کنترل قدرت سیاسى از دیدگاه امام خمینى (ره) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
از منظر امام خمینى در حکومت اسلامى، قدرت سیاسى از لحاظ نظرى و عملى به نحوى مهار شده که منجر به فساد نمىشود، زیرا قدرت منشئى الهى دارد و کارکردهاى نظام سیاسى باید مطابق قوانین و احکام دینى باشد و این مقررات و قوانین از فساد قدرت سیاسى جلوگیرى مىکند. اسلام، عدالت، امر به معروف و نهى از منکر، نصیحت حاکم و این که حاکم اسلامى با ارتکاب معصیت، خود به خود از حکومت عزل مىشود، همه مؤلفههایى است که نظام سیاسى ایدهآل مورد نظر امام خمینى(ره) و عوامل کنترل قدرت در آن را شکل مىدهند تا در پرتو آن، سعادت فرد و جامعه تعیین گردد.متن
مقدمه
تقریباً نیم قرن پیش امام خمینى(ره) دکترین ولایت فقیه را مطرح کردند و در نظر و عمل نیز آن را به اثبات رساندند. با استقرار نظام ولایت فقیه در ایران، این سؤال پیش آمد که تمرکز قدرت سیاسى در دست یک فرد با عنوان ولى فقیه، آیا منجر به فساد نمىشود؟ این مقاله در مقام پاسخ به این سؤال، به ابزارهاى کنترل قدرت سیاسى در نظام ولایت فقیه، بر اساس دیدگاه امام خمینى مىپردازد. در این راستا دو دسته از وسایل کنترل قدرت در نظام اسلامى را تبیین کرده است: یکى، نهادهاى مدنى و سیاسى نظیر قانون اساسى، احزاب و انتخابات و دیگرى، که از اختصاصات نظام اسلامى است، لحاظ شرایط خاص و فوق العاده در ولى فقیه و دیگر کارگزاران ارشد نظام، مانند عدالت و عمل براساس احکام و قوانین اسلام است، به طورى که اگر ولى فقیه معصیتى مرتکب شود به خودى خود از مقامش عزل مىگردد.
کنترل قدرت سیاسى از بیرون
کنترل بیرونى بر قدرت سیاسى مبتنى بر این اصل است که حاکم، خود را در برابر مردم مسؤول و پاسخگو بداند. و الّا نظارت مردم بر عملکرد او معنا نخواهد داشت.
در اروپا به سبب تجربه تلخ استبداد کلیسا و پادشاه در قرون وسطى، در قرون اخیر، علاوه بر تفکیک قوا، قدرت سیاسى براى مدت محدودى در اختیار نهادهاى متعدد حکومتى گذاشته مىشود که منتخب مردم هستند.
در جمهورى اسلامى ایران، کنترل قدرت سیاسى نه تنها به شیوه غرب وجود دارد، بلکه ساختارهاى نهادهاى سیاسى مملکت مىباید طبق آیین اسلام عمل کند؛ به عبارت دیگر، ساختارهاى قدرت سیاسى به نحوى طراحى شده که تفکیک قوا وجود دارد و قدرت سیاسى در مراکز متعدد نهادینه شده است و اگر یکى از نهادها و مراکز قدرت بخواهد علیه مردم و منافع ملى سوء استفاده بکند یا از قوانین الهى سرپیچى بکند، نهادها و مراکز سیاسى دیگر از حرکت غیر قانونى و غیر شرعى او جلوگیرى مىکنند. و به نحوى قوه مجریه و مقننه و قضاییه همدیگر را کنترل مىکنند؛ مانند شوراى نگهبان که جزئى از قوه مقننه است و اعضاى آن به وسیله رهبرى و قوه قضاییه و نمایندگان مجلس شوراى اسلامى انتخاب مىشوند، وظایفى نظیر تأیید صلاحیت کاندیداهاى ریاست جمهورى و نمایندگى مجلس و نیز نظارت بر مصوبات مجلس را به عهده دارند. پس سه مرکز قدرت و تصمیمگیرى در تعیین اعضاى شوراى نگهبان نقش دارند که موجب عدم تمرکز قدرت و کنترل قدرت است. ریاست جمهورى که بعد از رهبرى قدرتمندترین مقام در جمهورى اسلامى است، ابتدا در شوراى نگهبان تأیید صلاحیت مىشود و سپس مردم او را انتخاب مىکنند و در ادامه باید وزیران پیشنهادى وى از مجلس رأى اعتماد بگیرند و در نهایت باید طبق قوانین عادى که در مجلس و شوراى نگهبان به تصویب رسیده، عمل کند.
1. قانون اساسى
در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، قدرت هر یک از مسؤولان به نحوى مهار شده است. رئیس جمهور، نمایندگان مجلس و شوراها و نمایندگان مجلس خبرگان رهبرى را مردم انتخاب مىکنند که این امر صاحبان مناصب را در مقابل رأى مردم مسؤول مىسازد. همچنین بر اساس قانون اساسى، قدرت مجلس خبرگان بر انتخاب رهبر و عزل او در صورت فقدان شرایط رهبرى، کنترل قدرت بالاترین مقام است.
طبق اصل پنجم قانون اساسى، رهبرى به دو صورت مهار شده است: یکى، الزامات درونى که منبعث از تقواى سیاسى و دینى اوست و دیگرى، مقررات قانونى و نهادهاى مدنى که کلیّه اختیارات او را در غالبى مشروع تحدید مىکند. چنانچه مطابق اصل صد و هفتم قانون اساسى، رهبرى توسط مجلس خبرگان رهبرى منتخب ملت برگزیده خواهد شد. در اصل یکصد و هفتم قانون اساسى، رهبر در مقابل قانون با سایر مردم برابر است. اصل یکصدم قانون اساسى نیز که در خصوص شوراهاست از تمرکز قدرت سیاسى مىکاهد.
