آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

در قسمت اول نوشتار با استناد به آیات شریفه­ی قرآن؛ به اهمیّت و ضرورت شناخت شیطان پرداختیم و پس از آن واژه­های شیطان ، ابلیس و ماهیت او تبیین شد، و در نهایت فلسفه وجودی و راز مهلت­دهی به او را بیان کردیم.
در این مجال ویژگی­های شیطان را که شامل صفات اصلی، حالات او در برابر خداوند عالم و صفاتش در مقابل انسان است را باز می­گوییم.
الف. صفات شیطان:
1. شرارت؛ اولین صفت شیطان، شرور و فاقد خیر بودن اوست ) ...إن یدعون إلاّ شیطانا مّریدا(([1]) کلمه­ی مَرید به معنی خبیث، متمرّد و شریر([2]) می­باشد که اگر از ماده­ی مَرد )به معنی ریختن شاخ و برگ درخت( باشد، شیطان مرید یعنی شیطانی که تمام صفات فضیلت از شاخسار وجودش فرو ریخته و نقطه قوتی در او باقی نمانده است. اگر از ماده­ی مُرور باشد، به معنی طغیان­گر و ویران­گر است.([3])
2. ناپیدایی؛ )یا بنی آدم لایفتننکم الشیطان کما أخرج أبویکم مّن الجنة ینزع عنهما لباسهما لیریهما سواتهما إنه یراکم هو و قبیله من حیث لاترونهم...(([4]) این آیه­ی شریفه هشداری بر فریب­کاری­های شیطان است، چرا که انسان­ها در معرض دید شیاطین­اند([5]) ولی آن­ها از دید انسان پنهان هستند و همین کار را دشوار می­کند. علاوه بر این تأثیرات او که تعبیر به ایحاﺀ([6]) شده، یک نوع تأثیر خفی و نا آگاه است )... إن الشّیاطین لیوحون إلی أولیاﺀهم ...(([7]) کلمه­ی خنّاس نیز اشاره به همین مطلب دارد )من شرّ الوسواس الخنّاس(([8]) زیرا خنّاس که به معنی جمع شدن و عقب رفتن([9]) است، از آن­رو به کار رفته که وقتی نام خدا برده می­شود، شیطان عقب نشینی می­کند و چون این امر غالباً با پنهان شدن توأم است این واژه به معنی اختفاﺀ([10]) نیز آمده است.
با این حال مراکز فعالیت شیطان همچون صحنه­های؛ خشم، داوری، گناه و ... دیدنی است که باید در این لحظات حساس، مراقب و آماده­ی دفاع بود.([11])
3. یاران سازمان یافته؛ ابلیس در فعالیت­های اغوایی از فرزندان خود و از جن و انس به عنوان اعوان و انصار و لشکر استفاده می­کند و هر کدام را به نحوی به اجرای اوامر خویش وا می­دارد.
آیه­ی شریفه­ی )...وإجلب علیهم بخیلک و رجلک...(([12]) شیطان را دارای لشکر سواره و پیاده معرفی می­کند. بدین معنا که دستیاران او برخی سریع­تر و نیرومند­تر و برخی آرام­تر و ضعیف­ترند و این به خاطر نوع کاری است که به آن­ها سپرده می­شود. آیات دیگری نیز نظیر: شعراﺀ، 95 و اعراف، 27 و کهف، 50 به این مطلب اشاره کرده­اند.
امیرالمؤمنین علی7 نیز این مطلب را تصریح فرموده­اند إتخذوا التواضع مسلحة بینکم و بین عدوکم ابلیس وجنوده...؛([13]) فروتنی را انبار اسلحه میان خود و دشمنتان، ابلیس و سپاهیانش کنید. زیرا او نیروهای پیاده وسواره دارد.
حزب شیطان:
)إستحوذ علیهم الشیطان فأنساهم ذکرالله أولئک حزب الشیطان...(([14])
مرحوم علامه جعفری1 می­فرماید: منظور از حزب شیطان، تشکل افراد و گردهمایی تعدادی انسان­نماست که هوا و هوس و خودکامگی­ها و مقام پرستی و ... آن­ها را با یکدیگر متشکّل ساخته و هم­داستان و هم پیاله نموده است.([15])
مشخصات حزب شیطان: چنان­چه از آیات 20 ـ 14 سوره­ی مجادله بر می­آید؛ نشانه­ی اصلی حزب شیطان تولّی و طرح دوستی با دشمنان خدا می­باشد، همچنان­که عامل تعیین کننده­ی حزب انسان؛ تولّی و تبرّی است. در روز قیامت، هرگروهی با پیشوای خود محشور می­شود )یوم ندعوا کلّ اناس بإمامهم...(([16]) و به فرمایش پیامبر اکرم9: المرﺀ مع من اصبّ؛([17]) انسان با کسی است که دوستش بدارد. پس کسی که تولّی و تبرایش برای خدا و به تعبیر روایات از حبّ و بغض فی الله([18]) برخوردار باشد، داخل در حزب الله و به هر مقدار که از آن بی­بهره باشد، داخل در حزب شیطان است.
