آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

مقدمه
مسإله وفاق اجتماعى و همبستگى ملى از اولین و مهم ترین مسایل نوسازى و توسعه سیاسى و اجتماعى و اصولا هر جامعه روبه رشدى هست به حدى که مى توان آن را شرط لازم و ضرورى هر گونه بازسازى و اصلاحات اقتصادى, اجتماعى تلقى کرد. نوسازى یا اصلاح و بازسازى در صورت فقدان یکپارچگى ملى و وفاق اجتماعى مانند بناکردن نظام و ساخت اقتصاد و سیاست و فرهنگ روى شن هاى روان یا آب است که بقا و دوامى ندارد.
منظور از وفاق اجتماعى و همبستگى ملى به هم پیوستن و مجتمع ساختن اجزاى یک جامعه و واحدهاى کوچک آن در یک کل همبسته تر به نام (ملت) یا (امت) هست, به نحوى که همه قوه و توان پراکنده آن اجزا و واحدهاى کوچک انباشته و متمرکز شود و قدرت ملى واحد و داراى اقتدار و نفوذ به وجود آید که معمولا دولت سخنگو مظهر آن است. در واقع منظور جامعه سازى و به دنبال آن دولت سازى است که طى آن همه حوزه هاى سنتى و پراکنده و محلى قدرت و نفوذ در هم شکسته و در یک جا جمع و انباشته مى شود و بسته به نحوه سازماندهى آن, همه اقشار وگروه هاى اجتماعى در زمینه هاى نظم و امنیت, ثبات و استحکام و انسجام هدفدار, در مسیر نوسازى و توسعه قرار مى گیرند.
حرکت و تغییر در میان جوامع یک اصل گریزناپذیر است, اما مسإله قابل تإمل, جهت گیرى آن مى باشد. جوامعى چون جامعه و کشور ما در عصر حاضر که اوج ارتباطات است, به ناچار در معرض تغییرات قرار دارند و به عنوان جوامعى در حال گذار از حالت سنتى به حالت مدرن تلقى مى شوند. در این فرآیند منابع و مبانى سنتى تشکیل جامعه و هویت و مشروعیت آنها تغییر کرده و یا سست مى شود و چنانچه نخبگان جامعه امواج و طوفان هاى سهمگین تغییر و دگرگونى را که عمدتا از محیط خارجى نشإت مى گیرد, کارگردانى و مدیریت نکرده و در جهت اهداف ملى و اسلامى و مصلحت عمومى جامعه و امت هدایت و رهبرى نکنند, جامعه و کشور سرنوشتى جز هضم و هدم در نظام سرمایه دارى جهانى و سیستم بین المللى مبتنى بر ظلم و استثمار و استکبار نخواهد داشت.
در واکنش به این تغییرات در جهان سوم و در میان مسلمانان, دو دسته در مقابل هم شکل گرفتند: یک دسته محافظه کاران و سنت گرایانى بوده و هستند که طرفدار حفظ وضع موجود و مخالف با هر گونه تغییر اساسى و مهمى اند; در حالى که چشم بستن بر روى این تغییرات, نتیجه اش غرق شدن در سیل بنیان کن ناشى از آن است. این دسته از شناخت مشکلات جوامع در حال گذار و برخورد آگاهانه و هوشمندانه با آنها ناتوان هستند و حکومتشان سست و ناپایدار و تنها متکى بر زور خواهد بود.
دسته مقابل, متجددان و نوگرایانى هستند که بدون اصول و مبانى مستقل و خودى, تن به تغییر داده و خود را به این امواج سپرده اند و به سوى ناکجا آبادشان در حرکتند; در حالى که نادیده گرفتن این تغییرات و یا تسلیم شدن در برابر آن, هر دو سطحى, زیانبار و نافرجام خواهد بود.
