گذری بر؛عوامل شکوفایی عقل در قرآن و روایات
آرشیو
چکیده
متن
خرد و اندیشه در انسان؛ همسان خورشید در عالم وجود، سر منشأ حیات ویژه آدمی و هدایت اوست؛ گوهری بیبدیل و گرانسنگ که در ژرفای اقیانوس بیکران انسانیت به امانت نهاده شده و موجب بیهمتایی و سرآمدی او بر دیگر موجودات عالم گشته و لقب خلیفةالله را در نوع آدمی جاودانه ساخته است. عقل از دیدگاه قرآن و روایات نور روشن و روشنی بخشی است که خداوند متعال آن را به جان آدمیان افاضه کرده، و حجتی الهی است که ذات آن معصوم([1]) و نسبت خطا به آن ممتنع و قوام حجت هر حجتی به اوست، همچنانکه ملاک تکلیف و ثواب و عقاب نیز به آن است. ایمان به خدا و آنچه بر آن مترتب است؛ چون تصدیق پیامبران و اعتقاد به آنها به واسطهی عقل بر انسانها واجب میگردد. حق از باطل، خیر از شر و هدایت از گمراهی با عقل تشخیص داده میشود، خوبی و بدی، پستی و برتری، واجب و حرام بدیهی و ذاتی، اخلاق خوب و شرافتمندانه به وسیلهی عقل شناخته میشود.([2])
بررسی معانی عقل؛
شایسته است به اختصار معانی لغوی عقل را بررسی کنیم:
عقل در لغت معانی گوناگونی دارد از جمله؛ منع ، بستن و نگهداشتن، و بعضی ریشهی عقل را حبس و نگهداشتن دانسته و بدان جهت عقل نامیدهاند که آدمی را از گفتار و عمل ناپسند نگه داشته و او را مقید میکند.([3])
معنای دیگر آن را نقیض و مقابل جهل([4]) گفتهاند، از اینرو عقل را به معنای علم دانستهاند. البته گاه عقل را سرچشمهی دانستن میدانند که به وسیلهی آن علوم ضروریه و نظریه به دست میآید.([5]) قوه تمیز و تشخیص؛ معنای دیگری است که برای عقل ذکر شده است. نویسندهی کتاب "التحقیق" ریشهی اصلی ماده "عقل" را تشخیص صلاح و فساد در زندگی مادی و نگهداری و حفظ نفس پس از آن میداند و میگوید:
از لوازم این معنا امساک و خودداری، تدبر، نیک فهمی، ادراک، باز داشتن، شناخت آنچه که شخص تحت برنامهی عدل و حق در زندگی بدان محتاج است؛ بازماندن و نگهداری خویش از هوا و تمایلات. در نهایت نیز نتیجه میگیرد که؛ عقل قوهای است که به وسیلهی آن خیر و صلاح مادی و معنوی تشخیص داده میشود، آنگاه موجب نگهداری نفس از خلاف و تمایل به آن میگردد.([6])
کلام بعضی از لغویها نیز این مطلب را تأیید میکند.([7])
"عاقل" به رهبری "عقل" خود میتواند دریابد که خداوند نگهدار او بوده و عقل را زینت و سبب هدایتش قرار داده، او عقل را تنها راهنما و کافی برای هدایت نمیبیند، بلکه باید برای دانستن احکام الهی راه دیگری را نیز به دست آورد. همچنین عقل مراتب گوناگونی از جهت شدت و ضعف دارد، گرچه با پیروی و فرمانبرداری از دستورات عقل و خداوند سبحان، عقلها تقویت میشود، و لازم است عوامل شکوفایی این نور مجرد الهی را دقیقتر شناسایی کرد تا در پرتو آن بر کمال عقل افزوده شود.
مهمترین عوامل شکوفایی عقل عبارتاند از:
1. علم آموزی؛ دانش نقش سازندهای در همهی عرصههای زندگی فردی و اجتماعی دارد. قرآن شریف با ذکر مثلهایی نقش علم را نمایان میسازد؛ )وتلک الأمثال نضربها للناس وما یعقلها إلاّالعالمون(([8])؛ و این مثلها را برای مردم میزنیم [ولی] و جز دانشوران آنها را در نیابند. علامه طباطبایی1 در اینباره میفرماید: هرچند آنها را همهی مردم میشنوند، ولکن حقیقت معانی آن و مغز مقاصدشان را تنها اهل دانش درک میکنند؛ آن کسانی که حقایق امور را میفهمند و بر ظواهر هر چیزی جمود نمیکنند. دلیل بر این جمله لایعقله میباشد که منظور درک حقیقت و مغز آن مثلهاست. پس درک مثلهایی که در کلام خداوند زده شده، نسبت به فهم و شعور مردم مختلف است، بعضی از شنوندگان هستند که به جز شنیدن الفاظ آن و تصور معانی سادهاش هیچ بهرهای از آن نمیبرند، چون در آن تعمّق نمیکنند، و بعضی دیگر هستند که علاوه بر آنچه که دسته اول میشنوند و میفهمند، در مقاصد آن هم تعمق میکنند و حقایق باریک و دقیقش را درک میکنند.([9])
خداوند متعال هدف از بعثت را چنین میفرماید: )هوالذی بعث فی الأمّیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة وإن کانوا من قبل لفی ضلال مبین(([10])؛ اوست آنکس که در میان بیسوادان فرستادهای از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد، و [آنان] قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.
این هدف در سه امر خلاصه شده که یکی جنبه مقدماتی دارد و آن "تلاوت آیات الهی" است. امّا "تهذیب و تزکیهی نفوس" و "تعلیم کتاب و حکمت" دو هدف بزرگ نهایی میباشند. پیامبر9 آمده است تا انسانها را در زمینه "علم و دانش" و "اخلاق و عمل" پرورش دهد، تا به وسیلهی این دو بال، بر اوج آسمان سعادت پرواز کرده و سیرالیالله را پیش گیرند، و به مقام قرب او نایل شوند.
"کتاب" و "حکمت" در آیه اشاره به قرآن و سخنان پیامبر و یا اصل دستورات اسلام و فلسفه و اسرار آن دارد، و میتوان نتیجه گرفت که منظور دو سرچشمهی بزرگ شناخت یعنی "وحی" و "عقل" است که کلیات احکام الهی را میتوان با ترازوی عقل سنجید و درک کرد.([11])
آیه 164 سوره آل عمران نیز دلالت بر اهمیت موارد یاد شده دارد. روایات نیز مؤید این عامل است؛ حضرت علی7 میفرمایند:
انک موزون بعقلک فزکه بالعلم؛ ([12]) تو با عقلت سنجیده میشوی پس عقل خود را به وسیله علم تزکیه کرده رشد ده.