همه موارد فوق جهت محدود کردن قدرت حاکم اسلامى است و اگر ولى فقیه از تکلیف الهى خود تخلف کرد طبق قانون با او برخورد خواهد شد. در حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، اصل حاکمیت قانون و حق مشارکت سیاسى اتباع جامعه در قالب ضوابط دینى مورد تأکید بوده و منافع فرد و جمع در قانون ثبت است.1
امام خمینىقدس سره در این باره معتقدند:
اساساً حکومت کردن و زمامدارى در اسلام یک تکلیف و وظیفه الهى است که یک فرد در مقام حکومت و زمامدارى گذشته از وظایفى که بر همه مسلمین واجب است، یک سلسله تکالیف سنگین دیگرى نیز بر عهده اوست که باید انجام دهد. حکومت و زمامدارى در دست فرد یا افراد، وسیله فخر و بزرگى بر دیگران نیست که از این مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتى را پایمال کند. هر فردى از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند.2
2. احزاب و گروهها
یکى از راهکارهاى کنترل قدرت سیاسى در جمهورى اسلامى، احزاب و گروههاى مذهبىست. احزاب و گروهها در جهان اسلام شامل گروههاى سنتى و احزاب مدرن مىباشد.
علاوه بر اهدافى که هر یک از این گروهها و احزاب دارند ثمره فعالیت آنها، مهار قدرت سیاسى و جلوگیرى از انحراف آن و نیز مراقبت از مسؤولان است.
اولین و قدیمترین گروههاى سنتى ایرانى که به فعالیت سیاسى، فرهنگى، اجتماعى و مذهبى مشغول بودند، عبارتند از هیأتهاى عزادارى، حوزههاى علمیه، مراجع تقلید و دفتر و بیوت آنان، جامعه مدرسین حوزه علمیه و علما و روحانیان هر استان و شهر. از نقاط عطفى که طى آن این گروهها موجب کنترل قدرت سیاسى شدند، مىتوان به نهضت تنباکو، نهضت مشروطیت و انقلاب اسلامى اشاره کرد. در این راستا امام خمینى(ره) بارها به خدمات علما و پیروى مردم از آنها توجه داده و فرمودهاند:
روحانیون و ملت، همه باید در مسائل سیاسى حاضر باشند. اینکه بعضى از عناصر، گاهى مىگویند «روحانیون توى مجلسها و مدرسههاىِ خودشان» بروند و ماها باید وارد این کارها باشیم، این یا از بىتوجهى به عمق مسائل است و یا اینکه عُمّال همانهایى هستند که در زمان رضاخان چنان کارهایى مىکردند.3
از بیانات حضرت امام خمینى فهمیده مىشود که استمرار فعالیتهاى سیاسى روحانیت براى بقاى انقلاب اسلامى لازم است و این قشر باید در حفظ قدرت سیاسى و مهار آن و جلوگیرى از انحراف آن تلاش کنند.
دومین گروهها براى کنترل قدرت سیاسى در ایران، احزاب مدرن هستند. احزاب که با مرامنامه و اساسنامه مشخص، از وزارت کشور مجوز مىگیرند، متعهد مىشوند که مطابق قانون اساسى به فعالیت سیاسى بپردازند. کار ویژه این احزاب کسب قدرت، و در صورت عدم موفقیت، کنترل قدرت سیاسى رقیب خود است. البته در کشورهاى در حال توسعه از جمله ایران، احزاب نهادینه نشدهاند، ولى با این حال تا حدودى جمعیتها، انجمنها، گروهها و احزاب توانستهاند به نقد قدرت بپردازند و در مواردى هم آن را کنترل و در جهت تأمین منافع عمومى موفق باشند.
3. امر به معروف و نهى از منکر (نظارت شهروندان)
از راهکارهاى مهم کنترل قدرت سیاسى، امر به معروف و نهى از منکر به عنوان یک واجب الهى است. در تاریخ اسلام، بسیارى از نهضتها و شورشهاى اسلامى جهت کنترل قدرت سلاطین صورت گرفتند؛ از جمله نهضت خونین عاشورا با هدف امر به معروف و نهى از منکر شکل گرفت.
در اندیشه امام خمینى، امر به معروف از جایگاه بالایى برخوردار است. ایشان مىفرماید: «اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسؤولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتى، باید هجوم کنید، نهى کنید که چرا؟ امت باید نهى از منکر کند، امر به معروف کند».4
از این بالاتر، ایشان از مردم مىخواهند که اگر زمامدار مسلمانان فخرفروشى کرد یا منافع ملى و حقوق مردم را ضایع کرد او را استیضاح کنند و انتقاد کنند:
حکومت و زمامدارى در دست فرد یا افراد، وسیله فخر و بزرگى بر دیگران نیست که از این مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتى را پایمال کند. هر فردى از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده دهد.5
حضرت آیةالله خامنهاى نیز در این خصوص مىفرماید:
قوام و رشد و کمال و صلاح، وابسته به امر معروف و نهى از منکر است، اینهاست که نظام را همیشه جوان نگه مىدارد. حالا که نظام ما بیست و یک ساله و جوان است و در مقایسه با نظام فرتوت هفتاد و چند ساله پیر کمونیستى در شوروى به طور طبیعى هم جوان است، اما اگر صد سال هم بر چنین نظامى بگذرد، چنانچه امر به معروف باشد و شما وظیفه خودتان بدانید که اگر منکرى را در هر شخصى دیدید او را از این منکر نهى کنید، آنگاه این نظام اسلامى همیشه تر و تازه و با طراوت و شاداب مىماند. طرف امر به معروف و نهى از منکر فقط طبقه عامه مردم نیستند، حتى اگر در سطوح بالا هم هستند شما باید به او امر کنید نه این که از او خواهش کنید، باید بگویید: آقا! نکن؟! این کار یا این حرف درست نیست. امر و نهى باید با حالت استعلا باشد. البته این استعلا معنایش این نیست که آمران حتماً باید بالاتر از مأموران و ناهیان بالاتر از منهیان باشند، نه روح و مدل امر به معروف، مدل امر و نهى است، مدل خواهش و تقاضا و تضرع نیست. نمىشود گفت که خواهش مىکنم شما این اشتباه را نکنید، نه باید گفت آقا! این اشتباه را نکن، چرا اشتباه مىکنى. طرف، هر کسى هست. حالا بنده که طلبه حقیرى هستم، از بنده مهمتر هم باشد، او هم مخاطب امر به معروف و نهى از منکر قرار مىگیرد.6
البته امر به معروف و نهى از منکر، اعم از اینکه مخاطب مسؤولان باشند یا مردم عادى، در عین استعلا و آمرانه بودن، باید خیرخواهانه و مشفقانه باشد و نه به طریق خشونت و عیب جویى و بدگویى. در این صورت است که این فریضه الهى تأثیر خواهد داشت. امام در این باره مىفرماید:
تأثیر موعظه حسنه در نفوس بسیار زیادتر است تا عیب جویى و بدگویى، ممکن است قلم و زبانهاى عیبجو در بعضى از نفوس عصیان بیاورد و به جاى اثر مثبت و نیکو، اثر منفى و بد به جا بگذارد و به جاى اصلاح موجب افساد شود.7
4. النصیحة لأئمة المسلمین
در حکومت اسلامى که جامعه با قانون الهى اداره مىشود، صاحبان قدرت در مقابل مردم مسؤول هستند و مردم هم از روى دلسوزى، آنان را نصیحت مىکنند، زیرا در جامعه اسلامى بر اساس حدیث «کلّکم راعٍ و کلّکم مسئولٌ عن رعیّته»8 حاکم و مردم در برابر یکدیگر مسؤولند. همچنین روایت معروف «النصیحة لأئمة المسلمین» وظیفه مردم در برابر حاکم را تبیین مىکند.