بنابراین مسإله تشکیل جامعه سیاسى همگون و همبسته با هویت ملى واحد در اولویت اول است که در کشور ما این مسإله قویا با دین اسلام و به ویژه مکتب تشیع عجین شده و از آن جدایى ناپذیر است. به علاوه وفاق اجتماعى و همبستگى ملى باعث قدرت و اقتدار جامعه و دولت مى شود که جهت هدایت کشور به سوى اهداف توسعه سخت ضرورى است. مطابق تئورى بحران ها در توسعه سیاسى, بحران هویت و مشروعیت اولین و مهم ترین بحران ها در جوامع در معرض نوسازى و تغییر هستند که حل و رفع مشکلات سیاسى, اقتصادى و اجتماعى در گرو حل و رفع این دو بحران است. علاوه بر این, در این خصوص حکماى اسلامى چون فارابى از تعاون,(2) ابن خلدون از عصبیت(3) و خواجه نصیر طوسى از محبت و الفت(4) سخن گفته اند و آن را پایه و مایه تشکیل مدینه ها و جوامع دانسته اند.
 
شاخصه هاى وفاق اجتماعى در جمهورى اسلامى ایران
شاخصه هاى وفاق اجتماعى در جمهورى اسلامى ایران را باید در اسلام, قانون اساسى و رهنمودهاى حضرت امام خمینى(ره) و مقام معظم رهبرى جست. اسلام بر نوعى ملیت مبتنى بر همکیشى به نام (امت) با مبانى دینى و ایمانى و امامت و رهبرى واحد تإکید دارد که به سوى اهداف و مصالح همگانى و انسانى رهنمون است; در حالى که در جوامع جدید مسإله ناسیونالیسم و دولت ـ ملت هاى کنونى بر عناصر مادى و طبیعى چون زبان, نژاد, قوم و سرزمین تکیه مى کنند.
نکته مهم در این مسإله این است که (امت) با (ملت) در اندیشه سیاسى اسلام و غرب متفاوت از هم اند, نه این که مباین با یکدیگر و یا عین هم باشند. اما در تفسیرهاى محافظه کارانه و سنتى این دو در مقابل هم معرفى شده و لذا (امت) را بى اعتنا به (ملت) که واقعیت دارد و عناصر آن هم کم و بیش موجود و موثرند, مطرح مى کنند و همین طور است در تفسیرهاى بنیادگرایانه که نمى توانند خود را از چارچوب ذهنى سنتى خارج و افکارشان را با پدیده هاى جدید تطبیق دهند.
در مقابل, تفسیرهاى تجدد مآبانه و غرب گرا هم با ملاحظه تاریخ اروپا و نقش مثبت ناسیونالیسم در رشد و توسعه جوامع غربى, از روى تقلید همان تجربه را براى ایران و کشورهاى اسلامى دیگر تجویز مى کنند و تکیه بر (امت) را ـ مشابه امت مسیحى در قرون وسطى ـ مانع ترقى مى دانند و معتقدند باید بر ساخت (ملت) و نه (امت) تإکید کرد; در حالى که اسلام در متن اصلى و اصیل خود, به ویژه در قرآن, مسإله را چنین حل کرده که در تشکیل جامعه و امت بر مبانى معنوى و فکرى و انسانى تکیه نموده است و از سویى با توجه به نقش و تإثیر جامعه شناختى عوامل و عناصرى چون شخص, خانواده, قوم, قبیله, نژاد, سرزمین, آداب و سنن آنها را در حد و جاى خود پذیرفته است. در آیات مختلف قرآن در تإکید بر وحدت و همبستگى مسلمانان تعابیرى چون (واعتصموا), (اصلحو), (رابطوا), (تعاونوا), (السلم), (اصلاح بین الناس), (الف بین قلوبکم), (امه واحده) (امه وسطى), (موده), و (اخوه) آمده و در عین حال در آیات دیگر کثرت و تنوع را نیز در عالم خلقت و طبیعت پذیرفته است, مانند آیه سیزدهم سوره حجرات که خلق انسان ها را به صورت زن و مرد و در قالب قبایل و شعوب, براى شناخت یکدیگر (لتعارفوا), اعلام کرده است.(5)
