تاریخ فرهنگی یکی از شاخه های نوپای علوم تاریخی است که نگاهی از منظر تاریخ به مباحث فرهنگی دارد. در این الگو که درپی فروریختن سلطه تاریخ سیاسی و برآمدن رویکردهای جدید تاریخی و فلسفی بنیان نهاده شد، فرهنگ به مثابه میراث اجتماعی، موضوع اصلی رویکردی تاریخ نگارانه قرار می گیرد؛ در این میان یکی از حوزه های مطالعاتی پراهمیت و از قضا مغفول، تاریخ نگاری هنر است که سابقه ای بیش از دو سده در ثبت میراث هنری جهان و از جمله ایران دارد؛ بر همین اساس، این مقاله بر مبنای مطالعه موردی چهار اثر شاخص تاریخ نگاری هنر (دو مورد در هنر جهان و دو مورد در هنر اسلامی) و با هدف شناسایی میزان توجه این آثار به مقوله های تاریخ فرهنگی در نگارش تاریخ هنر استوار شده است تا از این میان میزان ملاحظه این مورخان به بافت و زمینه های فرهنگی هنر در ایران و موارد مغفول معین شود. مقاله با رویکرد کیفی و توصیفی- تحلیلی سامان یافته و یافته ها حاکی است که این آثار در توجه به مقولات فرهنگی در تحلیل هنر ایران یکسان نبوده اند؛ چنان که از لحاظ کمّی نیز با توجه به تمرکز دو کتاب گامبریچ و گاردنر بر تاریخ جهان، حجم کمی در این دو مجموعه به هنر ایران اختصاص یافته است. این یافته به ویژه از آن جهت اهمیت دارد که ارنست گامبریچ خود از پیشگامان نگارش تاریخ فرهنگی هنر است، اما به نظر می رسد این رویکرد او تحت تأثیر میزان بسیار اندک و محدود توجه او به تاریخ هنر ایران قرار گرفته است. بیشترین نمودهای عناصر فرهنگی نیز در کتاب هنر اسلامی (ایروین) مشهود است که با درنظرگرفتن گرایش های فکری و ملاحظه بافت فرهنگی و اجتماعی جوامع اسلامی در نگارش تاریخ هنر توسط این مورخ قابل تحلیل است.