نیز امام حسن7 میفرماید: دراسة العلم لقاح المعرفة، و طول التجارب زیادة فی العقل؛ آموزش علم، سبب باروری معرفت میشود و بسیاری تجربهها، موجب افزایش عقل است.([13])
امام صادق7 میفرماید: کثرة النظر فی العلم یفتح العقل؛ توجه زیاد در علم درهای عقل را میگشاید.([14])
امیرمؤمنان7 میفرماید: العقل غریزة تزید بالعلم والتجارب؛ عقل قریحه و نوری است که به علم و تجربهها فزونی پیدا میکند.([15])
2. تفکر؛ خداوند سبحان میفرماید: )... ویجعل الرّجس علی الذین لایعقلون(؛ و [خدا] بر کسانی که نمیاندیشند، پلیدی را قرار میدهد.([16]) امام علی7 میفرماید: اصل العقل الفکر و ثمرته السلامة؛ ریشهی عقل اندیشیدن و نتیجهی آن سلامتی است([17]) و بالفکر یتجلی غیاهب الامور؛ با فکر کردن؛ زوایای تاریک امور روشن میگردد.([18]) و الفکر جلاﺀ العقول؛ فکر کردن؛ صیقل عقلها است. ([19]) و الفکر ینیر اللب؛ فکر کردن؛ عقل را منور کرده و روشنی میبخشد.([20])
3. تقوا و تزکیه نفس؛ قرآن میفرماید: )... ألم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب أن لاّ یقولوا علی الله إلاّ الحق و درسوا ما فیه والدار الإخرة خیرٌ للذین یتقون أفلا تعقلون( ؛ آیا از آنان پیمان کتاب [آسمانی] گرفته نشده که جز به حق نسبت به خدا سخن نگویند، با اینکه آنچه را که در آن [کتاب] است آموختهاند؟ و سرای آخرت برای کسانی که پروا پیشه میکنند بهتر است. آیا باز تعقل نمیکنید؟([21])
وابسته نبودن به مظاهر دنیا و کسب حلال، نشانهی تقوا پیشگی و خردورزی است، و باور به پایداری نعمتهای آخرت و سعادت آفرینی آن برای اهل تقوا، باوری خردمندانه و اندیشهای صحیح است، و وابستگی به مال و منال گذرای دنیا به قیمت از دست دادن سرای جاودانه آخرت، و به دور از خرد و اندیشهی صحیح است.([22])
بعضی از آیات دیگر ممکن است با وضوح بیشتری اثرگذاری تقوا در رشد انسان را نشان دهند، مانند؛ )یا أیها الذین أمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً ....( ؛ ای کسانیکه ایمان آوردهاید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص [حق از باطل] قرار میدهد... ([23])
"فرقان" به معنای چیزی است که میانهی دو چیز دیگر فرق گذارد. در آیهی مورد بحث به قرینهی سیاق و تفریعش بر تقوا، "فرقان" میان حق و باطل است؛ خواه در اعتقادات باشد و خواه در عمل. "فرقان" در اعتقادات عبارت از؛ جدا کردن ایمان و هدایت از کفر و ضلالت است، و در عمل جدا کردن اطاعت و هر عمل مورد خشنودی خداوند از معصیت و گناه و هر عملی که موجب خشم او باشد. و "فرقان" در رأی و نظر نیز جدا کردن فکر صحیح از فکر باطل است. از اینرو؛ همهی اینها نتیجه و میوهی درخت تقوا است.
"فرقان" در آیهی مورد بحث، شامل انواع خیر و شر میشود، چون همه احتیاج به "فرقان" دارند.([24])
امیرالمؤمنین علی7 میفرماید: من لم یهذب نفسه لم ینتفع بالعقل؛ هر کس نفس خود را تهذیب نکند، از عقل و خرد بهرهای نخواهد برد.([25]) بنابراین هرچه تهذیب بیشتر شود، انتفاع از عقل نیز به همان میزان بیشتر میشود. همچنین حضرت در نامهای، یکی از یارانش را موعظه کرده، میفرماید: تو را و خودم را به پرهیز و تقوا از کسی که معصیتش روا نباشد، وصیت میکنم. امیدی به غیر او و غنایی جز به او نباشد، زیرا کسی که از خدا تقوا کند؛ عزیز، قوی، سیر و سیراب میشود و عقل او از دنیا فراتر میرود، بدنش با اهل دنیا و دل و عقلش بیننده آخرت میشود، دوستی دنیا را که مقابل چشمانش است با نور دلش از بین میبرد... فقط به خالق اشیا دلگرم و امیدوار است و در این راه جد و جهد میکند و بدنش را به زحمت میاندازد، تا اینکه چشمهایش فرو رود و استخوانهایش نمایان شود، خدای تعالی به جای همه اینها، او را قوت بدن و زیادی عقل و خرد موهبت میکند و آنچه در آخرت برای او مهیا کرده است، بیشتر است.([26])
امیرالمؤمنین7 دربارهی سالک طریق خدا میفرماید: عقل و خردش را زنده و هوای نفسش را میرانده است، تا آنجا که جسمش نحیف و لاغر شده و تندی و خشونتش به نرمی و سلامت تبدیل شده است، و برقی پر نور برایش تابیده و راه هدایت برایش آشکار کرده و او به وسیله آن به طی طریق پرداخته است و همواره از بابی به باب دیگر منتقل شده تا به باب سلامت و سرای زندگی جاودانه راه یافته و قدمهایش در جایگاه امن و راحت با آرامش بدنش قرار یافته است، و همه اینها به آن جهت است که عقل و قلب خود را به کار انداخته و پروردگارش را خشنود ساخته است.([27])
4. روح علمی؛ "تعصب و لجاجت" آدمی را گرفتار خیالات کرده و عقل را از شکوفایی باز میدارد. "روح علمی" انسان را به سوی حقیقت کشیده و عقل او را رشد داده و شکوفا میکند. علم از حقیقت جویی سرچشمه میگیرد، خداوند انسان را به طور فطری حقیقت طلب آفریده است به طوری که مشتاق است حقایق را آن گونه که باید بفهمد، و به دنبال آن است که اشیا را بیغرض نگاه کند، نه آنگونه که دلش میخواهد. گاه انسان مدعایی را فرض میکند و در پی آن است که حقیقت همان باشد که او میخواهد، و حال آنکه چنین کاری منشأ گمراهی است. کسی که "روح علمی" دارد؛ از دلیل به مدعا میرود و هرجا که دلیل برود، دنبال آن است. به عبارت دیگر؛ دلیل او را به سوی مدعا میکشاند.([28]) در نقطهی مقابل انسان از مدعا به سوی دلیل میرود، یعنی اول مدعا را انتخاب میکند و سپس برای آن دلیل میجوید. آنکه دلیلهای پیدا کردنی؛ دلیلهای ساختگی و تراشیدنی است، و چنین دلیلی واقعی نیست، بلکه منشأ گمراهی انسان است.