حضرت علىعلیه السلام درباره وظیفه متقابل حاکم و مردم مىفرماید:
فأمّا حَقَّکُمْ عَلَىّ فالنَّصیِحَةُ لَکُمْ... وَ أمّا حَقِّی عَلَیکُم فَالوَفَاءُ بِاْلبَیْعَةِ والنَّصیِحَةُ فى الْمَشهَدِ والْمَغیبِ؛9 حق شما بر من این است که از خیر خواهى شما دریغ نورزم... و حق من بر شما این است که به بیعت خویش با من وفادار باشید و در آشکار و نهان خیر خواهى و نصیحتام کنید.
آن حضرت انتقاد و حتى تخطئه را عطیه الهى دانسته و از منتقدان مىخواستند که به قصد اصلاح برادرانه به انتقاد از مسؤولان جامعه بپردازند،10 و از عیبجویى و انتقامگیرى و تلاش براى خارج کردن رقیب از صحنه سیاسى بپرهیزند.11
بنابراین یکى از اهرمهاى نظارت بر قدرت سیاسى، تشریع همین وظیفه عمومى در خصوص مراقبت از حاکم و تذکر خطاهاى اوست. امام خمینىقدس سره معتقدند ملت ایران این وظیفه مهم را به خوبى انجام مىدهند: «وضع ملت طورى است که اگر یک مقام بخواهد چیزى را تحمیل کند، جلوش مىایستند و مشتشان را گره مىکنند و مانع مىشوند.»12
کنترل درونى قدرت
در اسلام و نظام مبتنى بر ولایت فقیه، علاوه بر اهرمهاى بیرونى کنترل قدرت سیاسى، عامل کنترل درونى نیز در نظر گرفته شده که وجه تمایز این نظام با نظامهاى سیاسى دیگر است.
1. احکام اسلام
در نظریه ولایت فقیه حقوق حاکم و مردم متقابل است. حاکم فقط مجرى قانون خداست و حق کوچکترین تخلفى از قانون را ندارد، حتى پیامبرصلى الله علیه وآله نمىتوانست کوچکترین تصرفى در قانون خدا بکند. حاکم تنها خادم و امانت دار مردم است. حضرت آیةالله خامنهاى در این باره مىفرماید:
رهبرى معنوى، تعهد معنوى دارد. خبرگان و مردم از او توقع دارند که حتى یک گناه نکند. اگر یک گناه کرد، بدون اینکه لازم باشد ساقطش کنند، ساقط شده است. حرفش نه در باره خودش حجت است نه در باره مردم.13
حضرت امام کنترل نفس اماره را نه تنها براى ولى فقیه که براى همه مسؤولان شرط مىداند و مىفرماید:
اگر آن کسى که در رأس حکومت است، مثلاً رئیس جمهور و نخست وزیر خودش را اصلاح نکند و خودش تابع قوانین اسلام نباشد و قوانین اسلام را در مملکت اجرا نکند، چنین شخصى نمىتواند در رأس حکومت اسلامى و حاکم اسلام باشد.14
آیةالله خامنهاى نیز در خصوص شرایط درونى خود بر قبول مسؤولیت رهبرى مىفرماید:
هدف و هویّت و مسؤولیت اساسى رهبرى، دفاع از کلیّت نظام و حفظ نظام است. چیزى هم بنده ندارم، جان و آبرو متاع کمى است براى این که در این راه بذل بشود و من کاملاً آماده هستم این دو عنصرى را که دارم بذل کنم. دوره جوانى ما که دوره لذت بردن از زندگى است در این راه گذشت، امروز هم در دوره پیرى هستیم. بنده امروز در سنینى هستم که زندگى براى من این قدر لذتى ندارد...آنچه بنده دارم - جان و آبرو - مال [این راه ]است؛ مال هم که الحمداللَّه ندارم، بنده به این مسؤولیت فعلى هیچ دلبستگى ندارم جز به عنوان انجام وظیفه. الآن هم که مشغولم فقط به خاطر انجام وظیفه است. از روز اول هم همین طور بود. از آن روز مجلس خبرگان، آقایان که رأى دادند با مقاومت و امتناع و مخالفت جدى و پیگیر خود بنده مواجه بودند منتها وقتى مسؤولیت آمد گفتم: «خذها بقوة». آدمى نیستم که اگر مسؤولیت بر دوش من گذاشته شد بخواهم در باره انجام این مسؤولیت ضعف نشان بدهم، نه این وظیفه من است، و این وظیفه را به فضل الهى و به توفیق و هدایت او انجام خواهم داد.15
2. صفت عدالت در صاحبان قدرت
صفت عدالت از عوامل بازدارنده حاکم از ظلم و ستم به شمار مىرود و چون از شرایط رهبرى عدالت است،16 از این رو عادل بودن او، نوعى کنترل درونى و بازدارنده او از دیکتاتورى و سوء استفادههاى احتمالى است. در دیدگاه حضرت امام، عدالت اساس و محور همه مسؤولیتهاى اسلامى است:
