان، همهی باقیماندگان در شهر، به میمونهایی ریز و درشت تبدیل شدند،([8]) و دروازهی شهرشان بسته شد و کسی از ایشان توان بیرون رفتن نداشت. با شنیدن این خبر مردم شهرهای دیگر به آنجا آمدند و از بالای دیوار شهر مردان و زنان فریبکاری را که به صورت میمون شده بودند، تماشا میکردند.
واعظان مهاجر شهر تصمیم به بازگشت گرفتند. آنها نزد میمونهایی که به خویشان و دوستانشان شباهت داشت، رفته و سؤال کردند: تو فلانی هستی؟! و آنگاه میمونی که مورد سؤال قرار گرفته بود؛ در حالی که آب از دیدهاش جاری میشد، با اشارهی سر تأیید نمود.
حقتعالی، پس از سه روز، باد و باران بنیان کن نازل فرمود؛ تا جایی که همگی به هلاکت رسیدند و هیچ مسخ شدهای در آن شهر باقی نماند.([9])
فجعلناها نکالاً لمّا بین یدیها و ما خلفها و موعظة لّلمتّقین([10])؛ و ما آن [عقوبت] را برای حاضران، و [نسلهای] پس از آن، عبرتی، و برای پرهیزگاران پندی قرار دادیم..
[1]. تفسیر کشاف، ج 1، ص 355.
[2]. بحارالانوار، ج 14، ص 49.
[3]. الأعراف 7 : 163.
[4]. الأعراف 7 : 164.
[5] . تفسیر برهان، ج 2، ص 42؛ این سخن از ابن عباس نیز در تفسیر مجمع البیان ذیل آیهی مورد بحث نقل شده است.
[6] . الأعراف 7 : 165.
[7]. الأعراف 7 : 166.
[8]. از ظاهر آیات بر میآید که کیفر مسخ شدن منحصر به گنهکاران بود؛ زیرا میگوید: فلمّا عتوا عن مانهوا... هنگامی که در برابر آنچه نهی شده بودند، سرکشی کردند... ولی از طرفی از آیات فوق نیز استفاده میشود که تنها اندرزدهندگان از مجازات رهایی یافتند؛ زیرا میگوید: انجینا الذین ینهون عن السوء از مجموع این دو استفاده میشود که هر دو گروه باقیمانده [گناهکاران و ساکنان] مجازات شدند؛ اما مجازات مسخ تنها مربوط به گناهکاران بوده و مجازات ساکنان، هلاکت و نابودی بوده است، هرچند گناهکاران نیز چند روزی پس از مسخ ـ طبق روایات ـ هلاک شدند.
[9]. بحارالانوار، ج 14، ص 56 ، روایت 13.
[10]. البقرة 2 : 66 .
کالای استراتژیک این شهر ماهی بود و بیشتر اهالی آن از راه صید ماهی امرار معاش میکردند. از آنجا که خداوند میخواست این قوم را در معرض امتحان قرار دهد، زمینهی آزمایش را اینگونه برایشان رقم زد:
ماهیان دریا که شنبه را روز امن و امان یافته بودند، به خواست و مشیت خداوند به کنارهی دریا میآمدند و چنان روی آب را پر میکردند که با تلاش اندک و در زمان کم، صیادها میتوانستند تعداد زیادی ماهی بگیرند. اما روزهای دیگر برای ماهیان نا امن بود، و از کنارهی دریا فاصله میگرفتند و به اعماق آب میرفتند؛ به گونهای که صید آنها به سختی صورت میگرفت:
... إذ تأتیهم حیتانُهُم یوم سبتهم شُرّعاً و یوم لایسبتون لاتأتیهم کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون([3])؛ ... آنگاه که به [حکمِ] روز شنبه تجاوز میکردند، آنگاه که روز شنبهی آنان، ماهیهایشان روی آب میآمدند، و روزهای غیر شنبه به سوی آنان نمیآمدند. این گونه ما آنان را به سبب آنکه نافرمانی میکردند، میآزمودیم.
طمعکاران سود طلب
انگیزههای طمع به حرکت آمد، و اسباب حرص در روح گنهکاران این سرزمین تحریک شد و از دستورات پیامبران خود غافل ماندند، مطالبی را که شنیده بودند، به دست فراموشی سپردند؛ به مشورت و تبادل نظر پرداختند و گفتند: چرا روزی را که ماهیها روی آب فراوانند و خود به سوی ما میشتابند، رها کنیم و در روز دیگر که از ما میگریزند به صید بپردازیم؟! از این رو برای حلال کردن آنچه که خداوند برایشان حرام فرموده بود، به حیله و فریب متمسّک شدند. و در کنار دریا، حوضچهها و استخرهایی را ساختند تا بتوانند از راه جوی و کانالهای متعدّدی که به دریا راه پیدا کردهاند؛ ماهیها را جمع کنند.
صبح شنبهکانالها را میگشودند تا ماهیها به حوضچهها وارد شوند و در آخرِ روز که ماهیها قصد بازگشت میکردند، دریچهها را میبستند و روز یکشنبه ماهیان به دام افتاده در حوضها را صید میکردند. با شروع این بدعت؛ ساکنان شهر به تدریج به سه طایفه تقسیم شدند:
1. بیشتر اهالی شهر به بدعت گذاران فریبکار پیوستند و با ایشان همکار و هم نوا شدند، به گونهای که برای ساختِ حوضچهها و شکار ماهیان بر یکدیگر سبقت میگرفتند.