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد
خداوند تضمین کرده که افراد بیغرضِ حقیقت جو را رهبری کند؛ )والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سُبلنا وإن الله لمع المحسنین(([29])؛ و کسانی که در راه ما کوشیدهاند، به یقین راههای خود را بر آنان مینماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است. متعلّم باید روح علمی داشته باشد. از همینرو؛ عالمهای بزرگ غرورشان خیلی کمتر است. برای رسیدن به روح علمی و حقیقت باید تعصب، جمود و تکبر را از خود دور کرد.([30]) امام صادق7 میفرماید: من طلب الخیر فی مظانه لم یخب؛ کسی که خیر را در جایی که گمان میبرد طلب کند، زیان نمیبیند.([31]) امام علی7 در وصیت به امام حسین7 میفرماید: من طلب العلم علم؛ هرکس )به واقع( طالب علم باشد، مییابد.([32]) حضرت علی7 از رسول خدا نقل میفرماید: من طلب العلم لله لم یصب منه باباً الاّ ازداد فی نفسه ذلاً وفی الناس تواضعاً ولله خوفاً وفی الدین اجتهاداً و ذلک الذی ینتفع بالعلم، فلیتعلّمه؛ کسی که علم را برای خدا طلب کند، [و روح علمی و حقیقتجو داشته باشد[ گشوده نمیشود برای او دری؛ مگر اینکه نفس را در پیشگاه خود ذلیلتر و در نزد مردم متواضعتر و برای خدا خائفتر و تلاشش در دین فزونی یابد. چنین شخصی به علم بهرهمند میشود، پس باید آن [علم] را بیاموزد.([33])
نیز میفرماید: الجدل فیالدین یفسد الیقین؛ مجادله در دین یقین را فاسد میکند،([34]) و ثمرة اللجاج الحطب؛ میوه )سرانجام) لجاجت آتش است،([35]) و لامرکب أجمع من اللجاح؛ مرکبی سرکشتر از لجاجت نیست.([36])
بنابراین انسان متعصب ]و نه حقیقتجو] به نار خواهد رسید و سوار شدن بر این مرکب او را در معرض خطرها قرار خواهد داد، که نمیتواند از چشمهی زلال حقیقت بهرهمند گردد.
حقیقت سرایی است آراسته هوا و هوس گرد برخاسته
5 . تجربه به ویژه بهرهگیری از تجارب گذشتگان؛ تجربه در معانی گوناگونی استعمال شده است:
1. تجربه خارجی یا حسی؛ معرفتی که انسان به وسیله حواس خود از عالم خارج به دست میآورد.
2. تجربه درونی و وجدانی؛ معرفتی که به وسیله مشاهده درونی و تفکر درباره حالات وجدانی انسان حاصل میشود.
3. تجربه اخلاقهای معنوی؛ تفکر درباره عواطف و رفتار خود با دیگران و مسرتهای معنوی.
4. تجربه عرفی؛ فکر کردن دربارهی تجارب به دست آمده از طریق افراد مسن و کسانی که سردی و گرمی روزگار را چشیدهاند و یا دارای مهارت در عمل هستند.
البته تجربه عرفی معانی دیگری هم دارد، که ما تنها از جهت نقش آن در شکوفا سازی عقل بدان میپردازیم:
انسان خردمند با عبرتگیری از تجربهها به ویژه تجربهی گذشتگان؛ سود و بهرهی وافری میبرد.
از جمله آیاتی که در این مورد است:
الف. )لقد کان فی قصصهم عبرةٌ لاولی الألباب...( ([37])؛ به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است...
ب. )فأخذه الله نکال الأخرة والأولی إنّ فی ذلک لعبرة لمن یخشی(؛ و خدا [هم] او را به کیفر دنیا و آخرت گرفتار کرد. در حقیقت، برای هر کس که [از خدا] بترسد، در این [ماجرا] عبرتی است.([38])
ج. )قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الأرض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین(؛ قطعاً پیش از شما سنتهایی [بوده و] سپری شده است. پس، در زمین بگردید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟([39])
از اینرو عبرتگیری از تجارب دیگران موجب شکوفایی و بالندگی عقل انسان میشود. آیات دیگری نیز بر استحکام این مطلب میافزاید:
اعراف، 176 ؛ هود، 10 ؛ یوسف، 3 ؛ حج، 46 ؛ عنکبوت، 20 ؛ محمد9، 10 ؛ بقره، 258 ؛ فجر، 7 ـ 6 ؛ فیل، 1.
روایات نیز به نقش شکوفاسازی تجربه اشارات زیبایی دارند از جمله؛
الف. امام علی7 میفرماید: العقل غریزة تزید بالعلم والتجارب؛ عقل قریحه و نوری است که به علم و تجربهها فزونی مییابد.([40])
ب. و نیز میفرماید: حفظ التجارب رأس القعل؛ نگهداشتن و حفظ تجربهها سر )و بالاترین درجه( عقل است.([41])
ج. و التجارب لاتنقضی والعاقل منها فی زیادة؛ تجربهها از بین نمیرود، در حالی که عاقل از سرچشمه آن )به طور مستمر( بالنده میشود.([42])
د. امام حسین7 میفرماید: طول التجارب زیادة فی العقل؛ تجربه اندوزیهای فراوان مایهی فزونی در عقل است.([43])
6 . پرسش و کاوشگری؛ قرآن برای شکوفا ساختن فکر و عقل بشری از پرسش استفادههای فراوانی کرده و بدین وسیله فکر و عقل بشر را برای رسیدن به حقیقت در عرصههای گوناگون راهنمایی کرده است. به نمونههایی از این بسیار اشاره میکنیم:
)أفلم ینظروا إلی السمآﺀ فوقهم کیف بنیناها و زیّناها ومالها من فروج( ؛ مگر به آسمان بالای سرشان ننگریستهاند که چگونه آن را ساخته و زینتش دادهایم و برای آن هیچگونه شکافتگی نیست.([44])
نیز میفرماید: )أولم یروا إلی الطیر فوقهم صافّات ویقبضن ما یمسکهن إلاّ الرحمان إنه بکلّ شیء بصیر( ؛ آیا در بالای سرشان به پرندگان ننگریستهاند [که گاه] بال میگسترند و [گاه] بال میزنند؟ جز خدای رحمان [کسی] آنها را نگاه میدارد، او به هر چیزی بیناست.([45]) و )أولم یروا أنا نسوق المآﺀ إلی الأرض الجرز فنخرج به زرعاً تأکل منه أنعامهم و أنفسهم أفلا یبصرون( ؛ آیا ننگریستهاند که ما باران را به سوی زمین بایر میرانیم، و به وسیلهی آن کشتهای را بر میآوریم که دامهایشان و خودشان از آن میخورند؟ مگر نمیبینند؟([46])
فراتر از این برخی آیات با صراحت فرمان بر پرسش و سؤال نموده و از آن به عنوان یکی از عوامل اصلی یادگیری و موجب شکوفایی عقل یاد کرده است؛ )... فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون( ؛ ... پس اگرنمیدانید، از پژوهندگان کتابهای آسمانی جویا شوید.([47])
)وَسْئل القریة التی کنا فیها...( ؛ و از [مردم] شهری که در آن بودیم ... جویا شو...([48])
آیات دیگری همچون: اعراف، 185 ؛ غاشیه، 20 ـ 17 ؛ روم، 50 ؛ طارق، 6 ـ 5 ؛ عبس، 28 ـ 24 ؛ شعراﺀ، 7 ؛ فصلت، 53 ؛ ذاریات، 21 ـ 20 ؛ نحل، 78 ؛ یوسف، 109 ؛ روم، 9 ؛ غافر، 6 ؛ یس، 77 و ... شاهدی بر سؤالهای بارور کنندهی عقل آدمی میباشد.([49]) واضح است که هرگونه سؤال موجب شکوفایی عقل نمیشود، بلکه باید هدفمند و جهتدار در این سمت و سو باشد. کلید حل مسایل و مجهولات، پرسش است.