متإسفانه در دیدگاه هاى سنتى و بنیادگرایانه, معیارهاى معنوى چون تقوا, فضیلت, ایمان, علم و جهاد به صورتى محدود و در قالب اشکال و صورت هایى نارسا به کار گرفته شده و نوعى فورمالیسم مذهبى را باعث شده است. از طرفى دیدگاه هاى غرب گرایانه نیز با اصالت یافتن و مطلق شدن عناصر طبیعى تشکیل دهنده (ملت) و ناسیونالیسم به طور بالقوه یا بالفعل موانع فراوانى در مقابل وفاق اجتماعى و انسجام جامعه و (امت) سربلند کرده یا خواهند کرد, چون اگر قرار باشد جامعه از سطح نازله طبیعى خود به سطحى انسانى و متعالى ترقى کند, باید در فرهنگ سیاسى آن شاخص ها و معیارهایى اصالت یابند که پیوند دهنده اقوام و گروه هاى مختلف خونى, نژادى, زبانى, ایلى و عشیره اى, قومى و قبیله اى و محلى و منطقه اى ـ هم در سطح ملى و کشورى به معناى جدید و هم در سطح جهانى و بشرى - باشند. از این رو اسلام ضمن رد ناسیونالیسم قویا خواهان وفاق و اتفاق و اتحاد و ائتلاف اقشار, گروه ها و نیروهاى اجتماعى است و ارزش هاى دینى و معنوى آن هم کاملا جنبه منطقى, عقلى و علمى دارد, به ویژه آن که قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران چارچوب عام, مشخص و مشترکى را براى ارزش ها و معیارهاى اسلامى ارایه داده که در صورت پایبندى همگان به آن - از رهبران تا گروه ها و نیروهاى اجتماعى - جامعه مى تواند به سمت وفاق و همبستگى برود و با طى مراحل سه گانه سازش, همکارى و همگونى توسط افراد و گروه هاى جامعه و دولت, رشد و توسعه همه جانبه ایران اسلامى تضمین شود.
قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران در اصول مختلف خود, ضمن مساوى خواندن مردم ایران از هر قوم و قبیله و رنگ و نژاد و زبان و رعایت حقوق اقلیت ها, بر اصول و شاخصه هایى تإکید مى کند, مانند توحید, قسط و عدالت, آزادى, استقلال, وحدت و همبستگى ملى, امامت و ولایت و رهبرى, نفى هر گونه ستمگرى و ستم کشى و سلطه گرى و سلطه پذیرى و نفى استعمار, وحدت و تمامیت ارضى کشور, کرامت و ارزش والاى انسان و آزادى توإم با مسوولیت او در برابر خدا, عقل و اجتهاد, شورا, امر به معروف و نهى از منکر, علم و صنعت, تإمین آزادىهاى سیاسى و اجتماعى در حدود قانون, مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى خویش, رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه براى همه در تمام زمینه هاى مادى و معنوى, محو هر گونه استبداد و خودکامگى و انحصارطلبى, برادرى اسلامى, تعاون عمومى, نقش خانواده و حقوق زنان و مصون بودن حیثیت, جان, مال, حقوق, مسکن و شغل اشخاص از هر گونه تعرض.
در عین حال قانون اساسى همه مسلمانان را یک (امت)دانسته و سیاست کلى دولت را بر پایه ( ائتلاف و اتحاد ملل اسلامى) و در جهت نیل به (وحدت سیاسى,اقتصادى و فرهنگى جهان اسلام) قرار داده است.