اسلام، خدایش عادل است، پیغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل است و معصوم، قاضىاش هم معتبر است که عادل باشد، فقیهش هم معتبر است که عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است که عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است که عادل باشد، امام جمعهاش هم باید عادل باشد؛ از ذات مقدس کبریا گرفته تا آخر، زمامدار باید عادل باشد وُلات آن هم باید عادل باشد.17
امام خمینىقدس سره معتقد بودند در حکومت اسلامى ظلم و تعدى وجود ندارد؛ از این رو اگر فردى بر اساس قوانین الهى به اعدام محکوم شود و کسى که مسؤولیتى در این خصوص دارد، یک سیلى به فرد اعدامى بزند، باید از آن مسؤول انتقام گرفت.18
حضرت امام قبل از انقلاب بنا بر قاعده اسلامى تولى و تبرى، به تمام اقشار مردم توصیه مىکردند که با حکومتهاى عدالت پرور بر اساس تولى برخورد کنید و از حکومتهاى ظالم و غیر اسلامى تبرى جویید:
اکنون بر شما جوانان روشنفکر و بر تمام طبقات ملت است که سر لوحه هدفتان اسلام و احکام عدالت پرور آن باشد و ناچار بدون حکومت اسلامى عدالت خواه، رسیدن به این هدف محال است. تولى و تبرى دو اصل اساسى اسلام است، باید با حکومت عدل موافق و به حاکم عادل دل ببندید و از رژیم غیر اسلامى که در رأس آن رژیم منحط پهلوى است، تبرى کنید و با کمال صراحت مخالفت خود را اظهار و در سر نگون کردن آن کوشا باشید و در غیر این صورت روى استقلال و آزادى را نمىبینید.19
امام خمینىقدس سره در خصوص عبارت مشهور «سلاطین ظل اللَّه هستند» مىفرماید:
ظل اللَّه همین طور است، سلطان ظل اللَّه است، اگر تخلف از یک جهتى بکند، ظل الشیطان مىشود. ظل سایه است، سایه همه چیزهاش به ذى ظل است، خودش هیچ ندارد. ظل اللَّه کسى است که تمام حرکاتش به امر خدا باشد، مثل سایه باشد. خودش هیچ، سایه خودش هیچ حرکتى ندارد. ذى ظل هم حرکتى از خودش ندارد، هر چه هست از خداست. اینها ظل الشیطان هستند. به این سلاطین ظل اللَّه مىگفتند، ظل الشیطان هستند. ظل اللَّه میزان تمیز است که ما با همین تغییر بفهمیم که آیا این سلطان حق است یا باطل. اگر از خودش چیزى کرد، عملى کرد، باطل است. اگر امر خدا را اجرا کرد، ظل اللَّه است والاّ ظل الشیطان است.20
گمان نکنید هر که قدرت پیدا کرد خداى تبارک و تعالى با اوست. معاویه قدرت داشت، فرعون هم قدرت داشت، فرعون هم سلطنت داشت. سلطنت اگر ظل اللَّه باشد، سلطان اگر ظل اللَّه باشد، [پذیرفته است]، یعنى چه ظل اللَّه؟ یعنى اینکه همین طور که سایه انسان هیچ از خودش حرکتى ندارد الاّ به حرکت انسان، اگر چنانچه سلطانى هیچ حرکتى نداشت الّا به حرکت، به تحریک خداى تبارک و تعالى، از خودش هیچ نداشت و همه از خداى تبارک و تعالى بود، رسول اللَّه ظل اللَّه است، غیر رسول اللَّهصلى الله علیه وآله آنهایى که نزدیک به رسول اللَّهاند، نزدیک به ظل اللَّهاند، اصل رسول اللَّه است، او ظل اللَّه است، امیرالمؤمنینعلیه السلام چون تمام وجودش فانى در وجود رسول اللَّه است، ظل اللَّه است. سلاطین جور ظل ابلیساند. میزان در تشخیص سلطان جائر و سلطان عادل همین است. آنکه ابلیس است نه ظل اللَّه. حتى کلمه ظل اللَّه را هم غصب کردهاند اینها، فریب دادند ملتها را.21
پىنوشتها
*) کارشناس ارشد علوم سیاسى دانشگاه شهید محلاتى قم.
1. ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، فقه سیاسى (تهران: سپهر، چاپ سوم، 1373) ج 1، ص 315.
2. صحیفه نور، ج 4، ص 190 (19/10/1357).
3. کوثر، ج 2، ص 65 (20/4/1360).
4. همان، ج 8 ، ص 47.
5. همان، ج 4، ص 190 (19/10/1357).
6. آیةالله خامنهاى، سخنرانى در جمع کارگزاران نظام در مورد طرح امریکایى براندازى جمهورى اسلامى، روزنامه کیهان، ش 16848، (21/4/79).
7. صحیفه نور، ج 14، ص 18.
8. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار (تهران: المکتبةالاسلامیه، 1392ق) ج 75، ص 38.
9. نهج البلاغه، خطبه 34.
10. ر.ک: صحیفه نور، ج 14، ص 236.
11. ر.ک: همان، ج 13، ص 78.
12. همان، ج 12، ص 27.
13. حضرت آیةالله خامنهاى، روزنامه کیهان (23/4/79).
14. همان، ج 7، ص 302 (4/4/58).