روایاتی نیز مؤید بر این مطلب است:
1. امام صادق7 از پدر بزرگوارش نقل میکند: العلم خزائن والمفاتیح السؤال، فاسألو یرحمکم الله، فانه یوجر فی العلم أربعة: السائل والمتکلم والمستمع والمحبّ لهم؛ دانش گنجهایی است و کلیدهای آن پرسش کردن است، خداوند شما را رحمت کند، پرسش کنید که از آن چهار کس پاداش میبرند: پرسشگر، پاسخگو، شنونده و کسی که آنها را دوست بدارد.([50])
2. امیرمؤمنان7 میفرماید:
اذا کنت لاتدری ولم تک سائلا عن العلم من یدری جهلت ولاتدری([51])
هنگامی که چیزی را نمیدانی و نمیپرسی، کسی چه میداند که تو نمیدانی؟ و در نتیجه همواره نادان خواهی ماند.
البته پرسش دارای احکام و شرایطی است که باید به کتب نوشته شده در این باره مراجعه کرد.([52])
ادامه دارد...
پینوشت:
[1]. بیشک عقل مستقل که حکم علت برای اثبات احکام را دارد، معصوم میباشد، و به همین دلیل حجت ظاهره قرار گرفته، وگرنه باید حجیتش مقید میشد. ر.ک؛ توحید الامامیه، آیةالله شیخ محمد باقر ملکی میانجی، ص 41ـ 34.
[2]. با توجه به مطلب فوق دانسته میشود که عقل قرآنی با عقل فیلسوفان و متکلمان و عارفان متفاوت و جداست و معنای ویژهای دارد که نمیتوان آن را با معانیای که صاحبان آن علوم ارایه میدهند، یکی دانست.
[3]. ابن الحسین احمدبن فارس بن ذکریا، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ص 96.
[4]. مجدالدین محمدبن یعقوب فیروزآبادی، قاموس المحیط، دارالحیل، ج 3، ص 575 .
[5] . همان، الشیخ فخرالدین والطریحی، مجمع البحرین، ج 3و4، ص 223.
[6]. ر.ک؛ حسن المصطفوی، التحقیق، ج 8 ، ص196 و محجةالبیضا، ج1، ص176 و مصباح المنیر، ج 2، ص422 و مجمع البحرین، ج 3 و 4.
[7] . ر.ک؛ منابع یاد شده.
[8] . عنکبوت )29( : 43.
[9]. ر.ک؛ محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 16، ص 207.
[10]. جمعه )62( : 2.
[11]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 24، ص 107 و 108. مرحوم علامه طباطبایی از آیه 125 سوره نحل )ادع إلی سبیل ربک بالحکمة...( برداشتی دارندکه در فهم معنای واژه حکمت به ما مدد میرساند: مراد از حکمت؛ حجتی است که حق را نتیجه دهد، آن هم به طوری که هیچ شک و وهم و ابهامی در آن نماند، ایشان در چند سطر بعد تصریح میکند که طریق حکمت همان برهان منطقی است. با توجه به این مطلب مانعی ندارد که حکمت را به برهان عقلی ـ یکی از اساسیترین منابع شناخت آدمی به وسیله عقل ـ معنا کرد. و نیز اگر معنای حکمت اعم باشد، شامل برهان عقلی هم خواهد شد.
[12]. میزان الحکمة، ج 6 ، ص 426.
[13]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 118 و ج 1، ص 159.
[14]. همان.
[15]. غررالحکم، ج 2، ص 991، ح 2 و 62 .
[16] . یونس، )10( : 100. علامه طبرسی; در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه تصریح میکند که لایعقلون به معنی لایتفکرون است.
[17] . غررالحکم، ج 2، ص 1157، ح 2.
[18] . همان، ج 2، ص 1159، ح 22.
[19]. همان، ج 2، ص 1157، ح 14.
[20] . همان، ص 1158، ح 8 .
[21] . اعراف )7( : 169.
[22] . علیاکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 6 ، ص 169.
[23]. انفال )6( : 29.
[24]. ر.ک؛ تفسیر المیزان، ج 9، ص 85 .
[25]. غررالحکم، ج 2، ص 1462، ح 198.
[26]. بحارالانوار، ج 73، ص 75.
[27]. همان و نهج البلاغه، خ 220.
[28]. سخن ابناﺀ الدلیلحیثما مال یمیل.
[29]. عنکبوت )29( : 69 .
[30]. ر.ک: مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام ، ص 54 ـ 51 .
[31]. همان، بحارالانوار، ج 84 ، ص 252 و ج 87 ، ص 43 و ج 93، ص 315.
[32]. همان، ج 77، ص 239.
[33]. همان، ج 2، ص 34.
[34]. فهرست غررالحکم، ص 41.
[35] . همان، ص 356.
[36] . همان.
[37]. یوسف )12( : 111.
[38]. نازعات )79( : 25 و 26.
[39]. آل عمران )3( : 137.
[40]. غررالحکم، ج 2، ص 991، ح 2 و ح 62 .
[41]. میزان الحکمة ، ج 2، ص 26.
[42]. شرح فارسی غرر و درر ، ج 7.