بنابراین چنانچه در فرهنگ سیاسى حاکم بر جامعه, شاخصه ها و مفاهیمى چون عقل, آزادى فرد و جامعه, قانون, نظم, کار, دانش, برنامه ریزى, سازمان ,آینده نگرى, حق و عدالت, تعاون و همیارى, کسب سود و منافع خصوصى در جهت و در پیوند با منافع ملى و مصلحت همگانى و نه بر خلاف آن, و نوآورى وجود داشته باشد به نحوى که رفتار سیاسى افراد و گروه ها در سطوح مختلف از بالا تا پایین هرم جامعه بر اساس این فرهنگ منظم و هماهنگ شود, در آن صورت ما به سمت وفاق اجتماعى و همبستگى ملى و حل و رفع بحران هویت و مشروعیت خواهیم رفت و در پى آن, توسعه اقتصادى, سیاسى, اجتماعى و فرهنگى سامان خواهد یافت.
 
فات و خطرات تهدید کننده وفاق اجتماعى
مهم ترین خطرى که وفاق اجتماعى را تهدید و آن را از بین مى برد, غلبه گرایش هاى محافظه کارانه سنتى و غرب گرا(6) بر فرهنگ سیاسى جامعه است. این گرایش ها از حل و رفع بحران هاى فکرى و مذهبى ناتوانند و به بحران هویت و مشروعیت که هر دو به فرهنگ سیاسى مربوط مى شوند, دامن مى زنند. فرهنگ سیاسى مجموعه اى از ارزش ها, گرایش ها, باورها, احساسات و افکار و عقاید است که منشإ رفتارهاى سیاسى و اجتماعى مى شود. این فرهنگ چنانچه پربار و غنى و پویا و زنده نباشد و نتواند نیازهاى فطرى و طبیعى, مادى و معنوى, فردى و اجتماعى را بر آورده سازد - آن هم در این دنیاى سرعت و تغییر و تکنولوژى و ارتباطات پیشرفته با پدیده هایى چون ویدئو و ماهواره که در خدمت مطامع استکبارى و شیطانى و فراتر از کنترل دولت ها قرار دارد - سبب مى شود که جامعه و به خصوص جوانان دچار از خود بیگانگى و مسخ ارزش ها و افکار و سنن بومى و ملى و دینى خود شده و با خود باختگى و بى هویتى تمام, از امواج تبلیغاتى و فرهنگى مخرب غربى متإثر گردند; در نتیجه انسجام و یکپارچگى ملى و اجتماعى شدیدا سست و متزلزل مى شود و به تبع آن, پایه ها و مایه هاى تشکیل و قوام و دوام جامعه و دولت برخاسته از اسلام و انقلاب اسلامى و قانون اساسى ضعیف مى گردد, منابع و مبانى اقتدار و مشروعیت نظام زیر سوال مى رود, اقشار و گروه هاى اجتماعى به تدریج از یکدیگر و از رهبران و دولت فاصله مى گیرند و وفادارىهایى به منابع غیر ملى و غیر خودى در داخل و خارج از کشور پیدا مى کنند که البته از نوع وفادارىهاى سنتى نخواهد بود, به خصوص که زمینه هاى عمومى ناشى از فقر مادى و معنوى, جهل و بى سوادى, تکاثر ثروت در دست عده اى, شکاف هاى عظیم طبقاتى, تورم, بیکارى و... هم در جامعه موجودند که مزید بر علت مى شوند.