2. اندکی از خدا باوران که ایمان در اعماق قلبشان رسوخ کرده بود، با صلابت و یقین تمام در مقابل این بدعت ایستادند و با سلاحِ موعظه و نصیحت به مبارزه با این فریبکاری و حیلهی آشکار پرداختند.
3. کسانی هم بدون موضع و بیطرف بودند؛ نه همگام با گناهکاران بودند تا به این حرام آشکار دست یازند؛ و نه با واعظان غیور همنوا میشدند و نهی از منکر میکردند؛ از این روی نه به شکار ماهی در روزهای شنبه میپرداختند و نه متعرّض ماهیگیران متخلّف میشدند. از آنجا که مردابِ بی تعهدی و بیمسؤولیتی و بی حمیّتی وجودشان را به تباهی کشانده بود، در مقابل نصیحت ناصحان نیز به اعتراض برخاستند: و إذا قالت أمّةٌ مّنهم لم تعظون قوماً الله مهلکهم أو معذّبهم عذاباً شدیداً قالوا معذرةً إلی ربّکم و لعلّکم یتّقون([4])؛ و آنگاه که گروهی از ایشان گفتند: برای چه قومی را که خدا هلاک کنندهی ایشان است، یا آنان را به عذابی سخت عذاب خواهد کرد، پند میدهید؟ گفتند: تا معذرتی پیش پروردگارتان باشد، و شاید که آنان پرهیزگاری کنند.
آنان نمیخواستند در قبال گمراهی و بدعت بایستند و چون امواج سنگین، پی در پی و دمادم، بر صخرهی دلهای سخت فرود آیند تا شاید پرتو چراغ فطرت راهنمای دلها گردد.
دستهی اول که روز به روز بر شمارشان افزوده میشد، در برابر ناهیان از منکر، ایستادند و مکر خود را ابتکاری بزرگ و کاری زیبا قلمدادکردند و بر توجیه نافرمانی خویشگفتند: ما امر خدا را اطاعت کردهایم و در روز شنبه شکار نمیکنیم و یکشنبه شکار میکنیم.([5])
این گونه بود که گروه مؤمن پند و اندرزشان اثر نکرد و تصمیم به هجرت گرفتند تا گرفتار عذاب الهی نشوند.
در شب هجرت مؤمنان عذاب الهی بر نابکاران نازل گردید:
فلمّا نسوا ماذکّروا به أنجینا الّذین ینهون عن السّوء و أخذنا الّذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسقون([6])؛ پس هنگامی که آنچه را بدان تذکّر داده شده بودند، از یاد بردند، کسانی را که از [کار] بد باز میداشتند نجات دادیم؛ و کسانی را که ستم کردند، به سزای آنکه نافرمانی میکردند، به عذابی شدید گرفتار کردیم.
فلمّا عتوا عن مّا نُهوا عنه قلنا لهم کونوا قِردة خاسئین([7])؛ و چون از آنچه از آن نهی شده بودند سرپیچی کردند، به آنان گفتیم: بوزینگانی رانده شده باشید.
در پی این فرمان، همهی باقیماندگان در شهر، به میمونهایی ریز و درشت تبدیل شدند،([8]) و دروازهی شهرشان بسته شد و کسی از ایشان توان بیرون رفتن نداشت. با شنیدن این خبر مردم شهرهای دیگر به آنجا آمدند و از بالای دیوار شهر مردان و زنان فریبکاری را که به صورت میمون شده بودند، تماشا میکردند.
واعظان مهاجر شهر تصمیم به بازگشت گرفتند. آنها نزد میمونهایی که به خویشان و دوستانشان شباهت داشت، رفته و سؤال کردند: تو فلانی هستی؟! و آنگاه میمونی که مورد سؤال قرار گرفته بود؛ در حالی که آب از دیدهاش جاری میشد، با اشارهی سر تأیید نمود.
حقتعالی، پس از سه روز، باد و باران بنیان کن نازل فرمود؛ تا جایی که همگی به هلاکت رسیدند و هیچ مسخ شدهای در آن شهر باقی نماند.([9])
فجعلناها نکالاً لمّا بین یدیها و ما خلفها و موعظة لّلمتّقین([10])؛ و ما آن [عقوبت] را برای حاضران، و [نسلهای] پس از آن، عبرتی، و برای پرهیزگاران پندی قرار دادیم..
[1]. تفسیر کشاف، ج 1، ص 355.
[2]. بحارالانوار، ج 14، ص 49.
[3]. الأعراف 7 : 163.
[4]. الأعراف 7 : 164.
[5] . تفسیر برهان، ج 2، ص 42؛ این سخن از ابن عباس نیز در تفسیر مجمع البیان ذیل آیهی مورد بحث نقل شده است.
[6] . الأعراف 7 : 165.
[7]. الأعراف 7 : 166.
[8]. از ظاهر آیات بر میآید که کیفر مسخ شدن منحصر به گنهکاران بود؛ زیرا میگوید: فلمّا عتوا عن مانهوا... هنگامی که در برابر آنچه نهی شده بودند، سرکشی کردند... ولی از طرفی از آیات فوق نیز استفاده میشود که تنها اندرزدهندگان از مجازات رهایی یافتند؛ زیرا میگوید: انجینا الذین ینهون عن السوء از مجموع این دو استفاده میشود که هر دو گروه باقیمانده [گناهکاران و ساکنان] مجازات شدند؛ اما مجازات مسخ تنها مربوط به گناهکاران بوده و مجازات ساکنان، هلاکت و نابودی بوده است، هرچند گناهکاران نیز چند روزی پس از مسخ ـ طبق روایات ـ هلاک شدند.
[9]. بحارالانوار، ج 14، ص 56 ، روایت 13.
[10]. البقرة 2 : 66 .