[43]. بحارالانوار، ج 78، ص 128.
[44]. ق )50( : 6 .
[45]. ملک )67( : 19.
[46]. سجده )32( : 27.
[47]. نحل )16( : 43 و انبیاﺀ )21( : 7.
[48]. یوسف )12( : 82 .
[49]. در بعضی از آیات سؤالها همراه با توبیخ و تنبیه است که از طریق پرسش انسان را به رشد رهنمون میسازد.
[50] . بحارالانوار، ج 1، ص 196.
[51] . همان، ص 198.
[52] . ر.ک؛ بحارالانوار، ج 2، ص 45 ـ 40 و منیة المرید شهید ثانی.
بررسی معانی عقل؛
شایسته است به اختصار معانی لغوی عقل را بررسی کنیم:
عقل در لغت معانی گوناگونی دارد از جمله؛ منع ، بستن و نگهداشتن، و بعضی ریشهی عقل را حبس و نگهداشتن دانسته و بدان جهت عقل نامیدهاند که آدمی را از گفتار و عمل ناپسند نگه داشته و او را مقید میکند.([3])
معنای دیگر آن را نقیض و مقابل جهل([4]) گفتهاند، از اینرو عقل را به معنای علم دانستهاند. البته گاه عقل را سرچشمهی دانستن میدانند که به وسیلهی آن علوم ضروریه و نظریه به دست میآید.([5]) قوه تمیز و تشخیص؛ معنای دیگری است که برای عقل ذکر شده است. نویسندهی کتاب "التحقیق" ریشهی اصلی ماده "عقل" را تشخیص صلاح و فساد در زندگی مادی و نگهداری و حفظ نفس پس از آن میداند و میگوید:
از لوازم این معنا امساک و خودداری، تدبر، نیک فهمی، ادراک، باز داشتن، شناخت آنچه که شخص تحت برنامهی عدل و حق در زندگی بدان محتاج است؛ بازماندن و نگهداری خویش از هوا و تمایلات. در نهایت نیز نتیجه میگیرد که؛ عقل قوهای است که به وسیلهی آن خیر و صلاح مادی و معنوی تشخیص داده میشود، آنگاه موجب نگهداری نفس از خلاف و تمایل به آن میگردد.([6])
کلام بعضی از لغویها نیز این مطلب را تأیید میکند.([7])
"عاقل" به رهبری "عقل" خود میتواند دریابد که خداوند نگهدار او بوده و عقل را زینت و سبب هدایتش قرار داده، او عقل را تنها راهنما و کافی برای هدایت نمیبیند، بلکه باید برای دانستن احکام الهی راه دیگری را نیز به دست آورد. همچنین عقل مراتب گوناگونی از جهت شدت و ضعف دارد، گرچه با پیروی و فرمانبرداری از دستورات عقل و خداوند سبحان، عقلها تقویت میشود، و لازم است عوامل شکوفایی این نور مجرد الهی را دقیقتر شناسایی کرد تا در پرتو آن بر کمال عقل افزوده شود.
مهمترین عوامل شکوفایی عقل عبارتاند از:
1. علم آموزی؛ دانش نقش سازندهای در همهی عرصههای زندگی فردی و اجتماعی دارد. قرآن شریف با ذکر مثلهایی نقش علم را نمایان میسازد؛ )وتلک الأمثال نضربها للناس وما یعقلها إلاّالعالمون(([8])؛ و این مثلها را برای مردم میزنیم [ولی] و جز دانشوران آنها را در نیابند. علامه طباطبایی1 در اینباره میفرماید: هرچند آنها را همهی مردم میشنوند، ولکن حقیقت معانی آن و مغز مقاصدشان را تنها اهل دانش درک میکنند؛ آن کسانی که حقایق امور را میفهمند و بر ظواهر هر چیزی جمود نمیکنند. دلیل بر این جمله لایعقله میباشد که منظور درک حقیقت و مغز آن مثلهاست. پس درک مثلهایی که در کلام خداوند زده شده، نسبت به فهم و شعور مردم مختلف است، بعضی از شنوندگان هستند که به جز شنیدن الفاظ آن و تصور معانی سادهاش هیچ بهرهای از آن نمیبرند، چون در آن تعمّق نمیکنند، و بعضی دیگر هستند که علاوه بر آنچه که دسته اول میشنوند و میفهمند، در مقاصد آن هم تعمق میکنند و حقایق باریک و دقیقش را درک میکنند.([9])
خداوند متعال هدف از بعثت را چنین میفرماید: )هوالذی بعث فی الأمّیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة وإن کانوا من قبل لفی ضلال مبین(([10])؛ اوست آنکس که در میان بیسوادان فرستادهای از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد، و [آنان] قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.
این هدف در سه امر خلاصه شده که یکی جنبه مقدماتی دارد و آن "تلاوت آیات الهی" است. امّا "تهذیب و تزکیهی نفوس" و "تعلیم کتاب و حکمت" دو هدف بزرگ نهایی میباشند. پیامبر9 آمده است تا انسانها را در زمینه "علم و دانش" و "اخلاق و عمل" پرورش دهد، تا به وسیلهی این دو بال، بر اوج آسمان سعادت پرواز کرده و سیرالیالله را پیش گیرند، و به مقام قرب او نایل شوند.
"کتاب" و "حکمت" در آیه اشاره به قرآن و سخنان پیامبر و یا اصل دستورات اسلام و فلسفه و اسرار آن دارد، و میتوان نتیجه گرفت که منظور دو سرچشمهی بزرگ شناخت یعنی "وحی" و "عقل" است که کلیات احکام الهی را میتوان با ترازوی عقل سنجید و درک کرد.([11])
آیه 164 سوره آل عمران نیز دلالت بر اهمیت موارد یاد شده دارد. روایات نیز مؤید این عامل است؛ حضرت علی7 میفرمایند:
انک موزون بعقلک فزکه بالعلم؛ ([12]) تو با عقلت سنجیده میشوی پس عقل خود را به وسیله علم تزکیه کرده رشد ده.