از دیگر مشخصات حزب شیطان؛
سرپرست گرفتن قومی که مورد غضب خدا قرار گرفت،([19]) قسم خوردن دروغ با علم و عمد، ([20]) سپر قرار دادن سوگندهای خود و بازداشتن از راه خدا، ([21]) تسلّط شیطان بر آن­ها، ([22]) فراموشی یاد خدا،([23]) دشمن خدا و رسول خدا9.([24])
ب. حالت­های شیطان در مقابل خداوند:
1. خودبینی؛ ریشه­ی این صفت قیاس شیطان بود )... أنا خیرٌ منه...(([25]) این قیاس، سه مقدمه دارد:
الف: معرفی جنس خود )آتش( و جنس آدم )گل( )خلق الإنسان من صلصال کالفخار و خلق الجان من مارج من نار(([26])
ب: برتری و افضلیت آتش بر گل.
ج: تعظیم ننمودن موجود اشرف بر غیر اشرف.
اشتباه بزرگ شیطان مقدمه­ی آخر است. چرا که او از حقیقت روح انسان غافل بود و آن را نادیده گرفت و فقط به ظاهر اکتفا کرد.
امام صادق7 در مورد قیاس شیطان می­فرماید: اگر او نورانیت آدم را با روشنایی آتش مقایسه می­کرد، به مزایای این دو نور و صفا و زلالی یکی از آن دو بر دیگری وقوف می­یافت.([27])
2. استکبار در مقابل فرمان الهی؛ علامه طباطبایی1 درباره­ی فرق تکبّر و استکبار می­فرماید: استکبار به معنی طلب بزرگی است ولازمه­ی طلب کردن، نداشتن است و خلاصه کسی استکبار می­کند که بخواهد به صرف ادعا خود را از دیگران بزرگ­تر بداند و این مذموم است، ولی تکبّر به معنی ظهور با کبریا است، چه این که متکبّر فی نفسه دارای آن باشد، مانند: خدای سبحان که در این صورت تکبرش، تکبر حق است و چه نداشته باشد و صرفاً از راه غرور مدعی آن شود که تکبرش باطل و مذموم است مانند تکبر غیر خدا.([28])
استکبار شیطان، بزرگ­ترین گناه )کفر( را در پی داشت. ترک نماز گرچه معصیت کبیره است، ولی کفرآور نیست. آن­چه کافر بودن کسی را به خوبی نشان می­دهد، این است که وقتی از او سؤال شود: چرا اطاعت نکردی؟ بگوید: اگرچه خداوند دستور داده، امّا به نظر من نباید از او اطاعت کرد. پاسخ شیطان این نبود که فرمانت به من نرسید و به آن جاهل بودم، بلکه جواب این بود که به نظر من نباید چنین فرمانی می­دادی. و این اجتهاد در مقابل نصّ الهی و بی­اعتقادی به فرمان است.([29]) که خطرناک­تر از عمل نکردن به فرمان می­باشد.([30])
3. انکار ربوبیت تشریعی خداوند؛ شیطان با آن­که اعتقاد به خالقیت خدا([31]) و ربوبیت تکوینی([32]) داشت و معتقد به معاد([33]) بود و خداوند را به عنوان عزیز می­شناخت([34]) ولی اعتقاد جامع و کامل نداشت چرا که اعتقاد جامع شامل: اعتقاد به ذات، صفات، خالقیت، ربوبیت تکوینی و تشریعی و الوهیت خداست، و عدم اعتقاد به هر کدام، بقیه را نیز بی­اثر می­کند و شیطان ربوبیت تشریعی خداوند که عبارت از حق امر و نهی تشریعی بود را منکر شد. و این کفر بنا به فرمایش شهید مطهری1 کفر از روی عناد و لجاج بود.([35])
عبادت ابلیس از روح عبودیت و تسلیم برخوردار نبود. ([36]) عبادتش نه از سر ایمان و اخلاص، بلکه از روی ریا و نفاق و هم­رنگی با جماعت فرشتگان بوده است،([37]) و البته مشکل اصلی شیطان، نپذیرفتن امر امامت و ولایت بود؛ تا زمانی که مسأله ولایت و خلافت انسان مطرح نشده بود، شیطان با خدا مشکلی نداشت، ولی وقتی مسأله خلافت انسان مطرح شد، در برابر فرمان الهی استکبار ورزید.([38])
نتیجه­ای ­که از این مطلب می­توان گرفت، این است که اگر انسان اهل ولایت و امامت انسان کامل نباشد، به عاقبتی همچون شیطان دچار می­شود.