15. حضرت آیةالله خامنهاى، سخنرانى در جمع کارگزاران نظام، روزنامه کیهان، ش 16848 (23/4/1379).
16. صحیفه نور، ج 4، ص 13 (13/9/57).
17. همان، ج 1، ص 272.
18. همان، ج 3، ص 198 (28/8/1357).
19. همان، ج 3، ص 16 (24/11/1356).
20. صحیفه نور، ج 5، ص 169 (16/12/1357).
21. همان، ص 173 (16/12/1357).
تقریباً نیم قرن پیش امام خمینى(ره) دکترین ولایت فقیه را مطرح کردند و در نظر و عمل نیز آن را به اثبات رساندند. با استقرار نظام ولایت فقیه در ایران، این سؤال پیش آمد که تمرکز قدرت سیاسى در دست یک فرد با عنوان ولى فقیه، آیا منجر به فساد نمىشود؟ این مقاله در مقام پاسخ به این سؤال، به ابزارهاى کنترل قدرت سیاسى در نظام ولایت فقیه، بر اساس دیدگاه امام خمینى مىپردازد. در این راستا دو دسته از وسایل کنترل قدرت در نظام اسلامى را تبیین کرده است: یکى، نهادهاى مدنى و سیاسى نظیر قانون اساسى، احزاب و انتخابات و دیگرى، که از اختصاصات نظام اسلامى است، لحاظ شرایط خاص و فوق العاده در ولى فقیه و دیگر کارگزاران ارشد نظام، مانند عدالت و عمل براساس احکام و قوانین اسلام است، به طورى که اگر ولى فقیه معصیتى مرتکب شود به خودى خود از مقامش عزل مىگردد.
کنترل قدرت سیاسى از بیرون
کنترل بیرونى بر قدرت سیاسى مبتنى بر این اصل است که حاکم، خود را در برابر مردم مسؤول و پاسخگو بداند. و الّا نظارت مردم بر عملکرد او معنا نخواهد داشت.
در اروپا به سبب تجربه تلخ استبداد کلیسا و پادشاه در قرون وسطى، در قرون اخیر، علاوه بر تفکیک قوا، قدرت سیاسى براى مدت محدودى در اختیار نهادهاى متعدد حکومتى گذاشته مىشود که منتخب مردم هستند.
در جمهورى اسلامى ایران، کنترل قدرت سیاسى نه تنها به شیوه غرب وجود دارد، بلکه ساختارهاى نهادهاى سیاسى مملکت مىباید طبق آیین اسلام عمل کند؛ به عبارت دیگر، ساختارهاى قدرت سیاسى به نحوى طراحى شده که تفکیک قوا وجود دارد و قدرت سیاسى در مراکز متعدد نهادینه شده است و اگر یکى از نهادها و مراکز قدرت بخواهد علیه مردم و منافع ملى سوء استفاده بکند یا از قوانین الهى سرپیچى بکند، نهادها و مراکز سیاسى دیگر از حرکت غیر قانونى و غیر شرعى او جلوگیرى مىکنند. و به نحوى قوه مجریه و مقننه و قضاییه همدیگر را کنترل مىکنند؛ مانند شوراى نگهبان که جزئى از قوه مقننه است و اعضاى آن به وسیله رهبرى و قوه قضاییه و نمایندگان مجلس شوراى اسلامى انتخاب مىشوند، وظایفى نظیر تأیید صلاحیت کاندیداهاى ریاست جمهورى و نمایندگى مجلس و نیز نظارت بر مصوبات مجلس را به عهده دارند. پس سه مرکز قدرت و تصمیمگیرى در تعیین اعضاى شوراى نگهبان نقش دارند که موجب عدم تمرکز قدرت و کنترل قدرت است. ریاست جمهورى که بعد از رهبرى قدرتمندترین مقام در جمهورى اسلامى است، ابتدا در شوراى نگهبان تأیید صلاحیت مىشود و سپس مردم او را انتخاب مىکنند و در ادامه باید وزیران پیشنهادى وى از مجلس رأى اعتماد بگیرند و در نهایت باید طبق قوانین عادى که در مجلس و شوراى نگهبان به تصویب رسیده، عمل کند.
1. قانون اساسى
در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، قدرت هر یک از مسؤولان به نحوى مهار شده است. رئیس جمهور، نمایندگان مجلس و شوراها و نمایندگان مجلس خبرگان رهبرى را مردم انتخاب مىکنند که این امر صاحبان مناصب را در مقابل رأى مردم مسؤول مىسازد. همچنین بر اساس قانون اساسى، قدرت مجلس خبرگان بر انتخاب رهبر و عزل او در صورت فقدان شرایط رهبرى، کنترل قدرت بالاترین مقام است.
طبق اصل پنجم قانون اساسى، رهبرى به دو صورت مهار شده است: یکى، الزامات درونى که منبعث از تقواى سیاسى و دینى اوست و دیگرى، مقررات قانونى و نهادهاى مدنى که کلیّه اختیارات او را در غالبى مشروع تحدید مىکند. چنانچه مطابق اصل صد و هفتم قانون اساسى، رهبرى توسط مجلس خبرگان رهبرى منتخب ملت برگزیده خواهد شد. در اصل یکصد و هفتم قانون اساسى، رهبر در مقابل قانون با سایر مردم برابر است. اصل یکصدم قانون اساسى نیز که در خصوص شوراهاست از تمرکز قدرت سیاسى مىکاهد.
همه موارد فوق جهت محدود کردن قدرت حاکم اسلامى است و اگر ولى فقیه از تکلیف الهى خود تخلف کرد طبق قانون با او برخورد خواهد شد. در حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، اصل حاکمیت قانون و حق مشارکت سیاسى اتباع جامعه در قالب ضوابط دینى مورد تأکید بوده و منافع فرد و جمع در قانون ثبت است.1
امام خمینىقدس سره در این باره معتقدند:
اساساً حکومت کردن و زمامدارى در اسلام یک تکلیف و وظیفه الهى است که یک فرد در مقام حکومت و زمامدارى گذشته از وظایفى که بر همه مسلمین واجب است، یک سلسله تکالیف سنگین دیگرى نیز بر عهده اوست که باید انجام دهد. حکومت و زمامدارى در دست فرد یا افراد، وسیله فخر و بزرگى بر دیگران نیست که از این مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتى را پایمال کند. هر فردى از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند.2
2. احزاب و گروهها
یکى از راهکارهاى کنترل قدرت سیاسى در جمهورى اسلامى، احزاب و گروههاى مذهبىست. احزاب و گروهها در جهان اسلام شامل گروههاى سنتى و احزاب مدرن مىباشد.