نیز امام حسن7 میفرماید: دراسة العلم لقاح المعرفة، و طول التجارب زیادة فی العقل؛ آموزش علم، سبب باروری معرفت میشود و بسیاری تجربهها، موجب افزایش عقل است.([13])
امام صادق7 میفرماید: کثرة النظر فی العلم یفتح العقل؛ توجه زیاد در علم درهای عقل را میگشاید.([14])
امیرمؤمنان7 میفرماید: العقل غریزة تزید بالعلم والتجارب؛ عقل قریحه و نوری است که به علم و تجربهها فزونی پیدا میکند.([15])
2. تفکر؛ خداوند سبحان میفرماید: )... ویجعل الرّجس علی الذین لایعقلون(؛ و [خدا] بر کسانی که نمیاندیشند، پلیدی را قرار میدهد.([16]) امام علی7 میفرماید: اصل العقل الفکر و ثمرته السلامة؛ ریشهی عقل اندیشیدن و نتیجهی آن سلامتی است([17]) و بالفکر یتجلی غیاهب الامور؛ با فکر کردن؛ زوایای تاریک امور روشن میگردد.([18]) و الفکر جلاﺀ العقول؛ فکر کردن؛ صیقل عقلها است. ([19]) و الفکر ینیر اللب؛ فکر کردن؛ عقل را منور کرده و روشنی میبخشد.([20])
3. تقوا و تزکیه نفس؛ قرآن میفرماید: )... ألم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب أن لاّ یقولوا علی الله إلاّ الحق و درسوا ما فیه والدار الإخرة خیرٌ للذین یتقون أفلا تعقلون( ؛ آیا از آنان پیمان کتاب [آسمانی] گرفته نشده که جز به حق نسبت به خدا سخن نگویند، با اینکه آنچه را که در آن [کتاب] است آموختهاند؟ و سرای آخرت برای کسانی که پروا پیشه میکنند بهتر است. آیا باز تعقل نمیکنید؟([21])
وابسته نبودن به مظاهر دنیا و کسب حلال، نشانهی تقوا پیشگی و خردورزی است، و باور به پایداری نعمتهای آخرت و سعادت آفرینی آن برای اهل تقوا، باوری خردمندانه و اندیشهای صحیح است، و وابستگی به مال و منال گذرای دنیا به قیمت از دست دادن سرای جاودانه آخرت، و به دور از خرد و اندیشهی صحیح است.([22])
بعضی از آیات دیگر ممکن است با وضوح بیشتری اثرگذاری تقوا در رشد انسان را نشان دهند، مانند؛ )یا أیها الذین أمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً ....( ؛ ای کسانیکه ایمان آوردهاید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص [حق از باطل] قرار میدهد... ([23])
"فرقان" به معنای چیزی است که میانهی دو چیز دیگر فرق گذارد. در آیهی مورد بحث به قرینهی سیاق و تفریعش بر تقوا، "فرقان" میان حق و باطل است؛ خواه در اعتقادات باشد و خواه در عمل. "فرقان" در اعتقادات عبارت از؛ جدا کردن ایمان و هدایت از کفر و ضلالت است، و در عمل جدا کردن اطاعت و هر عمل مورد خشنودی خداوند از معصیت و گناه و هر عملی که موجب خشم او باشد. و "فرقان" در رأی و نظر نیز جدا کردن فکر صحیح از فکر باطل است. از اینرو؛ همهی اینها نتیجه و میوهی درخت تقوا است.
"فرقان" در آیهی مورد بحث، شامل انواع خیر و شر میشود، چون همه احتیاج به "فرقان" دارند.([24])
امیرالمؤمنین علی7 میفرماید: من لم یهذب نفسه لم ینتفع بالعقل؛ هر کس نفس خود را تهذیب نکند، از عقل و خرد بهرهای نخواهد برد.([25]) بنابراین هرچه تهذیب بیشتر شود، انتفاع از عقل نیز به همان میزان بیشتر میشود. همچنین حضرت در نامهای، یکی از یارانش را موعظه کرده، میفرماید: تو را و خودم را به پرهیز و تقوا از کسی که معصیتش روا نباشد، وصیت میکنم. امیدی به غیر او و غنایی جز به او نباشد، زیرا کسی که از خدا تقوا کند؛ عزیز، قوی، سیر و سیراب میشود و عقل او از دنیا فراتر میرود، بدنش با اهل دنیا و دل و عقلش بیننده آخرت میشود، دوستی دنیا را که مقابل چشمانش است با نور دلش از بین میبرد... فقط به خالق اشیا دلگرم و امیدوار است و در این راه جد و جهد میکند و بدنش را به زحمت میاندازد، تا اینکه چشمهایش فرو رود و استخوانهایش نمایان شود، خدای تعالی به جای همه اینها، او را قوت بدن و زیادی عقل و خرد موهبت میکند و آنچه در آخرت برای او مهیا کرده است، بیشتر است.([26])
امیرالمؤمنین7 دربارهی سالک طریق خدا میفرماید: عقل و خردش را زنده و هوای نفسش را میرانده است، تا آنجا که جسمش نحیف و لاغر شده و تندی و خشونتش به نرمی و سلامت تبدیل شده است، و برقی پر نور برایش تابیده و راه هدایت برایش آشکار کرده و او به وسیله آن به طی طریق پرداخته است و همواره از بابی به باب دیگر منتقل شده تا به باب سلامت و سرای زندگی جاودانه راه یافته و قدمهایش در جایگاه امن و راحت با آرامش بدنش قرار یافته است، و همه اینها به آن جهت است که عقل و قلب خود را به کار انداخته و پروردگارش را خشنود ساخته است.([27])
4. روح علمی؛ "تعصب و لجاجت" آدمی را گرفتار خیالات کرده و عقل را از شکوفایی باز میدارد. "روح علمی" انسان را به سوی حقیقت کشیده و عقل او را رشد داده و شکوفا میکند. علم از حقیقت جویی سرچشمه میگیرد، خداوند انسان را به طور فطری حقیقت طلب آفریده است به طوری که مشتاق است حقایق را آن گونه که باید بفهمد، و به دنبال آن است که اشیا را بیغرض نگاه کند، نه آنگونه که دلش میخواهد. گاه انسان مدعایی را فرض میکند و در پی آن است که حقیقت همان باشد که او میخواهد، و حال آنکه چنین کاری منشأ گمراهی است. کسی که "روح علمی" دارد؛ از دلیل به مدعا میرود و هرجا که دلیل برود، دنبال آن است. به عبارت دیگر؛ دلیل او را به سوی مدعا میکشاند.([28]) در نقطهی مقابل انسان از مدعا به سوی دلیل میرود، یعنی اول مدعا را انتخاب میکند و سپس برای آن دلیل میجوید. آنکه دلیلهای پیدا کردنی؛ دلیلهای ساختگی و تراشیدنی است، و چنین دلیلی واقعی نیست، بلکه منشأ گمراهی انسان است.