از این رو با غلبه گرایش هاى فوق الذکر به جاى گرایش انقلابى, اصیل و جامع متإثر از اسلام و امام و قانون اساسى, پراکندگى, تبعیض, بى اعتمادى, برچسب زدن ها, طرد افراد و گروه ها, نفاق, ریا, ظلم, استبداد, جهل, جمود, تحجر و قشرى گرى میدان پیدا مى کنند و گسترش مى یابند و ظرفیت, کارایى و کارآمدى نظام و قدرت پاسخگویى و انطباق پذیرى آن را کاهش مى دهند. وفادارى به اسلام و انقلاب و قانون و ضوابط, به دور از هر گونه تفسیر و تعبیرهاى خاص, جاى خود را به وفادارى به اشخاص, گروه ها, باندها, جناح ها, طایفه ها و اقوام و قبایل مى دهد. در واقع فرهنگ سیاسى سنتى و محافظه کار که ضد توسعه است به جاى فرهنگ سیاسى اصیل و انقلابى اسلام که پشتیبان توسعه است, حاکم مى شود و یا تجددطلبى و غرب گرایى, هر چند در پوشش دین و مذهب, وارد عرصه مى شود که آن هم نهایتا توسعه ملى و درون زا را براى کشور به ارمغان نخواهد آورد.
تندروى و یک سونگرى از موضع بنیادگرایى و نه جامعیت و اعتدال از موضع رادیکالیسم, سازش و مسامحه از موضع لیبرالیسم و نه نرمش و مدارا از موضع اسلام, زور و خشونت به جاى محبت و الفت, دفع و طرد به جاى جذب و جمع, شعار بدون شعور و عمل و نظم و برنامه ریزى, ذهنیت گرایى به دور از واقع بینى, واقع گرایى به دور از پایبندى به اصول, تنگ نظرى و کوته بینى, جمود و قشرىگرى, فقدان آزاد منشى و آزادگى, تکبر و انحصارطلبى, آلودگى به تجمل و رفاه از طریق قدرت و سیاست, حیف و میل بیت المال و اموال عمومى, تکاثر و فزون خواهى به قیمت استثمار خلق و به یغما دادن منابع ملى کشور, فقدان نظم و امنیت و قدرت و به جاى آن پاره پاره شدن قدرت و اقتدار ملى و وجود هرج و مرج و ناامنى, عدم پایبندى به قوانین و مقررات و... همه از آفات راه دشوار و صعب العبور توسعه و پیش نیاز آن, یعنى وفاق اجتماعى و همبستگى ملى هستند.
وحدت و همبستگى علت و عامل قدرت و کارایى و مشروعیت نظام است که در صورت فقدان علت, معلول نیز از بین مى رود و اقتدار و نفوذى براى دولت نمى ماند و کارکرد و خاصیت اصلى آن یعنى حکومت کردن و تدبیر امور محو مى شود.
هانتینگتون نظریه پرداز معروف توسعه سیاسى مى گوید: (مهم ترین تمایز سیاسى میان کشورها نه از صورت حکومت بلکه از درجه حکومت شان مایه مى گیرد).(7) او همچنین (بى اعتمادى متقابل) و (وفادارىهاى تکه پاره شده) را زمینه ساز کمبود سازمان دانسته و مى افزاید:
تمایز اساسى میان یک جامعه از نظر سیاسى توسعه یافته و یک جامعه توسعه نیافته, تعداد, حجم و کارایى سازمان هایشان است. اگر دگرگونى اجتماعى و اقتصادى, پایه هاى سنتى پیوستگى اجتماعى را سست سازد و یا نابود کند, دستیابى به یک سطح بالاتر تحول سیاسى به قابلیت مردم آن کشور در پروراندن صورت هاى نوین همبستگى, بستگى دارد... نبود پیوستگى هاى گوناگون اجتماعى و بر اثر آن سطح پایین تحول سازمانى, ویژگى جوامعى است که سیاست شان نابسامان و آشفته است.(8)
 
راه هاى عملى تقویت وفاق اجتماعى و انسجام بیشتر جامعه
از آن جا که مسإله وفاق اجتماعى به هویت ملى مربوط است و این قضیه در فرهنگ سیاسى ریشه دارد, لذا فرهنگ نخبگان و گروه هاى حاکم و نیز فرهنگ جامعه باید داراى محورهاى مشترکى باشد, که در قسمت اول بحث تا حدى در جستجوى آن بودیم; اما شاه کلید فرهنگ سیاسى نخبگان و جامعه, اندیشه سیاسى است که چنانچه با مایه هاى عمیق عقلى, فلسفى, منطقى, علمى, اجتهادى و نوخواهانه و ریشه دار در تاریخ و تمدن مسلمانان و به صورتى منظم و منسجم ارایه شود, پاسخگوى بسیارى از مسایل مبتلا به بوده و به هویت ملى ما شکل مى دهد و وفاق اجتماعى جامعه را تضمین خواهد کرد.