علاوه بر اهدافى که هر یک از این گروهها و احزاب دارند ثمره فعالیت آنها، مهار قدرت سیاسى و جلوگیرى از انحراف آن و نیز مراقبت از مسؤولان است.
اولین و قدیمترین گروههاى سنتى ایرانى که به فعالیت سیاسى، فرهنگى، اجتماعى و مذهبى مشغول بودند، عبارتند از هیأتهاى عزادارى، حوزههاى علمیه، مراجع تقلید و دفتر و بیوت آنان، جامعه مدرسین حوزه علمیه و علما و روحانیان هر استان و شهر. از نقاط عطفى که طى آن این گروهها موجب کنترل قدرت سیاسى شدند، مىتوان به نهضت تنباکو، نهضت مشروطیت و انقلاب اسلامى اشاره کرد. در این راستا امام خمینى(ره) بارها به خدمات علما و پیروى مردم از آنها توجه داده و فرمودهاند:
روحانیون و ملت، همه باید در مسائل سیاسى حاضر باشند. اینکه بعضى از عناصر، گاهى مىگویند «روحانیون توى مجلسها و مدرسههاىِ خودشان» بروند و ماها باید وارد این کارها باشیم، این یا از بىتوجهى به عمق مسائل است و یا اینکه عُمّال همانهایى هستند که در زمان رضاخان چنان کارهایى مىکردند.3
از بیانات حضرت امام خمینى فهمیده مىشود که استمرار فعالیتهاى سیاسى روحانیت براى بقاى انقلاب اسلامى لازم است و این قشر باید در حفظ قدرت سیاسى و مهار آن و جلوگیرى از انحراف آن تلاش کنند.
دومین گروهها براى کنترل قدرت سیاسى در ایران، احزاب مدرن هستند. احزاب که با مرامنامه و اساسنامه مشخص، از وزارت کشور مجوز مىگیرند، متعهد مىشوند که مطابق قانون اساسى به فعالیت سیاسى بپردازند. کار ویژه این احزاب کسب قدرت، و در صورت عدم موفقیت، کنترل قدرت سیاسى رقیب خود است. البته در کشورهاى در حال توسعه از جمله ایران، احزاب نهادینه نشدهاند، ولى با این حال تا حدودى جمعیتها، انجمنها، گروهها و احزاب توانستهاند به نقد قدرت بپردازند و در مواردى هم آن را کنترل و در جهت تأمین منافع عمومى موفق باشند.
3. امر به معروف و نهى از منکر (نظارت شهروندان)
از راهکارهاى مهم کنترل قدرت سیاسى، امر به معروف و نهى از منکر به عنوان یک واجب الهى است. در تاریخ اسلام، بسیارى از نهضتها و شورشهاى اسلامى جهت کنترل قدرت سلاطین صورت گرفتند؛ از جمله نهضت خونین عاشورا با هدف امر به معروف و نهى از منکر شکل گرفت.
در اندیشه امام خمینى، امر به معروف از جایگاه بالایى برخوردار است. ایشان مىفرماید: «اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسؤولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتى، باید هجوم کنید، نهى کنید که چرا؟ امت باید نهى از منکر کند، امر به معروف کند».4
از این بالاتر، ایشان از مردم مىخواهند که اگر زمامدار مسلمانان فخرفروشى کرد یا منافع ملى و حقوق مردم را ضایع کرد او را استیضاح کنند و انتقاد کنند:
حکومت و زمامدارى در دست فرد یا افراد، وسیله فخر و بزرگى بر دیگران نیست که از این مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتى را پایمال کند. هر فردى از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده دهد.5
حضرت آیةالله خامنهاى نیز در این خصوص مىفرماید:
قوام و رشد و کمال و صلاح، وابسته به امر معروف و نهى از منکر است، اینهاست که نظام را همیشه جوان نگه مىدارد. حالا که نظام ما بیست و یک ساله و جوان است و در مقایسه با نظام فرتوت هفتاد و چند ساله پیر کمونیستى در شوروى به طور طبیعى هم جوان است، اما اگر صد سال هم بر چنین نظامى بگذرد، چنانچه امر به معروف باشد و شما وظیفه خودتان بدانید که اگر منکرى را در هر شخصى دیدید او را از این منکر نهى کنید، آنگاه این نظام اسلامى همیشه تر و تازه و با طراوت و شاداب مىماند. طرف امر به معروف و نهى از منکر فقط طبقه عامه مردم نیستند، حتى اگر در سطوح بالا هم هستند شما باید به او امر کنید نه این که از او خواهش کنید، باید بگویید: آقا! نکن؟! این کار یا این حرف درست نیست. امر و نهى باید با حالت استعلا باشد. البته این استعلا معنایش این نیست که آمران حتماً باید بالاتر از مأموران و ناهیان بالاتر از منهیان باشند، نه روح و مدل امر به معروف، مدل امر و نهى است، مدل خواهش و تقاضا و تضرع نیست. نمىشود گفت که خواهش مىکنم شما این اشتباه را نکنید، نه باید گفت آقا! این اشتباه را نکن، چرا اشتباه مىکنى. طرف، هر کسى هست. حالا بنده که طلبه حقیرى هستم، از بنده مهمتر هم باشد، او هم مخاطب امر به معروف و نهى از منکر قرار مىگیرد.6
البته امر به معروف و نهى از منکر، اعم از اینکه مخاطب مسؤولان باشند یا مردم عادى، در عین استعلا و آمرانه بودن، باید خیرخواهانه و مشفقانه باشد و نه به طریق خشونت و عیب جویى و بدگویى. در این صورت است که این فریضه الهى تأثیر خواهد داشت. امام در این باره مىفرماید:
تأثیر موعظه حسنه در نفوس بسیار زیادتر است تا عیب جویى و بدگویى، ممکن است قلم و زبانهاى عیبجو در بعضى از نفوس عصیان بیاورد و به جاى اثر مثبت و نیکو، اثر منفى و بد به جا بگذارد و به جاى اصلاح موجب افساد شود.7
4. النصیحة لأئمة المسلمین
در حکومت اسلامى که جامعه با قانون الهى اداره مىشود، صاحبان قدرت در مقابل مردم مسؤول هستند و مردم هم از روى دلسوزى، آنان را نصیحت مىکنند، زیرا در جامعه اسلامى بر اساس حدیث «کلّکم راعٍ و کلّکم مسئولٌ عن رعیّته»8 حاکم و مردم در برابر یکدیگر مسؤولند. همچنین روایت معروف «النصیحة لأئمة المسلمین» وظیفه مردم در برابر حاکم را تبیین مىکند.