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد
خداوند تضمین کرده که افراد بیغرضِ حقیقت جو را رهبری کند؛ )والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سُبلنا وإن الله لمع المحسنین(([29])؛ و کسانی که در راه ما کوشیدهاند، به یقین راههای خود را بر آنان مینماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است. متعلّم باید روح علمی داشته باشد. از همینرو؛ عالمهای بزرگ غرورشان خیلی کمتر است. برای رسیدن به روح علمی و حقیقت باید تعصب، جمود و تکبر را از خود دور کرد.([30]) امام صادق7 میفرماید: من طلب الخیر فی مظانه لم یخب؛ کسی که خیر را در جایی که گمان میبرد طلب کند، زیان نمیبیند.([31]) امام علی7 در وصیت به امام حسین7 میفرماید: من طلب العلم علم؛ هرکس )به واقع( طالب علم باشد، مییابد.([32]) حضرت علی7 از رسول خدا نقل میفرماید: من طلب العلم لله لم یصب منه باباً الاّ ازداد فی نفسه ذلاً وفی الناس تواضعاً ولله خوفاً وفی الدین اجتهاداً و ذلک الذی ینتفع بالعلم، فلیتعلّمه؛ کسی که علم را برای خدا طلب کند، [و روح علمی و حقیقتجو داشته باشد[ گشوده نمیشود برای او دری؛ مگر اینکه نفس را در پیشگاه خود ذلیلتر و در نزد مردم متواضعتر و برای خدا خائفتر و تلاشش در دین فزونی یابد. چنین شخصی به علم بهرهمند میشود، پس باید آن [علم] را بیاموزد.([33])
نیز میفرماید: الجدل فیالدین یفسد الیقین؛ مجادله در دین یقین را فاسد میکند،([34]) و ثمرة اللجاج الحطب؛ میوه )سرانجام) لجاجت آتش است،([35]) و لامرکب أجمع من اللجاح؛ مرکبی سرکشتر از لجاجت نیست.([36])
بنابراین انسان متعصب ]و نه حقیقتجو] به نار خواهد رسید و سوار شدن بر این مرکب او را در معرض خطرها قرار خواهد داد، که نمیتواند از چشمهی زلال حقیقت بهرهمند گردد.
حقیقت سرایی است آراسته هوا و هوس گرد برخاسته
5 . تجربه به ویژه بهرهگیری از تجارب گذشتگان؛ تجربه در معانی گوناگونی استعمال شده است:
1. تجربه خارجی یا حسی؛ معرفتی که انسان به وسیله حواس خود از عالم خارج به دست میآورد.
2. تجربه درونی و وجدانی؛ معرفتی که به وسیله مشاهده درونی و تفکر درباره حالات وجدانی انسان حاصل میشود.
3. تجربه اخلاقهای معنوی؛ تفکر درباره عواطف و رفتار خود با دیگران و مسرتهای معنوی.
4. تجربه عرفی؛ فکر کردن دربارهی تجارب به دست آمده از طریق افراد مسن و کسانی که سردی و گرمی روزگار را چشیدهاند و یا دارای مهارت در عمل هستند.
البته تجربه عرفی معانی دیگری هم دارد، که ما تنها از جهت نقش آن در شکوفا سازی عقل بدان میپردازیم:
انسان خردمند با عبرتگیری از تجربهها به ویژه تجربهی گذشتگان؛ سود و بهرهی وافری میبرد.
از جمله آیاتی که در این مورد است:
الف. )لقد کان فی قصصهم عبرةٌ لاولی الألباب...( ([37])؛ به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است...
ب. )فأخذه الله نکال الأخرة والأولی إنّ فی ذلک لعبرة لمن یخشی(؛ و خدا [هم] او را به کیفر دنیا و آخرت گرفتار کرد. در حقیقت، برای هر کس که [از خدا] بترسد، در این [ماجرا] عبرتی است.([38])
ج. )قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الأرض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین(؛ قطعاً پیش از شما سنتهایی [بوده و] سپری شده است. پس، در زمین بگردید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟([39])
از اینرو عبرتگیری از تجارب دیگران موجب شکوفایی و بالندگی عقل انسان میشود. آیات دیگری نیز بر استحکام این مطلب میافزاید:
اعراف، 176 ؛ هود، 10 ؛ یوسف، 3 ؛ حج، 46 ؛ عنکبوت، 20 ؛ محمد9، 10 ؛ بقره، 258 ؛ فجر، 7 ـ 6 ؛ فیل، 1.
روایات نیز به نقش شکوفاسازی تجربه اشارات زیبایی دارند از جمله؛
الف. امام علی7 میفرماید: العقل غریزة تزید بالعلم والتجارب؛ عقل قریحه و نوری است که به علم و تجربهها فزونی مییابد.([40])
ب. و نیز میفرماید: حفظ التجارب رأس القعل؛ نگهداشتن و حفظ تجربهها سر )و بالاترین درجه( عقل است.([41])
ج. و التجارب لاتنقضی والعاقل منها فی زیادة؛ تجربهها از بین نمیرود، در حالی که عاقل از سرچشمه آن )به طور مستمر( بالنده میشود.([42])
د. امام حسین7 میفرماید: طول التجارب زیادة فی العقل؛ تجربه اندوزیهای فراوان مایهی فزونی در عقل است.([43])
6 . پرسش و کاوشگری؛ قرآن برای شکوفا ساختن فکر و عقل بشری از پرسش استفادههای فراوانی کرده و بدین وسیله فکر و عقل بشر را برای رسیدن به حقیقت در عرصههای گوناگون راهنمایی کرده است. به نمونههایی از این بسیار اشاره میکنیم:
)أفلم ینظروا إلی السمآﺀ فوقهم کیف بنیناها و زیّناها ومالها من فروج( ؛ مگر به آسمان بالای سرشان ننگریستهاند که چگونه آن را ساخته و زینتش دادهایم و برای آن هیچگونه شکافتگی نیست.([44])
نیز میفرماید: )أولم یروا إلی الطیر فوقهم صافّات ویقبضن ما یمسکهن إلاّ الرحمان إنه بکلّ شیء بصیر( ؛ آیا در بالای سرشان به پرندگان ننگریستهاند [که گاه] بال میگسترند و [گاه] بال میزنند؟ جز خدای رحمان [کسی] آنها را نگاه میدارد، او به هر چیزی بیناست.([45]) و )أولم یروا أنا نسوق المآﺀ إلی الأرض الجرز فنخرج به زرعاً تأکل منه أنعامهم و أنفسهم أفلا یبصرون( ؛ آیا ننگریستهاند که ما باران را به سوی زمین بایر میرانیم، و به وسیلهی آن کشتهای را بر میآوریم که دامهایشان و خودشان از آن میخورند؟ مگر نمیبینند؟([46])
فراتر از این برخی آیات با صراحت فرمان بر پرسش و سؤال نموده و از آن به عنوان یکی از عوامل اصلی یادگیری و موجب شکوفایی عقل یاد کرده است؛ )... فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون( ؛ ... پس اگرنمیدانید، از پژوهندگان کتابهای آسمانی جویا شوید.([47])
)وَسْئل القریة التی کنا فیها...( ؛ و از [مردم] شهری که در آن بودیم ... جویا شو...([48])
آیات دیگری همچون: اعراف، 185 ؛ غاشیه، 20 ـ 17 ؛ روم، 50 ؛ طارق، 6 ـ 5 ؛ عبس، 28 ـ 24 ؛ شعراﺀ، 7 ؛ فصلت، 53 ؛ ذاریات، 21 ـ 20 ؛ نحل، 78 ؛ یوسف، 109 ؛ روم، 9 ؛ غافر، 6 ؛ یس، 77 و ... شاهدی بر سؤالهای بارور کنندهی عقل آدمی میباشد.([49]) واضح است که هرگونه سؤال موجب شکوفایی عقل نمیشود، بلکه باید هدفمند و جهتدار در این سمت و سو باشد. کلید حل مسایل و مجهولات، پرسش است.