4. عصیانگری؛ إن الشیطان کان للرحمن عصیاً؛ عصیان به معنی نافرمانی و مخالفت با دستورات است. ([39]) عمده­ی نافرمانی­ها به ادعای انانیّت و منازعه با کبریایی خدا بر می­گردد. در حالی که این ردا فقط بر اندام او راست می­آید و هیچ مخلوقی را نرسد که در مقابل انیّت الهیه، عرض اندام کرده و برای خود آن مقام را قایل شود. اگر ابلیس اسیر نفس خود نمی­شد و نظر و فکرش را محصور در چهار دیواری وجودش نمی­ساخت؛ هرگز خود را مستقل به ذات نمی­دید، بلکه معبود مافوق خود را که نگه­دارنده­ی او و موجودات دیگر است را مشاهده می­کرد و هستی خود را در برابر او به طوری ذلیل می­دید که هیچ­گونه استقلالی برای خویش ندیده؛ و در برابر امر پروردگار خاضع بود.([40])
5. ناسپاسی؛ )... وکان الشیطان لربّه کفوراً(([41]) خداوند نیرو، توان، هوش و استعداد فوق العاده­ای به شیطان داده بود و او، این همه را در طریق اغوا و گمراهی مردم صرف کرد.([42])
6 . ترس از شدت عقوبت الهی؛ شیطان در جنگ بدر علاوه بر وعده­ی همکاری به مشرکان، آن­ها را تحریک به جنگ با مسلمانان می­کند، و آن­گاه که نیروی ایمان و پایمردی مسلمانان را مشاهده می­کند، به عقب برمی­گردد و صدا می­زند: من از شما )مشرکان( بی­زارم )... فلمّا ترآﺀت الفئتان نکص علی عقبیه وقال إنی بریﺀ مّنکم...(([43])
و برای عقب­گرد خود دو دلیل می­آورد، نخست آن­که می­گوید: من چیزی را می­بینیم که شما نمی­بینید )...إنی أری مالاترون...(([44]) منظور مشاهده­ی آثار حمایت الهی و امداد غیبی و یاری فرشتگان است. دیگر آن­که از مجازات دردناک خداوند در این صحنه می­ترسم )...إنی أخاف الله...(([45]) چرا که کیفر او شدید و سخت است )...والله شدید العقاب(([46]) مقتضای سیاق آیه این است که جمله­ی والله شدید العقاب سخن شیطان است،([47]) با این حساب شیطان به خداوند اعتقاد داشت و از شدت عقوبت الهی و قدرت فرشتگان می­ترسید.([48])
ج. صفات شیطان در مقابل انسان­ها:
برخی از آن­ها عبارت است از؛
1. حسادت؛ از آیه­ی )قال أرﺀیتک هذا الذی کرّمت علی لئِن أخرتن إلی یوم القیامة لأحتنکنّ ذریته إلاّ قلیلاً(([49]) چنین استفاده می­شود که او از برتری آدم بر خویش، سخت ناراحت بود و می­خواست به هر قیمتی او را نابود سازد و این نیست جز حسد به زشت­ترین وجه.
امام صادق7 حسادت شیطان را تصریح می­فرماید: ابلیس با ملائکه در آسمان خدا را عبادت می­کرد و ملائکه گمان می­کردند که او از آن­هاست. "فلمّا امرالله الملائکه بالسجود و آدم أخرج ما کان فی قلب إبلیس من الحسد؛" وقتی خداوند ملائکه را امر به سجده در مقابل روح کرد، حسادتی که در قلب ابلیس بود، خارج کرد، )اظهار کرد( پس ملائکه در این هنگام دانستند که ابلیس از آن­ها نیست. ([50])
2. اصرار بر گمراه ساختن انسان­ها؛ شیطان پس از گمراه ساختن افراد بی تقوا، آن­ها را رها نمی­کند؛ بلکه همچنان در منجلاب گمراهی نگه می­دارد )وإخوانهم یمدونهم فی الغی ثم لایقصرون(([51]) طبق یک احتمال مراد از اخوانهم در آیه، برادران مشرکین است که همان شیاطین باشند، بنابراین معنای آیه این می­شود؛ مشرکان گرفتار برادران جنّی خود هستند که دائماً آن­ها را به گمراهی می­کشانند و در این راه کمکشان می­کنند و یک لحظه از کشاندن و یاری کردن آن­ها به سوی گمراهی کوتاه نمی­آیند.([52])
3. بی­وفایی؛ شیاطین آتش فتنه را روشن می­کنند، ولی خود را در معرکه قرار نمی­دهند و نسبت به یاران خود بی­وفا هستند، ([53]) و به وعده­های خود عمل نمی­کنند، چنان­که در جنگ بدر به شکل انسانی )سراقة­بن مالک( آشکار شد([54]) و کفّار را تحریک به جنگ کرد و به آن­ها وعده­ی همکاری ­داد )إنی جارٌ لکم( ولی بعد از رویارویی مشرکان و مسلمانان و حضور ملائکه و دیدن آن­ها و آگاهی از قدرتشان، خود را کنار کشید و اعلام بی­زاری ­کرد )...إنی بریﺀٌ منکم...(([55])
در روز قیامت نیز شیطان به یاران و دوستانش پشت کرده و به خلف وعده­ی خود تصریح می­کند )... ان الله وعدکم وعد الحقّ ووعدتکم فأخلفتکم وماکان لی علیکم من سلطان...(([56])؛ ...خدا به شما وعده داد وعده­ی راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم، و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود، جز این­که شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید...