اندیشه سیاسى برخاسته از متن دین و تاریخ و فرهنگ مسلمانان و متناسب با زمان به میزانى که ظهور و جلوه داشته باشد, به همان میزان خود خواهى ها و خود محورىها, باندبازىها و نفع طلبى هاى شخصى و گروهى و جمود و قشرىگرى را مى سوزاند و رفتار سیاسى رهبران و اقشار جامعه را با توافق و سازگارى همگان بر سر اصول و محورهاى مشترک, بسامان و منظم و هدفدار خواهد کرد, به ویژه اگر پایگاه اجتماعى وسیع و عمق سازمانى فراوانى بیابد. پیرو آن, اهداف و آرمان ها و مصالح و منافع ملى و مصلحت همگانى به نحوى روشن و ملموس و قابل پذیرش براى همگان تعیین و تعریف خواهد شد و با ملحوظ کردن منافع و عقاید و ارزش هاى معقول و مناسب همه اقشار و طبقات - اعم از شهرى و روستایى - آنان را به سازش, همکارى و همدلى واداشته و بسیج نموده و مشارکت مى دهد و آزادى و رفاه, قسط و عدل, استقلال, عزت و سربلندى را براى جامعه و امت به ارمغان مىآورد. در اتخاذ استراتژىها و تاکتیک ها روش مذاکره, مباحثه, سازش و چانه زنى, سلم و مسالمت, تفاهم و مدارا و ظرفیت و سعه صدر به کار گرفته مى شود و رحمت و الفت و محبت و تعاون در صفوف داخلى حاکم مى شود.
پس یکى از مهم ترین راه ها ارایه اندیشه سیاسى و استراتژى ملى و اسلامى مبتنى بر آن است به نحوى که هم بتواند هدف ها را تعریف و تبیین کند و هم راه رسیدن به آنها را نشان دهد. علاوه بر آن, در نظام بین المللى ناعادلانه کنونى یا (نظم نوین جهانى) آینده که به شدت مانع توسعه و ترقى جهان سوم, کشورهاى اسلامى و به ویژه ایران اسلامى هست - که البته خود همین خطر و تهدید خارجى هم مى تواند عامل همبستگى ملى باشد- توسعه امرى دشوار و پیچیده خواهد بود و با توجه به این دشوارى, رهبران سیاسى باید چند پارگى میان خود و میان اقشار و گروه هاى جامعه را کاهش داده و نماینده و سخنگو و مدافع منافع و حقوق همه اقشار و طبقات جامعه, نه اقشار و گروه هاى خاص مذهبى, اقتصادى و سیاسى باشند. همچنین گروه هاى سیاسى باید سطح فعالیت و مشارکت سیاسى را گسترش داده, نهادینه کنند و نیروهاى اجتماعى هر چه بیشترى را در بر گیرند و بدین طریق عمق سازمانى پیدا کرده و با اندیشه و استراتژى سیاسى اسلامى و فرهنگ توسعه را بردارند.
نخستین گام براى سازش, همکارى و همگونى, کنار گذاشتن خشونت و برخوردهاى حذفى, زور مدارانه و فریبکارانه است و به جاى آن توسل به عقل, منطق, استدلال, علم, مباحثه و مذاکره در چارچوب قانون و نظام, به صورت هاى مختلفى چون مذاکره در پارلمان, از طریق مکانیسم نهادى و در قالب احزاب سیاسى قوى و سازمان یافته.