روایاتی نیز مؤید بر این مطلب است:
1. امام صادق7 از پدر بزرگوارش نقل میکند: العلم خزائن والمفاتیح السؤال، فاسألو یرحمکم الله، فانه یوجر فی العلم أربعة: السائل والمتکلم والمستمع والمحبّ لهم؛ دانش گنجهایی است و کلیدهای آن پرسش کردن است، خداوند شما را رحمت کند، پرسش کنید که از آن چهار کس پاداش میبرند: پرسشگر، پاسخگو، شنونده و کسی که آنها را دوست بدارد.([50])
2. امیرمؤمنان7 میفرماید:
اذا کنت لاتدری ولم تک سائلا عن العلم من یدری جهلت ولاتدری([51])
هنگامی که چیزی را نمیدانی و نمیپرسی، کسی چه میداند که تو نمیدانی؟ و در نتیجه همواره نادان خواهی ماند.
البته پرسش دارای احکام و شرایطی است که باید به کتب نوشته شده در این باره مراجعه کرد.([52])
ادامه دارد...
پینوشت:
[1]. بیشک عقل مستقل که حکم علت برای اثبات احکام را دارد، معصوم میباشد، و به همین دلیل حجت ظاهره قرار گرفته، وگرنه باید حجیتش مقید میشد. ر.ک؛ توحید الامامیه، آیةالله شیخ محمد باقر ملکی میانجی، ص 41ـ 34.
[2]. با توجه به مطلب فوق دانسته میشود که عقل قرآنی با عقل فیلسوفان و متکلمان و عارفان متفاوت و جداست و معنای ویژهای دارد که نمیتوان آن را با معانیای که صاحبان آن علوم ارایه میدهند، یکی دانست.
[3]. ابن الحسین احمدبن فارس بن ذکریا، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ص 96.
[4]. مجدالدین محمدبن یعقوب فیروزآبادی، قاموس المحیط، دارالحیل، ج 3، ص 575 .
[5] . همان، الشیخ فخرالدین والطریحی، مجمع البحرین، ج 3و4، ص 223.
[6]. ر.ک؛ حسن المصطفوی، التحقیق، ج 8 ، ص196 و محجةالبیضا، ج1، ص176 و مصباح المنیر، ج 2، ص422 و مجمع البحرین، ج 3 و 4.
[7] . ر.ک؛ منابع یاد شده.
[8] . عنکبوت )29( : 43.
[9]. ر.ک؛ محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 16، ص 207.
[10]. جمعه )62( : 2.
[11]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 24، ص 107 و 108. مرحوم علامه طباطبایی از آیه 125 سوره نحل )ادع إلی سبیل ربک بالحکمة...( برداشتی دارندکه در فهم معنای واژه حکمت به ما مدد میرساند: مراد از حکمت؛ حجتی است که حق را نتیجه دهد، آن هم به طوری که هیچ شک و وهم و ابهامی در آن نماند، ایشان در چند سطر بعد تصریح میکند که طریق حکمت همان برهان منطقی است. با توجه به این مطلب مانعی ندارد که حکمت را به برهان عقلی ـ یکی از اساسیترین منابع شناخت آدمی به وسیله عقل ـ معنا کرد. و نیز اگر معنای حکمت اعم باشد، شامل برهان عقلی هم خواهد شد.
[12]. میزان الحکمة، ج 6 ، ص 426.
[13]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 78، ص 118 و ج 1، ص 159.
[14]. همان.
[15]. غررالحکم، ج 2، ص 991، ح 2 و 62 .
[16] . یونس، )10( : 100. علامه طبرسی; در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه تصریح میکند که لایعقلون به معنی لایتفکرون است.
[17] . غررالحکم، ج 2، ص 1157، ح 2.
[18] . همان، ج 2، ص 1159، ح 22.
[19]. همان، ج 2، ص 1157، ح 14.
[20] . همان، ص 1158، ح 8 .
[21] . اعراف )7( : 169.
[22] . علیاکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 6 ، ص 169.
[23]. انفال )6( : 29.
[24]. ر.ک؛ تفسیر المیزان، ج 9، ص 85 .
[25]. غررالحکم، ج 2، ص 1462، ح 198.
[26]. بحارالانوار، ج 73، ص 75.
[27]. همان و نهج البلاغه، خ 220.
[28]. سخن ابناﺀ الدلیلحیثما مال یمیل.
[29]. عنکبوت )29( : 69 .
[30]. ر.ک: مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام ، ص 54 ـ 51 .
[31]. همان، بحارالانوار، ج 84 ، ص 252 و ج 87 ، ص 43 و ج 93، ص 315.
[32]. همان، ج 77، ص 239.
[33]. همان، ج 2، ص 34.
[34]. فهرست غررالحکم، ص 41.
[35] . همان، ص 356.
[36] . همان.
[37]. یوسف )12( : 111.
[38]. نازعات )79( : 25 و 26.
[39]. آل عمران )3( : 137.
[40]. غررالحکم، ج 2، ص 991، ح 2 و ح 62 .
[41]. میزان الحکمة ، ج 2، ص 26.
[42]. شرح فارسی غرر و درر ، ج 7.
[43]. بحارالانوار، ج 78، ص 128.
[44]. ق )50( : 6 .
[45]. ملک )67( : 19.
[46]. سجده )32( : 27.
[47]. نحل )16( : 43 و انبیاﺀ )21( : 7.
[48]. یوسف )12( : 82 .
[49]. در بعضی از آیات سؤالها همراه با توبیخ و تنبیه است که از طریق پرسش انسان را به رشد رهنمون میسازد.
[50] . بحارالانوار، ج 1، ص 196.
[51] . همان، ص 198.
[52] . ر.ک؛ بحارالانوار، ج 2، ص 45 ـ 40 و منیة المرید شهید ثانی.