حضرت علىعلیه السلام درباره وظیفه متقابل حاکم و مردم مىفرماید:
فأمّا حَقَّکُمْ عَلَىّ فالنَّصیِحَةُ لَکُمْ... وَ أمّا حَقِّی عَلَیکُم فَالوَفَاءُ بِاْلبَیْعَةِ والنَّصیِحَةُ فى الْمَشهَدِ والْمَغیبِ؛9 حق شما بر من این است که از خیر خواهى شما دریغ نورزم... و حق من بر شما این است که به بیعت خویش با من وفادار باشید و در آشکار و نهان خیر خواهى و نصیحتام کنید.
آن حضرت انتقاد و حتى تخطئه را عطیه الهى دانسته و از منتقدان مىخواستند که به قصد اصلاح برادرانه به انتقاد از مسؤولان جامعه بپردازند،10 و از عیبجویى و انتقامگیرى و تلاش براى خارج کردن رقیب از صحنه سیاسى بپرهیزند.11
بنابراین یکى از اهرمهاى نظارت بر قدرت سیاسى، تشریع همین وظیفه عمومى در خصوص مراقبت از حاکم و تذکر خطاهاى اوست. امام خمینىقدس سره معتقدند ملت ایران این وظیفه مهم را به خوبى انجام مىدهند: «وضع ملت طورى است که اگر یک مقام بخواهد چیزى را تحمیل کند، جلوش مىایستند و مشتشان را گره مىکنند و مانع مىشوند.»12
کنترل درونى قدرت
در اسلام و نظام مبتنى بر ولایت فقیه، علاوه بر اهرمهاى بیرونى کنترل قدرت سیاسى، عامل کنترل درونى نیز در نظر گرفته شده که وجه تمایز این نظام با نظامهاى سیاسى دیگر است.
1. احکام اسلام
در نظریه ولایت فقیه حقوق حاکم و مردم متقابل است. حاکم فقط مجرى قانون خداست و حق کوچکترین تخلفى از قانون را ندارد، حتى پیامبرصلى الله علیه وآله نمىتوانست کوچکترین تصرفى در قانون خدا بکند. حاکم تنها خادم و امانت دار مردم است. حضرت آیةالله خامنهاى در این باره مىفرماید:
رهبرى معنوى، تعهد معنوى دارد. خبرگان و مردم از او توقع دارند که حتى یک گناه نکند. اگر یک گناه کرد، بدون اینکه لازم باشد ساقطش کنند، ساقط شده است. حرفش نه در باره خودش حجت است نه در باره مردم.13
حضرت امام کنترل نفس اماره را نه تنها براى ولى فقیه که براى همه مسؤولان شرط مىداند و مىفرماید:
اگر آن کسى که در رأس حکومت است، مثلاً رئیس جمهور و نخست وزیر خودش را اصلاح نکند و خودش تابع قوانین اسلام نباشد و قوانین اسلام را در مملکت اجرا نکند، چنین شخصى نمىتواند در رأس حکومت اسلامى و حاکم اسلام باشد.14
آیةالله خامنهاى نیز در خصوص شرایط درونى خود بر قبول مسؤولیت رهبرى مىفرماید:
هدف و هویّت و مسؤولیت اساسى رهبرى، دفاع از کلیّت نظام و حفظ نظام است. چیزى هم بنده ندارم، جان و آبرو متاع کمى است براى این که در این راه بذل بشود و من کاملاً آماده هستم این دو عنصرى را که دارم بذل کنم. دوره جوانى ما که دوره لذت بردن از زندگى است در این راه گذشت، امروز هم در دوره پیرى هستیم. بنده امروز در سنینى هستم که زندگى براى من این قدر لذتى ندارد...آنچه بنده دارم - جان و آبرو - مال [این راه ]است؛ مال هم که الحمداللَّه ندارم، بنده به این مسؤولیت فعلى هیچ دلبستگى ندارم جز به عنوان انجام وظیفه. الآن هم که مشغولم فقط به خاطر انجام وظیفه است. از روز اول هم همین طور بود. از آن روز مجلس خبرگان، آقایان که رأى دادند با مقاومت و امتناع و مخالفت جدى و پیگیر خود بنده مواجه بودند منتها وقتى مسؤولیت آمد گفتم: «خذها بقوة». آدمى نیستم که اگر مسؤولیت بر دوش من گذاشته شد بخواهم در باره انجام این مسؤولیت ضعف نشان بدهم، نه این وظیفه من است، و این وظیفه را به فضل الهى و به توفیق و هدایت او انجام خواهم داد.15
2. صفت عدالت در صاحبان قدرت
صفت عدالت از عوامل بازدارنده حاکم از ظلم و ستم به شمار مىرود و چون از شرایط رهبرى عدالت است،16 از این رو عادل بودن او، نوعى کنترل درونى و بازدارنده او از دیکتاتورى و سوء استفادههاى احتمالى است. در دیدگاه حضرت امام، عدالت اساس و محور همه مسؤولیتهاى اسلامى است:
اسلام، خدایش عادل است، پیغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل است و معصوم، قاضىاش هم معتبر است که عادل باشد، فقیهش هم معتبر است که عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است که عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است که عادل باشد، امام جمعهاش هم باید عادل باشد؛ از ذات مقدس کبریا گرفته تا آخر، زمامدار باید عادل باشد وُلات آن هم باید عادل باشد.17