ادامه دارد...
پی­نوشت:
[1]. نساﺀ )4( : 117.
[2]. ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 400.
[3]. تفسیر نمونه، ج 4، ص 135 و 136.
[4]. اعراف )7( : 27.
[5] . اکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 5 ، ص 505 ، ش 13.
[6] . ایحاﺀ از ریشه­ی وحی به معنی صدای مرموز و مخفی و احیاناً تأثیرهای ناآگاهانه است. تفسیر نمونه، ج 1، ص 574 .
[7] . انعام )6( : 121.
[8] . ناس )114( : 4.
[9] . لسان العرب، ج 6 ، ص 71.
[10] . مقاییس اللغة، ج 2، ص 223.
[11] . محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 4، ص 43، ش 8 .
[12] . اسراﺀ )17( : 64 .
[13] . محمد محمدی ری­شهری، میزان الحکمة، باب 2022، ح 9423.
[14] . مجادله )58( : 19.
[15] . محمدتقی جعفری، شرح و تفسیر نهج البلاغه، ج 3، ص 193.
[16] . اسراﺀ )17( : 71.
[17] . همان، میزان الحکمة، باب 682 ، ح 3227.
[18] . همان، باب 675 .
[19] . مجادله )58( : 14.
[20] . همان.
[21] . همان، 16.
[22] . همان، 19.
[23] . همان.
[24] . همان، 20
[25] . همان، 12.
[26] . الرحمن )55( : 14 و 15.
[27] . سیدهاشم بحرانی، البرهان، ج 2، ص 4، ح 2.
[28] . محمدحسین طباطبایی1، تفسیر المیزان )عربی(، ج 12، ص 266.
[29] . عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 3، ص 304.
[30] . محسن قرائتی، تفسیر نور، ج 1، ص 102.
[31] . این که شیطان می­گوید: خلقتنی )اعراف ، 12( معلوم می­شود به خالقیت خدا اعتقاد داشته است .
[32] . شیطان می­گوید: انیّ اخاف الله ربّ العالمین )حشر، 16( پس خدا را به عنوان پروردگار جهان می­شناخته.
[33] . از این که تا روز رستاخیز مهلت می­خواهد، پی به اعتقادش به قیامت می­بریم: انظرنی إلی یوم یبعثون )اعراف، 14( .
[34] . زیرا به عزت خدا سوگند می­خورد: فبعزتک لأغوینهم أجمعین )جن، 82( .
[35] . مرتضی مطهری، عدل الهی، ص 314.
[36] . همان، تفسیر نور، ج 1، ص 104، ش 9.
[37] . فضل­بن حسن طبرسی، مجمع البیان، مجلد 1 و 2، ص 191.
[38] . بقره )2( : 30.
[39] . ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 66 .
[40] . همان، تفسیر المیزان )عربی( ج 8 ، ص 22.
[41] . اسراﺀ )17( : 27.
[42] . همان، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی همدانی، ج 25، ص 144.
[43] . انفال )8( : 48.
[44] . همان.
[45] . همان.
[46] . همان.
[47] . همان، تفسیر راهنما، ج 6 ، ص 515 ، ش 20.
[48] . محمدبن حسن طوسی، التبیان، ذیل آیه .
[49] . اسراﺀ )17( : 62 .
[50] . شیخ جمعه، العروس الحویزی و نورالثقلین، ج 1، ص 56 ، ح 93.
[51] . اعراف )7( : 202.
[52] . همان، تفسیر المیزان )ترجمه(، ج 8 ، ص 499.
[53] . همان، تفسیر نور، ج 4، ص 353.
[54] . فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 15، ص 174 و تفسیر البرهان، ذیل آیه 48، انفال.
[55] . انفال )8( : 48.
[56] . ابراهیم )14( : 22.

تبلیغات