اگر چه براى رسیدن به چنین فرهنگ و روابطى, اندیشه و اراده و قاطعیت فراوانى لازم است و وسایل سیاسى و غیر سیاسى گوناگونى باید به کار گرفته شود, اما با به کارگیرى اندیشه و اراده قوى و نیز وسایل سیاسى و غیر سیاسى مى توان اطلاعات و پیوندهاى اجتماعى را توسعه بخشیده و سطح فرهنگ را بالا برد. از جمله این وسایل و راه کارها مى توان به موارد زیر اشاره کرد:(9)
استقرار قواعد و آیین ها از طریق حقوق, برقرارى ادب و سمبل ها و علایمى از شناسایى و همبستگى و اقتدار و کارآمدى, کاهش تعارض ها و برقرارى سازش ها به وسیله دولت, توسعه سازمان هاى دسته جمعى و از طریق آن ارایه خدمات مشترک, سازماندهى و هماهنگى عمومى جامعه, آموزش پرورش و تبلیغات در خدمت توسعه و از طریق آن, تربیت که هدف اساسى همگونه سازى جدید در جامعه و گسترش جامعه پذیرى است, و نیز تربیت اجتماعى به وسیله انواع هنرها ادبیات و..., استفاده از اجبار اجتماعى - در حد و جاى خود ـ براى کسانى که مطابق قانون مانع وفاق اجتماعى و توسعه اند, کاهش نابرابرىهاى اجتماعى و شکاف هاى عظیم طبقاتى, رفع فقر و بیکارى, مبارزه با فساد و رشوه خوارى, بهره گیرى از پیشرفت هاى فنى و علمى و ابزارهاى جدید ارتباطات.

پى نوشت ها:
1ـ استادیار, علوم سیاسى دانشگاه تهران.
2 ـ ابـونـصـر فـارابى, سیاست مدنیه, ترجمه دکتر سید جعفر سجادى, انجمن فلسفه ایـران, (تـهران: 1358) و نیز فارابى, اندیشه هاى اهل مدینه فاضله, ترجمه دکتر سید جعفر سجادى, چاپ دوم, (تهران: کتابخانه طهورى, 1361).
3 ـ عـبدالرحمن ابن خلدون, مقدمه ابن خلدون, ترجمه محمد پروین گنابادى, چاپ اول, (تهران: مرکز انتشارات علمى و فرهنگى, 1362), ج1.
4 ـ خـواجـه نصیرالدین طوسى, اخلاق ناصرى, تنقیح و تصحیح مجتبى مینوى و على رضا حیدرى, چاپ دوم, (تهران: شرکت سهامى انتشارات خوارزمى, 1360).
5 ـ در ایـن زمـیـنـه رجوع کنید به: سید احمد موثقى, استراتژى وحدت در اندیشه سـیـاسـى اسـلام, چاپ اول, (قم: دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم, 1375), ج1, فـصـل اول, صـص 43 - 166 و بـه ویژه مقدمه مرحوم استاد محمد تقى جعفرى بر این کتاب, صص 11 - 31.
6 ـ در زمـیـنـه گرایش هاى مختلف فکرى - سیاسى در جهان اسلام معاصر و دسته بندى آنـها رجـوع کنید به: سید احمد موثقى, جنبش هاى اسلامى معاصر, چاپ سوم, (تهران: سمت, 1378), فصل دوم, صص 93 - 142.
7 ـ سـامـوئـل هـانتینگتون, سامان سیاسى در جوامع دستخوش دگرگونى, ترجمه محسن ثلاثى, (تهران: نشرعلم, 1370), ص 5.
8 ـ همان, ص 51.
9 ـ در ایـن زمینه رجوع کنید به: موریس دوورژه, جامعه شناسى سیاسى, ترجمه دکتر ابـوالـفـضل قاضى, چاپ دوم, (تهران: انتشارات دانشگاه تهران, 1367), فصل سوم, صص 293

تبلیغات