امام خمینىقدس سره معتقد بودند در حکومت اسلامى ظلم و تعدى وجود ندارد؛ از این رو اگر فردى بر اساس قوانین الهى به اعدام محکوم شود و کسى که مسؤولیتى در این خصوص دارد، یک سیلى به فرد اعدامى بزند، باید از آن مسؤول انتقام گرفت.18
حضرت امام قبل از انقلاب بنا بر قاعده اسلامى تولى و تبرى، به تمام اقشار مردم توصیه مىکردند که با حکومتهاى عدالت پرور بر اساس تولى برخورد کنید و از حکومتهاى ظالم و غیر اسلامى تبرى جویید:
اکنون بر شما جوانان روشنفکر و بر تمام طبقات ملت است که سر لوحه هدفتان اسلام و احکام عدالت پرور آن باشد و ناچار بدون حکومت اسلامى عدالت خواه، رسیدن به این هدف محال است. تولى و تبرى دو اصل اساسى اسلام است، باید با حکومت عدل موافق و به حاکم عادل دل ببندید و از رژیم غیر اسلامى که در رأس آن رژیم منحط پهلوى است، تبرى کنید و با کمال صراحت مخالفت خود را اظهار و در سر نگون کردن آن کوشا باشید و در غیر این صورت روى استقلال و آزادى را نمىبینید.19
امام خمینىقدس سره در خصوص عبارت مشهور «سلاطین ظل اللَّه هستند» مىفرماید:
ظل اللَّه همین طور است، سلطان ظل اللَّه است، اگر تخلف از یک جهتى بکند، ظل الشیطان مىشود. ظل سایه است، سایه همه چیزهاش به ذى ظل است، خودش هیچ ندارد. ظل اللَّه کسى است که تمام حرکاتش به امر خدا باشد، مثل سایه باشد. خودش هیچ، سایه خودش هیچ حرکتى ندارد. ذى ظل هم حرکتى از خودش ندارد، هر چه هست از خداست. اینها ظل الشیطان هستند. به این سلاطین ظل اللَّه مىگفتند، ظل الشیطان هستند. ظل اللَّه میزان تمیز است که ما با همین تغییر بفهمیم که آیا این سلطان حق است یا باطل. اگر از خودش چیزى کرد، عملى کرد، باطل است. اگر امر خدا را اجرا کرد، ظل اللَّه است والاّ ظل الشیطان است.20
گمان نکنید هر که قدرت پیدا کرد خداى تبارک و تعالى با اوست. معاویه قدرت داشت، فرعون هم قدرت داشت، فرعون هم سلطنت داشت. سلطنت اگر ظل اللَّه باشد، سلطان اگر ظل اللَّه باشد، [پذیرفته است]، یعنى چه ظل اللَّه؟ یعنى اینکه همین طور که سایه انسان هیچ از خودش حرکتى ندارد الاّ به حرکت انسان، اگر چنانچه سلطانى هیچ حرکتى نداشت الّا به حرکت، به تحریک خداى تبارک و تعالى، از خودش هیچ نداشت و همه از خداى تبارک و تعالى بود، رسول اللَّه ظل اللَّه است، غیر رسول اللَّهصلى الله علیه وآله آنهایى که نزدیک به رسول اللَّهاند، نزدیک به ظل اللَّهاند، اصل رسول اللَّه است، او ظل اللَّه است، امیرالمؤمنینعلیه السلام چون تمام وجودش فانى در وجود رسول اللَّه است، ظل اللَّه است. سلاطین جور ظل ابلیساند. میزان در تشخیص سلطان جائر و سلطان عادل همین است. آنکه ابلیس است نه ظل اللَّه. حتى کلمه ظل اللَّه را هم غصب کردهاند اینها، فریب دادند ملتها را.21
پىنوشتها
*) کارشناس ارشد علوم سیاسى دانشگاه شهید محلاتى قم.
1. ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، فقه سیاسى (تهران: سپهر، چاپ سوم، 1373) ج 1، ص 315.
2. صحیفه نور، ج 4، ص 190 (19/10/1357).
3. کوثر، ج 2، ص 65 (20/4/1360).
4. همان، ج 8 ، ص 47.
5. همان، ج 4، ص 190 (19/10/1357).
6. آیةالله خامنهاى، سخنرانى در جمع کارگزاران نظام در مورد طرح امریکایى براندازى جمهورى اسلامى، روزنامه کیهان، ش 16848، (21/4/79).
7. صحیفه نور، ج 14، ص 18.
8. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار (تهران: المکتبةالاسلامیه، 1392ق) ج 75، ص 38.
9. نهج البلاغه، خطبه 34.
10. ر.ک: صحیفه نور، ج 14، ص 236.
11. ر.ک: همان، ج 13، ص 78.
12. همان، ج 12، ص 27.
13. حضرت آیةالله خامنهاى، روزنامه کیهان (23/4/79).
14. همان، ج 7، ص 302 (4/4/58).
15. حضرت آیةالله خامنهاى، سخنرانى در جمع کارگزاران نظام، روزنامه کیهان، ش 16848 (23/4/1379).
16. صحیفه نور، ج 4، ص 13 (13/9/57).
17. همان، ج 1، ص 272.
18. همان، ج 3، ص 198 (28/8/1357).
19. همان، ج 3، ص 16 (24/11/1356).
20. صحیفه نور، ج 5، ص 169 (16/12/1357).
21. همان، ص 173 (16/12/1357).